گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ بهنظر میرسد درخصوص حدود حجاب، نوعی کجسلیقگی رخ داده، بهگونهای که همه تبلیغات درباره حجاب در راستای ترویج پوشش یکسانساز «چادر» شکل گرفتهاست. در مقابل، فرهنگ غربی مروج سبکهای مختلف پوشش است. با این وجود، واضح است در جدال بین سیاست یکسانسازی و تنوع سبک پوشش، برنده کدام طرف است!
سیاستگذاری اجتماعی، یکی از حوزههایی است که در تقاطع سیاست و جامعه قرار دارد. در این راستا، یکی از عناصر کلیدی، شناخت جامعه و ملزومات سیاستگذاری این حیطه است. همچنین، توجه به این سیاستها در بافتی که در آن بکار گرفته میشود مهم تلقی میشود. این مسئله بدان معنا است که باید درباره جامعهای که سیاستها میخواهند بر آن اثر بگذارند، باید نکاتی فهم شود. مسیری که جامعه درحال پیمودن آن است و تفاوتهای موجود در جامعه، دو مولفه مهم در فهم سیاستمدارن برای سیاستگذاری اجتماعی است. همچنین، در نسبت با کنش دولت و سیاستهای آن باید دقت داشت که سیاستگذاری اجتماعی تنها معطوف به یک سیاست نیست. بلکه اشاره به مجموعهای از سیاستها دارد و اگر یک گفتمان منسجم بر آن حاکم نباشد، توانایی اثرگذاری اندکی بر جامعه خواهد داشت؛ بنابراین در یک رابطه رفت و برگشتی ضمن اینکه در سیاستگذاری اجتماعی، باید به جامعه و تحولات آن چشم داشت، به خود سیاستها و مسیری که به طور کلان طی میکنند نیز باید توجه کرد. بهطوری که بخشینگری و تمرکز بر روی یک سیاست، موجب شکست و ناکامی در رسیدن به اهداف میشود. در همین راستا برای پرداخت شایسته به این موضوع، در ادامه مسئله سیاستگذاری حجاب در کشور، تحت واکاوی قرار خواهد گرفت. طی این یادداشت با توجه به آنچه در مقدمه آمد، و حوزه مطالعاتی نگارنده، به بعد سیاستگذاری و بخشی از آسیبشناسی این حیطه، پرداخته میشود.
حجاب بخشی از یک سبک زندگی است
در ابتدا باید گفت، یکی از مشکلات مهم این مسئله از منظر سیاستگذاری؛ این است که حجاب را فارغ از فضای گفتمانی سیاستگذاری اجتماعی کشور و به تبع آن، مسیری که جامعه در حال پیمودن آن است، مورد توجه قرار میدهند. به عبارت دیگر، تنها بر پوشش بانوان تمرکز میکنند بدون آنکه توجه شود که حجاب بخشی از یک کلان فرهنگ و سبک زندگی است. به همین جهت، اگر در سیاستگذاری حجاب، تنها بر پوشش زنان فارغ از فضای فرهنگی، سبک زندگی و دیگر سیاستهای فرهنگی دولت، تمرکز شود؛ توانایی اثرگذاری عمیق بر جامعه از دست خواهد رفت. معمولا نیز این نگرش به سمت راهکارهای سلبی و یا تقلیل امر حجاب پیش میرود. بهطوری که مسئله پوشش، ذیل داشتن یا نداشتن روسری تقلیل پیدا میکند. فارغ از اینکه به صورت کلی چقدر یک پوشش میتواند محجبه و عفیفانه تلقی شود. همچنین راهکارها تنها به تذکر و یا مقابله با کشف حجاب ختم میشود.
پوشش اقوام ایرانی از صحنه جامعه حذف شدهاست
نباید از نظر دور داشت که حجاب یکی از تکههای پازل فرهنگی اجتماعی ایرانیان محسوب میشود. در این زمینه، یکی از سیاستها مواجه سیاستی با گروههای قومی است. این موضوع شاید در ابتدا چندان مرتبط به نظر نرسد
در همین راستا به این نکته نیز باید اشاره داشت که دیگر سیاستها و اقدامات دولتها چه میزان در جهت زیست عفیفانه هدفگذاری شده است؟ ضمناً این برنامهها چقدر با سبک زندگی اسلامی-ایرانی سازگار است؟ در پاسخ به این سوال میتوان به دیگر سیاستهای اجتماعی و فرهنگی نگاهی انداخت. نباید از نظر دور داشت که حجاب یکی از تکههای پازل فرهنگی اجتماعی ایرانیان محسوب میشود. در این زمینه، یکی از سیاستها مواجه سیاستی با گروههای قومی است. این موضوع شاید در ابتدا چندان مرتبط به نظر نرسد؛ اما هنگامی که پوشش جزئی از سبک زندگی گروههای قومی کشور فهم شود، ارتباط موضوعی آن مشخص میگردد.
باید به سیاست مرکزگرا و حذف سبک زندگی متفاوت اقوام و مناطق ایران توجه داشت. سیاستهایی مثل یکسان کردن یک نوع پوشش در مدارس سراسر ایران که در ماده ۶۷ آییننامه اجرایی مدارس در سال ۱۳۷۹ آمدهاست. هرچند در سال ۱۴۰۰ آییننامه دیگری تدوین شد و بر نقش تفاوت محیط جغرافیایی تاکید کرد. اما اجرایی شدن پوشش مقنعه، مانتو و شلوار طی چندین سال اثر خود را گذاشتهاست. همچنین هنگامی که در راستای گفتمان مدرنسازی، تهران به عنوان مرکزیت سیاسی در همه ابعاد مورد توجه قرار گرفت و تهرانی بودن یک امتیاز فرهنگی و اجتماعی شد، اصالتهای قومی کشور همگی در اولویت چندم و حاشیه قرار گرفتند. این گفتمان چنان در جامعه رسوخ کرد که تهرانی نبودن به عنوان یک مولفه تحقیر اجتماعی به حساب آمد.
در همین راستا سبک زندگی و پوششی که در این شهر رواج دارد، اصیل و مبنا قرار گرفتهاست. این مسئله زمانی تشدید میشود که در خود تهران نیز مناطق شمال شهر، از اعتبار اجتماعی بالاتری برخوردارند و کسی که طبق سبک زندگی آنان رفتار کند، شان اجتماعی بالاتری دارد. این گفتمان موجود در کشور باعث شد تا فرهنگ اقوام و مناطق مختلف ایران از لهجه تا پوشش به عنوان یک سبک زندگی رسمی و قابل احترام دیده نشود. یکی از اجزای این فرهنگها نیز نوع پوشش بانوان است. با توجه به این فضا، نوع حجاب این زنان نیز به عنوان یک امر خارج از قاعده رسمی جامعه دیده میشود. دولتها باید با سیاستگذاری فرهنگی مانع از نهادینه شدن این انحراف میشدند.
کلی حجاب و زیست عفیفانه در نقطه مقابل زیست بالاشهرنشین جلوه داده شد. زیستی که بخشی از آن به دست خود دولت و سیاستهای گوناگون آن شکل میگیرد. از معماری و احداث پاساژها و مالهای بزرگ تا احداث مراکز مهم اداری در این مناطق همه بخشی از روندی است که سیاست کشور پیش از پیش به این مناطق اعتبار بخشیده است
یکسانسازی پوشش بانوان، مسیری نادرست
همچنین، بهنظر میرسد درخصوص حدود حجاب و پوشش، نیز نوعی کجسلیقگی رخ داده است. بهگونهای چادر مشکی ساده به عنوان تنها شکل حجاب رسمی کشور خوانده شد و همه تبلیغات درخصوص حجاب نیز در راستای ترویج پوشش یکسانساز «چادر» شکل گرفت. در مقابل، فرهنگ غربی که مروج سبکهای مختلفی در پوشش است و بر انتخاب فرد تاکید دارد، بیشتر از سمت عموم جامعه مورد استقبال قرار گرفت. پر واضح است در جدال بین این سیاست یکسانسازی و تنوع سبک پوشش در فرهنگ غربی، برنده کدام طرف است!
همچنین به صورت کلی حجاب و زیست عفیفانه در نقطه مقابل زیست بالاشهرنشین جلوه داده شد. زیستی که بخشی از آن به دست خود دولت و سیاستهای گوناگون آن شکل میگیرد. از معماری و احداث پاساژها و مالهای بزرگ تا احداث مراکز مهم اداری در این مناطق همه بخشی از روندی است که سیاست کشور پیش از پیش به این مناطق اعتبار بخشیده است. همزمان با دولت، جامعه نیز سیر شانیت بخشی به مظاهر مدرن مانند تجملات و طبقهی شهری را طی و زیست متناسب با آن را ایجاد کرد. همچنین، شوربختانه بازنمایی این زیست در رسانهها به خصوص در سریالها کم نبودهاست. افرادی که برای این مناطق هستند و مرفه خوانده میشوند عموما شلحجاب هستند. چه بازیگران در خود متن سریالها و فیلمها و چه زیست واقعی آنان.
همچنین، تجملگرایی در مقابل زیستعفیفانه قرار دارد. مصرفگرایی و تجمل اساسا بر مبنای در معرض توجه دیگران قرار دادن عناصر مادی زندگی بنا شدهاست. این مولفه بر نوع پوشش نیز تاثیر میگذارد. به خصوص آنکه مصرف در فرهنگ مادی و غربی، عنصری زنانه است؛ بنابراین در این زیست پوششی که اصل را بر معرض توجه قرار دادن بدن نگذارد، اعتباری ندارد. در پاساژها و مالهای بزرگی که سرتاسر آنان از بدن و چهره زنان برای تبلیغ استفاده میشود، صحبت از حجاب معنا ندارد. باتوجه به این امر یکی از مهمترین مولفههای زیست عفیفانه توجه به نهاد و روح انسانی است و توجه به مادیات در راستای اهداف معنوی تعریف میشود. با این تفکر در انتخاب پوشش میتوان به مولفههای فرامادی همچون حیا، حریم خانوادگی و ارزشمندی زنان فارغ از بدن آنان پرداخت.
فضای گفتمانی سیاستگذاری اجتماعی در جهت ترویج حجاب نیست!
بنابراین بخشی از سیاستهای دولت که لزوما به طور مستقیم ارتباطی با حجاب ندارند، اما مبلغ و متجلی یک نوع سبک زندگی هستند، تاثیرات عمیقی را بر سبک پوشش جامعه میگذارد. در سیر زمانی که این سیاستها اجرایی شده و اثرات خود را گذاشته، نگاه کردن به ماحصل آن یعنی فقط پوشش زنان و نسخهپیچی برای آن چندان مسیر درستی در سیاستگذاری نیست. در نهایت مخلص کلام این است که سیاستگذاری اجتماعی و فرهنگی کشور، چقدر به گفتمان و سبک زندگی که درصدد ترویج آن میباشد، اندیشه است؟ سیاستهای اقتصادی اعم از شهرسازی، سرمایهگذاری و اشتغال که مستقیما بر بعد فرهنگی و اجتماعی جامعه اثرگذاشته، چقدر مورد واکاوی قرار گرفتهاست؟ و در راستای یک سبک زندگی عفیفانه پیش رفتهاست؟ در نتیجه، اندیشیدن به این سوالات، نگاه و راهی متفاوت پیش روی سیاستگذاری حجاب میگذارد. این مسیر میتواند بسیار مبناییتر، سیاستهایی را جهت ترویج حجاب ارائه دهد و به تبع اثرات مطلوبتری را بر وضعیت پوشش جامعه بگذارد.
/انتهای پیام/