گروه آیین و اندیشه «سدید» محبوبه شریف حسینی: داود مهدویزادگان؛ متولد ۱۳۴۳، روحانی ایرانی و پژوهشگر حوزه فقه و علوم سیاسی است که این روزها در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به تدریس مشغول و عضو هیئت علمی همین پژوهشکده است. مهدویزادگان از محضر اساتیدی همچون آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، وحید خراسانی، شیخ جواد تبریزی، مصطفی اعتمادی، شبزندهدار، حقشناس، مومن، استادی، خاتمی حضور داشته و همچنین در مهمترین اثر خود با عنوان «کدام حکمت؟ کدام حکومت؟»، کتاب حکمت و حکومت اثر مهدی حائری یزدی را نقد کرده است.
آنچه پیش روی شماست، ماحصل گپوگفت ما در پژوهشگاه علوم انسانی است.
بحث ما ناظر به شناخت ویژگیهای جوامع فاسد و صالح و همچنین حکومتهای فاسد و صالح در اندیشه شیعی است. تعریف این دوگانه در اندیشه سیاسی شیعه چیست؟ آیا مولفههای هریک از این مفاهیم، در مشروعیت آنها تاثیری دارد؟ چگونگیهای حکومت ها، در مشروعیت شان اثری دارند؟
مهدویزادگان: ابتدا باید درباره یک بدفهمی صحبت کنیم و بعد به سراغ بحث برویم. امروزه ما میشنویم که در گذشته مسئله فیلسوفان سیاسی کیستی حکومت بوده است. این باور غلط برآنست که چگونگی حکومت و راه و روش در اندیشه سیاسی قدما مهم نبوده و این موضوع را در مشروعیت حکومت دخالت نمیدادند. این درست خلاف آن چیزیست که امروزیها درباره کیفیت حکومت میگویند و به آن توجه میکنند. اینکه حکمرانی باید مبتنی بر راه و روش علمی و منطقی باشد. چنین تفکیکی منجر به استفاده از واژههای حکمرانی جدید و قدیم میشود. در حالیکه بنظرمن، اینطور نیست. این تصور از گذشته غلط است. اینطور نبوده که فیلسوفان سیاسی ما تنها به کیستی حاکم توجه داشته باشند. بلکه آنها نیز آئین حکمرانی و مدنیت را مورد توجه قرار میدادند و مباحث زیادی در این باره داشته اند. در جهان اسلام نیز سیاست نامه نویسیها مصداق بارز این امر به حساب میآید. آثار زیادی که نوشته شده و همین موضوع را مورد نظر قرار داده است. پس چنین تصوری نسبت به گذشته درست نیست. ممکن است ما بر آن باشیم که نحوه حکمرانی امروز، به لحاظ گسترش علم و عینیات وسیعتر شده است. اما اینکه در گذشته به چگونگیها توجه نمیشده اساسا امکان پذیر و منطقی نیست! هرچقدر هم که نگاه گذشتگان بر اساس اعتماد به حاکم بوده باشد، بازهم نیاز به تعیین روش حکومت احساس میشده است. به همین دلیل در گذشته یکی از دغدغههای حکام این بوده که جانشین شان تحت تعلیم درستی باشد! حاکم خودش بر روند تربیت ولیعهد نظارت داشته و در واقع اهمیت تربیت این فرزند از دیگرفرزندان برای او بیشتر بوده است. پس این چنین نبوده که علم کشورداری مربوط به قرون جدید باشد.
وقتی شریعت در دینی حضور برجسته دارد، نشان از آنست که این دین تنها به شخصیت افراد توجه نکرده و به چگونگیها نیز توجه دارد. صرف اینکه فردی بگوید من به خدا ایمان دارم کافی نیست! بلکه او باید به شریعت نیز عمل کند
در این سوی ماجرا هم، نمیتوانیم بگوئیم که شما موضوع کیستی حاکم را کنار بگذارید و این مسئله در دنیای امروز اهمیتش را از دست داده و تنها کیفیت مهم است! این سخن هم مردود است. طرفداران این رویکرد میگویند که ما به کیستی حاکم کاری نداریم و نحوه فرمانروائی او برای ما مهم است. بنظر میرسد این رویکرد نیز به لحاظ عقلی غلط است! ما نمیتوانیم توجهی به کیستی حاکم نداشته باشیم و بدون توجه به خصوصیات شخصیتی، او را مسئول یک کشور کنیم! به اعتقاد من این خوب و بد بودنها در کیفیت حکمرانی تاثیر زیادی دارد. شما از انسان شقی که چاقو در دست دارد نمیتوانید انتظار یک اقدام مثبت را داشته باشید! او حتما با این ابزار فساد میکند. در حالیکه فرد صالح با این ابزار اقدامات درست را سمت و سو میدهد.
در نگاه شیعی، آنچه که مسلم است اینکه توجه به هر دو امر مهم است. اینطور نیست که فقط به کیستی توجه کرده و از کیفیت غافل باشند، یا بالعکس! در قرآن کریم و روایات نیز توجه به شخصیت افراد مورد تاکید قرار گرفته است. اینکه قران میگوید باتقویترین افراد را برای امور انتخاب کنید، یکی از این مصادیق است. از سویی دیگر، میبینید که قرآن کریم در کنار تاکید بر شخصیت، بر آیین رفتار نیز تاکید زیادی کرده است؛ لذا جایگاه شریعت در قرآن از این رهگذر درک میشود. شریعت ناظر به چگونگی عمل است. اگر به فرامین الهی عمل کنید به صلاح و اگر خلاف آن عمل کنید به فسق و فساد میرسید.
وقتی شریعت در دینی حضور برجسته دارد، نشان از آنست که این دین تنها به شخصیت افراد توجه نکرده و به چگونگیها نیز توجه دارد. صرف اینکه فردی بگوید من به خدا ایمان دارم کافی نیست! بلکه او باید به شریعت نیز عمل کند؛ بنابراین وقتی از این زاویه به مسئله نگاه میکنیم، در اندیشه سیاسی اسلام و بویژه امامت، میبینیم که این دو پرسش دوشادوش هم اهمیت دارند؛ لذا همین رویکرد در اندیشه امام خمینی ره و در خصوص حکمرانی کاملا دیده میشود. مثلا ایشان در بحث ولایت فقیه میگویند که، ولی فقیه باید دو ویژگی داشته باشد؛ عدالت و علم. عدالت که مربوط به شخصیت است. انسانی پاک و پرهیزکار که دغدغهمند باشد. اما ایشان در ادامه میگویند که این کافی نیست. این ویژگی تامین کننده بخش کیستی است. از همین رو علم به حکمرانی مییابد. فردی که علم به حکمرانی و حکومت نداشته باشد، موفق نخواهد بود؛ لذا مسئله علم هم از نظر امام مطرح میشود.
از این دیدگاه تاکید فراوانی به کارشناسان و حضورشان در کنار حاکم شرع میشود. افرادی که در زمینههای مختلف برگزیده اند و میتوانند به حاکم کمک کنند؛ لذا در خود اسلام به هر دو مقوله توجه شده است.
هر دو مقوله در مشروعیت دخیل و مشروعیت زاست؟
مهدویزادگان: بله، هر دو در مشروعیت دخیل است، منتها شاید یک اختلاف درافق و در سطح بین شان باشد. به این معنا که کیستی در مشروعیت ذهنی یا نظری، نقش اساسی دارد. کیفیت نیز بعنوان عنصر کارآمدی در ساحت عمل دخالت و اهمیت دارد. اگر حاکم روش حکومت را نداند، بصورت خودبخود از حکومت حذف میشود. نه تنها او که آن حکومت حذف میشود. این نیز دست من و شما نیست! اما مسئله کیستی را میتوان به من و شما مرتبط دانست. ما میتوانیم فرد فاسدی را به قدرت برسانیم، ممکن است مشاوران و کارگزاران او به خوبی حکومتداری کنند. این حکومت ساقط نمیشود و میتواند ادامه حیات دهد، اما از سوی دیگر و در مدلی که فرد صالح ناکارآمد حکمرانی میکند، این حکومت است که بصورت طبیعی ساقط میشود!
انتخاب ولایت به توصیف عدالت است و ما نمیتوانیم، ولی را بر این قاعده مقدم کنیم. قاعدهای که ممکن است درباره معصوم به این صورت صدق کند
اگر میبینید که در گذشته قدما بیشتر به این موضوع توجه کرده اند، بخاطر اهمیت مسئله است. کیفیت در اندیشه آنان مفروض گرفته شده و بعد از آن به کیستی پرداخته شده است. فرض بنیادین قدما این بوده که اگر فردی حکمرانی بلد نباشد، حتما زمین میخورد! لذا این جنبه چندان اهمیتی نداشته است. کارآمدی، امر عینی حساب میشده و مقبولیت خارجی بوده است. ما در واقع باید متوجه باشیم که حکومت را به دست چه فردی میسپاریم.
آقای دکتر! ما امروز پالس هائی در جامعه داریم که سنجش کیفیت را به اولویتهای دیگری حواله میدهیم. مثلا در جامعه نظریهای باعنوان تقدم ولایت بر عدالت تولید میشود که در این نظریه، از، ولی غیرمعصوم نمیتوان درباره عدالت سوال کرد. تلقیهای این چنینی در واقع میتواند در نهایت راه خود منجر به رویکردی شود که شما نیز به آن اشاره کردید. یعنی اهمیت کیفیت از بین برود و اندیشه در کیستی متوقف بماند.
مهدویزادگان: ما چنین رویکردی در نظام اندیشه دینی نداریم. تصور اینکه، ولی بر عدالت مقدم هست، اساسا غلط است. انتخاب ولایت به توصیف عدالت است و ما نمیتوانیم، ولی را بر این قاعده مقدم کنیم. قاعدهای که ممکن است درباره معصوم به این صورت صدق کند که ما معصوم را عادل و مصون از خطا بدانیم. اما هیچوقت نمیتوانیم معصوم یا، ولی را برتر از عدالت بدانیم. بنظر من افرادی که چنین دیدگاهی دارند، دچار بدفهمی در حوزه ولایت هستند. ما ولایت را یک مقام قدسی میدانیم و وقتی این چنین شد، این مفهوم از همه چیز برتر میشود. در حالیکه این تصور غلط است. اساسا ولایت با همین اوصاف مقدس شده است؛ و الا ولایت فی نفسه تقدمی ندارد. اساس چنین تعریفی معقول و پذیرفتنی نیست.
با توجه به این توصیفات، فاکتورهای حکمرانی صحیح یا مشروع در اندیشه سیاسی شیعی چیست؟
مهدویزادگان: شاید مهمترین فاکتور دانایی باشد. در واقع عمدهترین اصل این است که حاکم عادل باید علاوه بر اوصاف شخصیتی مطلوب مثل تقوا و عدالت، مجموعهای از نظام دانایی را در حکمرانی خود دشته باشد. برخورداری وی از علم به این معناست که تمام شئوون حکمرانی را واقف باشد. این وقوف نیز در ساحت غیرمعصوم است و آگاهی نسبی ایست که باید در وی موجود باشد. یک بخش ار این ارکان مربوط به دانش قانون و مدنیت است. حکمران خوب باید از این علم بهرهمند باشد که اگر از قوانین خبری نداشته باشد، طبیعی است که به جامعه و حکومت لطمه میزند.
سوال اینجاست که به چه دلیل امروز مردم در هر امری توقع عدالت ورزی دارند؟! سطح عدالت خواهی نهادینه، عمیق و گسترده شده است. به این دلیل که ذهن عدالت خواه در جامعه نهادینه شده و همین کار را برای حکام سخت کرده است
همچنین شناخت عمیق از ساختارهای حکومت یا نظام سیاسی، یکی دیگر از پارامترهای مهم در این باره است. اگر حاکمی ابعاد نظامش را نشناسد، تاثیر منفی زیادی در حکمرانی او دارد و چه بسا جامعه را نیز به سمت فساد ببرد. آگاهی از ساختار نظام سیاسی، جامعه یا اتباع یکی از عوامل مهم در ارتقاء حکمرانی است.
حکمران خوب باید بداند که بر چه افرادی حکومت میکند. جامعه اش را بشناسد. بداند که اغنیا و ضعفا و اقشار مختلف جامعه اش چه کسانی هستند. او باید بداند که به چه قشری توجه بیشتر یا کمتری کند. نوع تولید در زمینههای مختلف، آموزش، تربیت و. را بداند و شناخت نسبی بالاتر از شناخت عمومی از جامعه است.
همچنین زمان و مکان شناسی حاکمان یکی از مولفههای مهم است. اینکه حاکم دوست و دشمن جامعه اش را بشناسد.
البته هریک از این موارد مستلزم یک دانش است. پس حکمران خوب، مجموعهای از داناییها را به همراه خود دارد. یعنی همان نظام دانایی که اشاره کردم! پس او یک دایره المعارفی از دانشهای حکمرانی را همراه خود دارد.
بنظر من مهمتر از همه این مولفه ها، قوه استنباط و حکمرانی حاکم است. ممکن است حاکمی مجموعه دانشها را داشته باشد و، اما توان استنباط حکم را ندارد! وقتی این چنین شد، حاکم مقلد میشود. او میخواهد که از دیگران مشورت بگیرد. همین ماجرا منجر به این میشود که عزم امور از او گرفته شود. چنانکه در قرآن نیز میفرماید و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله. یعنی تصمیم گیری مربوط به حاکم است و فصل الخطاب اوست. حاکمی که نتواند این کار را بکند، نمیتواند مملکت را به سامان برساند. ممکن است هر لحظه فردی بر رای او اثر بگذارد و جامعه را به سمتی ببرد. این چنین میشود که جامعه عرصه تلاطم رایهای متعارض میشود.
دانایی حاکم بر احکام شریعت در حوزه چگونگی ها، ناظر به یک جامعه سازی است. تعریف این جامعه صالح در متون دینی ما چیست؟ اگر بخواهیم از جامعه و حکومت صالح در برابر جامعه و حکومت فاسد نام ببریم باید به چه نکاتی اشاره کنیم؟
مهدویزادگان: پرداختن به این موضوع یک فرصت مفصل میطلبد. اما اجمالا اگر بخواهیم در این باره صحبت کنیم، اوصاف جامعه خوب همان اوصافی لست که ما برای حاکم خوب میآوریم. ما دو دسته خوبی نداریم! مقداری از اینها برای حاکمان و مقداری برای مردم نیست. شاید چنین دسته بندی درباره شرور وجود داشته باشد. بدیها قابل جمع نیستند همانطور که خداوند در سوره حشر نیز اشاره کرده است؛ که تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّی میپنداری که آنها متحدند در حالی که قلب هایشان متفرق است. اما درباره خوبی چنین نیست.
همان صفات خوبی که برای حکومت به کار میبریم درباره جامعه نیز صحت دارد. جامعه باید مثل حاکم عادل و باتقوا باشد.
یعنی نسبت تلازمی بین این دو برقرار است؟ نسبتی که در حالت عکس نیز صادق است؟
مهدویزادگان: بله. از هرچهار وجه این مسئله، میتوان به وجه دیگر رسید. اما در ساحت شر اینطور نیست که حتما بدیها یکسان و یکجور باشند. بلکه بدیها متکثر لست. جامعه فاسد به عدد افرادش بدی دارد. هم حاکم بد، هم جامعه فاسد، هر کدام مصداق شر هستند. اما شما در خیر این را نمیبینید. وقتی میگوییم حاکم باید عادل باشد، به این معنا نیست که عدالت را سهم حاکم بدانیم و برآن باشیم که جامعه سهمی از این خوبی ندارد. بعد هم نتیجه بگیریم که لازم نیست جامعه عادل باشد و عدالت حاکم کفایت میکند! نخیر، اینچنین نیست. هرچیزی که برای حاکم شرط دانستیم، برای جامعه نیز وجود دارد. تفاوت آن دو فقط در تقدم و تاخر است. ما حاکم عادلی را انتخاب میکنیم که جامعه را نیز عدالت پیشه کند. به نوعی جامعه خوب نمایی از حاکم خوب میشود. اختلاف افق در همینجاست.
جامعه بد، اما به این صورت نیست. بدیها قابل جمع نیستند و متفرق اند. یک جامعه خوب از نگاه فیلسوف، فضیلت مدار است و همین برایش کافی ست.
فضیلت مداری به چه معنا؟
مهدویزادگان: همین که به صفات فضیلهای همچون صدق، کمک به دیگران و ... آراسته باشد. از نگاه یک فیلسوف جامعهای که اینچنین باشد جامعه خوب است. اما نگاه اسلامی بالاتر از این است. نگاه دینی شریعت مداری یک جامعه را مهم میداند. جامعه خوب را جامعهای میداند که علاوه بر فضیلت مداری، متشرع نیز باشد. یعنی عبودیت در جوهر جامعه نفوذ کرده و حضور دارد. شما ممکن است دست روی جامعه فضیلت مداری بگذارید که خالی از عبودیت است. جامعهای که آراسته به اخلاق دنیوی است.
یعنی جامعه ایمانی بالاتر از جامعه اخلاقی است؛ و شاید بتوان اینطور گفت که نسبت به این دو مدل عموم خصوص مطلق است.
مهدویزادگان: بله. یک جامعه متشرعه بالاتر از جامعه اخلاقی است. از همین زاویه میتوان گفت که سطح نگاه دینی به جامعه صالحه، افق نگاهش بالاتر از نگاه فلسفی است. در نگاه فلسفه اخلاق، داشتن ارزشهای اخلاقی کافی است لزومی بر متشرع بودن نیست. اما نگاه دینی این رویکرد را ناقص میداند. همانطور که پیامبر فرمودند انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. جامعه دینی نیز میخواهد مکارم اخلاق را بوسیله شریعت تکمیل کند.
اگر شریعت در متن جامعهای حضور نداشته باشد، ممکن است آن جامعه فاضله باشد، اما در مرتبه نازلی قرار میگیرد. جامعهای که مستعد لغزش فراوان و میل به سمت جامعه شر است. درحالیکه درباره جامعه صالحه چنین احتمالی کمتر است.
نشانه شناسی از جامعه فاسد در ادبیات دینی ما وجود دارد؟ مولفههای فساد در آن چیست؟
مهدویزادگان: قطعا بحث شده است. اگر دین فقط درباره جامعه صالحه سخن بگوید و حرفی از جامعه فاسد نزند، ناقص است؛ لذا در قران و روایات به اینها توجه شده است.
در قران قومها به دو دسته صالح و ناصالح تقسیم شده اند. همچنین قران مولفههای زیادی درباره انها میگوید. مثلا میگوید وقتی اینها اهل عبودیت بودند، ما برکات اسمان را به روی انها باز میکردیم و از برکات الهی بهره ورشان میکردیم. اما اگر جامعهای فاسق شود، مثلا در بحث از قوم عاد و ثمود و. نکاتی را درباره ریشه شناسی عذاب و فساد این اقوام بیان میکند.
عمدهترین ویژگی جامعه صالحه در عبودیت است. تجلی ان نیز در پایبندی به شریعت است.
جامعه امروز ما در مقایسه با این معیارها، صالح یا فاسد ارزیابی میشود؟
مهدویزادگان: باید این قضیه را تفکیک کرد! یک تحلیلی از نظام سیاسی، از کارگزاران و یک تحلیل از مردم باید در این راستا صورت بگیرد و از هم تفکیک شود. شما هم میتوانید مظاهری از فساد و هم صلاح را در این جامعه پیدا کنید. این در هر جامعهای وجود دارد. ما جامعه مطلقا فاسد یا صالح را نداریم. وضعیتی مشکک که در ان دست روی هر موردی بگذارید، هم میتوانید تحلیلی از عدالت ورزی و صلاح و هم از سوی دیگر فساد درباره آن داشته باشید. مسئله ما جهت کار است. اینکه حکومت، نظام و جامعه در جهت عدالت ورزی حرکت میکند یا در جهت ظلم؟! عمده مسئله پاسخ به همین سوال است. یا توحه به تحلیل من، میتوانم جامعه مان را در جهت تمایل به عدالت ارزیابی کنم.
میلِ عینی یا نظری؟
مهدویزادگان: عینی. وقتی کنشهای جامعه را تحلیل میکنیم، میبینیم که هژمونی عدالت ورزی حاکم است. مثلا در مقایسه با دوران پهلوی، سطح رفاه مردم بالا رفته است. در آن دوران، افراد توقع عدالت ورزی از فرد دیگری نداشت. کارگری که فقیر بود یا خانوادهای که مستاجر بود، زندگی بسیار محدودی داشت. با وجود این تفاوت، کسی به وضعیتش اعتراض نداشت. همه ان را حق و سرنوشت شان میدانستند. در واقع توقعی برای عدالت ورزی نبود. اما سوال اینجاست که به چه دلیل امروز مردم در هر امری توقع عدالت ورزی دارند؟! سطح عدالت خواهی نهادینه، عمیق و گسترده شده است. به این دلیل که ذهن عدالت خواه در جامعه نهادینه شده و همین کار را برای حکام سخت کرده است. در جامعه فاسد، ذهنیتی درباره عدالت وجود ندارد و از حکام انتظاری در این باره وجود ندارد. مگر اینکه فرد انقلابی و انذار دهندهای شروع به مطالبه گری در این باره کند. ولی تا وقتی گفتمان عدالت خواهی به جامعه فاسد رسوخ نکند، جامعه به گفتمان برده داری تن میدهد و دم برنمی آورد! اگر حاکمان فاسد خوب بنظر میرسیدند، به این دلیل بوده که گفتمان عدالت حاکم نبوده است.
/انتهای پیام/