گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر سید سعید وصالی: مفهوم حاشیه نشینی نزد اهالی علوم اجتماعی یک مفهوم مهم و البته پر حاشیه است. اندیشمندان مکاتب گوناگون، رویکردهای مختلفی در قبال این مفهوم اتخاذ کرده و هریک از زاویه نگاه خودشان توضیحات و چاره اندیشی هائی درباره آن داشته اند. عدهای از این اندیشمندان که در اصطلاح جامعه شناسی میتوان اندیشه شان را در دسته راست یا لیبرال جای داد. از دیدگاه اندیشمندان راست؛ شکل گیری شهرنشینی از یکسو و پیدایش حاشیه نشینی در کشورهای در حال توسعه دو عامل مؤثر بر یکدیگر بوده است. غالب پیروان این دیدگاه، نگاه چندانی به مسئله عدالت و تبعیض نداشته و حاشیه نشینی را در بعد شهری دیده اند. بر پایه این دیدگاه گسترش شهرنشینی در ایران عمدتا ناشی از استقرار مناسبات سرمایه داری پیرامونی در کشور بوده است. روندی که پس از اصلاحات ارضی در ایران زمان پهلوی آغاز شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است.
گسترش شهرنشینی در دهه ۱۳۴۰ با افزایش سرمایه گذاریهای دولت در شهرها و آغاز بورس بازی زمین و ساختمان در شهرهای بزرگ یکی از عمده ترینه علل مهاجرت نیروی کار روستایی به شهر را رقم زد. در همین دوران بود که مشکلات شهری از جمله پیدایش حاشیه نشینی در حومه کلان شهرها پدید آمد. در حاشیه قرار گرفتن بخش کشاورزی از یکسو و رشد سریع شهر نشینی از سوی دیگر نیز به کمک این روند آمد، حاشیه نشینی در گذر زمان دلایل دیگری نیز برای گسترش و رشد خود فراهم کرد. نتیجه این کار به صورت رونق روند مهاجرتی از روستا به شهر و رشد شهرنشینی و ایجاد حاشیه نشینی خود را نشان داد. امری که امروز به صورت یک مسئله اجتماعی پدیدار شده است.
در ایرانِ بعد از اصلاحات ارضی، عدهای از کشاورزان خوشه چین، زمینی از ارباب دریافت نکردند. آنها پیش از این هم زمینی نداشتند و در هنگام برداشت محصول، به کار فراخوانده میشدند. زمین همچنان در دست ارباب و کشاورزان صاحب نسق باقی ماند. البته مالکیت صاحب نسقها نیز صوری بود و درصد کمی از محصول در پایان فصل درو به ایشان داده میشد، اما به هرحال وضعیت بهتری از خوشه چینها داشتند. خوشه چینها روستا را ترک کردند و در جریان این ترک، نیز دست به اقداماتی تندی علیه ارباب و صاحب نسقها زدند. آنها گاهی زمینی را آتش زده، محصولی را به باد داده یا اقدام اعتراضی تندی علیه این تبعیض صورت دادند. خوشه چینها به حاشیه شهرها آمده، فرزندان شان را برای کار یا تحصیل به شهر فرستادند، و نسل جدید این افراد توانست خودش را همراه تحولات روز کرده و راه زندگی اش را در شهر بجوید. نتیجه مهاجرت این روستائیان به شهرها و استقرار در مناطق حاشیه ای، گسترش حلبی آبادها و زاغه نشینها بود. ارثیه این دوره به دوران بعد از پیروزی انقلاب نیز رسید که بنظر من عوامل و زمینههای شکل گیری یا گسترش حاشیه نشینی در این دوره، تفاوتهایی با دوره پهلوی داشت.
مسائل مختلف جامعه از رهگذر ارتباط و تقویت کارکرد خرده سیستمها حل میشود. این اصلیترین دلیل، وجود یا عدم وجود مسائلی شبیه به حاشیه نشینی در ممالک توسعه نیافته یا توسعه یافته است! جامعهای که بخش بزرگی از افراد آن، نیروهای تولید هستند و، اما خرده سیستمهای اقتصادی یا سیاسی، دعوی حل مشکلات آنها را ندارند.
کم توجهی به قشر کارگر؛ شاید مهمترین دلیل تقویت و گسترش حاشیه نشینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به حساب آید. صاحبان بسیاری از کارخانه به خارج از ایران رفتند، روند فعالیت کارخانهها مختل و کارگران بیکار شدند. آنها برای امرار معاش با مشکلات جدی روبه رو شدند، هزینه زندگی در شهرهای بزرگ گزاف بوده و درنتیجه این کارگران مجبور به مهاجرت اجباری به مناطق حاشیهای شدند. همین روند مهاجرت منجر به بروز مشکلات و آسیبهای اجتماعی متعددی شد که امروز با عنوان مسائل و آسیبهای حاشیه نشینی به آن پرداخته میشود.
پیش از پایان دوره دفاع مقدس، کمتر کسی به مسائل اقتصادی یا اجتماعی جامعه ایران فکر میکرد! منابع مختلف کشور در اختیار جنگ بود و این روند پس از پایان جنگ نیز سمت و سوی خاصی گرفت. در دوره ریاست جمهوری مرحوم هاشمی، بنا بر حرکت دادن کشور به سمت توسعه و پیشرفت گذاشته شد. قرار بود که کارخانجات فعالیت شان را شروع کرده و در این مسیر با سرعت زیادی حرکت کنند. مرحوم هاشمی، نیروهای فعال در جبهه را نیز به فعالیت اقتصادی فراخواند. او قصد داشت که چرخ اقتصادی کشور را به حرکت درآورد، اما همین اقدامات منجر به نتایج معکوسی شد. در آن زمان عده زیادی از کارگران محتاج اشتغال بودند، بخش بزرگی از جامعه در انتظار فرصت برای فعالیتهای اقتصادی و دریافت امتیازها و تسهیلات بودند. اگر امروز، تعداد فعالین مستقل اقتصادی را مرور کنیم، به این نتیجه میرسیم که تعداد زیادی از افراد در حال مدیریت کسب و کارهای تولیدی کوچک هستند! کسب و کارهایی که گاه با یک یا دو نفر راه اندازی شده و ادامه یافته است. این در حالیست که صنایع و تولیدیهای بزرگ در دست دیگر افراد منتخب باقی مانده است! این شیوه توزیع برای حرکت چرخهای اقتصاد کشور، کافی نیست.
پس از پایان دوره دفاع مقدس، موضوع انباشت سرمایه در کشور مطرح شد. لازم بود مجموعه اقتصادی تازه و قوی راه اندازی شود. مجموعهای که علاوه بر داشتن امکانات لازم برای تولید، سرمایه، نیروی انسانی و تمام ارتباطات را نیز در اختیار داشته باشد. این اتفاق، هیچوقت در کشور ما رخ نداد. بلکه عده خاصی از افراد که پیش از آن نیز در عرصههایی همچون جنگ، مسئولیت داشتند، امکانات و سرمایه را در اختیار خودشان گرفته و به عرصه اقتصاد قدم نهادند. از رهگذر این ورود، نیروی عمده کار کشور، بیکار و معطل باقی ماند!
امروزه سازمان تامین اجتماعی به ۴۲ میلیون نفر خدمت میکند. افرادی که اکثرشان کارگر یا نیروهای تولید بدون درآمد و اشتغال هستند. وقتی این حجم از نیروی تولید بدون شغل و درآمد بماند، زندگی حاشیهای در اطراف پایتخت و کلان شهرها گسترش پیدا میکند. این داستان پس از پایان جنگ تحمیلی در کشور آغاز شد. شاید من نام ایدئولوژی غالب این دوره را لیبرالیسم بگذارم و دیگری نام متفاوتی بر آن نهد. اما واقعیت همان است.
مکانیزاسیون، تعاونیهای تولید، تعاونیهای پرداخت و ... موضوعات مغفول دیگری در عرصه اقتصاد پس از جنگ بود که عدم توجه به آنها، تاثیرات مهمی در عرصه اجتماعی برجای گذاشت. وضعیت کشاورزی ما تا به امروز با همان رویکرد ادامه پیدا کرده، تا اینکه به وضعیتی شبیه به کشاورزی معیشتی نزدیک شده ایم. کشاورزی ایران مکانیزه نشد، جاذبههای زندگی شهری در قالب پررنگی به روستائیان ارائه شد و در نهایت اقشار جوان روستا، به دنبال اشتغال و زندگی ایده آل، به کلان شهرها آمدند. در کلان شهرها به اندازه همه این مهاجران شغل نبود، پس بسیاری از آنها سراغ شغلهای خدماتی رفتند. آنها در کسوت تازه ای، شیوه اشتغال کارگران قدیم را ادامه داده و، اما این بار در شهرها مستقر شدند. کشاورزانِ ما از کشاورزی تامین نشده و ناچارا به شهرها مهاجرت کردند. شهرها بزرگ شد و حاشیهها نیز در اطراف شان گستردهتر از پیش شد. آماری درباره مناطق حاشیهای مشهد وجود دارد که نشان میدهد یک میلیون نفر از ساکنان این مناطق، بدون شناسنامه امور زندگی، معاملات و ... را میگذرانند! شیوه زیست آنها مبتنی بر شیوههای بسیار قدیمی همچون شورای ریش سفیدان و ... است! قشری که از زندگی شهری رانده شده و به دلیل عدم تمایل به زندگی روستائی، در میانه این دو جغرافیا معلق مانده اند. این در حالیست که کشورهای توسعه یافته، کمتر با چنین مسائلی درگیر بوده و هستند. آنها حاشیه نشینان کمتر، شاغلان بیشتر و روستانشینان و شهرنشینان متناسب جمعیت شان را داشته و دارند.
دلیل وجود چنین وضعیتی در کشورهای کمتر توسعه یافته شاید مربوط به یک امر کلی باشد. هر کشوری دارای یک سیستم مدیریتی کلی است که از خرده سیستمهای مختلفی تشکیل شده است. خرده سیستمهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در هر سرزمینی وجود داشته و عهده دار کارکردهای مشخصی هستند. هرچه کارکرد خرده سیستمها درستتر بوده، کارآمدی سیستم افزایش پیدا کرده و آسیبهای مختلف از آن دور میشوند.
کم توجهی به قشر کارگر؛ شاید مهمترین دلیل تقویت و گسترش حاشیه نشینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به حساب آید. صاحبان بسیاری از کارخانه به خارج از ایران رفتند، روند فعالیت کارخانهها مختل و کارگران بیکار شدند. آنها برای امرار معاش با مشکلات جدی روبه رو شدند، هزینه زندگی در شهرهای بزرگ گزاف بوده و درنتیجه این کارگران مجبور به مهاجرت اجباری به مناطق حاشیهای شدند
خرده سیستمها در رابطه متقابل با یکدیگر هستند. آنها بصورت مداوم بر هم تاثیر گذاشته و از هم تاثیر میپذیرند. هر خرده سیستم بر دیگری بازخورد متقابل دارد. تلاقی دو خرده سیستم سیاسی و اقتصادی، منجر به طرح موضوع کارآمدی در کل سیستم جامعه میشود. کارآمدی همان برابری میزان تولید و نیاز در جامعه است. تعادلی که در اثر بازخورد متقابل در جامعه برقرار شده و نتایج مثبت زیادی برای اقشار به همراه میآورد. در تلاقی خرده سیستمهای دیگر؛ موضوعاتی همچون، اشتغال، مصرف، حمایت اجتماعی، مشروعیت، صداقت و ... حل و فصل میشود. مسائل مختلف جامعه از رهگذر ارتباط و تقویت کارکرد خرده سیستمها حل میشود. این اصلیترین دلیل، وجود یا عدم وجود مسائلی شبیه به حاشیه نشینی در ممالک توسعه نیافته یا توسعه یافته است! جامعهای که بخش بزرگی از افراد آن، نیروهای تولید هستند و، اما خرده سیستمهای اقتصادی یا سیاسی، دعوی حل مشکلات آنها را ندارند.
نکته مهم دیگری که درباره ارتباط متقابل خرده سیستمها و کارکردشان در ایران وجود دارد، عدم برقراری ارتباط درست بین این قسمت هاست. بده و بستان میان خرده سیستمهای کشور ما به درستی برقرار نشده و همین عدم اتصال منجر به ناکارآمدی
سیستم کلی میشود.
مسئله حاشیه نشینی در ایران نیز جایگاه درست خود را در روابط خرده سیستمها پیدا نکرده است. اهالی علوم اجتماعی، تحقیقات زیادی پیرامون این موضوع انجام داده اند، اما نتیجه این تحقیقات به عرصه سیاستگزاری وارد نشده است. مسئله شهروندی یک موضوع مهم و قابل بررسی در همین راستا به حساب میآید.
سادهترین تعریف مفهوم شهروندی، همان عضویت است. ما عضو یک شهر یا اجتماع هستیم. در این شهر وظایف و حقوقی داریم باید هر دوی آنها را در کنار هم داشته باشیم. اختصاص این دو مورد به هر فردی، پس از عضویت در شهر ممکن میشود. وقتی دولت به هر ایرانی یک کارت ملی یا شناسنامه داده، پس عضویت او در ایران را پذیرفته و نمیتواند شهروندش را از درجه اعتبار ساقط کند. به دنبال همین عضویت رسمی، حق و تکلیف نیز به رسمیت شناخته میشود.
مردم در اروپا یا امریکا، به محض آنکه با مشکلی در روند ارائه حقوق شان مواجه میشوند، دست به اعتراضهای عمومی زده و به خیابانها میآیند! حتی در روند این اعتراض، شیشهای شکسته یا شعاری نیز فریاد زده شود. این جوامع به اصطلاح حقوق اجتماعی، جوامع حق محور خوانده میشوند و مردم در آنها به دنبال حق شان هستند. این درحالیست که جوامعی شبیه به جامعه ما، تکلیف محوراند! حکام در جوامع تکلیف محور در پی القای مدام تکالیف مردم به آنان هستند. تکالیفی نه در نسبت با حاکمیت که در نسبتهای میان مردم! رعایت حقوق شهروندی در نسبت جوانان و سالمندان، حق همسایگی و مواردی از این دست، نکات مورد تاکید در جوامع تکلیف محور هستند. از سوی دیگر تکالیفی که شهروند در نسبت با حکومت بر عهده دارد، مغفول میماند. همان موضوعی که امیرالمومنین در عهدنامه مالک اشتر مینویسند؛ «به سپاهیان و دربانان و نگهبانان خود سفارش کن که مانع ورود مردم نشوند تا سخنگوی ایشان بدون لکنت زبان و ترس حرفش را بزند که من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که میفرمود: مردمی که ضعیف شان نتواند بدون ترس و لکنت زبان حقش را از قوی بگیرد، روی سعادت و پاکیزگی را به خود نخواهد دید.»
جامعهای که مطالبه حقوق در آن نادیده و مغفول انگاشته شود، حتما در کارکرد خرده سیستمهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با اختلال مواجه میشود. اگر احزاب، سندیکاها، تشکلها و ... مطالبات اقشار مختلف را پیگیری کنند، آنها نیز تکالیف شان را به درستی انجام داده و کارآمدی سیستم را افزایش میدهند. به تعبیر حضرت علی (ع) حق و تکلیف بدون هم برقرار نمیشوند، پس نمیتوان در اداره جامعه بر یکی از این دو تاکید کرد.
شهروند یک مفهوم کلی است که هم ساکنان مناطق حاشیه نشین و هم مرکزنشینان را در خود جای میدهد. اقداماتی همچون بیمه سلامت یا پرداخت یارانه نیز اقدامات حمایتی نسبتا خوبی ارزیابی میشوند. این در حالیست که بخش عظیمی از شهروندان محروم از خدماتی همچون آموزش، پرورش یا اشتغال هستند! در چنین شرایطی حاشیه نشینی مدام بازتولید و تقویت میشود.
*عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی