مرتضی اسدی دیپلم نقاشی خود را سال ۱۳۵۷ از هنرستان هنر‌های زیبا گرفته و مدرک لیسانس نقاشی را از دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۷ و فوق لیسانس ارتباط تصویری (تصویرسازی) را از دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۵ دریافت کرده است. سال ۱۳۹۱ نیز دکترای خود را در رشته پژوهش هنر از دانشگاه شاهد گرفت. او سابقه تدریس در دانشکده هنر، دانشگاه شاهد، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده هنر و معماری دانشگاه یزد، دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران، دانشکده هنر دانشگاه اصفهان و دانشگاه سوره تهران را در کارنامه دارد و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است که برخی از آن‌ها بسیار نام‌آشنا هستند.

به گزارش«سدید»؛ مرتضی اسدی هنرمند نقاش باسابقه درباره نمایشگاه آثار جدیدش با عنوان «با طبیعت آغاز شده‌ام ...» و بحث آموزش هنر توضیحاتی ارائه کرد.

نمایشگاه آثار مرتضی اسدی با عنوان «با طبیعت آغاز شده‌ام …» از روز جمعه ۷ مهر ماه در گالری سهراب برقرار است و تا ۱۹ مهر در این گالری ادامه دارد. این نمایشگاه متشکل از حدود ۲۵ اثر در ابعاد مختلف از این نقاش معاصر است. در آثار اسدی، طبیعت همچنان نقش اصلی را ایفا می‌کند، اما طبیعت ذهنیِ هنرمند در قالب فرم و فضای خلاصه شده‌تری نمود پیدا کرده است. وقتی به فضای نمایشگاه وارد می‌شوید و رنگ‌های تابلو‌ها را می‌بینید، با حس و حال مرتضی اسدی که از نقاشان باسابقه و از اساتید نقاشی برجسته ایرانی است، بیشتر حس قرابت پیدا می‌کنید. هر کدام از تابلوها، حرفی برای گفتن دارد فقط باید جلوی آثار بایستید و در جهان آن‌ها تمرکز کنید تا مفهوم و پیام‌شان را درک کنید.

مرتضی اسدی دیپلم نقاشی خود را سال ۱۳۵۷ از هنرستان هنر‌های زیبا گرفته و مدرک لیسانس نقاشی را از دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۷ و فوق لیسانس ارتباط تصویری (تصویرسازی) را از دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۵ دریافت کرده است. سال ۱۳۹۱ نیز دکترای خود را در رشته پژوهش هنر از دانشگاه شاهد گرفت. او سابقه تدریس در دانشکده هنر، دانشگاه شاهد، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده هنر و معماری دانشگاه یزد، دانشکده هنر‌های زیبای دانشگاه تهران، دانشکده هنر دانشگاه اصفهان و دانشگاه سوره تهران را در کارنامه دارد و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است که برخی از آن‌ها بسیار نام‌آشنا هستند.

برگزاری نمایشگاه «با طبیعت آغاز شده‌ام …» بهترین بهانه برای این گپ و گفت با این هنرمند شد که در ادامه بخش اول گفتگو با مرتضی اسدی را که درباره نمایشگاه جدیدش و بحث آموزش هنر و موانع آن است، می‌خوانید.

* آقای اسدی لطفاً درباره آثار نمایشگاه «با طبیعت آغاز شده‌ام …» و ایده برگزاری آن کمی توضیح دهید.

آثار این نمایشگاه متشکل از سال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۲ است؛ اکثر کار‌های قطع بزرگ در سال ۱۴۰۲ خلق شده‌اند. من بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ یعنی ۱۰ سال به صورت مستقل نقاشی طبیعت کار کردم و فکر می‌کنم ۱۰ سال کار و تجربه‌های آموزشی و شناخت تصویری از طبیعت، برای کسی که نقاشی طبیعت می‌کشد، کافی باشد. بقیه آثارم، تصورات و تخیلات من درباره آنچه که از طبیعت می‌شناسم، است و هر چیزی را که از طبیعت تصور کنم به راحتی نقاشی می‌کنم. کار‌های جدید من در نمایشگاه نیز تلفیقی از زیرساخت نقاشی ایرانی که از زمان هنرستان درباره آن‌ها مطالعه می‌کردم، است که به شکل دیگری از رنگ، خط، قلم‌گیری و سطوحش در کار‌ها استفاده کردم، یعنی کار‌های جدیدم تلفیقی از آموزه‌های هنر‌های تجسمی که از غرب به ما رسیده و آن چیزی که از نقاشی طبیعت خودم داشتم، است که در این نمایشگاه اتفاق افتاده است و از آن راضی هستم و جواب خوبی گرفتم.

این آثار به لحاظ زیبایی‌شناسی، منطق زیادی دارند؛ در مراحل اول کاملاً اکسپرسیو هستند و در مراحل بعد که رنگ به کار‌ها اضافه می‌شود منطق آرام‌تر و حساب‌گرانه‌تری پیدا می‌کنند. من سه دوره نمایشگاه با موضوع طبیعت در گالری آریا داشتم که دوره چهارمش به دوره کرونا برخوردم که مجبور به برگزاری آنلاین آن شدم که البته نتیجه خوبی نداشت و آثار در حد تصویر دیجیتال بود که به اعتقاد من به مخاطب کمکی نمی‌کند، بلکه کار باید روی دیوار باشد تا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند؛ بنابراین نمایشگاهی برگزار نکردم تا تصمیم به برگزاری نمایشگاهی جدید در گالری سهراب گرفتم. آثار قطع بزرگ که به نمایش درآمدند، ماه گذشته روی بوم نقش بستند و من تقریباً روزی ۱۶ ساعت روی آن‌ها کار کردم. برای دوستانی که کار من را دنبال می‌کنند، نیز جالب بود و با شگفتی برخورد کردند که در این نمایشگاه، نگاه مینی‌مال چطور با نگاه گذشته تلفیق شده است.


 در مورد تلفیق نگاه جدید با نگاه گذشته تان کمی بیشتر توضیح دهید.

دوره قبلی که من کار می‌کردم با دوره جدید تفاوت دارد و به تدریج شکل گرفت و به یکباره اتفاق نیفتاد، بلکه در این مسیر، سطوح تخت در کنار بافت و فضایی که منظره‌سازی دارد، بیشتر شده است. در واقع منظره‌سازی صرف نیست و درخت، یک بهانه است. موتیف‌ها و المان‌هایی که در کار است، هر کدام پیام خاصی برای خودشان دارند، از شمع و شکوفه گرفته تا درخت و پرنده.

* با توجه به صحبت‌های قبلی که با هم داشتیم، می‌دانم که به سبک خاصی در نقاشی اعتقاد ندارید، اما آثار شما را می‌توان در زمره آثار مفهومی و انتزاعی قرار داد که هر مخاطبی با توجه به نگاهش، برداشتی خاص از آن‌ها خواهد داشت. لطفاً برای تشریح بیشتر درباره فضاسازی و به کارگیری یکسری موتیف‌ها در آثار توضیح دهید.

اینکه من بگویم یک نقاش اکسپرسیونیست یا امپرسیونیست هستم؛ خیر نیستم بلکه برآیند مسائل فنی و ساختاری که آن‌ها را فراگرفتم، در کار‌های من بروز و ظهور پیدا می‌کند و در واقع بخش‌هایی از کار خیلی اکسپرسیو است و بخش‌های دیگر به فوتوریسم گرایش دارد، اما نمی‌توان گفت که مطلق چه سبکی است. در واقع من خودم را اسیر سبک نمی‌کنم، چون دوره اینکه یک هنرمند خودش را اسیر سبک خاصی کند، گذشته است و آن طور که دلم بخواهد نقاشی می‌کنم و شاید بخش‌هایی از کار‌ها را شما بگویید فراواقعی است که در ذهن من اتفاق می‌افتد و این تضاد‌ها را یکپارچه ترسیم می‌کنم. دقیقاً همینطور است که من به سبک خاصی اعتقاد ندارم، اما از همه سبک‌ها، بهره‌های لازم را برده‌ام. شاید بتوان گفت که من، نقاشی هستم که نوعی اکسپرسیونیست انتزاعی در کارهایم وجود دارد.

* اگر شما بخواهید نقاشی را آموزش دهید، به چه شیوه آموزشی در هنر اعتقاد دارید؟

من از پایه آموزش نقاشی را آغاز می‌کنم و مثل معلم‌هایی نیستم که نقاشی را از تاریخ هنر درس می‌دهند و از بچه‌ها، درباره حس‌شان سوال بپرسم. به اعتقاد من، باید پایه‌های آکادمیک را به هنرجو یاد داد تا شکل بگیرد و زمانی که توانست طراحی کند و درست رنگ، ریتم و بافت را متوجه شد و عناصر تجسمی را شناخت و توانست تجربه کند، یک جایی باید خودش را پیدا کند. من هنوز معتقد به روابط دقیق آکادمیک هستم که در جریان یادگیری و شکل‌گیری، هنرجو باید خودش را پیدا کند. اینکه می‌گویند نقاشی همه حس است و نباید به مدرسه نقاشی رفت، به نظر من حرف باطلی است و اگر این طور بود باید در مدارس و دانشگاه‌های هنری را می‌بستند و همه، نقاش خودآموخته می‌شدند.

من اعتقادی به نقاشان خودآموخته ندارم، چراکه با این تعریف همه می‌توانند نقاش شوند و به نظر من نباید این گونه افراد را بزرگ کنیم. برخی از منتقدان و کلکسیونر‌ها و گالری‌دار‌ها به غلط در حال رشد دادن نقاشان خودآموخته هستند و غیرمستقیم به آموزش آکادمیک هنر‌های تجسمی در کشور توهین می‌کنند.

اگر بخواهید یک هنرجو خلاقیت در کار داشته باشد و این خلاقیت و نوآوری در کارش بروز کند، چطور با او صحبت می‌کنید یا آموزشش می‌دهید؟

خلاقیت به نظر من، امری آموختنی نیست و هر کسی می‌گوید درس خلاقیت آموزش می‌دهد، دروغ می‌گوید. می‌توان با هنرجو صحبت و بحث کرد و کار‌های مختلف به او نشان داد، اما خلاقیت چیزی نیست که به او آموزش داده شود. برخی با عناوین پرطمطراق سعی می‌کنند چنین باوری را رواج دهند، اما خلاقیت امری ذاتی است و در یک شخص شکل می‌گیرد. اگر کسی روابط تجسمی را نیاموخته باشد چطور می‌تواند خلاقیتش را بروز دهد! کسی که آموزش دیده باشد و خوب کار کند و ذهنش جست‌وجوگری داشته باشد می‌تواند نگاهی خاص در کارهایش بروز دهد و به تدریج خلاقیت در کارهایش بروز می‌کند. ممکن است یک عکاس در زمان ثبت یک لحظه نتواند تغییری در قاب دهد و آن تصویر را همانطور که هست ثبت کند، اما بعداً با دخل و تصرف در نرم‌افزار می‌تواند تغییرات ملموسی در کارش ایجاد کند، اما یک نقاش زمانی که شناخت خوبی داشته باشد، می‌تواند درجا تغییرات لازم را صورت دهد و در واقع بحث حذف و اضافه را در لحظه اجرا کند تا زیبایی‌شناسی را بهتر نمود دهد.

خلاقیت به نظر من، امری آموختنی نیست و هر کسی می‌گوید درس خلاقیت آموزش می‌دهد، دروغ می‌گوید.

اضافه کردن ذهنیت منِ نقاش در طبیعت روی بوم، تازه هنر می‌شود و کسی که طبیعت را خوب ترسیم می‌کند به اعتقاد من هنری ندارد و تنها رونویسی محض است البته لازم است و باید فن آن را نیز خوب بلد باشیم. اما همانطور که یک هنرمند عکاس خودش را به طبیعت اضافه می‌کند، یک نقاش هم باید این هنر اضافه کردن را بلد باشد. یک مثال بگویم که شاید بهتر منظورم را برسانم؛ این همه عکاس خبری در کشور داریم چرا هر کسی کسراییان نمی‌شود؟ نصرالله کسراییان آن زمان که دوربین دیجیتال نبود، از یک گندم‌زار عکس گرفته که منِ نقاش هر چه نگاه کردم فکر کردم نقاشی است! این همان چیزی است که می‌گویم هنرمند خودش را به طبیعت اضافه می‌کند. به اعتقاد من، بهترین عکس‌های خبری و هنری، عکس‌های سیاه و سفید هستند؛ برای مثال جنگی در یک نقطه جهان رخ می‌دهد که همه چیز در حال سوختن است، اما در عین حال طبیعت هم زیباست و در این زمان عکس رنگی آنقدر بُرد ندارد که عکس سیاه و سفید دارد و خاکستری‌ها بیداد می‌کنند و به همین دلیل از نظر من که سواد عکاسی زیادی ندارم، خیلی از عکاسان خوب دنیا، عکس‌های سیاه و سفید زیاد ارائه می‌کنند.

ما نقاش‌ها به نسبت عکاس‌ها امکانات بیشتری در اختیار داریم تا خلاقیت و نوآوری در کارمان بروز دهیم. در سینما نیز یک تیم چندین نفره یک پیام را در قالب فیلم ارائه می‌کنند، اما یک نقاش همه کاره اثر خودش است. همیشه یکی از سوالات و انتقاداتم این بوده که در سینما چرا جایزه متعلق به کارگردان است در حالی که چندین نفر در ساخت یک فیلم زحمت کشیدند، البته نمی‌گویم حق کارگردان نیست، اما اگر کسی مثل علیرضا زرین‌دست نباشد، به نظر من جایزه‌ای هم نخواهد بود. علیرضا زرین دست خودش هم نورپردازی می‌کند و هم درک تصویری دقیقی دارد و درک تصویری او به مراتب از یک کارگردان بالاتر است و اوست که کمک زیادی به موفقیت فیلم می‌کند.

در خیلی از دانشکده‌های سینمایی، ۱۸ واحد طراحی ارائه می‌شود چراکه یک سینماگر، اگر رنگ و نور را بشناسد به مراتب خیلی کار بهتری خواهد داشت و منِ نقاش همه این‌ها را با هم می‌بینم. فیلمی درباره نیکو پیروسمانی نقاش با همین عنوان و به کارگردانی گئورگی شنگلایا در سال ۱۹۶۹ است که بسیار زیباست و قاب‌های زیبایی همچون نقاشی‌های این هنرمند تصویر کرده است که به اعتقاد من، دیگر نیازی به دیالوگ نداشت و عالی کار کرده بود.



در بحث آموزش و بروز خلاقیت برای هنرجو، باید این نکته را اضافه کنم که سعی می‌کنم خیلی به تدریج نکات را به هنرجو منتقل کنم و قصد مسابقه دادن با کسی را ندارم چراکه قرار نیست به کسی بازوهایم را نشان دهم. همچنین سعی می‌کنم در هر نمایشگاه جدیدی، چیزی به لحاظ تصویری و دیداری به کارهایم اضافه کنم.

 دیدگاه شما درباره مباحث آموزشی که در خارج از کشور صورت می‌گیرد یا شرکت بورسیه و رزیدنسی‌ها چیست؟

از این منظر که هنرجو و هنرمند از نزدیک موزه‌ها و آثار هنرمندان خارجی را ببیند، خیلی کمک کننده است و اگر نقاشی‌اش رشد نکند حداقل چشمش به شاهکار‌هایی که در کتاب‌ها دیده، باز می‌شود. من اگر در بخش تجسمی پستی داشتم و بودجه‌ای در اختیار، حتماً خیلی‌ها از هنرمندان و هنرجو‌ها را از طریق همین رزیدنسی‌ها به نوبت به خارج از کشور اعزام می‌کردم تا بروند و ببینند و مطلع شوند، چون خیلی خوش فکر و با استعداد داریم که امکان رفتن به موزه‌های خارجی را ندارند. من که الان ۶۶ سالم است، به جز ۲ موزه در فرانسه و یک موزه ایتالیا، جایی را ندیدم. به اعتقاد من، با وجود این همه هزینه‌هایی که می‌شود باید شرایط امکان بازدید از کشور‌های دیگر و هنر آن‌ها برای هنرمندان فراهم شود که این فقط در حوزه تجسمی نیست و برای موسیقی نیز باید این اتفاق بیفتد. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی هنر کشور می‌خواهد هنر پیشرفت کند و حرفی برای گفتن داشته باشد، باید بتواند شرایط تعامل با هنر جهان را نیز فراهم کند که این با توجه به شرایط، ممکن است اعزام هنرمندان به خارج کشور یا چاپ کتاب‌های آثار هنرمندان ایرانی و عرضه آن‌ها در خارج کشور باشد.

شاید این موضوع در کاریکاتور و تا حدودی عکاسی بیشتر ملموس باشد

در کاریکاتور به دلیل اینکه با نشریات سروکار دارد و بُرد سیاسی‌اش بیشتر است، چنین رویکردی حس می‌شود. البته نکته حائز اهمیت این است که همه نمایشگاه‌های هنری نباید در حوزه هنری برگزار شود که بخش اعظمی هم اختصاص به کاریکاتور داشته باشد! به نظر من این، کم لطفی است و اگر نگوییم ظلم! به نظر من باید هنر‌های مختلف در همه جای ایران نمایشگاه داشته باشند. این ظلم و کم لطفی نسبت به هنری مثل نگارگری بیشتر مشهود است گرچه نگارگران معاصر ایران در مورد مسائل موجود اجتماعی حرفی نمی‌زنند و حاضرم با آن‌ها به بحث بنشینم. همچنین مجسمه‌سازان ما مظلوم واقع شدند برخلاف سینما و تئاتر که اوضاع به مراتب بهتری دارند. هنر اگر در کنارش حمایت و یارانه داشته باشد، آبروی فرهنگی و هنری مملکت را حفظ خواهد کرد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha