گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «سیوا وایدیاناتان» [1] کارشناس برجسته رسانه و استاد مطالعات رسانه و حقوق در دانشگاه «ویرجینیا» است. کتاب «رسانههای ضداجتماعی: چگونه فیسبوک ما را از هم میپاشد و دموکراسی را تضعیف میکند» [2] از وی توسط انتشارات دانشگاه «آکسفورد» منتشر شده است. وی در یادداشتی که مجله آمریکایی «The Nation» آن را منتشر کرده است به موضوع خطراتی که از جانب ایلان ماسک - میلیاردر دنیایی فناوری - دموکراسی را تهدید میکند میپردازد. به گفته وی کنترل یک بازیگر جاهطلب خاص مثل ایلان ماسک بر یک کالای اجتماعی عامالمنفعه مثل ارتباطات اینترنتی بسیار خطرناک است.
از اتومبیل تا رسانه
ایلان ماسک قبلاً یک مرد اتومبیل باز بود. مردی رؤیاپرداز با ایدههای عجیبوغریب و مضحک اما عمدتاً سرگرمکننده که بنا به دلایلی، تعداد زیادی از مردم در اطراف «سیلیکونولی» او را جدی میگرفتند، اما وی بهندرت عمق یا قدرتی را به نمایش میگذاشت که به هرکسی خارج از کسبوکار اصلیاش مربوط باشد.
استارلینک ابزار سلطه ماسک بر اینترنت جهانی با بیش از ۵ هزار ماهواره به بیش از ۶۰ کشور در جهان خدماترسانی میکند.
حالا ماسک یک غول رسانهای است که تصمیماتش به قیمت جان انسانها تمام میشود و دنیا را تحتتأثیر قرار میدهد. امروز او بیش از هر زمان دیگری پوچ و مسخره به نظر میرسد، با این حال دیگر نمیتوانیم او را جدی نگیریم، طرد یا مسخره کنیم. ماسک، مالک توییتر است که اکنون توسط وی به حرف مورد علاقه خود یعنی «ایکس» تغییر داده شده است. این پلتفرم در روزی که آن را در سال ۲۰۲۲ خریداری کرد، به سختی میتوانست ۱۰ سرویس برتر رسانههای اجتماعی در جهان را پشت سر بگذارد و تا آن زمان، هرگز موفق نشده بود که سود قابل توجهی کسب کند. با این حال ماسک معتقد بود که ارزش آن ۴۴ میلیارد دلار است.
از آن زمان تا کنون ماسک با ناشیگری و عصبانیت، این سرویس را که زمانی میزبان گفتگوهای تأثیرگذار بسیاری در میان نخبگان بود و بهعنوان سایتی برای فعالیتهایی مانند جنبش «جان سیاهان ارزش دارد» [3] و بهعنوان یک سیستم هشدار اولیه که میتوانست اخبار فوری و موارد اضطراری را نشانهگذاری کند، از بین برد. با وجود تمام محدودیتها و محاسن توییتر، امروز تقریباً هیچ یک از ارزشهای آن پس از کنارگذاشتن بااستعدادترین کارکنان و ارزشمندترین تبلیغکنندگانش باقی نمانده است.
ماسک چهره جدید قدرت در قرن ۲۱
ماسک یکی از چهرههای اصلی قرن بیست و یکم است؛ زیرا شکل جدیدی از قدرت را بر روی یکی از مهمترین منابع اکوسیستم ارتباطات اعمال میکند: اتصال به اینترنت ماهوارهای. او میتواند شیر اینترنت دیجیتال را بهدلخواه برای میلیونها نفر در جهان باز و بسته کند. او در صورت تمایل میتواند ماهیت فعالیت اینترنت در مکانهای حساس در سراسر جهان را تحتنظر داشته باشد و آزمایش بر روی آن را به روشهای نگرانکنندهای آغاز کرده است. به نظر میرسد که هیچ کس مایل یا قادر به پاسخگو کردن او نیست.
قدرت رسانهای ماسک عمدتاً از یک پروژه جانبی اولیه در شرکت موشک و ماهواره خصوصی (اما عمدتاً با بودجه عمومی) او یعنی «اسپیس ایکس» [4] سرچشمه میگیرد. این پروژه تحت عنوان «استارلینک» [5] شکاف گستردهای را در دسترسی آنلاین برای بسیاری از مردم جهان پر میکند. ما در چند سال گذشته بهویژه در اوکراین شاهد نمایش قدرت و نفوذ استارلینک بودهایم.
از زمان آغاز جنگ اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، استارلینک به یک سرویس حیاتی برای غیرنظامیان و ارتش اوکراین تبدیل شده است. ماسک موافقت کرده بود که آسمان اوکراین را تحت پوشش ماهوارهای استارلینک قرار دهد. در حالی که دولتهای ناتو و اهداکنندگان خصوصی نیز بیشتر گیرندهها را روی زمین تأمین میکردند، اما ماسک با ناکامی در تعامل جدی با ماهیت و روند جنگ اوکراین، موقعیتهای خطرناکی را ایجاد کرده است. بهویژه زمانی که او از گسترش سرویس اینترنت فراتر از محدوده جغرافیایی استارلینک به سرزمینهای اشغالی روسیه خودداری کرد و اعلام کرد که میخواهد «در یک اقدام بزرگ جنگی و تشدید درگیری» شرکت نکند. از آنجا که روسیه از سال ۲۰۱۴ به طور غیرقانونی بخشهایی از اوکراین را تصرف کرده است، این یک پذیرش دوفکتو و بالفعل ادعاهای روسیه در مورد این مناطق مانند شبهجزیره «کریمه» و منطقه «دونباس» بدون توجه به حاکمیت اوکراین، حاوی نگرانیهای حقوق بشری یا قوانین بینالمللی بود. این یک حرکت خطرناک و غیرقابلتوجیه برای خصوصیسازی پایههای اساسی درگیری جهانی است.
غولهای رسانهای گذشته مانند «ویلیام راندولف هرست» [6] بر آتش جنگها دمیدند و به تغییر نقشهها کمک کردند و سرمایهدارانی مانند «جی پی مورگان» [7] از قدرتهای بزرگ در طول دو جنگ جهانی حمایت کردند؛ اما هیچ یک از این متنفذان رسانهای و پولی موج اول، بهاندازه ماسک، ظرفیت مستقیم شکلدادن به نتیجه یک جنگ بزرگ بر اساس چیزی بیشتر از هوس شخصی را نداشتند. رسوایی اقدام ماسک در جنگ اوکراین بر یک تحول عمیقاً نگرانکننده تأکید میکند: کنترل بینظیر ماسک بر ارتباطات جهانی میتواند نقطه عطفی در درگیریهای جهانی باشد. نوسانات خُلقی او میتواند بر چگونگی مدیریت کل زندگی دیجیتال یک کشور مستقل، نحوه عملکرد دولت و کسبوکارها و چگونگی عملکرد سیستمهای رسانهای آن تأثیر بگذارد.
اقدامات آمریکا از دهه ۹۰ باعث شده است که شرکتهایی مثل گوگل و مایکروسافت بر تمامی لایههای ارتباطات جهانی تسلط داشته باشند.
در حالی که ماجرای اوکراین بیشتر توجهها را پیرامون قدرت رسانهای جدید ماسک به خود جلب کرده است، اما این تنها بخشی از یک تلاش بسیار گستردهتر و با مشخصات پایینتر برای مهندسی مجدد کل شبکه ارتباطات دیجیتال در تصویر خودش است. در حالی که کشورهای سراسر جهان برای ایجاد حاکمیت دیجیتال در برابر غولهای مستقر در ایالات متحده مانند متا و آلفابت تلاش میکنند، آنها در صف اتصال با برند ماسک قرار گرفتهاند. بسیاری از کشورها حتی قبل از دسترسی به پلتفرمهای انحصاری که میتواند توانایی آنها را برای مشارکت در گفتمان عمومی بهشدت محدود کند، به امپراتوری استارلینک ماسک برای پشتیبانی از اینترنت پرسرعت در مناطق تازهمتصل و کمتراکم جمعیت خود تکیه کرده بودند. سلطه استارلینک بر اینترنت جهانی به ماسک بازاری خطرناک و ناامیدکننده ارائه میدهد. بازاری بسیار بیشتر از هر سرمایهگذاری دیگر که او هرچه بخواهد را در آن ارائه میدهد.
بیشتر نقاط جهان فاقد فیبر یا کابلهای زیرزمینی هستند که اینترنت پرسرعت را به شهرهای آمریکا میرساند. در مناطق وسیعی از جهان که دارای سکنه کمی هستند، ماهوارههای مدار پایین استارلینک خدمات اینترنت بسیار خوبی را با قیمت مناسب در دسترس، بر اساس استانداردهای ایالات متحده ارائه میدهند؛ بنابراین برای هر کسی که بین سواحل استرالیا یا کانادا یا در مناطق دورافتاده ایالات متحده زندگی میکند، یا برای اداره یک تجارت یا یک واحد نظامی در یک منطقه جنگی تلاش میکند، استارلینک ضروری به نظر میرسد.
انحصار یک کالای اجتماعی استراتژیک
«استارلینک» مزیت حرکت اول را داشت و در اوایل سال ۲۰۱۹ آسمان را با ماهوارههای کوچک و نسبتاً ارزانقیمت پر کرد که با گیرندههای موبایلی روی زمین یا روی یک کشتی، هواپیما یا یک هواپیمای بدون سرنشین متصل میشدند. از آن زمان، ماسک و مدیران استارلینک، برای گسترش پوشش اینترنت استارلینک، بیش از پنج هزار ماهواره پرتاب کردهاند که به بیش از ۶۰ کشور خدماترسانی میکنند. ماسک قصد دارد در مجموع ۴۲ هزار ماهواره در مدار داشته باشد.
از آنجایی که خطوط ماهوارهای فضایی اضافی را نمیتوان از هیچ جای دیگر تهیه کرد، ماسک به طور سودآوری از تئوری کلاسیک «تراژدی منابع مشترک» [8] استفاده کرده است: ماسک یک کالای اجتماعی مشترک را در انحصار خود درآورده است و هرکسی را که به آن تکیه میکند، مجبور کرده است تا در موقعیتی تحت فرمان دائمی بازار قرار گیرد. اقدامات ماسک روشن کرده است که چرا این انباشت بیسابقه قدرت تا این حد خطرناک است.
از آنجایی که او اتصال جهانی را از موقعیتی که مسئولیتپذیری دولتی در آن صفر است کنترل میکند، میل و خواست او تنها مبنایی است که بر اساس آن این خدمات ضروری در بازارهای فناوری در حال ظهور توزیع میشود. ماسک بارها و بارها این قدرت را به طرز ناشیانه، نامنسجم و خطرناکی به کار گرفته است. البته ماسک تنها به دلیل قدرت و اراده خود به ابرشرور عصر دیجیتال پرسرعت تبدیل نشد: این نقش با مذاکرات اولیه بر سر دسترسی و معماری شبکه جهانی وب به وجود آمد.
واگذاری یک کالای اجتماعی مهم مثل دسترسی به اینترنت مقرونبهصرفه به دست یک شرکت خصوصی اشتباه فاحشی است.
در دهه ۱۹۹۰، ایالات متحده از فشار مذاکره تجاری و ترغیب برای اطمینان از اینکه اپراتورهای خصوصی بیشتر زیرساختهای دیجیتال جهان را ساختهاند، استفاده کرد. این بدان معنا بود که شرکتهای مستقر در آمریکا مانند «سیسکو» [9]، «کوالکام» [10]، «مایکروسافت» و «گوگل» در نهایت بر تمام لایههای اکوسیستم ارتباطات جهانی تسلط خواهند داشت. این یک اشتباه فاحش بوده است. ایالات متحده با اقدام سریع برای قادر ساختن طبقه متنفذ به کنترل خطوط لوله و شیوههای ارتباطات دیجیتال جهانی از نگرانیهای مهم سیاست عمومی مانند حریم خصوصی، امنیت و تنوع دیدگاهها صرفنظر کرد و هجوم دیوانهوار برای نوآوری و گسترش را دنبال کرد.
ماسک مشتاق توجه است
ماسک نیز مانند دونالد ترامپ، مشتاق توجه است و از جنجال لذت میبرد. او یک قلدر است که هیچ اعتقادی به غیر از صحت اخلاقی خود ندارد، اما برخلاف ترامپ، ماسک دارای انباری از ثروت است که واقعی و دیدنی است. ترامپ به استثنای چهار سال ریاستجمهوریاش، هرگز چیزی را که در جهان اهمیت زیادی داشت، اداره نکرده بود. او به جز شرکای تجاری بدبخت و متحدان سابقش که مرتباً به آنها خیانت میکرد به ندرت توانایی تأثیرگذاری بر زندگی دیگران را داشت.
اما ماسک در حال حاضر شش شرکت را کنترل میکند. برخی از آنها، مانند شرکت زیرساخت مدنی «بورینگ» [11]، کاری بیشتر از فروش دستگاه بخار انجام نمیدهند اما برخی دیگر مانند «نورالینک» [12] و شرکت «هوش مصنوعی ایکس» [13]، پروژههای جاهطلبانهای هستند که بعید است در کوتاهمدت در بازار جایگاهی برای خود کسب کنند. توییتر یا ایکس هم یک شرکت سهامی عام بود تا اینکه ماسک آن را خصوصی کرد و از سرمایهگذارانِ از نظر اخلاقی بیاعتبار و رسواشدهای مانند خاندان سلطنتی عربستان سعودی استفاده کرد.
تنها نکته خوب در مورد غارت توییتر و دیگر داراییهای ماسک این است که او تا حد زیادی توانسته سرمایهگذاریها، بدهیها و تصمیمات خود را به جای یک عامل مرتبط در جهان به یک موضوع کمدی تبدیل کند. پس از اولین سال مالکیتش، توییتر ۱۶ درصد از پایگاه کاربری خود را از دست داده است و شاهد کاهش دانلود اپلیکیشنها تا ۳۸ درصد بوده است. همزمان درآمد تبلیغاتی توییتر نیز به دلیل اقدامات ماسک کاهش یافته است.
تسلا منبع اصلی ثروت ماسک
تسلا از شانسهای ماسک و منبع بیشتر ثروت او است. البته او در اینجا با نوآوریهای رادیکال، بازار خودروهای الکتریکی را مختل نکرد و صرفاً راه خود را به آن باز کرد. در سال ۲۰۰۴، او بزرگترین سهام تسلا را از مهندسین بنیانگذار شرکت - «مارتین ابرهارد» [14] و «مارک تارپنینگ» [15]- خرید. ماسک بهعنوان بزرگترین سهامدار، ریاست هیئتمدیره شرکت را هم بر عهده گرفت. بعداً او خود را بهعنوان مدیرعامل منصوب کرد و تمام وقت خود را به مأموریت ترویج نوع جدیدی از شرکت خودروسازی که حملونقل فردی را از وابستگی آن به نفت و نیروی کار سازمانیافته رها میکرد، اختصاص داد. تسلا تنها شرکت سهامی عام در سبد داراییهای ماسک است و شرکتی است که تحت پیچیدهترین شبکههای نفوذ نظارتی در سراسر جهان فعالیت میکند. در نتیجه این شرکت موضوع بسیاری از کشمکشهای او با رگلاتورها و وکلای شاکیان بوده است.
الزامات افشا و شفافیت که با مالکیت یک شرکت سهامی عام همراه است، برخی را به خشم آورده است. اظهارات عمومی و توییتهای او که به دنبال مصونیت اجرایی بیشتر است، بارها او را در کانون توجه کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا قرار داده است. در واقع، او پس از توییت تهدید ساختگی و دروغین برای خصوصی کردن شرکت بهمنظور رهاکردن آن از قید نظارت قانونی، تقریباً نقش رهبری خود را در تسلا از دست داد. این بدان معناست که «اسپیس ایکس» تنها داستان موفقیت واقعی تولید شده توسط ماسک است. همچنین ممکن است تنها شرکت دائماً سودآور او باشد که بیشتر درآمد آن از قراردادهای عمومی با دولتهای مختلف تأمین میشود. «اسپیس ایکس» موشکها و ماهوارهها را میسازد و پرتاب میکند، اما سابقه شکست پرتاب و دیگر شرمساریهای عملیاتی را نیز دارد که انتقادات گستردهای را برانگیخته و خواستار بررسی دقیق و نظارتی قوی درباره اقداماتش شده است.
«استارلینک» با تبدیلشدن به یک ارائهدهنده خدمات اینترنت جهانی، توانایی خود را در برآوردهکردن تقاضای گسترده با قیمت مناسب نشان داده است، اما اگر این محصول همچنان یکی از تنها محصولات ماندگار در جزیره پر جمعیت اسباببازیهای فناوری نامناسب ماسک باشد، احتمالاً در برابر وسوسههای او مقاومت نخواهد کرد، چرا که ماجرای اوکراین کاملاً این موضوع را نشان داد. باز هم عدم تطابق کلیدی در اینجا، واگذاری یک کالای اجتماعی مهم - دسترسی به اینترنت مقرونبهصرفه - به دست یک شرکت خصوصی است.
اغلب اوقات، منتقدان منابع رسانهای کنترل شده خصوصی بر تمایز بین مالکیت عمومی و خصوصی توجه کافی ندارند و در نتیجه انگیزههای ایجاد شده توسط شکل دوم کنترل شرکت را بهاشتباه درک میکنند. برای استناد به یک نمونه سیاسی قاطع از این تفاوتها، مشخصاً مبارزات انتخاباتی ترامپ در سال ۲۰۱۶ و دوره بعدی ریاستجمهوری او بود که تقریباً تمام سرمایهگذاران و مشاوران خیمهشببازی او از دنیای سرمایهداری خصوصی بودند. بسیاری از طرحهای اقتصادی و تجاری اصلی ترامپ، مسیری را دنبال میکردند که چنین منابع مشکوکی در پیش گرفته بودند.
تلاشها برای محدودکردن قدرت شرکتهایی مثل گوگل و فیسبوک تا حد زیادی در حد تئوری باقی مانده است.
همین پیامدهای دنیای واقعی را میتوان در تضاد بین ماسک و بزرگان فناوری که ریاست شرکتهای سهامی عام را بر عهده دارند، ردیابی کرد. چهرههایی مانند «برایان رابرتز» [16] مدیرعامل «کامکست» [17] و «مارک زاکربرگ» [18] مدیرعامل «متا»، تأثیر زیادی بر آنچه آمریکاییها میبینند، میخوانند و باور دارند، میگذارند، اما از آنجایی که شرکتهایی که آنها اداره میکنند به صورت عمومی معامله میشوند، باید به ناظران سهامداران و همچنین دستورات تنظیمکنندهها پاسخ دهند.
البته سهامداران یک نیروی کاملاً خیرخواه نیستند؛ چرا که در یک سیستم مدیریتی با دستور به حداکثر رساندن سود کار میکنند. با این حال بلوکهای خاصی از سهامداران مانند صندوقهای بازنشستگی و موقوفات دانشگاهی میتوانند بر مدیران شرکت فشار وارد کنند تا نگرانی در مورد مسائلی مانند تنوع محیط کار، آسیبهای زیستمحیطی و آسیب به دموکراسی را از بین ببرند. اگر مدیران عامل به اندازه کافی با این نوع فشار مواجه شوند، ممکن است احساس کنند موظف به انجام اصلاحات برای رسیدگی به هر رفتار شرکتی هستند که میتواند به اعتبار شرکت و در نتیجه به نتیجه نهایی آنها آسیب برساند. علاوه بر این بازیگران بزرگ در بازارهای اوراق بهادار، فروشندگان استقراضی و سرمایهگذاران فعال نیز به نظم بخشیدن به شرکتها و بازارها کمک میکنند و اغلب هیئتمدیره شرکتها را مجبور به پرداختن به مسائلی میکنند که در غیر این صورت نادیده میگرفتند.
سرمایهگذاران فعال و فروشندههای مقطعی انتقادات مهمی را از نحوه اداره تسلا مطرح کردهاند و از این شرکت خواستهاند که برای بسیاری از شکستهای قانونی و مالی خود پاسخگو باشد. «جیم چانوس» [19]سرمایهگذار، هشدار میدهد که تسلا «به طرز مضحکی بیش از حد ارزشگذاری شده است» و ارزش بازار آن ۷۵ برابر بیشتر از درآمد آن است. در نتیجه به جرات میتوان گفت که ماسک بیش از هر کس دیگری در لیست دشمنان خود که به سرعت در حال گسترش است از فروشندگان استقراضی متنفر است. این مخالفت احتمالاً یکی از دلایلی است که ماسک بلافاصله پس از تصاحب، شرکت توییتر را خصوصی کرد و همان برنامهها را برای تسلا در سر داشت.
اجتناب از پاسخگویی
توانایی قابلتوجه ماسک در اجتناب از پاسخگویی از طریق مالکیت خصوصی شرکتها، او را تقریباً از هر غول رسانهای بزرگ دیگر و شرکتهای بزرگ حاضر در صحنه متمایز کرده است. حتی «روپررت مرداک» [20] مدیرعامل و رئیس سابق «فاکس نیوز»، علیرغم تمام زیادهخواهیها و خودخواهیهایش بر شرکتهای سهامی عام حکومت میکرد. وقتی مرداک با تنش و جریمه از سوی تنظیمکنندهها یا زیانهای ناشی از دعوی قضایی مواجه میشد، تسلیم شده و جریمهها را پرداخت میکرد؛ زیرا میدانست که داراییهای عمومی او منبعی آماده برای دسترسی به سرمایه و اعتبار هستند.
نقش بزرگ ماسک بهعنوان یک متنفذ ارتباطات سرمایه خصوصی نیز تغییری را در نحوه برخورد ما با مشکل ادغام رسانهها نشان میدهد. منتقدان سنتی در مالکیت رسانهها معمولاً بر «شبکهها» متمرکز بودند؛ سه شبکه تلویزیونی بزرگ آمریکا و شرکتهای چاپی، رادیویی و انتشارات کتاب وابسته به آنها که همگی توسط یک الیگارشی سهامداری اداره میشدند. مخالفان نظم رسانهای سابق بهدرستی این گروهها را بهخاطر قدرت بیش از حدی که در تصمیمگیری بر سر سرمقالهها و توزیع اطلاعات در امتداد شبکههای سنتی تجارتهای سودآور و (نه تصادفاً) مماشات با تبلیغکنندگان داشتند، مورد انتقاد قرار دادند. در ردیابی شکستهای روزنامهنگاری قرن بیستم شبکههایی مثل «سیبیاس»، «ای بی سی» و «انبیسی» نقدهای سنتی عمدتاً بر مسئله تجمیع رسانهها و ابزار تولید و توزیع اطلاعات متمرکز بود.
منتقدان با بسط گمانهزنیهای نظریهپرداز بزرگ رسانه، «مارشال مک لوهان» [21]، استدلال کردند که اگر چه رسانه کاملاً پیام نیست، اما حداقل رسانه و پیام از طریق نیروهای یکپارچه عمودی به طور جداییناپذیری با هم پیوند خوردهاند. همانطور که موفقیت دیزنی - که علاوه بر ABC، اکنون ESPN، استودیو مارول و بسیاری از منابع محتوای دیگر را کنترل میکند - و شرکت خبری مرداک به ما نشان میدهند که هنوز هم چنین لویاتانهایی داریم. بهعبارتدیگر، ادغام رسانهها همچنان یک مشکل واقعی است؛ اما اکنون مشکل دیگری وجود دارد.
امروز ماهیت «شرکتی» بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد و سلامت و ثبات مالک و مدیرعامل آن نیز اهمیت دارد. در مرتبسازی این چشمانداز رسانهای جدید، بهتر است سیستمهای رسانهای را در امتداد سه لایه و در سه بعد در نظر بگیریم. لایه پایه زیرساخت است. لایه دوم چیزی است که میتوانیم آن را «اپلیکیشن» جذب انبوه اطلاعات بنامیم. در اینجا، گوگل و فیسبوک یا بهتر است بگوییم، آلفابت و متا، یک دو قطبی را تشکیل میدهند که آنچه را که ما مهم، جالب و «مرتبط» میدانیم، مدیریت کرده و به لطف همزیستی الگوریتمی که این پلتفرمها با کاربران خود ایجاد کردهاند، دادههایی را جمعآوری میکنند که دسترسی و انتخاب مصرفکننده را از طرف آن کاربران از پیش تعیین میکند. ممکن است به نقطه عطفی نزدیک شویم که در آن یک بازیگر بینالمللی جدید مانند شرکت چینی «بایت دنس» [22] - مالک «تیکتاک» - بتواند این دوگانگی را از بین ببرد، اما ما هنوز آنجا نیستیم.
لایه آخر همان چیزی است که مصرفکنندگان رسانه بهتر میدانند؛ محتوا. این تمرکز خواننده ایدهآل فرضی یا خواننده یا بیننده یا شنونده است که نشاندهنده تلاش آرمانی برای اطلاعات قابلاعتماد برای تقویت بحث عمومی در یک دموکراسی است؛ بنابراین هر بازیگر اصلی در این سطح از فعالیت رسانهای باید به قدرت الگوریتمی که پلتفرمهای انحصاری در لایه دوم دارند توجه کنند: گوگل، یوتیوب، فیسبوک، اینستاگرام و تیکتاک. این پلتفرمها خوانندگان و بینندگان را از یک بخش از محتوا به سمت بخش دیگر هدایت میکنند که این یعنی هر تولیدکننده محتوا باید به الگوریتمها توجه کند.
این لایه نهایی نیز تنها لایهای است که همچنان درجهای از رقابت واقعی را در میان فعالان بازار تقویت میکند. در عین حال، تمرکز اصلی بررسی نظارتی نیز هست. این عدم تطابق نظارتی، میراث مدل قدیمی تمرکز رسانهای است. نگرانی عمومی از قدرت متمرکز گوگل و فیسبوک تنها حدود یک دهه قدمت دارد و این یعنی تلاشها برای محدودکردن قدرت این شرکتها تا حد زیادی در حد تئوری باقی مانده است. در همین حال، دسترسی گسترده و بیسابقه شرکتهای ارتباطی خصوصی به این معنی است که کنترل بر سطح زیرساخت، مهمترین موضوع در چشمانداز رسانههای دیجیتالی است که مجدداً تنظیم شدهاند. بر اساس مطالعه اخیر «مککینزی»، سرمایهگذاران خصوصی در سال ۲۰۲۲ میلادی ۶۷۵ میلیارد دلار از بازار جهانی فناوری را در اختیار داشتند که این رقم در سال ۲۰۱۲ میلادی ۱۰۰ میلیارد دلار بود. همچنین همانطور که گفتیم، دلیل مشکل ایلان ماسک نیز همین است. البته نظارت بر کاربران، هدفگیری استراتژیک شرکتها و دولتها و مسدودسازی محتوا میتواند در لایه زیرساختی نیز اتفاق بیفتد، اما این نیروهای شیطانی زمانی که در آنجا مستقر شوند بسیار قدرتمندتر و مؤثرتر هستند. مردم معمولاً میتوانند اپلیکیشنهای مورداستفاده و محتوای منتقل شده از طریق آنها را انتخاب کنند.
ماسک بهعنوان یک بازیگر مسلط در حوزه زیرساخت، بهخوبی خود را با شرایط سازگار کرده است. او به دور از یک مبلغ سرمایهداری رقابتی، در همان دیدگاه انحصاری که توسط «پیتر تیل» [23] - همکار سابقش در شرکت «پی پال» [24]- مطرح شده بود، غرق شده است و مانند سرمایهگذار اولیه فیسبوک، ماسک از این فکر که فشار بازار، نیروی کار، سرمایهگذاران یا منافع عمومی ممکن است نقش مشروعی در تعیین بهترین راه برای اداره کسبوکارش ایفا کند، سر باز میزند.
این پیوستگی و وابستگی به یکی دیگر از عناصر حیاتی بیوگرافی شرکت ماسک اشاره میکند؛ ایلان ماسک ترکیب بیمعنای سرمایهگذاری خطرپذیر و مالکیت سرمایه خصوصی است. او روحیه غرورآفرین دنیای سرمایهگذاری ریسکپذیر را با کاری ترکیب کرده است که ظاهراً برای تغذیه مَنیت بزرگ او برای تبدیلشدن به ثروتمندترین انسان تاریخ طراحی شد است و او همه این کارها را بدون استخدام افراد زیاد، بدون فروش محصولات زیاد در بازار آزاد و بدون حتی کسب سود زیاد انجام داد.
موفقیت ماسک در سرپیچی از بسیاری از قوانین سنتی به این معنی است که ما لحظه ایجاد سرویس اینترنت بهعنوان یک ابزار عامالمنفعه را از دست دادهایم. حالا باید شروع به محاسبه میراث این شکست کنیم؛ چرا که در سراسر جهان ویرانی به بار میآورد. یک مکان برای شروع، تلاش جدی برای پرداختن به هزینهها و مزایای ملی کردن سیستمهای تحویل اینترنت ماهوارهای مانند «استارلینک» است. این درست است که یک الگوی بیپروا یا جنجالی برای چنین تلاشی خطر گسترش همان نوع هژمونی بازار آمریکا را دارد که در وهله اول باعث صعود ماسک به قله نظم ارتباطات جهانی شد، اما به همان اندازه نیز درست است؛ چرا که شبح حضور ایلان ماسک بهعنوان داور واقعی مبارزات جهانی بر سر حاکمیت ملی و دسترسی به اطلاعات به این معنی است که ما انتخاب دیگری نداریم.
[1] . Siva Vaidhyanathan
[2] . Anti Social Media: How Facebook Disconnects Us and Undermines Democracy
[3] . BlackLivesMatter
[4] . SpaceX
[5] . Starlink
[6] . William Randolph Hearst
[7] . J.P. Morgan
[8] . tragedy of the commons: این نظریه تمایل افراد به تصمیم گیری براساس نیازهای شخصی خود را بدون توجه به تاثیر منفی آن بر دیگران توضیح می دهد.
[9] . Cisco
[10] . Qualcomm
[11] . Boring Company
[12] . Neuralink
[13] . XAI
[14] . Martin Eberhard
[15] . Marc Tarpenning
[16] . Brian Roberts
[17] . Comcast
[18] . Mark Zuckerberg
[19] . Jim Chanos
[20] . Rupert Murdoch
[21] . Marshall McLuhan
[22] . Bytedance
[23] . Peter Thiel
[24] . Paypal
/ انتهای پیام /