مروری بر وضعیت مدارس در زمان پهلوی دوم؛
در رویکرد جدید، تلاش گسترده‌ای صورت گرفت تا در مناطق قومی از طریق راه‌اندازی مدارس نوین، با رواج زبان فارسی و تاریخ مشترک، نوعی یکدستی فرهنگی ایجاد شود. رویکرد جدید حاکم تقریباً مدارس خصوصی را از کار انداخته و فرایند آموزش در قالب مدارس دولتی و یا دارالتربیت‌های شبانه‌روزی عشایری دنبال می‌شد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مدارس همواره ظرفیت فراوانی در القای باورهای فرهنگی و ایدئولوژیک حاکمیت‌ها به نسل‌های مختلف دارند. این موضوع اختصاصی به کشور ما ندارد و در سراسر دنیا با ظهور دولت‌های مدرن به‌طورجدی مورداستفاده حکومت‌ها قرار گرفته است. در این یادداشت تلاش داریم تا به بررسی نقش مدارس نوین در فرایندهای هویت‌یابی اقوام ایرانی در زمان پهلوی و شیوه به‌کارگیری آنان توسط حاکمیت بپردازیم.

 

دولت مدرن و ایدئولوژیک سازی امور روزمره

دولت‌های سنتی بیش از آنکه بر محور ایدئولوژی شکل‌گرفته باشند، عموماً با سازوکارهای غیر هویتی به وجود آمده بودند. این دولت‌ها با تکیه بر گروه جمعیتی خاصی همچون متحدان ایلی، طایفه‌ای و نظامیان وابسته و از طریق به‌کارگیری زور، حکومت‌ها را به دست می‌گرفتند. با ظهور ناسیونالیسم و نظم جدید جهانی در مغرب‌زمین، فرایند قدرت‌یابی حاکمیت‌ها به‌شدت با فرایند هویت‌یابی جامعه و ایدئولوژی غالب در اجتماع گره خورد و از همین رو دولت‌ها نیز با کاربست ایدئولوژی و با تأکید بر هویت‌یابی متناسب با خود، تلاشی در راستای ملت‌سازی داشتند. این ملت‌سازی گاه به صورت ارگانیک، یعنی با هماهنگی بیشتر با ظرفیت‌های اجتماعی، ساختارهای تاریخی، دینی و... صورت می‌گرفت؛ لذا جامعه با آن هم‌راستا می‌شد و گاه به صورت مکانیکی - یعنی بدون رابطه و یا با رابطه ضعیف‌تر با جامعه انجام می‌شد - لذا تنش‌ها در این میان شکل می‌گرفت و نزاع‌هایی به وجود می‌آمد. برای نمونه ما در ایران در سه برهه وارد نوعی جریان ملت‌سازی شده‌ایم. مقطع آغازین این دوره‌ها را می‌توان عهد صفویه دانست که طی آن دولت صفویه با تکیه بر دو عنصر تشیع و ایرانی بودن تلاشی در راستای ملت‌سازی به خرج داد. این پروژه هرچند تضادهایی را در جامعه به وجود آورد، اما به دلایل گوناگون - که شرح آن خارج از موضوع این یادداشت است - نوعی پروژه ملت‌سازی ارگانیک تلقی شده و در نهایت با استقبال عموم مردم، نظمی جدید در جامعه ما به وجود آورد. از همین رو برخی دوره معاصر جامعه ایرانی را از عهد صفویه در نظر می‌گیرند. نسل اول روشنفکران ایرانی، با مقایسه اوضاع ایران و اروپا علت تمام بدبختی‌ها و عقب‌افتادگی‌ها را استبداد دستگاه حاکم می‌دانستند و به همین دلیل خواستار استقرار نظام مشروطه شدند. اما انقلاب مشروطه در ایران به بی‌نظمی و آشوب‌هایی انجامید که در ایران سابقه نداشت.

نسل اول روشنفکران ایرانی، با مقایسه اوضاع ایران و اروپا علت تمام بدبختی‌ها و عقب‌افتادگی‌ها را استبداد دستگاه حاکم و فقدان قانون می‌دانستند و به همین دلیل خواستار استقرار نظام مشروطه شدند.

دومین دوره ملت‌سازی ما توسط حکومت پهلوی و به ویژه رضاخان آغاز شد. البته نطفه‌های این پروژه در عهد مشروطیت ایجاد شد اما آغاز جدی آن در زمان رضاخان بود. نسل اول روشنفکران ایرانی، با مقایسه اوضاع ایران و اروپا علت تمام بدبختی‌ها و عقب‌افتادگی‌ها را استبداد دستگاه حاکم و فقدان قانون می‌دانستند و به همین دلیل خواستار استقرار نظام مشروطه شدند. اما وقوع انقلاب مشروطه در ایران نه‌تنها خواسته‌های روشنفکران را برآورده نکرد بلکه اختلافات داخلی میان مشروطه‌خواهان، کاهش قدرت پادشاه، دخالت کشورهای بیگانه و سپس وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین به بی‌نظمی و آشوب‌هایی انجامید که در ایران سابقه نداشت. روشنفکران با آگاهی از این‌که بیشتر آشوب‌های اواخر قاجار در مناطق قوم‌نشین مثل آذربایجان، کردستان و خوزستان روی داده بود، وجود تفاوت‌های قومی، زبانی و مذهبی در ایران را خطری بالقوه و تهدیدی در راه تشکیل دولت ملی می‌دانستند؛ بنابراین ایشان خواهان دولت مستبدی شدند که بتواند ابتدا با استفاده از یک ارتش نیرومند قیام‌ها را سرکوب کند و سپس با ترویج ناسیونالیسم در تقویت همبستگی و یکپارچگی ملی بکوشد. متحدالشکل ساختن یک ملت از حیث لباس و کلاه، رواج زبان فارسی به‌عنوان زبان ملی، برقراری مدارس دولتی و ایجاد محدودیت‌هایی برای استفاده از زبان و گویش‌های محلی، گوشه‌هایی از سازوکار یکسان‌سازی دولت پهلوی اول برای کاهش تمایزات و تعارضات قومی و زبانی بودند. (۱)

 

ملت‌سازی حول مفهوم زبان فارسی و تاریخ ایران باستان

شعار کسروی در مجله پیمان عبارت بود از: یک درفش، یک دین و یک‌زبان!

بررسی اندیشه‌های روشنفکران عصر مشروطه و سپس روشنفکران دوره پهلوی در این راستا راهگشا است. آخوندزاده، اصلاح، تغییر و زدودن لغات عربی از زبان فارسی را وجهه همت خود ساخت (۲) پس از او میرزا آقاخان کرمانی و جلال‌الدین میرزای قاجار نیز در این راه کوشیدند. روشنفکران و دولتمردان دوره پهلوی اول نیز با آگاهی از نقش تاریخی زبان فارسی در تحکیم وحدت ملی و عشق و علاقه تمامی اقوام ایرانی به این زبان، ترویج زبان فارسی را محور اصلی سیاست یکسان‌سازی فرهنگی خود قراردادند. از دیدگاه روشنفکران حلقه «برلین» (۳) - از تأثیرگذارترین گروه‌ها در سیاست‌های فرهنگی دوران پهلوی اول - زبان فارسی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار بود؛ اکثر آنان بر این باور بودند که وحدت ملی تنها در قالب دو عامل بنیادین فرهنگ و زبان امکان‌پذیر است و جز در دو حوزه مذهب و زبان باید در امور دیگر از غرب تقلید کرد. مجله کاوه یکی از راهکارهای نجات ملی را حفظ زبان فارسی می‌دانست و در تمام دوره حیات و انتشار خود هیچ‌گاه از کوشش در راه اثبات حقانیت زبان و ادبیات فارسی کوتاهی نکرد. شعار کسروی در مجله پیمان عبارت بود از: یک درفش، یک دین و یک‌زبان! بنابراین می‌توان گفت که ملت‌سازی پهلوی در این برهه بر مبنای تصویری انتزاعی از ایران، مبتنی بر مؤلفه‌های باستانی (تاریخی) و زبانی صورت گرفت؛ لذا تاریخ و زبان فارسی برجستگی جدی پیدا کرد.

در رویکرد جدید، تلاش گسترده‌ای صورت گرفت تا در مناطق قومی از طریق راه‌اندازی مدارس نوین، با رواج زبان فارسی و تاریخ مشترک، نوعی یکدستی فرهنگی ایجاد شود.

اگر بخواهیم گریزی به ابتدای متن بزنیم، همان‌طور که گفته شد ملت‌سازی در عصر پهلوی بدون توجه به ظرفیت‌های جامعه متکثر ایرانی و با رویکردی انقباضی در زمینه هویت آغاز شد و از همین رو در جامعه با موانع مختلفی روبرو شد. اما گذشته از این وجه تفاوت، تفاوت جدی دیگر پهلوی با صفویه، مدرن بودن دولت پهلوی است. پهلوی دولتی مدرن است که گذشته از ابتنای خود بر یک ایدئولوژی، اهتمام فراوانی برای ایدئولوژیک‌سازی زندگی روزمره به خرج می‌داد. به عبارت دیگر پهلوی با مناسک‌سازی، قانون‌گذاری، اسم‌گذاری، کاربست رسانه، مدارس، دانشگاه‌ها و ابزارهای مختلف دیگر، تلاش می‌کرد تا دیدگاه هویتی خود پیرامون ایران را فراگیر سازد. امکانی که تنها با ظهور دولت مدرن قابل‌تحقق بود. بهانه این یادداشت، تنها مسئله ایدئولوژیک ساختن مدارس است. در رویکرد جدید، تلاش گسترده‌ای صورت گرفت تا در مناطق قومی از طریق راه‌اندازی مدارس نوین، با رواج زبان فارسی و تاریخ مشترک، نوعی یکدستی فرهنگی ایجاد شود. رویکرد پهلوی حاکم تقریباً مدارس خصوصی را از کار انداخته و مدارسی در قالب مدارس دولتی و یا دارالتربیت‌های شبانه‌روزی عشایری را دنبال می‌کرد.

 

از مکتب‌خانه تا دارالتربیت

نظام آموزشی ایران در آستانه کودتای ۱۲۹۹، عقب‌مانده و اغلب در اختیار بخش خصوص بود. این ایده که دولت بایستی در آموزش‌وپرورش نقش داشته باشد تا اوایل قرن بیستم در ایران خریداری نداشت. در نتیجه انقلاب مشروطه، وزارت علوم و معارف تأسیس شد که در ۱۲۸۹ش به وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه تغییر نام داد. در حدفاصل سال‌های ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۰ شمسی مدارس دولتی رشد قابل‌توجهی کرد. (۴) به دنبال کودتای سوم اسفند و در چارچوب مسئله ملیت، وحدت ملی ایران و رفع عقب‌ماندگی‌های علمی کشور، همگون‌سازی فرهنگی و محو تفاوت‌های فرهنگی اقدامات مختلفی صورت گرفت که بدون شک مهم‌ترین آن‌ها ساختار نوین نظام آموزش مدرن بود. در اسفند سال ۱۳۰۰ به موجب قانون خاصی که شورای‌عالی فرهنگ به وجود آورد، امور فنی آموزشگاه‌ها از قبیل اساسنامه‌ها و آئین‌نامه‌های امتحانات از آن پس به تصویب آن شورا رسید و به این ترتیب به مانند دیگر ممالک متمرکز، در ایران هم اتحاد شکلی در مدارس به وجود آمد. به موازات قدرتمند شدن دولت، مداخله آن در مدارس غیردولتی افزایش یافت و در مدارس خصوصی که عموماً ملی نامیده می‌شدند، سازوکارها مطابق مدارس دولتی شد و ابتکار عمل آنان از بین رفت. برای نمونه طبق مقرراتی که وزارت معارف در سال ۱۳۰۶ برای مدارس خارجی وضع کرد حد و مرزهایی برای آن‌ها تعیین شد. (۵) محور تحولات جدید به لحاظ محتوایی، تأکید بر دو مؤلفه زبان فارسی و تاریخ بود. برای مثال مجله کاوه در شماره‌های مختلف خود ضرورت داشتن حکومتی قدرتمند را به بحث گذاشته و وحدت ملی را لازمه چنین امری معرفی می‌کند. از نظر این مجله تحقق وحدت ملی مشروط بر اجرای برنامه‌هایی است که مهم‌ترین آن‌ها ترویج کامل زبان و ادبیات فارسی، تاریخ ایران و... در تمام مملکت مخصوصاً در آذربایجان، کردستان، خوزستان، بلوچستان و نواحی ترکمن‌نشین بود. آموزش تاریخ ایران در آن زمان به‌ویژه در مدارس همچون زبان فارسی مهم و تأثیرگذار بود و انتظار می‌رفت بتواند روحیه شاگردان را در مدارس تقویت و در آنان حس وطن‌پرستی ایجاد نماید. (۶)

به تعبیر یرواند آبراهامیان، سیاست کلی آموزش، فارسی‌سازی اقلیت‌های زبانی بود. (۷) بنابراین مدارسی که به زبان فارسی در آن‌ها تدریس نمی‌شد، تعطیل می‌شدند.

بنابراین در رویکرد جدید، تلاش گسترده‌ای صورت گرفت تا در مناطق قومی از طریق راه‌اندازی مدارس نوین، با رواج زبان فارسی و تاریخ مشترک، نوعی یکدستی فرهنگی ایجاد شود. رویکرد جدید حاکم تقریباً مدارس خصوصی را از کار انداخته و فرایند آموزش در قالب مدارس دولتی و یا دارالتربیت‌های شبانه‌روزی عشایری دنبال می‌شد. این دارالتربیت‌ها گذشته از آموزش ایران‌گرایی به دانش‌آموزان، نوعی گروگان‌گیری فرزندان رؤسای عشایر نیز به حساب می‌آمد.

به تعبیر یرواند آبراهامیان، سیاست کلی آموزش، فارسی‌سازی اقلیت‌های زبانی بود. (۷) بنابراین مدارسی که به زبان فارسی در آن‌ها تدریس نمی‌شد، تعطیل می‌شدند. (۸) در این زمینه ما شاهد تعطیلی مدارس اقلیت‌های دینی همچون ارامنه و یا مدارس اقلیت‌های قومی همچون اعراب و... بودیم. در سال ۱۳۰۴ برای ترویج معارف ایالات و ولایات بالاخص نقاط مرزی مانند آذربایجان، خوزستان و کردستان هزینه‌های گزافی صورت گرفت. اسناد از اهمیت بسیار بالای تأسیس مدارس و گسترش حوزه‌های معارفی در استان‌های قومی حکایت دارند. برای مثال در استان کردستان وزارت داخله در مکاتبه با وزارت معارف در ۱۳۰۷ش. به لزوم تأسیس مدرسه در کردستان و مخصوصاً در منطقه عشایری اورامان اشاره می‌کند. دفتر شاهنشاهی در نامه‌ای در همان سال به وزارت معارف و اوقاف دستور می‌دهد که دو باب مدرسه در ساوجبلاغ مکری (مهاباد کنونی) تأسیس شود و فوراً این امر بـه رئیس معارف آذربایجان ابلاغ شود تا در اسرع وقت در این زمینه اقدام شود. همچنین فرمانده تیپ مستقل خوزستان نیز طی نامه‌ای به ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی خواهان توسعه مدارس در مناطق عشایرنشین می‌شود تا «هرچه زودتر زبان فارسی در بین عشایر عمومیت یافته و آنان را از این وضعیت خارج و بالاخره آخرین یادگار ادوار فترت از بین برود و اصولاً به‌وسیله تأسیس دبستان‌های مکفی بایستی اطفال و جوانان عشایر را فارسی‌زبان نمود.» (۹) بنابراین، مدارس به‌عنوان پیشران هویت‌یابی جدید مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفتند. حاکمیت در این راستا از فرستادن معلمان بومی به مناطق خودداری می‌کرد. برآورد آن‌ها این بود که اگر معلم بومی به مناطق قومی ارسال شود، طبیعتاً به‌واسطه هم‌زبانی آنان، زبان فارسی به حاشیه رفته و تدریس به زبان محلی صورت می‌گیرد و از همین رو، معلمان از مناطق غیربومی به استان‌ها فرستاده می‌شدند.

 

ایدئولوژی حتی در نام‌گذاری مدارس

پهلوی در راستای تبلیغ و ترویج ایدئولوژی ملی‌گرایی خود از هیچ امکانی دریغ نمی‌کرد. یکی از این ابزارها نام‌گذاری مدارس است. در گذشته نام‌گذاری مدارس به نحو سنتی مبتنی بر اسامی بنیان‌گذاران آن مدرسه صورت می‌گرفت. برای مثال اگر بنیان‌گذار مدرسه اعتمادالسلطنه بود، نام مدرسه را اعتمادیه می‌گذاشتند. در شیوه جدید نام‌گذاری مدارس ملی و دولتی در زمان پهلوی، توجه به نام بنیان‌گذاران آن کنار گذاشته شده و اسامی بزرگان ادب فارسی همچون سعدی، فردوسی و...یا اسامی خاندان دربار پهلوی، ایام مرتبط با دستگاه حاکمه همچون ۲۱ آذر (روز انتخاب سردار سپه به‌عنوان پادشاه در مجلس مؤسسان)، ۱۷ دی (اشاره به ۱۷ دی ۱۳۱۴ و روز اجرای فرمان کشف حجاب)، ۶ بهمن (اشاره به ۶ بهمن ۱۳۴۱ و روز اجرای فرمان انقلاب سفید) و... به جای آن قرار گرفت. (۱۰)

تأکید بر فراگیری زبان و تاریخ از این جهت در مدارس دوران پهلوی صورت می‌گرفت که دو شرط فراگیری ارتباطات و احساس تعلق تاریخی دو رکن مهم یک ملت برای اتحاد با یکدیگر است. اما از آنجا که تأکید بر این دو مؤلفه در آموزش عمومی همراه با نوعی تقابل با تاریخ بومی و زبان محلی در دستور کار بود، در نهایت منجر به ایجاد نوعی واگرایی قومی و یا دوری عموم مردم نسبت به این آموزش‌ها شد.

 

پی‌نوشت

(۱) حسین رسولی: سیاست‌های زبانی پهلوی اول در کردستان و پیامدهای آن با تأکید بر مدارس، فصلنامه مطالعات تاریخی فرهنگی، زمستان ۱۳۹۵، ص ۸۰

(۲) فریدون آدمیت: اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، خوارزمی، ص ۷۴.

(۳) یکی از تأثیرگذارترین جریان‌های روشنفکری مخصوصاً در زمینه ناسیونالیسم فرهنگی اواخر قاجار و اوایل قدرت‌گیری رضاشاه روشنفکران انجمن برلین بودند که اثر واکنش عده‌ای از ملیون به حضور نظامی انگلیس در آلمان شکل گرفت و در جلسات آن‌ها مباحث سیاسی، تاریخی، ادبی و فرهنگی موردتوجه بود. آن‌ها برای انتقال دیدگاه‌های خود مجلاتی، چون کاوه و ایرانشهر را انتخاب کردند.

(۴) استفانی کرونین: رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، نشر جامی، ص ۱۸۷

(۵) عیسی صدیق: دوره مختصر تاریخ فرهنگ ایران، شرکت سهامی طبع کتاب، ص ۱۶۶

(۶) جلیل نائبیان: نقش سیاست‌های فرهنگی دوره رضاشاه در وضعیت آموزش‌وپرورش تبریز، دو فصلنامه جستارهای تاریخی، پاییز و زمستان ۱۳۸۹، ص ۹۹

(۷) یرواند آبراهامیان: تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی. ص ۱۵۸

(۸) عبدالله ساجدی: آموزش به زبان فارسی؛ چالش وزارت معارف با مدارس ارامنه در دوران رضاشاه، دو فصلنامه جستارهای تاریخی، پاییز و زمستان ۱۴۰۰، ص ۱۳۸

(۹) حسین رسولی: سیاست‌های زبانی پهلوی اول در کردستان و پیامدهای آن با تأکید بر مدارس، فصلنامه مطالعات تاریخی فرهنگی، زمستان ۱۳۹۵، ص ۸۳

(۱۰) جهانگیر خسروی شکیب و...: تحلیل اسامی مدارس لرستان در عصر پهلوی: نشریه پژوهش‌نامه تاریخ‌های محلی ایران، بهار و تابستان ۱۳۹۹، ص ۲۶۰

 

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha