گروه آیین واندیشه «سدید»؛ مرضیه سهامی احمد: از سال ۱۳۰۶ که پایههای حکومت و قدرت رضاخانی تحکیم و تا حدودی تثبیت شده بود، شیوه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت سیاستهای اجتماعی و فرهنگی را که در تقابل با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب بود، به اجرا دربیاورد. در سیاست نوین رضاخان که متأثر از افکار واندیشههای تجددگرایانه و غربگرایانه بود، روحانیت، مذهب، احکام اسلامی، محاکم شرع، مکتبخانههای آموزشی و تربیتی و مواردی از این قبیل جایی نداشتند.
ریشه اصلی قیام مسجد گوهرشاد به سیاستهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی عصر رضاخان بازمیگردد. رضاخان در سالهای آغازین حکومتش، خود را فردی دیندار و مقید به شعایر و احکام اسلامی نشان میداد؛ زیرا او از ریشهداری مذهب در میان مردم ایران به خوبی آگاه بود و از پیامدهای مقاومت و تعارض با روحانیون نیز اطلاع داشت؛ بنابراین برای حفظ وجهه مذهبی خود در میان مردم، به زیارت عتبات عالیات میرفت، مدال مولای متقیان را به گردن میآویخت، در دستههای عزاداری محرم شرکت میکرد، کاهگل به سر و روی خود میریخت و مجالس روضهخوانی ترتیب میداد. همچنین به دیدار علمای قم میرفت و اعلام میکرد که بر حفظ و هراست از اسلام مصمم است. نوسازی آستان قدس رضوی و آستانه حضرت معصومه نیز یکی از برنامههای او بود؛ اعمالی که در میان مردم و حتی روحانیون هر گونه شکی را در و پایبندی وی به مذهب از بین میبرد.
این سیاست تا سال ۱۳۰۵ شمسی ادامه داشت، اما از اواخر این سال و به ویژه از سال ۱۳۰۶ که پایههای حکومت و قدرت رضاخانی تحکیم و تا حدودی تثبیت شده بود، شیوه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت سیاستهای اجتماعی و فرهنگی را که در تقابل با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب بود، به اجرا دربیاورد. در سیاست نوین رضاخان که متأثر از افکار واندیشههای تجددگرایانه و غربگرایانه بود، روحانیت، مذهب، احکام اسلامی، محاکم شرع، مکتبخانههای آموزشی و تربیتی و مواردی از این قبیل جایی نداشتند. این وضعیت در دهه دوم سلطنت رضاخان تشدید شد و حکومت پهلوی به طور رسمی و علنی خود را از قید و بند دین و مذهب رها کرد. حتی پا را فراتر گذاشته، با عقاید مردم به ستیز و مبارزه پرداخت.
رویای تجدد و مسألهای به نام لباس!
پیش از این دو همسایه ایران یعنی افغانستان و ترکیه در این راه گام برداشته بودند و تا اندازهای هم موفق شده بودند. اماناللهخان، پادشاه افغانستان، و مصطفی کمال آتاتورک سعی کردند با برداشتن حجاب از زنان در اروپایی مآب کردن مملکت خود گام بردارند. پادشاه افغانستان پس از مسافرتی به اروپا، در ۱۳۰۶ ه. ش در بازگشت به کشورش، به ایران آمد و با خانواده خود که لباسها و کلاههای اروپایی پوشیده بودند در محافل رسمی ظاهرگشت. از سویی دیگر رضاخان پس از سفر به ترکیه، ظواهر غربی را که آتاتورک در کشور پیاده کرده بود، از نزدیک مشاهده کرد و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت به طوری طی نطقی در ترکیه، اظهار کرد: «به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، امیدواریم که هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.»
پس از این مسافرت بود که رضاخان در مسیر اروپایی شدن بیش از پیش مصممتر شد. او در جواب یکی از وکلاً که ایران را مترقیتر از ترکیه دانست، این چنین بیانکرد: «من ترکیه را دیدم در چهار دیوار زینت و صفای طبیعی و بساط خودنمایی. شما میخواهید به این اظهار نگذارید ایران جلو برود. کوشش من این است که ایران در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم. » پس از این قضایا بود که رضاخان متحول شد. چنانکه پس از مشاهده دستههای منظم دختر و پسری که در ترکیه از مقابل او رژه رفتند، چون به ایران بازگشت دستور داد که دختران و پسران در مراسم رژهها شرکت کنند و جهت تشویق محصلین در امور پیشاهنگی، ریاست آن را بر عهده ولیعهد گذاشت.
این راه که رفتهاند به هیچستان است!
یکی دیگر از تغییراتی که رضاخان قصد داشت انجام دهد، اجبار مردم به پوشیدن لباس متحدالشکل بود که مقاومتها و اعتراضها در شهرهای مختلف را در پی داشت. این مخالفتها که از همان ابتدا به صورت سخنرانی، مهاجرت، تحصن در مکانهای مقدس بروز مییافت، در شهرهای مذهبی، از جمله مشهد به دلیل وجود حرم مطهر امام هشتم شیعیان در آن، از اهمیت و حساسیت ویژهای برخوردار بود.
هنگامی که دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بینالمللی» موسوم به «شاپو» رسید و به فتح الله پاکروان، استاندار خراسان ابلاغ گردید، او بدون کمترین تاملی، دستور رضاخان را به اجرا گذاشت و در این زمینه، دستورات اکیدی به شهربانی خراسان و دیگر ادارات و عوامل تابعه صادر کرد. بنا به گفته محمدعلی شوشتری، خفیهنویس عصر رضاشاه، که در این موقع در مشهد ماموریت داشته: «اجرای حکم در مشهد تا حدی مشکل بود؛ زیرا عوامل مخفیه و متدینین و مجاورین به جنب و جوش افتاده، علنی بنای اعتراض را گذاردند.»
محمدحسن خراسانی مشهور به ادیب هروی اولین گزارش تاریخی از واقعه گوهرشاد را سیزده سال پس از این فاجعه یعنی در سال ۱۳۲۶ - ۱۳۲۷ هجری شمسی ارائه کرده است، که این گزارش، علت اصلی وقوع ماجرای گوهرشاد را این طور بیان میکند: «پیش از اجتماع مردم در مسجد گوهرشاد، شاه فقید تبدیل کلاه پهلوی را به کلاه تمام لبه (شاپو) فرمان داد. زمامداران وقت در اجراء امریه شاه تدبیر میکردند هرچه زودتر منظور سلطان را عملی نمایند تا بدین وسیلت به دربار تقرب جویند، زمزمه کشف حجاب که نتیجه تغییر فرم و تبدیل کلاه است سامعه اکثریت ملت را میخراشید هم همه شورش و انقلاب، آثار وحشت و اضطراب، میان خاص و عام تولید مینمود».
از طرفی در بهار ۱۳۱۴شمسی، جشنی در دبیرستان فردوسی مشهد با شرکت رضاخان برپا شد که دختران در مراسم استقبال از وی بدون حجاب شرکت کرده بودند. این امر، موجب نگرانی مردم به ویژه روحانیون خراسان شد و آیت الله قمی در تلگرامی از این برنامه اعلام انزجار کرد. رضاخان برای کاهش شدت واکنشها، در پاسخ گفت که این امر بدون اطلاع وی صورت گرفته و برای اثبات ادعایش خود، رئیس شهربانی مشهد را احضار و تنبیه کرد، اما دیری نپایید که علی اصغر حکمت در جریان جشن دیگری در تهران به صراحت، اعلام کرد که اقدامات انجامشده خودسرانه نبوده و با نظر رضاخان انجام گرفته است و رای شاه بر عملی ساختن کشف حجاب است.
هورنی بروک، نویسنده انگلیسی نوشته است: «میگویند حاج شیخ عبدالکریم، از روحانیون قم، تلگرام مؤدبانهای برای شاه فرستاده و از او خواسته از انجام اعمالی که در اسلام حرام است جلوگیری کند. شاه هم بلافاصله پاسخ داده که برداشتن کلاه پهلوی هیچ ربط مستقیم یا غیرمستقیمی با دین ندارد و اینکه هنوز هیچ دستوری برای کشف حجاب نداده است.»
در پی این اتفاقات، اقشار مختلف مردم مشهد نیز به شیوههای گوناگونی مانند تلگراف، خشم و انزجار خود را از اقدامات ضداسلامی رضاخان اعلام کردند. آیت الله قمی با فتح الله پاکروان (استاندار خراسان) و محمدولی خان اسدی (نایب التولیه آستان قدس رضوی) نیز گفتوگو کرد: «من مناسب نمیدانم فعلا در مشهد این امر اجرا شود. مردم را مخالف موضوع دیده و فهمیدهام. شما دو نفر به شاه عرض کنید چرا میخواهید ما را مستهلک در تنصّر فرمایند. مگر لباس دیگر نمیتوان درست نمود و پوشید؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند: ما نمیتوانیم و جرأت هم نمیکنیم این مطلب را به شاه گزارش کنیم. چارهای نیست باید امر مبارک به موقع اجرا گذارده شود.»
حاضرم کشته شوم، اما اتحاد شکل اجباری نباشد!
به این ترتیب آیتالله قمی پاسخ داد: «حاضرم بروم تهران و به رضاشاه التماس کنم کشف حجاب نکند و از اتحاد شکل اجباری مردم منصرف شود. در این راه یا به نتیجه میرسم و یا به زندان میافتم و یا کشته میشوم». ایشان پس از ورود به تهران، بلافاصله محاصره و ممنوعالملاقات شد. وقتی این خبر در فضای پر التهاب سیاسی و مذهبی مشهد پیچید، تعادل روانی افکار عمومی در شهر برهم ریخت که واکنشهای متفاوتی را به دنبال داشت. روحانیون مشهد همچون رخدادهای قبلی، با تشکیل جلسات متعددی به مشورت و تبادل نظر پرداختند و در اطلاعیههایی از مردم خواستند که دست به اعتصاب و تحصن بزنند و در مسجد گوهرشاد گرد هم آیند.
همزمان با این شرایط، شیخ محمدتقی بهلول که تحت تعقیب بود و از شهری به شهری میرفت، از گرفتاری آیتالله قمی مطلع شده، در روز نوزدهم تیر خود را به مشهد رساند و یک راست به حرم رضوی رفت، ولی مامورین امنیتی و انتظامی از ورود او آگاه شدند و ساعاتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر کرده و به دلیل ترس از واکنشهای زوار، در یکی از اتاقهای صحن بازداشت نمودند. ورود بهلول به مشهد را میتوان لحظه شروع قیام در نظر گرفت؛ زیرا با ورود او بر سرعت شکلگیری تحولات افزوده شد.
مسجد چیست؟ آتشبار!
شیخ محمدتقی بهلول در خاطراتش میگوید: «من قصد ایجاد وحشت در هیأت حاکمه را داشتم و این برنامهای بود که در تهران و سایر شهرها اجرا کرده بودم و در موارد مختلف دولت مجبور به عقبنشینی شده بود. در مشهد هم میخواستم چنین بشود، ولی نشد...»
تلگرافی به تهران کرده بودند که؛ بهلولنامی در مسجد گوهرشاد برخلاف حکومت قیام کرده، تکلیف چیست؟ و جواب به این عبارت رسید: «بهلول کیست؟ مسجد چیست؟ آتش بار. امروز، باید پهلوی از جهنم تماشا کند که بهلول که بود و مسجد چه بود و استعمال کردن آتش بار چه نتیجه داد».
به دنبال دریافت دستور رضاخان، زمان اذان صبح روز بیستم، شیپور آمادهباش نظامیان به صدا درآمد و نظامیان به تدریج بر مواضع حساس اطراف حرم مسلط شدند. در این مرحله، نظامیان درصدد کشتار مردم نبودند؛ بلکه سعی میکردند جلوی ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند. نظامیان به افراد متحصن در داخل مسجد گوهرشاد اعلام کردند که متفرق شوید و عرایض خود را تسلیم استاندار بکنید تا رسیدگی شود. شیخ بهلول در جواب گفت: «ما جمع نشدهایم که به حرف استاندار متفرق شویم».
میرزا حسین سبزواری در رسالهاش نوشته: «حقیر حرکت کردم و رفتم و بهلول را از منبر به پله دوم قرار دادم و مردم همین که دیدند من به منبر رفتم، هجوم به طرف منبر نمودند و حقیر با صدای رسا امر به سکوت کردم. بعد از آن ابلاغ کردم به عموم آنها کهایهاالناس! این هیاهو نتیجه ندارد. اگر بنا دارید کار پیش برود، خوب است به خود اعلیحضرت رضا شاه تلگراف کنید. البته شاه شما مسلمان است و تقاضای شما را قبول خواهد کرد. از این قبیل مواعظ زیاد نمودم. مثل اینکه پسند عقلا شد و قبول عموم قرار گرفت... نتیجه گفتگوها بالاخره بر این قرار گرفت که تلگرافی توسط آیت الله شیخ عبدالکریم حائری که در آن ایام فی الجمله مرجعیت داشت بکنند کهایشان به اعلیحضرت تلگراف کنند که او صرف نظر از پوشیدن کلاه دورهدار بنماید. حقیر با این تلگراف مخالف بودم و در آن تلگراف تهدید سختی نسبت به اعلیحضرت شده بود. آنچه اصرار کردم برای تغییر تلگراف اثری نکرد و تمامی علما تلگراف را امضا نمودند و این تلگراف که مخابره شد، آتش غیظ او افروخته شد و تلگرافی از شخص او صادر شد که یا متفرق شوید یا آن که با گلوله متفرق خواهم کرد.»
در همین زمان، به دلیل حضور نیروهای نظامی در حرم و اطراف آن، شایعات موحشی که واقعیت نداشت، در شهر پخش میشد و تحریک مردم شدت مییافت. روز شنبه، عدهای نیز از روستاهای اطراف به مردم متحصن پیوستند و مسجد گوهرشاد و صحنها مملو از جمعیت شد و سخنرانان در موضوعات مختلف به ویژه در مورد آیت الله قمی، تغییر لباس و برداشتن حجاب برای مردم صحبت میکردند.
از سوی دیگر نیز قشون شرق، نیروهای خود را برای سرکوب مردم هماهنگ میکردند. رضاخان دستور داده بود؛ «اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد. امر میکنم و فرمان میدهمامشب [نیمه شب شنبه] باید غائله بدون خونریزی خاتمه یابد. هر قدر قشون لازم است، باید آنها را محاصره کرده، محرکین را دستگیر، مردم متفرقه را آزاد سازید». اما آنچه در عمل روی داد و بعدها هیچیک از خاندان پهلوی درباره آن سخنی نگفتند، غیر از این بود.
به این ترتیب نظامیان بیشتری در اطراف مسجد گوهرشاد و در خیابانهای منتهی به حرم و روبهروی مسجد توپهای سنگین مستقر کردند. این وقایع برای مردم مشهد خبر از حادثهای شوم میداد. پس از فرارسیدن نیمههای شب و پراکنده نشدن مردم، تمام درها و راههای ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد. در این حال، مردم با کلنگ شروع به شکستن درها و اقدام به خروج از آن کردند. در این لحظه بود که دستور شلیک و کشتار مردم صادر شد و مردم بیدفاع و بدون سلاح، آماج گلوله نظامیان قرار گرفتند. کشتار در درون و بیرون مسجد با شدت هرچه تمامتر آغاز شد و صدای غرش توپها و مسلسلها، آسمان مشهد و حرم رضوی را به لرزه درآورد. در عرض چند ساعت، کشتار بیرحمانه و عظیمی صورت گرفت و داخل و بیرون مسجد از اجساد کشتهشدگان و زخمیها پر شد. قبل از دمیدن سپیده روز یکشنبه ۲۲ تیر مقاومت متحصنین و معترضین شکسته شد و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب گردید. عده زیادی در این واقعه کشته شدند که تعداد آنها را ۱۶۷۰ نفر عنوان کردهاند. یکی از نظامیان درباره این حادثه چنین نقل نموده: «به ما دستور دادند... وقتی هوا روشن شد نبایستی در مسجد و صحنین آثاری از مجروحین و مقتولین باقی بماند؛ لذا پاسبانها و مأمورین مریضخانه شاهرضا بدون رسیدگی و توجه به اینکه آیا این مجروحین مرده و یا فقط غش کرده همه را به کامیون ریخته و به قبرستان بردند.»
پس از این، درهای مسجد گوهرشاد و حرم رضوی بسته شدند و سه روز شستن خونهای ریخته شده، به در و دیوار طول کشید و اجازه ندادند کسی وارد آنجا شود، اما مسببین واقعه با توجه به اضطراب و تشویشی که داشتند، گزارش خلاف واقع و کذب به رضاخان دادند و تعداد کشتهها را انگشتشمار اعلام کردند. در یکی از گزارشها تعداد آنها یازده نفر ذکر شده است.
اکثر خاطرهنویسها تقصیر را به گردن بهلول انداختهاند؛ از جمله سیدعبدالله شیرازی گفته است: «در نظمیه مأمورها میآمدند و دست و صورت خود را میشستند، چون از جنگ فارغ شده بودند. یکی از آنها که نمیدانست من چه کسی هستم به من گفت: واقعاً شما نمیدانید ما چه کردیم از روسها بدتر کردیم. کاری که ما کردیم روسها نکردند... همهاش تقصیر این ریش بزی بهلول است.» این درحالیست که نقش شیخ محمدتقی بهلول را برخلاف گزارشها، نمیتوان نقش اصلی در نظر گرفت؛ زیرا وی قبل از قیام نقش چندانی در جلسات و تصمیمگیریهای روحانیون خراسان ندارد و تنها زمانی که همه زمینههای قیام مهیا شد، او وارد معرکه گردید. حتی در جریان قیام نیز کنترل اوضاع به طور کامل از دست او خارج بود و خودش به این موضوع در خاطراتش اشاره کرده است: «در تمام محوطه مسجد و صحنها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده باد اسلام، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما، بلند بود. من گیج شده بودم و نمیدانستم چه باید بکنم.»
برخی نیز پاکروان، استاندار خراسان و برخی دیگر اسدی، تولیت حرم را مقصر دانستهاند، اما به هر حال هرچه بود از خودخواهی و بیتدبیری رضاخان نشأت گرفت و به کشتاری عظیم تبدیل شد که نهادهای بینالمللی را هم به اعتراض واداشت. رضا شاه مجبور شد برای آرام کردن افکار عمومی در جهان، محاکمه نظامی ترتیب دهد. او دادگاه نظامی برپا کرد و در این دادگاه دستور به اعدام اسدی تولیت آستان قدس رضوی داد تا ماجرا را خاتمه دهد.
ماجرا هرچه بود تمام شد، عدهای کشته شدند و عدهای تبعید. رضاشاه پس از این واقعه، باز هم بر خواستههایش اصرار ورزید و در دی ماه سال ۱۳۱۴شمسی، قانون کشف حجاب را اجباری کرد، اما اجرای این قوانین سختگیرانه، تنها تیشهای بود بر ریشه حکومتش، و بسیار زودتر از آنچه فکرش را میکرد کنار گذاشته شد و نام او یادآور کشتارها و خونهای بیگناهانی است که قصد داشتند از عقاید خود دفاع کنند. این تازه آغاز راهی بود که مایه عبرت شد.
/انتهای پیام/