نقش رسانه‌ها در فقدان نظریه منسجم مهاجرت در گفتگو با مجتبی نوروزی؛
هر پدیده اجتماعی می‌تواند جنبه‌هایی از ظرفیت‌سازی و تهدیدزایی را به‌صورت هم‌زمان داشته باشد؛ لذا مهم آن است که در فرایند مدیریت، چگونه پدیده‌ها را به سمت ظرفیت‌هایشان سوق دهید. به نظر می‌رسد بخش‌های تهدیدزای مهاجرت به عدم یکپارچگی در مدیریت پدیده باز می‌گردد و بخش‌های ظرفیت‌ساز آن عمدتاً در فضاهای غیررسمی و مبتنی بر ارتباطات مردمی حاکم بوده و این نکته مطلوبی نیست.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ حکمرانی پدیده مهاجرت از جمله مسائل پیچیده و درهم‌تنیده‌ای است که بدون وجود یک نظریه منسجم امکان مدیریت بلندمدت و استفاده از ظرفیت‌های آن فراهم نخواهد شد. در این بخش تلاش داریم تا ضمن بررسی پدیده مهاجرت از منظر حکمرانی، به بررسی نسبت میان ملت ایران و جامعه مهاجر بپردازیم. در همین راستا به گفتگو با دکتر مجتبی نوروزی - دانش‌آموخته دکتری مطالعات منطقه‌ای از دانشگاه تهران، معاون مرکز مطالعات راهبردی روابط فرهنگی بین‌الملل و معاون رایزن فرهنگی ایران در سفارت کابل - پرداخته‌ایم که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.

 

چرا با وجود سابقه سکونت بیش از پنجاه‌ساله مهاجرین افغانستانی در ایران و تولد نسل سوم آن‌ها در کشور ایران، اما باز هم شاهد مرزبندی‌های جدی در میان جامعه مهاجرین متولد ایران و جامعه ایرانی هستیم؟

نوروزی: من یک چهارضلعی درهم‌تنیده را طرح می‌کنم که نخستین ضلع آن مقوله حکمرانی است. نخست باید گفت که ما سیاست‌گذاری جدی پیرامون جلب و جذب مهاجر نداشته‌ایم. نوعی سردرگمی در سیاست‌گذاری باعث شده تا ما پاسخ روشنی در قبال این پرسش که آیا می‌خواهیم جامعه‌پذیری مهاجرین را تکمیل کنیم یا به دنبال بازگشت آن‌ها هستیم، نداشته باشیم. این سردرگمی نیز نه متعلق به امروز و یا دولتی خاص، بلکه دهه‌هاست که وجود دارد. از همین رو همواره شاهد بروز مشکلاتی در زندگی مهاجرین هستیم که مانعی در پیش پای ادغام آن‌ها بوده است. گذشته از این عامل، مسئله بعدی رسانه‌ها هستند. رسانه‌ها به طور معمول بر مرزبندی میان دو ملت مانور داده و این موضوع خصوصاً در رسانه‌های به‌اصطلاح زرد جدی‌تر بوده است. رسانه‌های مذکور از این فضاسازی‌ها نهایت استفاده را برای دیده‌شدن کرده‌اند. البته رسانه‌های جریان اصلی نیز درگیر این مسئله بوده و اجازه نداده‌اند که فضای مذکور به جوی انسانی تبدیل شود. در کنار دو عامل پیش‌گفته، می‌توان عامل سوم را میل به کلونی بودن در جامعه مهاجر و همچنین عدم توزیع جغرافیایی مناسب آن‌ها دانست که البته این دو عامل مذکور، خود به عوامل متعدد اقتصادی و اجتماعی بستگی دارند که باز کردن آن‌ها فضای دیگری را می‌طلبد؛ لذا در پاسخ به این پرسش، من چهار عامل فوق را می‌توانم مورد اشاره قرار دهم.

 

بیگانه‌هراسی فرهنگی ایرانیان

برخی در پاسخ به سؤال نخست، به خصیصه‌های فرهنگ ایرانی نیز اشاره می‌کنند. به باور شما مشخصه‌های فرهنگ ایرانی از منظر مواجهه با اقوام بیگانه و مهاجر چیست؟ از یک منظر تمدنی چنانچه انقلاب اسلامی بخواهد جهانی شده و از محدوده جغرافیایی خود به لحاظ فرهنگی خارج شود، باید چه تغییرات بنیادینی در فرهنگ مهاجرپذیری ما رخ دهد؟ 

مهم‌ترین ویژگی فرهنگی ما، نوعی بیگانه‌هراسی ناشی از تجربه‌های تاریخی است که خصوصاً در طی چند دهه گذشته بیشتر تکرار و تقویت شده است.

نوروزی: در خصوص این سؤال می‌توان گفت که مهم‌ترین ویژگی فرهنگی ما، نوعی بیگانه‌هراسی ناشی از تجربه‌های تاریخی است که خصوصاً در طی چند دهه گذشته بیشتر تکرار و تقویت شده است. این بیگانه‌هراسی نیز در فضای رسانه‌ای پس از انقلاب بیشتر شده است. البته در بیگانه‌هراسی تفکیک چندانی میان گونه‌های مختلف مهاجر وجود نداشته و شاهد نوعی همه‌گیری هستیم. اساساً تلاشی نیز برای تبدیل ایران به یک جامعه بین‌المللی به دلیل ترس امنیتی از مواجهه با دیگران در این سال‌ها صورت نگرفته است. ما این را در بحث آموزش زبان، عدم موفقیت در تجارت بین‌الملل و مسائل دیگری می‌بینیم که یکی از نمودهای آن نیز همین مسئله مهاجرین است. اما پرسش اینجاست که برای اصلاح این رویه فرهنگی چه تغییراتی باید ایجاد شود؟ در نظام آموزشی و در سیستم رسانه‌ای ما باید تغییر نگرش جدی صورت گیرد. مبنای این تغییر نیز نگاه امت واحده‌ای است که انقلاب اسلامی ما را به آن رهنمون شد. باید تلاش کرد تا در جهت ایجاد کلیدواژه‌های متناسب برای بسط این ایده، حرکت‌هایی صورت گیرد. البته این کار بسیار دشواری است و باید تلاش نمود تا با ایجاد اتاق‌های فکر و درگیر نمودن دانشگاه‌ها این عمل پیش رود. ما باید همه متون کتب درسی، سیاست‌های کلان رسانه‌ای و... را با همین نگاه اصلاح کنیم. البته تغییر این هراس امری دفعی و کوتاه‌مدت نیست. بلکه باید برنامه‌ریزی بلندمدتی داشت که تنها در سایه هنر، رسانه و آموزش می‌توان به آن دست پیدا کرد.

 

چگونه می‌توان در عین حفظ بنیادهای هویتی، قرائتی منبسط‌تر از هویت ایرانی ارائه داد که توانایی ارتباط مؤثر با دیگر ملت‌ها و مهاجران را داشته باشد؟

نوروزی: به نظر من تقویت بنیادهای هویت ایرانی به خودی خود و با حذف عامل بیگانه‌هراسی، از طریق افزایش اعتمادبه‌نفس نسبت به هویتی که در طول تاریخ وجود داشته و تأکید بر نقطه‌های هویت‌ساز کانونی و تاریخی که منجر شده ایران از دل نقاط پر حادثه تاریخ به سلامت خود را عبور دهد، می‌تواند راهگشا و ممکن باشد. البته تلاش ساختارمند برای جامعه‌پذیری مهاجرین با تکیه بر مؤلفه‌های هویت ایرانی، می‌تواند کمک کند تا هویت‌های مهاجر از حالت تغییردهنده وضع موجود به تقویت‌کننده آن تبدیل شود.

 

عوامل پشتیبان کلونی گزینی

یکی از مسائل جدی که پیرامون مهاجرین افغانستانی وجود دارد، مسئله تعلیق اجتماعی است. مهاجرت توده‌ایِ مهاجران افغانستانی به ایران و سکنی‌گزیدن در قالب کلونی‌های انسانی در اطراف شهرها، منجر به ایجاد نوعی احساس تعلیق اجتماعی شده است. در این وضعیت جدید، مهاجرین افغانستانی از طرفی از جامعه مبدأ بریده شده و از طرف دیگر در جامعه مقصد پذیرفته نشده‌اند. این حس تعلیق اجتماعی که نوعی بی‌وطنی حاد را برای مهاجرین به بار آورده، چه تأثیراتی را در فهم و درک مهاجرین افغان از هویت جمعی و فردی خود و همچنین تلقی آنان از جامعه ایرانی بر جای گذاشته است؟

کلونی‌گزینی در همه کشورهای مهاجرپذیر وجود دارد؛ برای مثال محله چینی‌ها، محله عرب‌ها و... را شما در کشورهای مختلف می‌بینید.

نوروزی: پیش از پاسخ به این سؤال، باید توجه کنیم که چند عامل در به وجود آمدن این کلونی‌گزینی مؤثر است. نخستین عامل، مسئله اقتصادی است. در حاشیه شهرهای بزرگ، هم هزینه زندگی پایین‌تر است و هم امکان دسترسی به امکانات این شهرها خصوصاً اشتغال فراهم‌تر است؛ لذا کلونی‌های مذکور شکل می‌گیرند. مسئله دوم، نوعی احساس امنیت در این کلونی‌هاست که آن هم برآمده از حس تعلیق بوده و به گسترش آن نیز کمک می‌کند؛ لذا دچار یک چرخه تقویت‌کننده در این فضا هستیم. قطعاً یکی از بزرگ‌ترین موانع پیش روی ما برای جامعه‌پذیر کردن جریان مهاجرین در ایران، همین کلونی گزینی است که باید از راه‌های مختلف شکسته شود. هرچند این سبک از کلونی‌گزینی در همه کشورهای مهاجرپذیر وجود دارد؛ برای مثال محله چینی‌ها، محله عرب‌ها و... را شما در کشورهای مختلف می‌بینید؛ لذا بخشی از این پدیده طبیعی است. اما باید خدمات فرهنگی، اجتماعی و شهری به گونه‌ای به کلونی‌های مذکور ارائه شود که بتوانند ارتباطات پایداری میان جامعه میزبان و این کلونی‌ها برقرار کنند.

 

مهاجر، مهمان است!

به نظر شما؛ نظریه غالب بر نظام مهاجرتی ما چیست؟ آیا مهاجر مهمان است؟ اگر پاسخ مثبت است، این رویکرد تا چه میزان کارآمد بوده است؟ در راستای تکمیل این رویکرد با توجه به ایده‌های انقلاب اسلامی چه قرائتی می‌توان از پدیده مهاجرت ارائه کرد؟ 

متأسفانه ما به علت فقدان یک دسته‌بندی درست از وضعیت مهاجرین، علت مهاجرت، امکان یا عدم امکان بازگشت و مسائلی از این دست، ما ناتوان از طراحی یک نظریه کارآمد و منسجم در زمینه مهاجرت شده‌ایم.

نوروزی: پاسخ این سؤال قدری سخت و دشوار است؛ چرا که ما فراز و نشیب‌های متعددی در برخورد با جامعه مهاجر داشته‌ایم؛ لذا نمی‌توان از یک نظریه فرهنگی کلان در توصیف برخورد ما با مسئله مهاجرت سخن به میان آورد. اما همواره این انتظار برای بازگشت مهاجران به سرزمین خود وجود داشته و در خیلی از مواقع این انتظار از برخی گروه‌های مهاجرین کاملاً غیرمعقول و غیرمنطقی است. اما شاید بتوان گفت که کلان نظریه ما همان عنوان «مهاجر مهمان است»، باشد. متأسفانه ما به علت فقدان یک دسته‌بندی درست از وضعیت مهاجرین، علت مهاجرت، امکان یا عدم امکان بازگشت و مسائلی از این دست، ما ناتوان از طراحی یک نظریه کارآمد و منسجم در زمینه مهاجرت شده‌ایم. لذا برخورد با همه مهاجران به یک شکل صورت گرفته و این کار غیرمنطقی به نظر می‌رسد. در گام نخست، باید فهمی دقیق از جامعه مهاجرین به دست بیاوریم تا در پرتو آن بتوانیم نظریه‌ای که هم مسائل دینی و انسانی را پشتیبانی کرده و هم منافع ملی ما را پوشش دهد عرضه کنیم. در غیر این صورت دچار کلی‌گویی می‌شویم.

 

ضعف توأمان سیاست‌گذاری و اجرا

آیا ما در زمینه مهاجرت، شاهد ناکارآمدی چهارچوب‌های ملی برای اجرایی‌سازی ایده‌های امتی خود نیستیم؟ به‌عبارت‌دیگر آیا عدم سریان یافتن ایده‌های امت محور ما در سیاست‌های اجرایی منجر به بحران‌آفرینی و همچنین فروکاست ظرفیت تمدنی و بین‌المللی انقلاب اسلامی نشده است؟

نوروزی: قطعاً همین‌طور است که می‌گویید! اما ما به هر دلیل هم در زمینه نظریه و هم در خصوص بسط نظریه به ارکان اجرایی و هم نهادینه‌کردن این نگاه‌ها دچار ضعف بوده و هستیم. همین مسئله نیز نیازمند یک سیاست‌گذاری کلان و پایه‌ای بوده تا بتواند نگاه امتی را به جریان اجرایی کشور پیوند بزند.

 

برآیند کلی حضور مهاجرین افغانستانی در ایران را چگونه می‌بینید؟ این حضور بیشتر ظرفیت‌ساز بوده یا بحران‌زا؟ 

رسانه بالاترین نقش را در زمینه عدم همگرایی میان دو ملت داشته‌اند و متأسفانه طی سالیان گذشته نیز شاهد تحول خاصی در این نقش‌آفرینی نبوده‌ایم.

نوروزی: این دو وجه ظرفیت‌سازی و بحران‌زایی، دو روی یک سکه بوده و از همدیگر منفک نیستند. یعنی هر پدیده اجتماعی می‌تواند جنبه‌هایی از ظرفیت‌سازی و تهدیدزایی را به‌صورت هم‌زمان داشته باشد؛ لذا مهم آن است که در فرایند مدیریت، چگونه پدیده‌ها را به سمت ظرفیت‌هایشان سوق دهید. به نظر می‌رسد بخش‌های تهدیدزای مهاجرت به عدم یکپارچگی در مدیریت پدیده باز می‌گردد و بخش‌های ظرفیت‌ساز آن عمدتاً در فضاهای غیررسمی و مبتنی بر ارتباطات مردمی حاکم بوده و این نکته مطلوبی نیست.

 

شما جایگاه تصویرسازی رسانه‌ای میان دو ملت در عدم همگرایی آن‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به‌عبارت‌دیگر تا چه میزان رسانه‌ها در این زمینه مؤثرند؟ 

نوروزی: از نظر من، مهم‌ترین موضوع همین عملکرد رسانه‌ای است. نحوه پوشش رسانه‌ای بیش از هر عامل دیگری - حتی از آشفتگی در امر سیاست‌گذاری در نوع روابط میان دو ملت - نیز تأثیرگذارتر بوده است. یک وجه موضوع نیز به این مسئله باز می‌گردد که رسانه‌ها منجر به تصویرسازی حتی برای مسئولین و سیاست‌گذاران در زمینه مهاجرت شده‌اند. مقاله‌ای نیز چند سال پیش در همین موضوع ارائه دادم که مفصل روی آن بحث کرده‌ام؛ لذا به باور من، رسانه بالاترین نقش را در زمینه عدم همگرایی میان دو ملت داشته‌اند و متأسفانه طی سالیان گذشته نیز شاهد تحول خاصی در این نقش‌آفرینی نبوده‌ایم. البته حرکت‌هایی در این زمینه شروع شده، اما هنوز هم فضای غالب رسانه‌ای مانند گذشته است.

 

/انتهای پیام/ 

ارسال نظر
captcha