به گزارش فرهنگ سدید، دکتر حسین امانلو مدیر مسئول پایگاه فرهنگ سدید در یادداشتی به تبیین مفهوم فرهنگ سدید پرداخته است، متن کامل یادداشت در ادامه میآید: فرهنگ که در ذات خود معنای اعتلاء، پیش روندگی و تربیت را دارد در بستر زمان گرفتار کج اندیشی و کج رفتاری شده است. عدهای بر این باور شدند که فرهنگ یعنی نوعی لباس پوشیدن، تیپ زدن، رفتارکردن، ظواهر و نمادهای خاص داشتن و به طور خلاصه فرهنگ را معادل نمادها و تظاهرات رفتاری تلقی کردند و بر این تصور و باور شدند که هر چه شیکتر بپوشی و بیارایی با فرهنگتر میشوی. این باور و تصور غلط، اما رایج، جفای بزرگی در حق فرهنگ کرد به حدی که شعلههای خشم آن دامن فرهنگ را به آتش کشید. البته نمیتوان این تظاهرات و نشانهها را از فرهنگ زدود، ولی فرهنگ چیزی وراء و فرای این نشانه هاست که گویا از آن کمتر سخن به میان میآید.
ارزش نمادها، پوشاک و رسوم و ظواهر رفتاری در معرفی فرهنگ بر کسی پوشیده نیست، اما آیا فرهنگ به همین خلاصه میشود؟ قطعاً جواب منفی است. " فرهنگ حقیقتی است که درون مایه، ذات و متنی دارد که در چارچوب آن متن و محتوا، قالب و صورت پرورش یافته و در فرم و نشانههای فرهنگی که بیرونی و عینی و دارای لباس فرهنگی است معرفی و عیان میشود"؛ لذا راز مانایی و زایایی فرهنگ که در مفهوم آن مستتر است به حقیقت درونی آن وابسته است نه تجلیات ظاهری و عینی. البته عینیات ریشه در حقیقت فرهنگ دارد که متاسفانه مورد غفلت و غضب واقع شده است. غفلت مسئولین و غضب دشمنان بر مقوله فرهنگی به حدی است که نهیب شبیخون و تهاجم فرهنگی شنیده نمیشود و اگر مواقعی شنیده شود فقط بر زبان جاری شده، اما در عمل اتفاقی نمیافتد. پس فرهنگ مورد انتظاری که میتواند جامعه اسلامی را به سوی رشد و تعالی و پیش روندگی هدایت کند فرهنگی است که دارای روح و حقیقت باشد نه فقط لباس فرهنگی داشته باشد. به تعبیر امام خامنهای (مدظله العالی) که میفرماید: "کار فرهنگی آن چیزی نیست که لباس فرهنگی دارد. کار فرهنگی یعنی روح فرهنگی در آن باشد، یک حرکت فرهنگی باشد. رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن و مغز و جان و عواطف انسانها بوجود آورد." بنا بر این، اساس فرهنگ مطلوب جامعه اسلامی، فرهنگی است که دارای روح و حقیقت باشد نه صرفاً لباس و پوشش فرهنگی داشته باشد.
فرهنگ مطلوب در جامعه اسلامی ریشه در درون انسانها دارد. بن و ریشه انسانیت، فطرت است. صدای فطرت را باید در فرهنگ و رفتارهای انسان ببینیم. چرا رفتارهای فردی و جمعی را مطابق با فطرت انسانها نمیبینیم. چیزی که در درون حیات فرهنگی مانع و سد ایجاد میکند شیطان و وسوسههای شیطانی و کینه دشمنان قسم خورده است.
"فرهنگ سدید" همان فرهنگ مطلوبی است که بر پایه محکم و راست بنا شود و انسان را اعتلاء و رشد دهد. رشد به سوی پیدا کردن راهی که به فطرت انسانی نزدیکتر شود. روحی که خداوند در انسان دمیده با یافتن مسیر تعالی عیان شده و در رفتارهای فردی و اجتماعی خود را نشان میدهد. تجلی رفتارهای فردی و اجتماعی در مسیر رشد و کمال، با اقتباس از روح خدایی را میتوان " فرهنگ سدید" نامید. خداوند در آیه ۷۰ سوره احزاب میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَدیدًا.
فرهنگ مطلوب و سدید که ریشه در حقیقت انسان و فطرت او دارد خداوند در ذهن و باطن انسانها به ودیعه گذاشته است. اصولاً فرهنگ، ریشه فکری و ذهنی و اندیشهای دارد. هر فرد و جماعتی و هر ملت و امتی که ریشههای اندیشه و فکرش از تعالیم متعالی الهی بهرهمند باشد فرهنگ اش غنی و به فطرت انسانی اش نزدیکتر است و بالعکس دوری انسانها از اندیشه و تفکر الهی باعث ابتذال فرهنگی او خواهد شد. تغییر سرنوشت ملتها و اقوام نیز نتیجه همین دوری از اندیشه و عمل ناب انسانی است. فرمایش خداوند متعال در تعیین سرنوشت امت و ملتها را میتوان در نمود فرهنگی معنا و تفسیر کرد که میفرماید: انَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّى یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم وَإ ِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ و َما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ (رعد/۱۱).
بنا بر این فرهنگ، زائیده اراده انسانها و جزولاینفک حرکتهای فردی و اجتماعی انسانهاست. در حقیقت، حرکت در مسیر خواستهها و حقوق خداوند، انسان را در مسیر رشد و تعالی قرار میدهد و حرکت در مسیر خواسته نفس، انسانها را به سقوط و انحطاط میکشاند و این همان حیات طیبه و حیات خبیثه است.
بر اساس مطالب گفته شده موتور محرکه فرهنگ که اعم از رفتارهای فردی و جمعی، باورها و اندیشه ها، نمادها و آئین ها، رسوم و عادات است را میتوان در چهار نیروی اصلی در وجود انسان بررسی و تبیین کرد.
انسان در درون خود چهار نیروی عقل، غضب، شهوت و وهم را به عنوان موتور حرکت بخش و قوام دهنده حیات خود به ودیعه دارد که با آنها حیات معقول او تکمیل میشود. این مهم نه تنها در متون دینی به وفور آمده است بلکه در متن زندگی نیز در بستر تجربه حاصل و اثبات شده است. بهره برداری منطقی و معقول از هرکدام از قوای فوق، موجد فرهنگ مطلوب و اصیل انسانی و افراط و تفریط در آنها، مخل فرهنگ بشری و عامل تغییر سرنوشت ملتها است.
اعتدال در عقلانیت، نتیجه اش حکمت است که رشد و فرزانگی را میآموزد. این رشد به اعتلای فرهنگی جامعه کمک میکند. عقلی که انسان را به سوی ولایت الله و بندگی او سوق دهد نه ولایت شیاطین و بندگی استکبار. "العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان".
اعتدال در غضب، موجب میشود انسان برای حفظ جان و حیات خود چاره اندیشی و تدبیر نماید و در برابر تهاجم و زور گویی بایستد. استقرار امنیت و ثبات در جامعه نتیجه کاربرد صحیح غضب در زندگی است. چنانچه افراط آن موجب تجاوز و زورگویی و تفریط اش موجب سازش و ذلت است.
افراط و تفریط در غریزه، باعث میشود فرد و جامعه در حالت نامتعادلی به سر برند. افراط در آن موجب بی بندوباری، بی حیایی و بد اخلاقی است که تباهی بشریت را به همراه دارد و تفریط در غریزه، تحدید نسل و توارث را به بار میآورد. عفت مولود اعتدال غریزه است.
قوه واهمه نیز نقش برنامه ریزی در زندگی را دارد که افراط در آن فرد را همچون معاویه و ترامپ، دیوانه وار برای کسب قدرت به پیش میراند و تفریط در آن موجب پوچی و عقب ماندگی میشود. اعتدال در آن باعث برنامه ریزی در آینده برای حیات معقول است.
حیات معقول بشری که هم ردیف با رشد و تعالی است در گرو سداد فرهنگی و کاربست صحیح چهار قوه ناب حیات بشری به کمال میرسد. اگر انسان از این موهبت الهی به درستی استفاده و به سداد فرهنگی برسد، حیات او نیز معقول و در مسیر الهی قرار خواهد گرفت. انشالله