بررسی نسبت نسل دهه ۸۰ و ۹۰ با انقلاب اسلامی در گفتگو با تقی آزاد ارمکی؛
باید به نسل جدید دهه هشتادی بیاموزید که مساله مسئولیت‌پذیری نسبت به خود، محیط پیرامونی، برادر و یا همسر تو مساله خیلی مهمی است، فکر می‌کنید مساله مهم انقلاب اسلامی این‌ها نبود، این‌ها مسائل خیلی مهمی بود که ما در خانواده ایرانی و اسلامی داشتیم و از دست داده‌ایم.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ نسل‌های جدیدتر با نظام مسائل جدیدتری مواجه هستند و شرط بقای گفتمان انقلاب اسلامی آن است که بتواند به نیازهای آن‌ها پاسخ دهد و منطق اقناعی ارائه دهد که بتواند چالش‌های مفهومی را که در ذهن آن‌ها وجود دارد، پاسخ دهد. بر این اساس نیاز است سنجیده شود که منطق‌های اقناعی کنونی تا چه اندازه پاسخگوی این نیازها هستند و اگر نیستند چالش‌های مهم و موردنظر کدام‌اند و برای برطرف کردن آن‌ها چه راهکارهایی را باید موردتوجه قرارداد؛ برای بررسی بیشتر این موضوعات به سراغ یکی از اساتید علوم اجتماعی رفته‌ایم که به زبان تند و بی‌پروای خود شناخته می‌شود و در گفت‌وگو با دکتر تقی آزاد ارمکی موضوع نسبت نسل دهه ۸۰ و ۹۰ با انقلاب اسلامی را بررسی کرده‌ایم که در ادامه ارائه می‌شود.

 

آقای دکتر از منظر شما، تلقی نسل‌های جدید نظیر نسل‌های دهه ۸۰ و ۹۰ از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی چگونه است؟

آزاد ارمکی: هرکدام از نسل‌های دهه ۶۰، ۷۰، ۸۰ و ۹۰ با هم تفاوت‌هایی دارند و این تفاوت‌ها هم به تجربه زیستی آن‌ها برمی‌گردد؛ مثلاً از زمان خود انقلاب و مسائل آن وارد جنگ و مسائل آن می‌شویم، نوسازی و بحث سازندگی، اصلاحات و دیگر دوره‌ها هرکدام مسائل متفاوتی داشتیم که ضربدر رابطه ما با جهان خارج موجب شده، هر نسلی تجربه خاصی پیدا کند و براساس آن تجربه به خوانش چیزی تحت عنوان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی بپردازد.

دهه نودی‌ها فهمشان از انقلاب اسلامی از طریق جمهوری اسلامی است درحالی‌که دهه شصتی‌ها فهمشان از انقلاب اسلامی از طریق خود انقلاب و خود انقلابیون بود و این می‌تواند هم موجب یک بدفهمی از انقلاب باشد و هم یک واقع‌گرایی باشد

ما به میزانی که طی این چهار دهه از انقلاب اسلامی دور می‌شویم خوانشی که نسل اول و چهارم از انقلاب اسلامی دارد نیز متفاوت می‌شود، به دلیل اینکه نسل اول خودش از نزدیک درگیر مسائل انقلاب و نسل چهارم دورتر از مسائل انقلاب است و برای او یک موضوع تاریخی قلمداد می‌شود؛ یعنی بچه‌های دهه شصت دقیقاً بچه‌هایی هستند که انقلاب به‌عنوان تجربه نزدیک آنهاست و طبیعتاً درگیر پدیده‌ای به‌عنوان جنگ می‌شوند، ولی برای دهه نودی‌ها جنگ و انقلاب یک پدیده نسبتاً تاریخی می‌شود و این تاریخی بودن و نوع خوانشی که از انقلاب می‌کنند با نسل‌های دهه قبلی متفاوت است.

برای دهه نودی‌ها جامعه‌ای دیگری نیز پیدا می‌شود، ما در این دوره یک در هم شدگی جامعه ایرانی با جامعه جهانی داریم درحالی‌که در دهه شصت ما یک جامعه دورافتاده از جامعه جهانی را شاهد هستیم؛ جامعه جهانی در جامعه امروز خیلی مسلط‌تر از دوره دهه شصت و دهه هفتاد است؛ البته بحث من هم مربوط به فضای مجازی است و هم فضای مجازی نیست. اصلاً این در هم شدگی جهانی هم در جهان ایرانی و هم در جهان آمریکایی، اروپایی، روسی، چینی یا مثل آن اتفاق افتاده است ویژگی درست کرده است که دهه نودی‌ها فهمشان از انقلاب اسلامی از طریق جمهوری اسلامی باشد درحالی‌که دهه شصتی‌ها فهمشان از انقلاب اسلامی از طریق خود انقلاب و هم خود انقلابیون بود و این می‌تواند هم موجب یک بدفهمی از انقلاب باشد و هم یک واقع‌گرایی باشد.

من فکر می‌کنم طرح گام دوم و بازگشت به دیدگاه‌های انقلاب کمک کرده تا این فاصله برای دهه نودی‌ها و جوانان امروز کمتر شود تا این‌قدر به تزاحم های درونی که در این چهار دهه پیش‌آمده توجه نکنند و دوباره به انقلاب، ولی به شکل آرمانی و نه واقع‌گرایانه آن بازگردند، یعنی بازگشت به آرمان‌های انقلاب پیدا شود و این می‌تواند کمک کند تا به نحوی هم تجربه‌های چهار دهه را داشته باشد و هم به آرمان‌های انقلاب بازگردیم و از آنجا انقلاب را مورد بازخوانی قرار دهیم و احتمالاً به یک نتیجه مطلوب برسیم؛ اما اینکه دهه نودی‌ها در این مسیر قرار دارند یا نه به نظر من بیشتر آن‌ها در این مسیر قرار ندارند و استعداد آن را هم ندارند، باید این استعداد فراهم شود و این خوانش برای آن‌ها شکل بگیرد و نهایتاً در معرض فهم، قضاوت، داوری و عمل هم قرار بگیرد.

 

اشاره کردید نوع جهان‌بینی دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها با نسل‌های قبل از خود متفاوت است؛ نظام مسائل این نسل‌های جدید چیست و خط تقاطع این نظام مسائل با گفتمان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی کجاست؟

دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها خیلی عمل‌گرا، واقع‌گرا و دنیاگرا شده‌اند درحالی‌که دهه شصتی‌ها و هفتادی‌ها، چون نزدیک به حوادث و وقایع خود انقلاب، ایده‌های انقلاب و انقلابیون بسیاری زیاد بودند خودشان هم آرمان‌گرا بودند، شما دهه شصت را ببینید مملو از انقلابیون و مسائل و زیست انقلابی است، ولی در دهه نود انقلابیون کمی به حاشیه رفته و مسائل آن‌ها هم مسائل حاشیه‌ای شده است

آزاد ارمکی: دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها خیلی عمل‌گرا، واقع‌گرا و دنیاگرا شده‌اند درحالی‌که دهه شصتی‌ها و هفتادی‌ها، چون نزدیک به حوادث و وقایع خود انقلاب، ایده‌های انقلاب و انقلابیون بسیاری زیاد بودند خودشان هم آرمان‌گرا بودند، شما دهه شصت را ببینید مملو از انقلابیون و مسائل و زیست انقلابی است، ولی در دهه نود انقلابیون کمی به حاشیه رفته و مسائل آن‌ها هم مسائل حاشیه‌ای شده است؛ از طرف دیگر هم این نسل از بابت ساماندهی فرهنگی، علمی، دانشی، بینشی و... یک نسل بی‌پناه شده و هم جهان ایرانی نیز با تجربه‌های خیلی سختی که در زمان جنگ، نوسازی، اصلاحات، تحریم و مانند آن‌ها داشته، زیست برای او خیلی سخت شده و مجبور شده است که به زندگی توجه داشته باشد؛ درحالی‌که در دهه شصت یک سرمایه پنهانی از قدیم داشتیم و خیلی مساله توسعه دغدغه یا اصلاً مساله اساسی ما نبود.

وقتی جامعه، بزرگ و جمعیت آن زیاد می‌شود، مساله توسعه تبدیل به مساله اساسی آن می‌شود و مسئله مصرف مهم می‌شود، تنگناها و محدودیت‌هایی وجود دارد؛ مساله دهه نودی‌ها، مساله زیست و زندگی است و این یک نوع واقع‌گرایی و نه آرمان‌گرایی به فرد می‌دهد، این واقع‌گرایی می‌تواند هم به انقلاب نزدیک و هم انقلاب از دور شود و به نظرم بیشتر از انقلاب دور شده است. چون او می‌گوید که من امروز می‌خواهم از اینجا تا آن‌طرف خیابان بروم نمی‌توانم خیال‌پردازانه بروم و باید هزینه کنم، این هزینه باید از کجا بیاید؟ و همین موجب می‌شود که برای افراد بالاخره یک نوعی منفعت‌گرایی ظهور کند. ممکن است برای نسل دهه نودی منفعت‌گرایی و فردگرایی بسیار شدیدی شکل بگیرد و اینجاست که می‌تواند نسل فاصله گرفته از آرمان‌های انقلاب باشد.

 

اشاره کردید اگر دهه شصتی‌ها را آرمان‌گرا بدانیم دهه هشتادی و نودی‌ها بسیار عمل‌گرا و منفعت‌گرا هستند، این تغییرات اجتماعی چه تأثیری بر شیوه ابلاغ گفتمان انقلاب اسلامی دارد و اکنون به چه زبانی باید این گفتمان را ارائه کرد؟

رهبری همچنان می‌گوید یادتان باشد استقلال پدیده گران‌بهایی است که به‌دست‌آمده، ولی این نسل، چون از آن فاصله گرفته نمی‌فهمد که استقلال یعنی چه و آمریکا در این جامعه کجا بوده یا رضاشاه و محمدرضاشاه چه کسانی بودند که استبداد را اعمال می‌کردند

آزاد ارمکی: می‌تواند موجب شود که این نسل از انقلاب فاصله گرفته و آن را به‌عنوان یک امر تاریخی غیرمفید قلمداد کند؛ در ادبیاتی که این نسل درباره زندگی خود دارد از ارجاع مکرر به حضرت امام، شهدا و ایده‌هایی که در باب ظهور انقلاب و حذف رژیم قبل و مانند آن وجود داشت فاصله گرفته است، وقتی نسل‌ها فاصله می‌گیرند منتقد جمهوری اسلامی می‌شوند و به‌جای اینکه منتقد رژیم پیشین شوند، منتقد جمهوری اسلامی می‌شوند و این بدتر حادثه‌ای است که اتفاق می‌افتد.

نگاه کنید رهبری همچنان می‌گوید یادتان باشد استقلال پدیده گران‌بهایی است که به‌دست‌آمده، ولی این نسل، چون از آن فاصله گرفته نمی‌فهمد که استقلال یعنی چه و آمریکا در این جامعه کجا بوده یا رضاشاه و محمدرضاشاه چه کسانی بودند که استبداد را اعمال می‌کردند. این مسائل را نمی‌فهمد و برای همین است که می‌رود در خیابان شعار درود بر رضاشاه می‌دهد یا میلش برای مهاجرت به جامعه غربی بیشتر است؛ غرب برای اون مطلوب‌تر و محبوب‌تر شده و منتقد چیزی به نام جمهوری اسلامی است، در نتیجه تبدیل به نیروهای منتقد جمهوری اسلامی می‌شوند.

این وضعیت اجتماعی دارد این اتفاقات را رقم می‌زند؛ حالا اینکه چه باید کرد، باید تلاش کرد یک رابطه‌ای بین واقع‌گرایی و زیست عینی این افراد که درگیر زندگی روزمره هستند با آرمان‌ها ایجاد کرد و این از طریق چه چیزی می‌تواند اتفاق بیفتد؟ به نظر با یک دولت مردمی معطوف به خدمات اجتماعی و نیروهایی که دغدغه آن‌ها چنین چیزهایی باشد نه نیروهایی که دغدغه آن‌ها تولید ایدئولژی باشد، اتفاق می‌افتد، نیاز به نیروهایی است که دغدغه آن‌ها ساماندهی آن گره باشد و این گره، گره خیلی مهمی است که با ایدئولوژی و حرف‌های کلی و دعوت مردم به بسیج عمومی حل نمی‌شود؛ این‌ها می‌آیند، ولی وقتی به خانه خود برگشتند گرفتار مشکلات، نابسامانی‌ها، تنگناها و... می‌شوند، یعنی یک بچه مذهبی که رفته در مراسم عاشورا هم شرکت کرده شروع به دژخیمی نسبت به جامعه می‌کند و می‌ریزد، می‌پاشد، می‌خورد، نابود می‌کند و قانون می‌شکند؛ الآن شما نگاه کنید بیشتر کسانی که قانون را در این جمهوری اسلامی می‌شکنند بچه مذهبی‌ها هستند، بچه‌هایی که دیروز جبهه رفته‌اند، بچه‌های بسیج یا  کسانی که اربعین رفته‌اند بیشتر قانون را خراب می‌کنند؛ به خاطر اینکه ارتباطات و قدرت دارند و این خودش مخرب می‌شود؛ چرا این‌گونه می‌شود؟ برای اینکه ما مساله را حل نکردیم او به یک واقع‌گرایی و ضرورت‌های زیست رسیده که ما به او بی‌اعتنا هستیم و دوباره داریم به او ایده‌­آل‌گرایی می‌دهیم؛ در یک لحظه‌های براساس احساسات به ایده‌­آل‌­ها تن می‌دهد، ولی بعد برمی‌گردد و یک فرد مخرب و حادثه‌ساز می‌شود. باید نیرویی طی یک فرآیند طولانی و سخت و با گذاره­‌های فرهنگی و انسانی و دغدغه‌های ادبی، موسیقیایی و انسانی او را برگرداند و مجاب کند تا به یک نیروی مخرب تبدیل نشود و به‌جای آن یک نیروی مثبت و مؤثر باشد و بتواند محیط پیرامونی خودش را سروسامان دهد.

 

سؤالی که ممکن است مطرح شود این است که اصلاً پرداختن به متولدین دهه‌های ۸۰ و ۹۰ و نسبت آن‌ها با انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی اصلاً چه اهمیتی دارد؟

بچه‌های دهه شصت افراد نوع‌دوستی بودند که خدمات اجتماعی انجام میدادند، از خود گذشته بودند و به همین دلیل توانستیم در جنگ به‌جایی برسیم، بچه‌های ما در جنگ چه می‌کردند؟ از خودشان گذشتند؛ این‌ها ارزش‌هایی است که ما از آن‌ها دست برداشته‌ایم و دیگر آن‌ها را آموزش نمی‌دهیم

آزاد ارمکی: شما وقتی نسل جدید را رها کنید به ارزش‌های غربی برمی‌گردد و تبدیل به فردی منفعت‌گرا و لاابالی می‌شود، شما افت دین‌داری، شرایط حجاب یا بی‌قانونی را نگاه کنید، بی‌اعتنایی به تحصیل و مسئولیت را نگاه کنید، این اتفاقات خطرناک است و ضرورت دارد که افراد را به آرمان‌هایی که در انقلاب اسلامی اهمیت داشتند، برگردانیم که آن‌ها هم آرمان عدالت، برابری، نوع‌دوستی، خداپرستی، عفت، پاکی، برادری، جوانمردی و... بود؛ نه فقط ولایتمداری بلکه این‌ها هم مفاهیم اساسی در انقلاب اسلامی بودند البته ولایتمداری هم است.

بچه مسلمان‌های ما در دهه شصت افراد نوع‌دوستی بودند که خدمات اجتماعی انجام می‌دادند، از خود گذشته بودند و به همین دلیل توانستیم در جنگ به‌جایی برسیم، بچه‌های ما در جنگ چه می‌کردند؟ از خودشان گذشتند؛ این‌ها ارزش‌هایی است که ما از آن‌ها دست برداشته‌ایم و دیگر آن‌ها را آموزش نمی‌دهیم؛ نوع‌دوستی، خدمات‌رسانی، انسانی بودن و از خود گذشتگی را آموزش نمی‌دهیم، این ارزش‌های انقلاب اسلامی روی زمین‌مانده است که باید اشاعه دهیم.

 

نقاط قوتی که به نظر شما باید به نسل جدید آموزش داده شود...

آزاد ارمکی: به نسل دهه هشتادی باید بیاموزید که مساله مسئولیت‌پذیری نسبت به خود، محیط پیرامونی، برادر و یا همسر تو مساله خیلی مهمی است، فکر می‌کنید مساله مهم انقلاب اسلامی این‌ها نبود؛ این‌ها مسائل خیلی مهمی بود که ما در خانواده ایرانی و اسلامی داشتیم و از دست داده‌ایم، یعنی کلاً ولش کرده‌ایم و اصلاً کسی آن را آموزش نمی‌دهد. تلویزیون و دانشگاه که اصلاً رهاست، روحانیت هم که رفته دنبال قدرت و سیاست، بسیج هم که کارهای امنیتی را انجام می‌دهد، مساجد را نگاه کنید، مساجد و دانشگاه‌های ما از این ایده‌ها خالی‌شده، سخنرانی‌های همین ماه رمضان را نگاه کنید من تا سحر بیدار بودم یک جایی نمی‌بینید که ارزشی را به‌عنوان ارزش انقلاب اسلامی به مردم آموزش دهد و از مردم طلب کند که آقا امشب که مثلاً شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی (ع) از فردا این مروت و جوانمردی را پیشه خود قرار دهید بلکه می‌گوید همه به سینه بزنید و گریه کنید، ولی بالاخره امام علی (ع) به دلیل اینکه جوانمرد بود، نوع‌دوست بود، نظامش، دینش، همسرش و فرزندش را دوست داشت شناخته‌شده است، این‌ها مسائلی است که فراموش‌شده است، حال ما این کارکردهای جمهوری اسلامی را تعطیل کرده‌ایم و بعد همه را دعوت می‌کنیم به جمهوری اسلامی و چون آن‌ها منتقد جمهوری اسلامی هم هستند وقتی به تبعیت هم آن‌ها را دعوت می‌کنید ناراحت می‌شوند.

 

اشاره کردید که دهه شصتی‌ها به کانون انقلاب و نظام آرمانی انقلاب خیلی نزدیک‌تر بودند بالاخره پدر و مادرهای دهه هشتادی و نودی‌ها همان نسل دهه شصتی‌ها و پیش از آن‌ها بودند...

آزاد ارمکی: چرا دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها این‌گونه نشدند؟ به دلیل اینکه آن‌ها خسته و افسرده شدند و چیزی به‌دستشان نیامد، یک عده‌ای از آن‌ها که به‌قدرت رسیدند فاسد شدند و فساد را وارد خانه کردند و عده‌ای دیگر هم خسته شدند؛ ما در انقلاب سعی نکردیم ایدئولوژی نیروها را بازبینی کنیم، به این‌ها امید بدهیم و آن‌ها را تبدیل به نیروهای مؤثر کنیم.

وقتی بحث خودی و غیرخودی را ایجاد کردیم بخش زیادی از مردم تبدیل به غیرخودی شدند، مذهبی و غیرمذهبی و حزب‌اللهی و غیر حزب‌اللهی مطرح شد که بخش اعظمی از جامعه بیرون می‌ریخت

شما نگاه کنید بچه‌های خوب مذهبی در خانواده‌های مذهبی ایجاد نمی‌شوند، عموماً در خانواده روحانیت هم به همین شکل است، به دلیل اینکه سخت به آنجا چسبیده بود و به زیست و زندگی فرزندانش بی‌اعتنا بود، ولی خانه همسایه که کاری هم به انقلاب اسلامی نداشت، آرام بود و داشت عشق‌وحال خودش را هم می‌کرد، در مقابل می‌دید پدر من سختگیر است و از او عبور می‌کند و فاصله می‌گیرد و نیروی معترض می‌شود، البته او باید سختگیری خودش را می‌داشت، ولی باید حکومت، نظام سیاسی و روحانیت، رهبران حکومت از طریق بازبینی ارزش‌های انقلاب اسلامی به ساحت انسانی به فکر این نیرو هم می‌بودند، چون انقلاب اسلامی پدیده‌ای انسانی بود، ولی این را فراموش کردیم و او را تبدیل به یک امر سیاسی کردیم.

وقتی بحث خودی و غیرخودی را ایجاد کردیم بخش زیادی از مردم تبدیل به غیرخودی شدند، مذهبی و غیرمذهبی و حزب‌اللهی و غیر حزب‌اللهی مطرح شد که بخش اعظمی از جامعه بیرون می‌ریخت و بعد می‌گفتیم آقا همه ما مردمان این سرزمین هستیم و آن‌ها را دعوت به کنش می‌کردیم، حالا دین‌داران خوبی نبودند، ولی آدم‌های مدنی خوبی که می‌توانند باشند؛ این خطای بزرگی است که در جامعه اسلامی اتفاق می‌افتد.

 

درصورتی‌که انقلاب اسلامی به‌درستی به متولدین دهه‌های ۸۰ و ۹۰ معرفی شود چه دستاوردهایی را به دنبال خواهد داشت؟

آزاد ارمکی: بازگشت به جامعه همگرای دینی و اخلاقی؛ جامعه ما جامعه غیراخلاقی شده است، پیرامون خود را نگاه کنید غیراخلاقی‌ترین وضعیت را داریم که خیلی هم خطرناک است، ولی اگر آن کار را می‌کردیم جامعه به مسائل اخلاقی بازمی‌گشت، ممکن بود طرف نماز نخواند، ولی دزدی نمی‌کرد، روزه نگیرد، ولی روزه‌خواری نمی‌کرد، الآن شما در ادارات و جامعه را نگاه کنید طرف روزه که نمی‌گیرد روزه‌خواری هم می‌کند و این بدترین اتفاق در جامعه به دلیل این است که اخلاقیات دچار فروریزی شده؛ اگر ما یک جامعه اخلاقی داشتیم، بخش عمده این جامعه اخلاقی دین‌دار و مذهبی بودند و بقیه جامعه هم اخلاقی بود و تعارضی با هم نداشتند، ولی الآن این‌ها با هم تعارض پیداکرده‌اند و این مساله را باید یک کاری کرد و درباره آن سیاست تعیین کرد.

 

نهاد‌های انقلابی و مؤسسات فرهنگی زیادی داریم که...

آزاد ارمکی: این‌ها بیشترشان دکان است، هیچ‌کدام کار جدی نمی‌کنند، مثلاً شما بسیج را نگاه کنید، بسیج یک نیرو‌هایی را جمع می‌کند و به آن‌ها سرویس می‌دهد، ولی بسیجی‌ها هیچ تعهد اجتماعی برای بهبود مناسبات خود با جامعه ندارند و اصلاً نمی‌بینید بسیجی‌های این دوره مثل بسیجی‌های دوره انقلاب که همه بسیجی بودند، نماد فرهنگ انقلاب باشند. نماد قدرت و دولت شدند و مدافع یک سیاست هستند، درحالی‌که یک بچه مسلمان انقلابی ما نماد یک فرهنگ دینی بود و نه نماد یک گروه سیاسی، در دانشگاه نگاه کنید بچه‌های بسیج نماد حکومت هستند.

 

تصور می‌کنید رسانه‌های خارجی و جریان‌های فرهنگی ناهمسو تا چه اندازه توانسته‌اند در برقراری ارتباط با نسل جوان موفق باشند؟

آزاد ارمکی: او که این وظیفه خود را انجام می‌دهد، بالاخره شیطان باید سراغ من و شما بیاید و به دلیل اینکه ما توانایی‌اش را نداریم نود درصد هم توانسته است ارتباط برقرار کند، من تلویزیون شناس و رسانه شناس هستم، الآن همه کانال‌های تلویزیون مانند هم است، وقتی همه آن‌ها مثل هم است خب او را تبدیل به یک کانال کنید؛ این نشان می‌دهد که شما یکسری آدم‌های مثل هم دارید که عقل و توانایی آن‌ها هم مثل هم است و دنبال فردی شبیه خودشان هم می‌گردند، ولی اگر شما رسانه داشتید افراد متفاوتی در جامعه با توانایی‌ها و زبان‌های متفاوت انتخاب می‌کردید.

باید یک ایده را با صد زبان برای یک گروه اجتماعی گفت، رهبری امسال در شروع سال گفت آقا نروید دوباره شروع کنید حرف‌های من را تکرار کنید، اما دوباره دارند تکرار می‌کنند؛ من چند وقت پیش در جلسه با رئیس‌جمهور بودم همه دوباره همان حرف‌های رهبری را تکرار می‌کنند، خب رهبری که خودش همین حرف را زده است شما که مثلاً استاد دانشگاه هستید بروید چیز دیگری به آن اضافه کنید، بروید سیاست از آن در بیاورید، اینکه آقا گفت فلان، مبتذل و ضایع کردن حرف رهبری است.

ایده باید با اشکال گوناگون و روش‌ها و مضامین متفاوت منتقل شود، چرا ما این شکلی نیستیم برای اینکه می‌خواهیم یکسان‌سازی کنیم و همه شبکه‌های تلویزیون مثل هم است، روحانی و مداحی هم مثل هم شده است، ارضی و کریمی مثل هم شده است، خب یکی از شما‌ها متعلق به منطقه چیذر هستید یکی دیگر خیابان سرچشمه، همه که نباید مثل هم باشید.

 

دستاورد‌های انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی برای متولدان دهه‌های ۸۰ و ۹۰ به‌طور خاص چه بوده و چگونه می‌توان آن‌ها را به حمایت از این گفتمان ترغیب کرد؟

آزاد ارمکی: اولین دستاورد انقلاب اسلامی برای جامعه ایرانی این بوده است که به استقلال سیاسی او را رسانده است، مساله فرهنگ و اخلاق را مساله اصلی کرده است و بعداً پروژه توسعه تبدیل به مساله اساسی آن شده است، توسعه بومی و توسعه محلی.

رهبری الآن بیست سال است از اقتصاد مقاومتی حرف می‌زند، اما یک مشت آدم دیوانه حرف‌های رهبری را برده‌اند ایدئولوژیک کرده‌اند؛ بابا این آدم می‌گوید نانتان، آبتان و هر چیزی که لازم دارید را خودتان تولید کنید، بالاخره من که ماشین می‌خواهم نمی‌توانم یک ماشین را در حدی که فقط گاز بدهم بروم و بیایم داشته باشم، من می‌گویم شما نمی‌فهمید چه حرفی زده شد، می‌گوید آقا نان، آب، دکمه شلوار، کیف، عینک، صندلی و... مان را خودمان تولید کنید؛ حالا می‌خواهیم آسمان را بشکافیم نمی‌توانیم برویم با دیگران قرارداد ببندیم این‌ها را که می‌توانیم، نه اینکه این‌ها را هم از چینی‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌ها، ترکیه‌ای‌ها و لات‌ولوت‌های هندی بگیریم؛ می‌دانید همین کالا‌ها چه مقدار ثروت می‌تواند تولید کند بعد می‌بینید یکی از این‌ها از ترکیه آمده، یکی از چین آمده و دیگری از ژاپن آمده است، خب یک مشت سیاست اشتباه وجود دارد دیگر؛ این‌ها آرمان‌های مهمی است که باید به آن‌ها بازگشت، اول تولید ملی در حد نیاز‌ها و بعد تولید به معنای سخت و مبادله با جهان، ولی وقتی دستمال‌کاغذی، قند یا عینکم باید از چین بیاید این چه‌حرف‌هایی است که دارند می‌گویند. این آرمان انقلاب بود و اگر اتفاق افتاد جوان ایرانی می‌گوید من چرا باید بروم هندوستان شلوار بفروشم خب در شهر خودم شلوار را درست می‌کنم و می‌فروشم، سوار ماشین خودم می‌شوم و با دخترخاله یا همسایه‌ام هم ازدواج می‌کنم به‌جای اینکه بروم زن هندی بگیرم.

 

تا چه اندازه مسیر ورود متولدین دهه‌های ۸۰ و ۹۰ که به انقلاب علاقه‌مندند، به عرصه فعالیت جدی و عمیق اجتماعی و سیاسی هموار است؟

آزاد ارمکی: این‌ها استعداد این را دارند که برگردند، ولی ممکن است که برنگردند و زمان را از دست بدهیم، این‌ها می‌روند به سمت جهان غیر اسلامی و ایرانی و از جهان غربی دعوت خواهند کرد، من این احتمال را می‌دهم که با همه تلاش‌هایی که جمهوری اسلامی در حال انجام آن است و زحمتی که می‌کشیم، چون ارزش‌های جامعه در حال غربی شدن است، جامعه حکومت و دولت غربی را طلب کند و داوطلب دولت‌های غربی در ایران شود و برای اینکه این اتفاق نیفتد باید زودتر روحانیت به سر جای خودش برگردد.

اولین اتفاق ضروری که در کشور باید انجام شود این است که روحانیت به سر جای خودش و مسجد و منبر خودش بازگردد، به‌جای اینکه به سمت قدرت، سیاست و ثروت باشد. شما تلویزیون را نگاه کند حتی مجری‌ها هم روحانی‌ها شده‌اند، زشت‌ترین کار برای یک روحانی این است که مجری شود، ولی الآن همه مجری شبکه‌ها روحانی هستند. یک بچه مسلمان نداریم که مجری شود که الآن روحانی‌های ما باید مجری شوند؟ بعد روحانی داریم که آوازخوان یا مداح شده است، روحانی که مداح نیست، مداحی مال کسی دیگر است، از طرف دیگر مساجد تعطیل، روضه خوب هم خوانده نمی‌شود، وضع خوب هم وجود ندارد و همه به سمت قدرت و پول آمده‌اند. زندگی طلبگی تعطیل، روحانی باید برگردد سر جای خودش همان‌طور که بسیج هم باید برگردد سر جای خودش، هرکسی باید برگردد در سر جای خودش که در اول انقلاب بود، ولی برنمی‌گردد به دلیل اینکه منفعت دارد.

 

آیا همه این مسائل نشان می‌­دهد بین پدران و نسل جدید شکاف نسلی، به وجود آمده است؟

آزاد ارمکی: نه اتفاقاً شکاف نسلی اتفاق نیفتاده و پدر و مادر‌ها مانند جوانان شده‌اند، من چهار کتاب در خصوص جامعه‌شناسی در ایران نوشته‌ام و دیدگاه هم با همه‌کسانی که در این خصوص بحث کرده‌اند متفاوت است؛ اتفاقاً معتقد هستم پدر و مادر‌ها و جوانان مثل هم هستند و همه مثل هم دارند عمل می‌کنند، در خانه‌ها هم با هم دعوا ندارند و بیشتر این مادر و پدر‌ها هستند که دارند بچه‌ها را پیش می‌برند و این حرف‌ها هم غلط است که دعوا وجود دارد و دارند همدیگر را می‌کشند و آن‌ها دینی هستند و این‌ها بی‌دین، نه اتفاقاً پدر و مادر‌ها هم مثل جوانان شده‌اند و جوانان هم مثل هم هستند و همه آن‌ها باهم دارند از ارزش‌ها انقلاب اسلامی فاصله می‌گیرند و منتقد جمهوری اسلامی می‌شوند.

ما باید موضوع نسل را رها کنیم و ایده‌های خود را مورد بازشناسی قرار دهیم، انقلاب اسلامی برای این بود که خدمت و همبستگی را بیشتر کند نه انفکاک و شکاف ایجاد کند که یک عده افراد حزب‌اللهی باشند و بقیه افراد بی‌دین و لامذهب و دنبال آن‌ها باشیم دین‌دارشان کنیم. ما قرار بود فرهنگ، همبستگی و سازگاری جامعه اسلامی که بودیم را ارتقا دهیم از این دست برداشتیم و، چون دست برداشتیم دیگر جوان و پیر و زن و مرد ندارد همه از این عبور کرده‌اند و یک جمعیت کمی در دست جمهوری اسلامی مانده که با آنهاست و ممکن است این جمعیت هم در آینده نزدیک فساد ببینند و جمهوری اسلامی آسیب ببیند.

 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha