بررسی قصه‌ها و آورده آنها برای جامعه ایرانی در مصاحبه با کبری بابایی؛
زمانی که خیلی از آدم‌ها سواد خواندن و نوشتن نداشتند و کتاب به شکل امروزی مرسوم نبود، عملاً بار ادبیات را بخشی از این قصه‌ها به دوش می‌کشیدند. قصه به دورهمی‌های خانوادگی، فضاهای قهوه‌خانه‌ای و جمع‌های کوچک و بزرگ ورود کرده بودند و عملاً کارکرد تربیتی و اندیشه‌سازی داشته‌اند. قصه یکی از سنت‌های خانوادگی بوده که همه را با هدف سرگرمی و دغدغه آموزش دور هم جمع می‌کرده است.

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ زهرا خدایی: کبری بابایی، نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس ایرانی است. او هرچند که مدرک کارشناسی فیلمسازی دارد، اما گاهی شعر هم می‌گوید. شعرهای او درباره کودکان و نوجوانان و زندگی و احساسات و تجربه‌های آن‌هاست. از آثار بابایی می‌توان به «ستاره‌ات گم شد»، «من آدم آهنی شدم»، «لباس غول گم شد»، «گاو سفید گاو سیاه» و «شهری که راه افتاد» اشاره کرد. خانم بابایی در این گفتگو از کارکردهای قصه برای امروز جامعه ایران می‌گوید. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 

قصه در نگاه افراد مختلف می‌تواند تفاوت‌های بارزی داشته باشد. برخی، قصه را خیال می‌دانند و برخی هم تلقی ابزارانگارانه از آن دارند. اگر بخواهیم درباره قصه و مفهوم آن صحبت کنیم، اولین موضوعی که در ذهن شما شکل می‌گیرد چیست؟

بابایی: در مفهوم قصه دو مسئله وجود دارد که باید به آن پرداخته شود. موضوع اول خود قصه است و موضوع دوم قصه‌ای که برای مخاطب گفته می‌شود و این دو در کنار هم هنر سومی را می‌سازند که قصه‌گویی نام دارد. یک پایه قصه‌گویی بر ادبیات و پایه دیگرش بر متن و ادبیات داستانی و آنچه که به صورت ادبیات شفاهی و فولکلور به صورت سینه به سینه نقل شده و به امروز رسیده، استوار است که هر کدام از اینها به صورت مجزا حائز اهمیت هستند.

 

قصه به تجربه زندگی کمک می‌کند

برخی از رفتارها، هنجارها، آداب و رسوم و... از طریق داستان‌ها سینه به سینه منتقل شده‌اند. این یعنی قصه‌ها صاحب کارکردهای اجتماعی نیز هستند. نظر شما راجع به کارکردهای قصه چیست؟

بابایی: اگر بخواهیم به قصه در دو صورت مکتوب و شفاهی بپردازیم، چه وقتی به عنوان نویسنده، قصه کودک می‌نویسیم و چه زمانی که به عنوان قصه‌گو وارد عرصه قصه‌گویی می‌شویم، باید به این واقعیت توجه کنیم که نوشتن و یا بیان قصه کار ساده‌ای نیست. از آن جا که همه ما از سال‌های اول زندگی با قصه مرتبط بوده‌ایم ناخودآگاه نوشتن و بیان قصه برای کودک را ساده می‌پنداریم و این تصور باعث اختلال در این عرصه شده است.

از این مسئله که بگذریم قصه به صورت ادبیات مکتوب می‌تواند ارزش‌ها، باورها و هنجارهای اجتماعی را به مخاطب منتقل کند و در عین حال می‌تواند یک نظام ارزشی بسازد و یا یک نظام ارزشی را دگرگون کند. قصه می‌تواند به مخاطب جهان‌بینی بدهد و یک سری توانمندی‌ها را در او شکوفا کند؛ توانمندی‌هایی مثل افزایش تمرکز، افزایش دایره لغات، بیان احساسات و کارکردهای مهم دیگری که به لحاظ فردی و اجتماعی دارند. قصه‌ها بر اساس تنوعی که دارند می‌توانند یک تجربه زیسته برای مخاطبشان باشند. تجربه زیسته در تعریف، تجربه‌ای است که ما به طور واقعی آن را گذرانده‌ایم و درک کرده‌ایم و برای ما ثابت شده است. زمانی که قصه می‌خوانیم، تجربه درون قصه جزء تجربه‌های ما قرار می‌گیرد و در شرایط مشابه این امکان را داریم که تصمیمات درست‌تری بگیریم و عملاً قصه‌ها یک تجربه زیسته می‌شوند. 

در گذشته قصه‌هایی که سینه به سینه نقل شده و از گذشتگان رسیده بود را به صورت شفاهی برای کودکان و یا در محافل خانوادگی مطرح می‌کردیم، اما امروزه بیشتر به متون مکتوب و کتاب‌ها مراجعه می‌کنیم که در دسترسمان هستند

زمانی که خیلی از آدم‌ها سواد خواندن و نوشتن نداشتند و کتاب به شکل امروزی مرسوم نبود، عملاً بار ادبیات را بخشی از این قصه‌ها به دوش می‌کشیدند. قصه به دورهمی‌های خانوادگی، فضاهای قهوه‌خانه‌ای و جمع‌های کوچک و بزرگ ورود کرده بودند و عملاً کارکرد تربیتی و اندیشه‌سازی داشته‌اند. قصه یکی از سنت‌های خانوادگی بوده که همه را با هدف سرگرمی و دغدغه آموزش دور هم جمع می‌کرده است؛ بنابراین از قصه که این جایگاه را در خانواده ایرانی داشته است، قطعاً انتظار می‌رود که کارکرد اجتماعی هم داشته باشد.

 

ما مهد قصه بوده‌ایم

به نظر شما قصه‌ها در جامعه امروز ایرانی همان کارکردهای سابقشان را دارند یا در دگرگونی‌های فرهنگی مورد آسیب واقع شدند؟

بابایی: قطعاً همان‌طور که جامعه به لحاظ فرهنگی، سبک زندگی و هزاران بُعد دیگر دچار تغییر شده، شکل و کارکرد قصه هم تغییر کرده است. اولین موضوعی که مشخص است، فضاها و افرادی است که محل دریافت قصه‌ها بودند. در جامعه امروز ما جمع‌های خانوادگی به شکل گذشته نیست و ما دیگر خانواده و جمع‌های خانوادگی را به معنی قبلی نداریم و این واقعیتی است که باید بپذیریم. تحولات فرهنگی، تعداد فرزندان خانواده و سبک فرزندآوری را دچار تغییر کرده و جامعه مخاطب قصه و قصه‌گویی هم متفاوت شده و همین امر باعث شده تا ما با یک فضای تازه روبرو شویم.

یکی از مسائل این عرصه، تبدیل قصه‌های شفاهی به قصه‌های مکتوب است. در گذشته قصه‌هایی که سینه به سینه نقل شده و از گذشتگان رسیده بود را به صورت شفاهی برای کودکان و یا در محافل خانوادگی مطرح می‌کردیم، اما امروزه بیشتر به متون مکتوب و کتاب‌ها مراجعه می‌کنیم که در دسترسمان هستند.

جدای از آن ادبیات شفاهی در گذشته باعث می‌شد که بشود یک قصه را در موقعیت‌های جغرافیایی متفاوت با بیان‌های گوناگون داشته باشیم. برای مثال قصه «ماه پیشانی» در هر استانِ کشور به شکلی متفاوت بیان می‌شد که شبیه استان دیگر نبود؛ اما امروزه چون به متن مکتوب مراجعه می‌کنیم، تفاوت قصه‌ها بسیار کمتر شده و یکدستی بیشتری در قصه‌ها به وجود آمده است. البته این موضوع یک پژوهش دقیق‌تر می‌طلبد که ببینیم آیا این استفاده از متن مکتوب، باعث وحدت در چارچوب قصه‌ها می‌شود یا خیر؟

در حال حاضر بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی آسیایی و آمریکایی به صورت ویژه روی قصه کار می‌کنند و حتی کشورهایی وجود دارند که قصه‌گویی جزء مشاغل آن‌ها است و قصه‌گو برای تعریف قصه بلیت می‌فروشد.

واقعیت این است که در سال‌هایی قصه و قصه‌گویی کمرنگ شده بود و صرفاً در برنامه‌های خیلی محدود تلویزیونی و رادیویی که آن هم چارچوب روان و صمیمی نداشت به آن پرداخته می‌شد؛ اما در سال‌های اخیر با تلاش‌هایی که کانون پرورش فکری، شهرداری و... در بحث قصه‌گویی انجام دادند، مقداری توجه به قصه‌گویی بیشتر شد. البته با توجه به اینکه فعالیت‌ها مقطعی و جشنواره‌ای هستند، ممکن است آن نشاط و هیجان و توجه به قصه و قصه‌گویی دوباره فروکش کند.

تمام این مباحث در حالی است که ما مهد قصه هستیم؛ اما در حال حاضر بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی آسیایی و آمریکایی به صورت ویژه روی قصه کار می‌کنند و حتی کشورهایی وجود دارند که قصه‌گویی جزء مشاغل آن‌ها است و قصه‌گو برای تعریف قصه بلیت می‌فروشد. آن‌ها تکنیک‌های قصه‌گویی خود را مدام به روز می‌کند و در این کار نوآوری دارند. این موضوع کمی نگران‌کننده است که ما از این قافله قصه‌گویی عقب افتاده‌ایم. در جشنواره‌های بین‌المللی قصه‌گویی که سال‌های اخیر برگزار شد، تفاوت فاحشی در قصه‌گویی کشورهای آسیایی و کشورهای آمریکایی و اروپایی بود. در کشورهای آسیایی، بیشتر قصه‌ها مبتنی بر بیان است که به آن قصه‌گویی‌های بیانی می‌گویند و در کشورهای اروپایی و آمریکایی بیشتر قصه‌ها مبتنی بر نمایش است که به آن قصه‌گویی نمایشی می‌گویند؛ اما این قصه‌گویی، صرفاً نمایش نیست و تبدیل به نمایش نشده و به آن سمت هم نمی‌رود. تجربه ثابت کرده که کودکان با قصه‌گویی‌های نمایشی ارتباط بیشتری می‌گیرند.

البته باید به این نکته توجه کنیم که در گذشته قصه صرفاً برای کودکان نبوده و الان ما این تصور را داریم که قصه برای فرزندانمان است. ما اگر به ادبیات شفاهی‌مان رجوع کنیم، قصه‌هایی را می‌بینیم که اصلاً مناسب کودکان نیست و صرفاً برای بزرگسالان است. مثل همین سریال‌های تلویزیونی که هر شب می‌بینیم و به نحوی زحمت قصه‌گویی را برای بزرگسالان می‌کشند.

 

قصه‌ها کارکردهای خودشان را دارند

به نظر شما امروزه از ظرفیت داستان برای انتقال فرهنگ اصیل ایرانی استفاده می‌شود یا خیر؟

بابایی: ذهن انسان قصه‌پرداز است و طبیعی است که در هر شرایطی یک جور قصه‌ای برای خودش دست و پا کند. کارکرد فرهنگی و یا اجتماعی قصه‌گویی در ذات خودش کمرنگ نمی‌شود؛ یعنی می‌توان همچنان از قصه و قصه‌گویی در حوزه فرهنگ‌سازی، تربیت و ارتقا سطح تفکر و دیگر کارکردها استفاده کرد؛ اما اینکه آیا از این ظرفیت استفاده می‌شود یا نه، به نظر من در اغلب کارهای امروز از این امکان و ظرفیت استفاده نمی‌شود. اگر بخواهیم به قصه‌نویسانی که از این ظرفیت استفاده کردند اشاره کنیم، می‌توانیم از آقایان محمد میرکیانی، محمدرضا شمس، مصطفی رحمان‌دوست و اسدالله شعبانی نام ببریم که از قصه‌های کهن و ضرب‌المثل‌ها استفاده کرده و آن‌ها را بازنویسی کردند که این کار در واقع تبدیل ادبیات شفاهی به ادبیات مکتوب است. یکی از نویسندگان دیگر هم به نام آقای عبدالحسین پاک در استان گلستان تلاش زیادی در راستای جمع‌آوری قصه‌های بومی منطقه خودشان کرده‌اند. هر استان به واسطه فرهنگی که داشته، ادبیات شفاهی خاص خودش را دارد. حتی کسانی هستند که این ادبیات شفاهی را دسته‌بندی و بازنویسی و حتی کارهای علمی و پژوهشی روی این ادبیات انجام داده‌اند که گام مهمی در حفظ این میراث ادبی است و انتشار و رسیدنش به دست مخاطب و استفاده مخاطب از آن یک موضوع مفصل دیگر است.

 

متأسفانه یکی از چالش‌های امروز جامعه ایرانی، بحران هویت است و منابع هویت‌ساز در کشور ما با چالش‌های فراوانی روبرو شده است. این موضوع در نوجوانان بروز بسیار بیشتری دارد. فکر می‌کنید قصه چه تأثیری بر تکوین هویت فرهنگ ایرانی دارد و چطور می‌تواند قدمی در حل این چالش بردارد؟

بابایی: قصه حقیقتاً یک منبع و مرجع هویت‌ساز است و قطعاً ما وقتی برای افراد، قصه‌ای با یک درون‌مایه جدی تعریف کنیم، شکی نیست که در ذهنش تأثیر می‌گذارد و در نگاه و جهان‌بینی‌اش مؤثر است و بخشی از هویتش را می‌سازد. زیرا این قصه ورودی ذهن و تغذیه فکر اوست. ما با چیزی که در ذهنمان ثبت می‌کنیم عمل می‌کنیم و آن موضوع، مرجع عملمان قرار می‌گیرد و اگر قصه‌ها برگرفته و برایند واقعیت فردی و اجتماعی ایرانی باشند، عملاً ما ادامه‌دهنده این مسیر هویتی هستیم و هویتمان را کامل خواهیم کرد.

به خاطر همین چالش، در حال حاضر حساسیت بر داستان‌های ترجمه‌ای زیاد است. یکی از چالش‌های هویتی امروز ادبیات ما، ترجمه است. فراتر از بحث قصه و قصه‌گویی، ادبیات ترجمه‌ای، گلچینی از ادبیات کشورهای دیگر است که در دسترس ما قرار می‌گیرد. مطالعه این ادبیات، نگاه ما را بازتر می‌کند، اندیشه ما را وسعت می‌بخشد و ما را فرهنگ‌های مختلف آشنا می‌کند. اما موضوع حائز اهمیت، این است که در کنار این ادبیات، باید آثار ایرانی هم خوانده شود که تعادلی به وجود آید و با فرهنگ خودمان بیگانه نشویم؛ زیرا چیزی که در ادبیات ایرانی ارائه می‌شود، زندگی ایرانی است و آن چیزی که در ادبیات ترجمه است، زندگی سایر کشورهاست. یکی از معضلات امروزین ما، مطالعه بیش از حد آثار ترجمه شده است که اصطلاحاً باعث شده از آن طرف بوم بیفتیم.  

چیزی که در ادبیات ایرانی ارائه می‌شود، زندگی ایرانی است و آن چیزی که در ادبیات ترجمه است، زندگی سایر کشورهاست. یکی از معضلات امروزین ما، مطالعه بیش از حد آثار ترجمه شده است که اصطلاحاً باعث شده از آن طرف بوم بیفتیم.

اگر بخواهیم کارکرد همان قصه‌های دوران کودکی را در نظر بگیریم، یکی از زیر مجموعه‌هایش انیمیشن‌ها هستند که متأسفانه تعداد کارهایی با محتوای فرهنگ ایرانی بسیار کم است و به همین ترتیب ورودی‌مان به ذهن بچه‌ها بسیار کم و خالی از محتوا است. بعد از انیمیشن‌ها، کتاب‌ها قرار دارند که تعداد کتاب‌های ترجمه‌ای در دسترس بچه‌ها، بیشتر از کتاب‌های تألیفی است. مورد بعدی قصه‌گویی است که باید از داشته‌های فکری‌مان سرچشمه بگیرد؛ اما متأسفانه خیلی از آن‌ها، قصه‌های ایرانی نیست و سبک زندگی ایرانی در قصه‌گویی‌ها وجود ندارد.

در مجموع به نظر من تمام آنچه که به عنوان خوراک فکری در حوزه قصه به بچه‌ها می‌دهیم، کارکردهای بزرگ خودشان را دارند؛ یعنی می‌توانند ذهن را باز کنند یا می‌توانند قدرت تجزیه و تحلیل و قوه تخیل بچه‌ها را تقویت کنند؛ اما در بخش هویت، به این نیاز داریم که قصه‌های ایرانی برگرفته از هویت ایرانی را برای بچه‌هایمان تعریف کنیم. من در محیط‌های مختلف با بچه‌هایی مواجه می‌شوم که وقتی می‌خواهند قصه بنویسند اسم شخصیت‌های داستانشان را ایرانی نمی‌گذارند؛ زیرا با قصه‌های ایرانی روبرو نشده‌اند و برایشان تعریف نشده است. شخصیت‌های ایرانی، روستاها و شهرهای ایرانی و شکل زندگی ایرانی خیلی کم‌تر تعریف شده و می‌دانیم که همه اینها در کنار باورها، دین، مذهب، سبک زندگی، چینش خانه، افراد خانواده، ارزش و جایگاه پدر و مادر و... در هر کشوری مختلف است و در کشور ما هم سبک و سیاق خودش را دارد که متأسفانه از طریق ادبیات و قصه خیلی به بچه‌ها منتقل نمی‌شود.

/انتهای پیام/ 

ارسال نظر
captcha