گروه فرهنگ و هنر«سدید»؛ اگر قرار بر آن باشد تا از منظر فرهنگ به جامعه ایران نگاه کنیم و سعی در شناخت آن داشته باشیم، در این صورت نمیتوانیم به «شعر» و جایگاه آن در فرهنگ مردم ایران بیاعتنایی باشیم. زبان، رکن مهم فرهنگ است و شعر، زبان گویای جامعه ایرانی در طول قرون متمادی بوده است. به باور برخی از صاحبنظران، از گذشته تا به حال مهمترین عاملی که به حفظ آنچه امروز ما فرهنگ ایرانی مینامیم کمک کرده، شعر بوده است. شاید یک تفاوت مهم شعر در ایران با برخی دیگر از کشورها در آن باشد که شعر فارسی در تحولات سیاسی و اجتماعی نقش مهمی را ایفا کرده است. هم در قرون گذشته و هم در تاریخ معاصر به ویژه از عصر مشروطه به بعد، بخش مهمی از هویت جامعه ایرانی و حتی سیاستمداران آن با شعر شکل گرفته و شناخته میشود؛ به همین دلیل است که در دستهبندیهای آکادمیک، معمولاً حوزه شعر زیرمجموعه رشتههای هنری تعریف میشود و بسیاری از پژوهشها درباره مسائل اجتماعی مرتبط با آن نیز صورت گرفته است؛ اما باز هم در این زمینه جای کار و پژوهش وجود دارد و اگر از این منظر به شعر و ادبیات نگاه نکنیم، در نتیجه از یک سو این مسائل از منظر جامعهشناسان به دور میمانند و از سوی دیگر، محققان هنری هم به دلیل اقتضائات حوزه پژوهشی و آکادمیک خود نمیتوانند به جنبههای اجتماعی آن به طور مفصل بپردازند. عدم غنای پژوهش اجتماعی پیرامون شعر و نسبت آن با تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران نیز نتیجه طبیعی چنین وضعیتی است. به همین منظور به سراغ میلاد عرفانپور رفتیم تا درباره جایگاه شعر در جامعه ایران و نسبت آن با جامعهشناسی ایرانی گفتگو کنیم. او که خود یکی از شاعران مطرح جریان انقلاب است، در حال حاضر در جایگاه مدیر مرکز موسیقی حوزه هنری مشغول به فعالیت است. عرفان پور معتقد است شعر در تاریخ ایران و در جریاناتی که سرزمین ما از حیث سیاسی، تاریخی، فرهنگی و تمدنی پشت سر گذاشته، نقش راهبردی داشته و در دورههای مختلف، مهمترین رسانه ایرانیان بوده است. در ادامه مشروح گفتوگو با میلاد عرفان پور را میخوانید.
درباره شعر یک نگاه هست که آن را بیشتر از جنبه هنری و حتی تفننی تعریف میکند؛ اما نگاه دیگر، برای آن جایگاه جدیتری در تحولات اجتماعی و سیاسی در نظر میگیرد. نظر شما درباره هرکدام از این دو نگاه چیست؟ از نظر شما، شعر در طول تاریخ تا چه اندازه بر تحولات جامعه ایران تأثیرگذار بوده است؟
عرفان پور: شعر از این حیث که آرامشبخش بوده است - یعنی در جانهای مردمان ما عاطفه را وسعت داده و آرامش را تثبیت کرده - قابلتأمل است. اشعار بسیاری از شاعران به ویژه شعرای عارف، از حیث روانی به تسکین دردهای جامعه ایرانی همواره کمک کرده است و این مطلب را نمیشود کتمان کرد. اما این که شعر را یک عنصر و هنر تفننی بدانیم، این هم غلط است؛ ما در کنار نقش آرامشبخش و مفرحی که شعر در فرهنگ ما داشته و نشاطی که ایجاد کرده - اعم از نشاط فرهنگی و روحی و آرامش باطنی - در کنار اینها باید بدانیم که شعر یک هنر راهبردی هم بوده است. در حقیقت تا اندازه زیادی این شعر بوده که زبان و فرهنگ ایرانی را در طول دورههای مختلف تاریخ حفظ کرده است. تحولات شعر و موضعگیریهای شاعران در تحولات جامعه و حتی تحولات سیاسی و حاکمیتی همواره نقش جدی داشته است.
شعر در تاریخ ایران و در جریاناتی که از حیث سیاسی، تاریخی، فرهنگی و تمدنی در سرزمین ایران رخ دادهاند، نقش راهبردی داشته است؛ بهطوریکه با جرئت میتوان گفت که در قرون گذشته و مقاطع مختلف تاریخ، شعر مهمترین رسانه ایرانیان بوده است.
شعر در تاریخ ایران و در جریاناتی که از حیث سیاسی، تاریخی، فرهنگی و تمدنی در سرزمین ایران رخ دادهاند، نقش راهبردی داشته است؛ بهطوریکه با جرئت میتوان گفت که در قرون گذشته و مقاطع مختلف تاریخ، شعر مهمترین رسانه ایرانیان بوده است. از این جهت این رسانه مهم، طبعاً در شکلگیری تمدن ایرانیان، فرهنگ و آداب و رسوم و حتی جریانهای سیاسی هم نقش پررنگی ایفا کرده است. همیشه جریانهای حاکم ارزش شعر را به عنوان یک رسانه راهبردی مهم و چه بسا مهمترین رسانه و درگاه برای انتقال پیام میدانستند و سعی میکردند که این رسانه را در خدمت خود بگیرند. طبعاً در دورههای مختلف، شعر هم تأثیر بسزایی بر اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور گذاشته و هم از آن تأثیر گرفته است و این یک فرایند دوطرفه بوده است؛ پس تأثیر و تأثر تحولات اجتماعی و سیاسی از شعر در تاریخ ما متقابل بوده است.
شعر، مهمترین رسانه در تاریخ ایران
چرا شعر فارسی توانسته در زیست روزمره جامعه ایرانی نفوذ زیادی داشته باشد؟ به طوری که حتی در مهمترین تحولات سیاسی اجتماعی هم میتوان نمودهای پررنگی از آن را مشاهده کرد؟ برای مثال از عصر مشروطه به بعد و به ویژه در انقلاب اسلامی ایران و حتی در اتفاقات اخیر، میبینیم که استفاده از شعر در قالبهایی همچون تشبیه، استعاره و استفاده از ضربالمثلها برجسته بوده است.
عرفان پور: شعر از این جهت که مهمترین هنر ایرانیان است و نقش رسانه داشته و دارد، همواره بر شئون مختلف فضای فرهنگی ما تأثیر گذاشته و کنشگری کرده است. مردم ایران همیشه با شعر زندگی کردهاند و نفس کشیدهاند. به این دلیل این است که هر اتفاقی که پیش میآید و در هر شرایطی که حادث میشود، زبان گویای مردم ما برای بیان دردها، آرمانها، اعتراضها و انتقادها، زبان شعر بوده و حتی برای دفاع از حق و پاسداری از کیان آن، استفاده از این زبان همیشه در اتفاقات مهم سیاسی و اجتماعی نمود داشته است.
همیشه جریانهای حاکم ارزش شعر را به عنوان یک رسانه راهبردی مهم و چه بسا مهمترین رسانه و درگاه برای انتقال پیام میدانستند و سعی میکردند که این رسانه را در خدمت خود بگیرند. طبعاً در دورههای مختلف، شعر هم تأثیر بسزایی بر اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور گذاشته و هم از آن تأثیر گرفته است و این یک فرایند دوطرفه بوده است؛ پس تأثیر و تأثر تحولات اجتماعی و سیاسی از شعر در تاریخ ما متقابل بوده است.
این یک معنا است که باید به آن توجه کرد و معنای دیگری که باید موردتوجه قرار بگیرد، آن است که در سالیان گذشته و در دوره معاصر و پیش از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی، علیرغم ظهور رسانههای جدید، همچنان اهمیت شعر آنقدرها به حاشیه نرفته است. برخی از ما فکر میکنیم که سایر رسانهها جایگزین آن شدهاند و دیگر نیازی به شعر نداریم؛ در حالی که همچنان شعر اهمیت خودش را دارد؛ هرچند که شاید به دلیل گسترش رسانههای نوپدید، بعضی فکر کنند که شعر دیگر نفوذ پیشین را ندارد؛ اما همچنان هم میبینیم که گاهی گفتن و سرودن یک شعر، جامعه ایران را چنان تکان میدهد و بر آن تأثیرگذار میگذارد که مخاطب میلیونی پیدا میکند؛ پس هنوز هم شعر جایگاه خودش را دارد.
از طرفی شعر، خود زمینه تأثیرگذاری بر هنرهای مهم دیگری مثل موسیقی را نیز فراهم میکند. موسیقی بدون شعر، بخش اقلیتی از موسیقی جهان است و اغلب، موسیقی با شعر همراه است. به ویژه در موسیقی ایرانی شعر همیشه همراه موسیقی بوده است. در هنرهای دیگر هم همینطور است و همراهی با شعر برای مثال در هنرهایی مثل هنرهای تجسمی و حتی در سینما نیز دیده میشود؛ گویی نوعی خیال شاعرانه در شاخههای مختلف هنری رسوخ پیدا کرده و زیربنای بسیاری از اتفاقات هنری مبارک در سینمای ما هم بوده است. همه این موارد را که در نظر بگیریم، میبینیم که هنوز هم شعر جایگاه خودش را دارد، هرچند ممکن است ظهور این جایگاه به اندازه گذشته نباشد؛ اما این جایگاه وجود دارد و باید حفظ بشود و شعر به عنوان مهمترین هنر ما، هیچوقت نباید به حاشیه برود.
شعر، آیینه جامعه
پررنگ بودن تأثیر شعر بر زندگی روزمره افراد، سبب شده تا جامعهشناسان نیز برای نقشآفرینی آن در تحولات سیاسی و اجتماعی نقش پررنگی در نظر بگیرند؛ اگر بخواهیم نسبتی بین شعر و جامعهشناسی ایرانی برقرار کنیم، آن گاه به چه صورتمسئلهها و موضوعاتی دست پیدا میکنیم که میتوانند برای شناخت بهتر جامعه ایران مورد مطالعه قرار گیرند؟
عرفان پور: فکر میکنم پیرامون این محور، پژوهش و کار نظری عمیق و وسیعی نیاز باشد تا بتوانیم پیوندهای جامعهشناسی ایرانی و شعر را بشناسیم. شعر یک امر اجتماعی و فرهنگی در جامعه ما بوده است؛ به همین خاطر مدام با جامعه در ارتباط بوده و مضامین اجتماعی هم مدام در شعر ما بازتاب داشتهاند. پایاننامه من در مقطع کارشناسیارشد هم در مورد تحلیل گفتمان انتقاد اجتماعی در شعر شاعران شاخص انقلاب اسلامی بود و آنجا هم این نتیجه را گرفتیم که در شعر شاعران دوره انقلاب اسلامی، مباحث اجتماعی و انتقادی بازتاب داشته است و شاعران توجه ویژهای به امور اجتماعی در شعرشان داشتهاند.
اصولاً شعر در فرهنگ فارسی، شعر مردمی بوده و حداقل بخشی از شعر، مردمی است؛ به این معنا که توجه ویژه به مردم داشته و یا درباره اصلاح مردم سروده شده است. جامعه ایران به عنوان جامعهای که مثل جوامع دیگر دارای ویژگیهای منحصربهفرد است، در شعر بازتاب پیدا کرده است؛
اصولاً شعر در فرهنگ فارسی، شعر مردمی بوده و حداقل بخشی از شعر، مردمی است؛ به این معنا که توجه ویژه به مردم داشته و یا درباره اصلاح مردم سروده شده است. جامعه ایران به عنوان جامعهای که مثل جوامع دیگر دارای ویژگیهای منحصربهفرد است، در شعر بازتاب پیدا کرده است؛ گزافه نیست اگر بگوییم که با مطالعه شعر ایران در دورههای مختلف، میتوان تصویر نسبتاً منسجمی از جامعه ایران در هرکدام از آن دورهها پیدا کرد. این ویژگیهای مثبت و منفی باید توصیف شده و راهی برای به تعالی رسیدن جامعه در شعر نمایان بشود. ما در شعر مولوی و عطار و حافظ و ناصرخسرو و شعرای برجسته شعر فارسی میبینیم که نسبت به جامعه و مردم هم نگاه انتقادی مصلحانه دارند و هم نگاه به لزوم اعتلای جمعی و اعتلای انسان در شعرشان قابل مشاهده است.
از شعر مردمی سخن گفتید؛ زمانی که به شعر از جنبه جامعهشناسانه نگاه میکنیم، میبینیم که در برهههای مختلف، نه فقط خود شعر زمینهساز تحولات سیاسی و اجتماعی مهم بوده، بلکه خود نیز از آنها تأثیر پذیرفته است؛ به این معنا که هرکدام از دسته شعرهای سیاسی، اجتماعی، عاشقانه و... که خود نوعی صفت بخشی به شعر محسوب میشوند، در بستر اتفاقات معینی به وجود آمدهاند. در ایران پس از انقلاب اسلامی، مفاهیمی مثل شعر جنگ، شعر مقاومت، شعر انقلاب و... که شاید همگی فصول مشترکی هم با یکدیگر داشته باشند، به وجود آمدند. سؤال اینجا است که چنین اتفاقی تا چه اندازه به طور طبیعی رخ داده و تا چه اندازه باید حکومت را در آن دخیل دانست؟
عرفان پور: چیزی که به عنوان شعر دولتی یا حکومتی از آن یاد میشود، در ماهیت، تعریف مشخصی ندارد. اساساً نه فقط در شعر بلکه در سایر شاخههای هنر نیز نمیتوان اثر هنری را با بخشنامه یا دستور به وجود آورد. عباراتی مانند شعر دولتی و شعر حکومتی که بیشتر در ادبیات چهرههای منتسب به جریان روشنفکری دیده میشود، دارای تناقضات متعددی است. اساساً شعر خود یک پدیده اجتماعی است و اگر قرار باشد از منظر جامعهشناسی هم به آن نگاه کنیم، باید خاستگاه آن را جامعه و مردم بدانیم نه حکومتها.
البته طبیعی است که برخی حکومتها بسته به شیوهها و نگرشهای خود، گاهی به شعر و ادبیات و هنر نزدیک میشوند و یا برای آن اهمیت زیادی قائل شوند؛ اما این بدان معنا نیست که شعر حکومتی شده است؛ بله ممکن است که حکومتها بخواهند از زبان شعر برای معرفی ارزشهای خود استفاده کنند، اما در چنین زمانی هنوز هم شعر یک ابزار اجتماعی و یک پدیده جامعهشناسانه است. در این صورت اتفاقاً این سؤال را باید پرسید که چه شده است که حاکمان تصمیم گرفتهاند زبان شعر را به کار گیرند؟ پاسخ روشن است؛ علت آن است که احتمالاً تشخیص دادهاند که با این زبان میتوانند اثرگذاری بیشتری داشته باشند و علت این اثرگذاری بیشتر هم آن است که شعر برای جامعه، جایگاه و اعتبار دارد. اگر جامعه با شعر ارتباط نمیگرفت، احتمالاً حاکمان هیچگاه از آن استفاده نمیکردند. پس در نهایت، مرجعیت شعر با جامعه است و نه با حکومت. اما بدیهی است که اگر حاکمانی میخواهند زبان خود را به زبان جامعه نزدیک کنند، از ابزارهایی استفاده میکنند که جامعه از آنها اثرپذیری دارد.
شعر دولتی و حکومتی نداریم
پس یعنی شما شعر انقلاب، شعر جنگ و مفاهیمی از این دست را حاکمیتی نمیدانید؟
عرفان پور: خیر؛ این مفاهیم به دلیل تحولات اجتماعی که در عقبه آنها بوده شکل گرفتهاند و اصالت آنها هم به اجتماعی بودن آنها است نه به سیاسی بود و اگر هم میبینیم که حکومت به آنها بها میدهد، به این خاطر است که ارزشهای خود را ارزشهای مردم قرار داده است و سعی در ترویج آنها دارد. حتی اگر بخواهیم به چیزی به نام شعر دولتی یا حکومتی قائل باشیم، آن زمانی است که اساساً هیچ زمینهای وجود ندارد و حاکمیت میخواهد با دستور و بخشنامه، شعرها و مفاهیمی را خلق کند که از قبل وجود نداشتهاند و حتی زمینههای آنها هم وجود نداشته است. پس استفاده نظامهای سیاسی از زبان شعر ضرورتاً بدان معنا نیست که شعر حکومتی شده است. شعر به ویژه در ایران همچنان پدیدهای اجتماعی بوده و هست.
بهواسطه عقبه پررنگ شعر و ادبیات در ایران، به نظر میرسد که جامعه ایران جامعهای احساسی است؛ احساسی بودن ضرورتاً قضاوتی ارزشی و مثبت یا منفی نیست، بلکه به این معنا است که «احساس»، نقش پررنگی در کنشگری فردی و اجتماعی افراد ایفا میکند؛ نظر شما درباره این موضوع چیست؟ اگر موافق هستید، بگویید که پیامدهای منفی این احساسی بودن کداماند و چه پیششرطهایی لازم است تا این احساسی بودن به سمت منطقیبودن حرکت کند؟
عرفان پور: در جامعه ما احساسات هم در فرهنگ و هم در بروز و ظهور اجتماعی مردم ما نقش مهمی دارد؛ این امر، گاهی نتیجه مثبت دارد و در تعاون اجتماعی و در گرد هم آمدن و بسیجشدن برای یاری رساندن به یکدیگر، ما نشانههای آن را زیاد دیدیم و مصداقهای آن در همین دوره انقلاب اسلامی که خیلی از اوقات مردم پای کار میآیند و به هم کمک میکنند و این عاطفه نقش مثبت خودش را نشان میدهد، دیده میشود. اما در بُعد منفی هم باید گفت که مثلاً در همین روزهای اخیر و وقایعی که شاهد آنها هستیم و بروز واکنشهای بسیار مبتنی بر هیجانات و احساسات صرف، بدون درنظرگرفتن استدلال منطقی و تحلیل کلان از وضعیت موجود، آسیبهایی را به همراه داشته که موارد عمده و خطیری هم بوده است. این یک چاقوی دو لبه است که هر دو سمت را باید در نظر داشت. یعنی احساسی بودن هم فرصت و مزیتی برای مردم ایران بوده و هم این غلبه احساسات، گاهی به کنار رفتن منطق و استدلال منتج شده و تبعات بدی را به بار آورده است.
عباراتی مانند شعر دولتی و شعر حکومتی که بیشتر در ادبیات چهرههای منتسب به جریان روشنفکری دیده میشود، دارای تناقضات متعددی است. اساساً شعر خود یک پدیده اجتماعی است و اگر قرار باشد از منظر جامعهشناسی هم به آن نگاه کنیم، باید خاستگاه آن را جامعه و مردم بدانیم نه حکومتها.
این تحلیلهای اشتباه، سبب میشوند تا نتایج اشتباهی هم گرفته شود و یا یک پدیده آن طور که باید فهم نشود. چنین خطاهایی شاید از سوی شهروندان عادی، قابل چشمپوشی باشد، اما زمانی که نخبگان و اساتید دانشگاه هم از آنها تأثیر بگیرند، بسیار مشکلساز خواهد شد. شناخت جامعه ایران تنها از طریق آنچه در عرصه رسانه میگذرد، حاصل نمیشود. رسانه، لایه آشکار جامعه است و آن هم صرفاً بخشی از جامعه و نه تمام آن است، اما لایههای پنهان بسیار بیشتر و عمیقترند و گاه حتی غرقشدن در رسانه، اجازه دیدن آن لایهها را به جامعهشناسان نمیدهد.
حتی به نظر میرسد که رسانه باعث میشود تا خود مردم هم از خود به عنوان جامعه ایران شناخت درستی نداشته باشند. در حال حاضر شاید به دشواری بتوان تعریف منسجم و مشخصی برای جامعه ایران ارائه کرد؛ اینکه جامعه ایران کیست؟ چه خصوصیاتی دارد و نسبت به مسائل مختلف چگونه فکر میکند.
عرفان پور: بله همینطور است. اصل چرایی این موضوع با پژوهشهایی قابل انجام است؛ باید بررسی شود که آیا این فرضیه رسانه زدگی و سیاستزدگی درست است یا نه؟ من فکر میکنم مردم ایران به سمتی رفتهاند که در تحلیل یک ماجرا و اعلام موضع، بدون این که همه ابعاد را بررسی کنند، خیلی سطحی و مبتنی بر سادهترین منابع و دمدستیترین اخبار واصله، مبتنی بر احساسات و هیجانات عمل میکنند و تصمیم میگیرند و گاهی بر اساس آن تصمیم، اقدام به کنشهای خطرناکی برای خود یا جامعه میکنند. اگر بخواهیم مردم را از وضعیت فعلی به سمتوسوی فضایی با منطق جامعتر سوق دهیم، لازم است که تصویر نسبتاً مشخصی از چیستی جامعه ایرانی داشته باشیم. البته هیچوقت نمیشود چنین شرایط آرمانی را تصور کرد که همه مردم منطقی تصمیم بگیرند و منطقی عمل کنند؛ اما اگر بخواهیم این وضعیت را در حد ممکن بهبود ببخشیم، لازم است که از کنشگری بر مبنای احساس عبور کرده و بر مبنای منطق و اطلاعات مطالعه و عمل کنیم. مسائل موردمطالعه هم احتمالاً معطوف میشود به تلاش برای یافتن پاسخ سؤالهایی از این قبیل که از چه راههایی میشود عمل کرد، بازاریابی اجتماعی این ماجرا چطور قابل سازماندهی است و این فرایند تغییر و گذار اجتماعی از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب به چه صورتی قابل پیشبینی و قابل برنامهریزی است.
لزوم توأمان بودن احساسات و منطق
فکر میکنید پیوند عمیق مردم ایران با شعر، تا چه حد باعث میشود که با مسائل سیاسی و اجتماعی مواجهه شاعرانه داشته باشند؟ منظور از مواجهه شاعرانه در اینجا به معنای غلبه احساسات و تصویرسازیهای خیالی به دور منطق و استدلال است.
عرفان پور: شاید چنین چیزی وجود داشته باشد؛ اما نمیتوان در اینجا شعر را مقصر دانست؛ استفاده از واژه شاعرانه هم در کنار مواجهه، تا حدی یک استفاده عرفی و غیراصولی است؛ چرا که مواجهه احساسی و مواجهه شاعرانه یکی نیستند. فکر میکنم نقشآفرینی شعر به طور پنهان در ذهن جامعه به جای استدلال و منطق در برخی موارد و احتمالاً تبعات بعدی آن به دلیل عدم آگاهی نسبت به کارکردهای شعر است. هرچند اثر هنری را نمیتوان محدود کرد و نمیتوان کارکردهای شعر را هم در چند مورد محدود منحصر دانست، اما زمانی که قدرت اقناع در جامعه وجود نداشته باشد، نقش احساسات پررنگ میشود و شعر هم مهمترین زبان برای بیان احساسات است. پس زمانی که جامعه نتواند دالهای درستی را برای پذیرش یک مسئله و ایجاد وفاق در دیگران پیدا کند، به زبان شعر روی میآورد. احتمالاً علت مهم اینکه شعر در عرصه سیاست و جامعه در ایران نقشآفرینی پررنگی داشته هم همین بوده است.
از منظر یک شاعر، چه نقدهایی به نهاد دانشگاه و اساتیدی که درباره جامعهشناسی ایرانی نظریهپردازی میکنند دارید؟
عرفان پور: جنس سؤالات شما به گونهای است که آدم باید یک هفته تحقیق یا فکر کند تا بتواند پاسخ بدهد. متأسفانه جامعه ایران خیلی از اوقات، به خصوص در سالیان اخیر، تب اظهارنظر دارد؛ شاید این اتفاق با توجه به این رخ داده که هر فرد، یک رسانه شده و سریع میتواند در هر زمینهای که بخواهد، اظهارنظر کند؛ چون میداند که هرچه بگوید، توسط عدهای شنیده میشود؛ به همین خاطر، بیشتر افراد احساس میکنند که قدرت تحلیل دارند و نمیتوانند نظرات خود را نزد خود نگه دارند. از این جهت، خیلی از اوقات بدون اینکه تحلیلی از زاویه بالاتر و کاملتر داشته باشیم و مسئله را کلانتر بسنجیم و ابعاد مختلف یک موضوع را در نظر بگیریم، سعی میکنیم در سریعترین حالت ممکن، جامعترین و کلیترین حکم ممکن را صادر و حتی اجرا کنیم! این هم از انصاف به دور است و هم از منطق و آفتی است که گریبانگیر بخشی از جامعه ایرانی شده است. امروز کمتر میبینیم شهروندانی - در ردههای مختلف اعم از عموم شهروندان، نخبگان و سیاستمداران - که اگر اطلاعات کاملی از یک موضوع ندارند و یا همه ابعاد را نمیتوانند در نظر بگیرند و یا دانش لازم را ندارند، سکوت کنند و یا حداقل اظهارنظر نکنند. بخش عمدهای از فعالین در رسانهها که عمده مردم هستند و هر کدام رسانهای دارند و میتوانند کنشگر باشند، متأسفانه مبتنی بر احساسات عمل میکنند که این میتواند زنگ خطری برای آینده باشد. این که مردم ایران همه یک رسانه شدهاند، سبب میشود افراد غیرحرفهای هم اظهارنظر کنند و جامعه را با یک سری هیجانات و تحلیل اشتباه روبهرو سازند.
/انتهای پیام/