فساد و فروپاشی پهلوی به روایت فرشاد مؤمنی/ بخش اول؛
حکومت‌گران در هر دوره‌ای باید از خودشان بپرسند هنگامی که به‌خوبی بلدند راز و رمز فروپاشی تا دوره محمدرضا شاه را به‌روشنی توضیح داده و ریشه‌یابی کنند، چرا این دانسته‌ها در سطح دانسته می‌ماند؟ این توقف در لایه اطلاع از آن دلایلی بود که منجر به سقوط پهلوی نیز شد. پهلوی دوم هم دوست داشت قانون‌های خیلی مترقی بگذارد! و برنامه‌های جاه‌طلبانه بریزد! چون همه اینها برایش قابلیت نمایش داشت. اما وقتی نوبت عمل پیش می‌آمد، آن کار دیگر می‌کرد و دیدیم که چه بر سر او آمد.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ در جامعه ما، چه در سطح نخبگان اندیشه‌ای، چه در سطح نخبگان اداری یا سیاسی، تنگنا‌های جدی برای فهم قابلیت‌های هویت جمع‌یافته وجود دارد. جامعه ما هزینه‌های بزرگی را در این زمینه پرداخته، ولی هنوز نتیجه‌ای مرتبط با وضعیت جامعه امروز نگرفته و این یکی از مهم‌ترین نشانه‌های ضعف فهم و استنباط از تجارب تاریخی است. عنوان این بحث، بررسی ریشه‌های فساد و فروپاشی دودمان پهلوی است. دکتر فرشاد مؤمنی، اقتصاددان و استاد دانشگاه به نقش فساد در تسریع روند فروپاشی حکومت‌ها و به طور خاص پایان سلطنت پهلوی در ایران و نسبت این مسئله با شفافیت اشاره کرده است.

 

آیا فساد کشور را به پرتگاه می‌برد؟

تا زمانی که ساختار قدرت از تصلب و نابرابری ناموجه از نظر توزیع قدرت برخوردار است، امکان برخورد با فساد وجود ندارد. وقتی به‌صورت بندی نظری خارق‌العاده داگلاس نورث در این زمینه نگاه کنید، متوجه می‌شوید که چطور فساد ریشه‌های تولید فناورانه را سوزانده و نابرابری‌های ناموجه را گسترش و تعمیق می‌دهد

هنگامی که از دریچه اندیشه توسعه با مسائل روبرو می‌شویم، منطق سطح توسعه، دریچه حرکت به مسئله وابستگی به تاریخ و مسیر طی شده آن است. دقت داشته باشید که این مسئله در تمام ادوار تاریخ ایران وجود دارد؛ یعنی برهه‌ای از تاریخ وجود ندارد که بتوان گفت بر طبق ظرفیت‌های اطلاعاتی که در اختیار داریم، فساد وجود نداشته است.

در پروژه‌هایی که در دست داشتیم با همکاری دوستان شاهد این بودیم که همواره در طول تاریخ بشر و به‌ویژه در ایران، بحران‌های پنهان‌کاری، عدم شفافیت، استبداد، فقرزایی و نابرابرسازی وجود داشته که جوامع را در اسارت فساد قرار داده است. به‌طوری‌که اشاره می‌شود فساد‌هایی که در ساختار قدرت وجود دارد، مطلقاً با هیچ شاخصی قابل‌مقایسه با دله‌دزد‌ها و قابلمه دزد‌ها و شکلات دزد‌ها یکسان نیست. یکی از دلایلی که تمرکز بر این مسئله را برای همه واجب کرده، این است؛ تا زمانی که ساختار قدرت از تصلب و نابرابری ناموجه از نظر توزیع قدرت برخوردار است، امکان برخورد با فساد وجود ندارد. وقتی به‌صورت بندی نظری خارق‌العاده داگلاس نورث در این زمینه نگاه کنید، متوجه می‌شوید که چطور فساد ریشه‌های تولید فناورانه را سوزانده و نابرابری‌های ناموجه را گسترش و تعمیق می‌دهد. باوری در سطح نظری می‌گوید: فساد عریان‌ترین شیوه تعرض به حقوق مالکیت عامه است.

در تألیف‌هایی که از فساد صورت می‌گیرد، یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های ماجرای آنجاست که بازارگرا‌ها در تمام دنیا به شکل ایدئولوژی‌زده و مبتذل تلاش می‌کنند تا نشان دهند، فساد منحصراً یک منشأ دارد و آن هم مداخله دولت در اقتصاد است؛ ولی بازارگرا‌ها هرگز توضیح نمی‌دهند باوجود اینکه سطح مداخله دولت در کشور‌های پیشرفته صنعتی در اقتصاد بسیار بالاست، چرا به طور نسبی فساد کمتر است؟ اگر بخواهیم این فریب‌ها را به روش علمی مورد کندوکاو قرار دهیم، متوجه می‌شویم آدرس‌های غلطی که در موضوع مبارزه با فساد در ساختار قدرت داده می‌شود، باعث سردرگمی افرادی می‌شود که بنای صادقانه مبارزه با فساد را دارند. چارچوب فاسد در ساختار قدرت، مخاطرات زیادی برای کسانی که بخواهند صادقانه و عالمانه با آن مبارزه کنند، دارد.

بازارگرا‌ها هرگز توضیح نمی‌دهند باوجود اینکه سطح مداخله دولت در کشور‌های پیشرفته صنعتی در اقتصاد بسیار بالاست، چرا به طور نسبی فساد کمتر است؟ اگر بخواهیم این فریب‌ها را به روش علمی مورد کندوکاو قرار دهیم، متوجه می‌شویم آدرس‌های غلطی که در موضوع مبارزه با فساد در ساختار قدرت داده می‌شود، باعث سردرگمی افرادی می‌شود که بنای صادقانه مبارزه با فساد را دارند

 

گفته می‌شود مداخله دولت در اقتصاد، بزرگ‌ترین نیروی محرکه فساد است، این دروغ بزرگی است. روایتی از داگلاس نورث با همکاری والیس و بین گس هست که می‌گوید: «اصلاً دولت بزرگ به گزارش شواهد تاریخی غیرقابل‌انکار، یکی از پیامد‌های توسعه‌یافتگی است.» سپس ادامه می‌دهد: «با نگاهی به داده‌های ربع اول قرن بیست و یکم، متوجه می‌شویم اگر مداخله دولت در اقتصاد را با میزان تعهد حکومت به عمر حاکمیتی در نظر بگیریم، در واقع شاهد مشروع‌ترین عرصه‌های مداخله دولت در اقتصاد هستیم.» ما در اقتصاد همین امر را نسبت هزینه‌های عمومی دولت به تولید ناخالص داخلی می‌گوییم. به طور مثال در حوالی سال ۲۰۱۰ کشور‌هایی که درآمد سرانة بالای بیست هزار دلار دارند، اندازه مداخله‌های حاکمیتی در اقتصادشان بالغ بر ۵۳% درصد به طور متوسط است. حال باید توضیح داد به طور متوسط یعنی چه؟ یعنی نمونه‌هایی وجود دارد که میزان مداخله دولت در اقتصاد آن‌ها بیشتر است؛ اما به‌وقت میانگین‌گیری نسبت آن‌ها به کمتر از ۵۳% درصد رسید. این آمار و ارقام واقعیت‌های محرز و ثبت شده موجود در دنیاست. قضاوت ارزشی و مداخله‌های ایدئولوژیک در آن‌ها وجود ندارد. دولت‌هایی که درآمد سرانه‌شان بین ۵ تا ده‌هزار دلار است، اندازه مداخله دولت با شاخصی که اشاره کردم از متوسط ۵۳% درصد به متوسط ۳۳% فرومی‌افتد. یعنی هرجا فقر و عقب‌ماندگی بیشتر باشد، اتفاقاً مداخله‌های اصولی دولت کاهش پیدا می‌کند. نکته سوم در صفحه ۲۰۶ کتاب «خشونت و نظم‌های اجتماعی» می‌گوید: «کشور‌هایی که درآمد سرانه‌شان بین ۲ تا ۵ هزار دلار است، اندازه مداخله‌های حاکمیتی آن‌ها به طور متوسط ۲۷% درصد است.»

 

برنامه تعدیل ساختاری چه بر سر ایران آورد؟

آنجایی که فساد بالاتر است، عموماً شفافیت کمتر و فقر و نابرابری بیشتر است؛ بنابراین اگر کسی صادقانه و عالمانه بخواهد این مسئله را برطرف کند باید سراغ آن‌ها برود و وقتی سراغ آن‌ها نمی‌رود بدون استثنا با این دو بیماری یعنی بحران عدم شفافیت و بحران نابرابری‌های ناموجه روبرو هستند

برای اینکه متوجه شویم برنامه تعدیل ساختاری چه بر سر ایران آورده، باید بدانیم اندازه مداخله حاکمیتی دولت در اقتصاد، کمتر از نصف میانگین مداخله دولت‌هایی است که درآمد سرانه بین ۲ تا ۵ هزار دلار دارند. این یک فریب بزرگ است که اقتصادشناسان توسعه به شکل‌های مختلفی سعی در رمزگشایی از آن دارند. گزارش توسعة جهانی سال ۱۹۹۷ را نگاه کنید، آنجا گفته شده که یکی از فریب‌های بزرگ این است؛ فقط راجع به کمیت صحبت می‌شود و حرفی از کیفیت در میان نیست. درحالی‌که در مداخله‌های دولت، اصل بر کیفیت بوده و اندازه یک مسئله کاملاً فرعی است. در ادامه توضیح می‌دهند؛ مسئله کیفیت مداخله‌های دولت در این افراط فرمالیستی بر اندازه به حاشیه رانده شده و توجه‌ها را از آن دور می‌کند. این یک طریق بحث است و طریق دیگر بسیار مهم که اقتصاد شناسان مطرح توسعه در این زمینه ارائه و سعی در بالابردن هوشمندی دارند این است؛ آنجایی که فساد بالاتر است، عموماً شفافیت کمتر و فقر و نابرابری بیشتر است؛ بنابراین اگر کسی صادقانه و عالمانه بخواهد این مسئله را برطرف کند باید سراغ آن‌ها برود و وقتی سراغ آن‌ها نمی‌رود بدون استثنا با این دو بیماری یعنی بحران عدم شفافیت و بحران نابرابری‌های ناموجه روبرو هستند. عموماً سرمنشأ اصلی در جایگاه‌هایی است که بنیه تولید فناورانه در اولویت قاعده‌گذاری و تخصیص منابع حکومت نیست که ما در مباحث گذشته مفصل به آن پرداختیم. کلید بحث این است، وقتی شفافیت وجود نداشته باشد، مشارکت و نظارت مردم بر سرنوشت خودشان بی‌معنا می‌شود؛ بنابراین محصولش، وابستگی ذلت آور به دنیای خارج، فقر، نابرابری گسترده، عمیق و ناپایداری‌های دائمی سیاسی‌اجتماعی می‌شود.

 

تسخیرشدن علم توسط فساد

وقتی شفافیت وجود نداشته باشد، مشارکت و نظارت مردم بر سرنوشت خودشان بی‌معنا می‌شود؛ بنابراین محصولش، وابستگی ذلت آور به دنیای خارج، فقر، نابرابری گسترده، عمیق و ناپایداری‌های دائمی سیاسی‌اجتماعی می‌شود

اگر مملکت بخواهد روی مدار علم و خرد بچرخد، کافی است از این زاویه به گزارش‌های وضعیت اجتماعی ایران و گزارش‌های سنجش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان را نگاه کنید تا ببینید چه خبر است! در این دو، سه سال اخیر، حدود پنج کتاب با الهام از نخستین موج گزارش سنجش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان که دو جامعه‌شناس و متخصص ارتباطات بزرگ ایران زنده‌یادان علی اسدی و مجید تهرانیان کار کردند، منتشر شده است. من فکر می‌کنم که وقتی ما از این دریچه به مسئله نگاه می‌کنیم، یک عنصر مشترک در ادوار مختلف تاریخ ایران وجود دارد و آن هم تسخیرشدن علم توسط فساد است.

اگر شما باب گفتگو‌های عالمانه و آزاد را باز بگذارید و یک سطح حداقلی از شرافت و پایبندی عملی برای آن‌ها در ساختار قدرت پدیدآورید، حل‌وفصل کردن ریشه‌های فساد اصلاً مشکل نیست. تک‌تک نکاتی که از زبان حکومتگران دوره پهلوی درباره دلایل سقوط این دودمان مطرح می‌شود، بیانگر نظام قاعده‌گذاری و توزیع منافع غیرشفاف و فاسد آنهاست. سپس برای ظاهرسازی و عوام‌فریبی تقصیر را به گردن چند نفر دیگر می‌اندازند و به‌جای مواجهه نهادی با مسئله فساد، جابه‌جایی افراد، دستگیر و بی‌آبرو کردن آن‌ها را در دستور کار قرار می‌دهند. این‌ها هیچ‌کدام تصادفی نیست. شما اگر علاقه داشته باشید می‌توانید آثار هیشمن، سوزان کرمن، پیتر اوانز و ده‌ها نفر دیگر را بخوانید و ببینید چرا در حکومت‌های فاسدِ ضد تولید و توسعه، تمایل به کار‌های نمایشی زیاد است؟ چون بسترسازی نهادی برای ریشه‌کنی فساد را نمی‌توان به یک روبان گره و قیچی کرد. آنگاه به عکاسان و خبرنگاران و رسانه‌ها بگوئید به تماشای این نمایش بیایید! این‌ها نمایش‌دادنی نیستند، عمل‌کردنی هستند.

یک عنصر مشترک در ادوار مختلف تاریخ ایران وجود دارد و آن هم تسخیرشدن علم توسط فساد است. اگر شما باب گفتگوهای عالمانه و آزاد را باز بگذارید و یک سطح حداقلی از شرافت و پایبندی عملی برای آنها در ساختار قدرت پدیدآورید، حل‌وفصل کردن ریشه‌های فساد اصلاً مشکل نیست. تک‌تک نکاتی که از زبان حکومتگران دوره پهلوی درباره دلایل سقوط این دودمان مطرح می‌شود، بیانگر نظام قاعده‌گذاری و توزیع منافع غیرشفاف و فاسد آنهاست

 

به نظر من، یک دریچه برای واکاوی وضعیت فساد در ادوار مختلف تاریخ اقتصاد ایران و خصوصاً دوران پهلوی وجود دارد. آن‌هم اینکه؛ چرا ما در ایران با بحران سیستم یادگیری جمعی روبرو هستیم؟ ببینید! هر حکومتی در ایران سرکار می‌آید، می‌فهمد که چرا حکومت قبلی سقوط کرد؛ اما پرسش این است که چرا عبرت نمی‌گیرد؟ همان‌طور که فردوسی درباره ایران قدیم این مسئله را ریشه‌شناسی کرده و می‌گوید؛ هر حکومتی که تمایلش بر مسند نشاندن آدم‌های سفله، متملق و بی‌کیفیت باشد، یقیناً دچار فساد و فروپاشی خواهد شد. ظلم سیاسی، ظلم اجتماعی، ظلم اقتصادی و بیرون‌راندن صالحان از عرصه‌های قدرت، ثروت، منزلت و نشاندن ناصالحان، متملقان و چاپلوسان سفله و بی‌مقدار نتیجه‌ای جز سقوط نخواهد داشت که نمونه آن را درباره دودمان پهلوی دیده و لمس کرده‌ایم. معلوم است که از این مناسبات، فساد بیرون می‌آید. هرجا نابرابری ناموجه چه در عرصه ثروت، قدرت یا منزلت پدید آید، سیستم به فروپاشی دچار خواهد شد. نشانه‌اش چیست؟ فساد! به نظر من اگر بخواهیم واقعاً راه نجاتی برای ایران جستجو کنیم، باید قادر باشیم از گذشتگان و تجربه‌های پیشینیان درس بگیریم. حکومت‌گران در هر دوره‌ای باید از خودشان بپرسند هنگامی که به‌خوبی بلدند راز و رمز فروپاشی تا دوره محمدرضا شاه را به‌روشنی توضیح داده و ریشه‌یابی کنند، چرا این دانسته‌ها در سطح دانسته می‌ماند؟ این توقف در لایه اطلاع از آن دلایلی بود که منجر به سقوط پهلوی نیز شد. پهلوی دوم هم دوست داشت قانون‌های خیلی مترقی بگذارد! و برنامه‌های جاه‌طلبانه بریزد! چون همه این‌ها برایش قابلیت نمایش داشت. اما وقتی نوبت عمل پیش می‌آمد، آن کار دیگر می‌کرد و دیدیم که چه بر سر او آمد.

ژنرال کاوکی یکی از برجسته‌ترین رجال ویتنام جنوبی بود. بعد از فروپاشی ویتنام جنوبی، به او اجازه دادند در نیویورک شوفر (راننده) تاکسی شود. اما جدی‌ترین عامل دست‌نشانده آمریکا در ایران، یعنی محمدرضا شاه پهلوی حتی این فرصت را هم در آمریکا نداشت! آن‌هایی که فکر می‌کنند راه نجات ایران از مسیر دست‌نشاندگی به خارجی‌ها می‌گذرد، چطور این‌ها را نمی‌بینند؟ چطور می‌شود که مسئولان و مدیران و اندیشمندان ما که از دلایل فروپاشی محمدرضا شاه رمزگشایی می‌کنند، امروز حساسیت‌های بایسته را در عمل نشان نمی‌دهند؟ از این دریچه که به مسئله نگاه کنید، در دانش توسعه می‌گویند: «توسعه به‌مثابه هنر هویت جمعی بخشیدن به دانایی‌هاست و دانایی‌های تاریخی هم ازاین‌رو اهمیت دارند.»

همان‌طور که می‌دانید، مسئله فساد هم دامن‌گیر ادوار و حکومت‌های پیش از پهلوی بوده، هم در ادوار بعد از او خواهد بود. شما «عصر امتیازات ابراهیم تیموری» را بخوانید و ببینید که آقازاده‌های زمان قاجار، چطور با یکدیگر مسابقه فروختن همه نوامیس و مقدرات کشور را برگزار کرده بودند.

همواره فساد یکی از مهم‌ترین دلایل فروپاشی یک نظام و جامعه به‌حساب می‌آید. در کتاب «اقتصاد ملی و اقتصاد جهانی» به قلم فردریک لیست که حدود سال ۱۸۴۰ میلادی یعنی بیش از صد و هشتاد سال قبل نوشته شده، به همین مسئله اشاره شده است. لیست درباره مسئله فساد و فروپاشی این‌طور می‌گوید: «هر کشوری که می‌خواهد تمدن‌سازی کند، باید بتواند بین مصلحت‌های حکومت با مصلحت‌های حکومت‌گران فرق بگذارد. باید بین مصلحت‌های تجارت با منافع تاجران فرق بگذارد تا موفق به تمدن‌سازی شود...» این از آن نکات مهمی است که در دوران پهلوی و متأسفانه ادوار بعد، موردتوجه چندان نبوده و نیست. قرآن سخت‌گیرانه‌ترین و کوبنده‌ترین عبارات را درباره فرصت‌طلبان دارد. سپس نگاهی به آثار شهید مطهری، شهید بهشتی و امام خمینی بیندازید و تعابیر ایشان نسبت به آخوند‌های متحجر فاسد درباری ببینید. این همان هشدار‌هایی است که امام و دیگر بزرگان انقلاب از دوره پهلوی به‌درستی دریافت کردند و با مردم درباره این هشدار‌ها صحبت می‌کردند. دلایلی که منجر به سقوط حکومت پهلوی شد، از مهم‌ترین مصادیق تطبیق تجربه تاریخی است که باید در مسیر توسعه به آن توجه داشت.

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

ارسال نظر
captcha