نگاهی به نامه امام علی (ع) به اشعث بن قیس؛
امام علیه السلام در همه گفته ها و نوشته های خود نسبت به مردم عزت، احترام و بزرگی آنان را گوشزد کرده اند و نسبت به فرمانداران، استانداران و کارگزارن خود با زبان سخت گیرانه و هشدارآمیز سخن گفته اند.

به گزارش «سدید»؛ عضو دپارتمان علوم سیاسی دانشگاه مفید گفت: بر اساس دیدگاه امیرالمومنین (ع) حاکم اسلامی کسی است که از خطای متولیان امور کوتاه نمی آید اما در مقابل خطاها و اشتباهات مردم با تساهل و تسامح برخورد می کند.

حجت الاسلام و المسلمین محمود شفیعی در گفت وگویی درباره نامه امام علی (ع) به اشعث بن قیس اظهار داشت: این نامه شامل مجموعه‌ای از انتقادات امام (ع) و مقدمه‌ای برای پایان دادن به مسئولیت اشعث است. او قبل از امام از طرف عثمان فرمانروای آذربایجان بوده است. امام پس از پایان جنگ با طلحه و زبیر و پس از بازگشت به کوفه این نامه را خطاب به او می ‌نویسند.

وی ادامه داد: حضرت در قسمتی از این نامه می‌نویسند  «وَ اِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَه»؛ مراد حضرت از این جمله این است که حکومت بر مردم نباید به مثابه یک امر خصوصی تلقی شود. در واقع فهمی نادرست و تمایلاتی نامشروع همیشه در میان فرمانروایان نسبت به ماهیت حکمرانی و حکومت به مثابه مالکیت شخصی وجود داشته، که حضرت در این عبارت کوتاه خط بطلانی بر آن می کشند و حاکم خود را از چنین تمایلات نامشروعی برحذر می دارند.

وی با اشاره به فراز دیگری از این نامه گفت: حضرت می‌فرماید: «ولکِنَّهُ فى عُنُقِکَ اَمانَهٌ»؛ متعلق امانت می‌تواند حکومت و یا امکانات حکومت باشد. امانت گیرنده حاکم است. در ارتباط با صاحب امانت و واگذار کننده امانت هم می توان امانت‌گذار را خداوند در نظر گرفت؛ چون او مالک همه چیز است و هیچ کسی غیر از او مالکیت اصیل ندارد. همچنین مصداق امانت‌گذار می تواند خود مردم باشند که از طرف خداوند، مالکیت اعتباری آنان به عنوان نمایندگان خداوند بر روی زمین، به رسمیت شناخته شده است.

وی افزود: مال مردم در یک تقسیم بندی به دو قسم است؛ بخشی از اموال مردم اموال شخصی است چنان که روح و روان مردم نیز به خود آنها تعلق دارد. اما بخشی از اموال انسان‌ها مشاع است. جان، روان و فیزیک انسان‌ها نیز در شرایطی به جان‌ها، روان‌ها و اجسام مشترک تبدیل می‌شوند  و آن زمانی است که جمعی از مردم دور هم جمع می‌شوند و تصمیم به تشکیل حکومت می‌گیرند. در فرایند تاسیس حکومت تاسیس کنندگان اموال مشترک خود را در اختیار حاکم قرار می دهند و به حاکم نیز اجازه می‌دهند در شرایطی در جسم و روح و روان آنان تصرف کند. یعنی در حکمرانی، مالکیت مشترکی به وجود می‌آید و مالکیت اینها قبل از اینکه متعلق به حاکم باشد، متعلق به کسانی است که چنین تصمیمی را گرفته‌اند. لذا وقتی می‌گوییم حکومت یک امانت است امانت‌گذاران همان مردمانی هستند که حکومت را تشکیل داده و اموال خود و اجازه تصرف در جسم و جان و روان خود را با شرایطی معین و در وضعیتی مشخص که منافع همگانی را تامین نماید، در اختیار حاکم قرار داده‌اند. حضرت می فرماید که تو باید متوجه باشی که این حکمرانی و حکومت در گردن تو امانتی است که مردم آن را در اختیارت قرار داده‌اند. صاحبان امانت مردم هستند، حاکم گیرنده این امانت است و با حکمرانی عادلانه و برآوردن منافع همگانی باید این امانت را به درستی ادا نماید.

آقای شفیعی گفت: حضرت در ادامه می فرماید «وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ»، یعنی‏ تو به عنوان حاکم مسترعا هستی برای کسی که بالاتر و بالاسر توست. مسترعا کسی است که برای حفظ یک سری از امور انتخاب شده است. به بیان دیگر مسترعا در اینجا یعنی آن حاکمی که به نوبه خود تحت حاکمی بالاتر از خود قرار گرفته و مسئول بخشی از امور توسط حاکم بالا دستی است. یعنی شما حاکم یک منطقه، به عنوان منصوب بالاتر از خود، باید در مقابل حاکم بالادست نیز پاسخگو باشید. و در ادامه می‌فرمایند: «لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ»؛ یعنی حضرت می‌فرماید تو حق نداری که دل‌خواهانه به مردم دستور بدهی. هیچ حاکمی در حکومت اسلامی حق استبداد ورزیدن به مردم را ندارد. حاکم نمی‌تواند بدون توجه به خواسته ها و نیازهای مردم و بدون توجه به مشکلات آنها، بر اساس میل شخصی حکمرانی کند.

وی افزود: حضرت در ادامه جمله قبلی می فرماید: «وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَهٍ» یعنی شما نمی‌توانید تصمیمات مهمی را برای جامعه بگیرید مگر اینکه این کار در کمال اطمینان صورت بگیرد. برخی از مفسران درباره اطمینان گفته‌اند یعنی حاکم بدون مشورت و نظرخواهی از متخصصان و رسیدن به مرحله ای که مطمئن گردد که تصمیم او حساب شده است، نمی‌تواند در امور مهم مربوط به حکمرانی به تصمیم نهایی دست یابد و حتما تصمیمات مهم باید با اطمینان خاطر قبلی اتخاذ گردد. اما معنای دقیقتر، همانطور که جمعی از مفسران نهج البلاغه اذعان کرده اند، شاید این باشد که بگوییم حاکم حق ندارد تصمیمات مهمی را اتخاذ کند مگر اینکه مردمانی که ذی نفع هستند و نتیجه تصمیم به آنها برمی‌گردد، رضایتشان از سوی حاکم احراز گردد. حاکم بدون تکیه بر اطمینان کامل از رضایت مردم، حق تصمیم گیری خود محور در مسائل داخلی و خارجی را ندارد.

وی ادامه داد: حضرت می‌فرمایند «وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ» امام (ع) والی را از خزانه‌داران مال خداوند دانسته اند. حکمران اختیارات زیادی دارد که مهمترین بخش آن اموال مشترک مسلمانان و مردمان تحت حکومت است که در اختیار او قرار گرفته و حاکم این فرصت را دارد که در آن اموال درست یا نادرست تصرف کند؛ لذا حضرت این مساله را به صورت ویژه مورد توجه قرار می دهند. حاکم تنها کسی است که به اموال مردم و مسلمانان به صورت کامل احاطه دارد و لذا حضرت از تعبیر «فی یدیک» استفاده می‌کنند و می‌فرمایند: در دو دست تو مالی از مال خداست. بیت المال مسلمین، از طرفی مال حقیقی خدا و از طرفی مال اعتباری مردم است. در چهارچوب تفکر توحیدی همه مالکیت‌ها برای خداست و خداوند مالک همه املاکی است که در ظاهر به افراد صاحب مال نسبت داده می شود. نسبت دادن بیت المال به خداوند این اهمیت را دارد که حاکم اسلامی متوجه باشد، طرف او خداست. هرچه احاطه حاکم گسترده باشد احاطه او در برابر احاطه خداوند ناچیز است و باید مواظب اموال خداوند باشد.

وی افزود: حضرت برای اینکه به اشعث بفهماند با هدف خیر این نامه را نوشته است می فرماید: «لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ»؛ یعنی امید است که من، به عنوان حاکم بالادست شما، یک والی شر رساننده به تو نباشم و امیدوارم که سخن مرا از روی خیرخواهی به عنوان حاکمی که بر اموال مردم و خداوند حساسیت دارد بپذیری. البته اشعث، آن گونه که گزارش کرده اند، وقتی این نامه را دریافت می کند و از مضمون آن آگاه می گردد، به وحشت می افتد؛ چرا که خودش می‌داند نگاه مالکانه به حکومت داشته و سابقه خوبی از خود به جا نگذاشته بود.

آقای شفیعی گفت: از این نامه ارزشمند به دست می آید که حاکم اسلامی کسی است که از سه جهت باید در محدودیت قرار گیرد. به عبارت دیگر، سه نوع کنترل بر قدرت سیاسی از منظر دینی باید اعمال گردد. هر حاکم اسلامی باید بداند که نماینده مردم و تحت نظارت مردم است و بدون نظارت همه جانبه و رضایت کامل مردم حکمرانی او مشروع نیست. حکمرانی دینی زمانی تحقق پیدا می‌کند که رضایت عموم مردم را همراه داشته باشد و بدون رضایت مردم حکومت مشروع دینی نداریم. نظارت دیگر نظارت داخلی است. حاکم اصلی در هر حکومتی افرادی را به عنوان نماینده خود و فرمانداران خود انتخاب می کند. این حاکم اصل باید مواظب باشد که حکمرانان در حکومت او از چهارچوب های انسانی و اخلاقی پای خود را فراتر نگذارند. پس باید یک نظارت درون حکومتی سلسله مراتبی نیز شکل بگیرد. نوع سوم از محدودیت های اعمال شده بر هر حاکم اسلامی نظارت کامل و شامل خداوند بر اعمال اوست. حاکم اسلامی کسی است که در عمل خداباور باشد و هیچگاه به خود اجازه ندهد از آموزه های وحیانی پا فراتر بگذارد. حکومت زمانی اسلامی است که این نظارتهای سه گانه مردمی، درون حکومتی و الهی در آن جاری باشد.

وی تصریح کرد: زبان خاصی که حضرت در فرایند حکمرانی، در ضمن سخنرانی ها و نامه ها، به کار گرفته اند نشان می‌دهد حاکم نباید به شکلی حکمرانی کند که حکومت از مردم جدا شود. حاکم باید زبان مردم و حامی حقوق مردم باشد. حاکم باید زیست‌جهان مردم باشد. او نباید خود را تافته جدابافته بداند. امام علیه السلام در همه گفته ها و نوشته های خود نسبت به مردم عزت، احترام و بزرگی آنان را گوشزد کرده اند و نسبت به فرمانداران، استانداران و کارگزارن خود با زبان سخت گیرانه و هشدارآمیز سخن گفته اند. امام علیه السلام با رایج کردن چنین گفتمانی نشان داده اند که حاکم اسلامی کسی است که از خطای متولیان امور کوتاه نمی آید؛ اما در مقابل خطاها و اشتباهات مردم با تساهل و تسامح برخورد می کند.

منبع: شفقنا

ارسال نظر
captcha