بررسی جریان احیاگری دینی، از صفویه تا انقلاب اسلامی به قلم میثم مهدیار؛
ما در همان برهه صفویه رساله‌ای داشتیم با عنوان رساله «اتصال دولت صفوی به دولت مهدی» که اخیرا استاد رسول جعفریان نیز به آن توجه داشتند، این رساله فلسفه تاریخی است که در آن برهه  مدعی آن است که ما زمینه ساز دولت جهانی حضرت مهدی هستیم و قرار است دولت شیعی صفوی متصل شود به دولت جهانی حضرت مهدی، لذا در آنجا یک نگاه جهانی و یک فلسفه تاریخ وجود داشته است.

گروه راهبرد «سدید»؛ فهم تاریخ ایران به نحو انحطاط و یا تکامل مسئله جدی است که امروزه توسط جریان‌های مختلف طرح بحث می‌شود. توجه به تاریخ از آن جهت ضروری است که پیشرفت واژه‌ای مرکب از دو کلمه «پیش» و «رفت» است؛ لذا طرح نظری از تاریخ معین کننده سمت و سو  و جهتی است که در آینده باید پیموده شود. در همین جاست که مسئله فلسفه تاریخ با مقوله توسعه و پیشرفت در علوم اجتماعی پیوند حاصل می‌کند. یادداشت شفاهی پیش رو گفتاری است از میثم مهدیار، دانش آموخته دکتری رشته جامعه شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی که پیرامون صورت‌های مختلف جریان‌های توسعه گرا و تجدد طلب، به ضمیمه تاریخ و نسبت آنان با انقلاب اسلامی ارائه شده است.

صفویه و نظریه اتصال به دولت مهدی (عج)

از زمان صفویه ما شاهد تقلا‌هایی هستیم که بتواند ایران را در یک رقابت تمدنی با دیگر قدرت‌های بزرگ دنیا حاضر کند. البته باید توجه داشت که رقیب تمدنی و دیگری این برهه ایران، امپراطوری عثمانی است، چراکه از اساس غرب هنوز برای ما مسئله نشده است. کشور ما پیش از مسئله عقب ماندگی و صورت بندی روشنفکری از آن که در اواسط دوره قاجاری به وجود آمد، شاهد توسعه طلبی دینی بوده که برخواسته از سنت‌ها و آرمان‌های جامعه تشیع است. اوج این توسعه طلبی دینی در نهضت صفویه رخ داد که از اساس شاهد ظهور یک دولت ملی هستیم.

دولت ملی به این معناست که یک دین رسمی تعیین می‌شود برای حکومت و یا به عنوان دین رسمی حکومتی معین می‌شود، برای آن ساز و کاری تدارک دیده شده، چهارچوب‌های اداری، اقتصادی و ... برای آن تدارک می‌شود. برای نمونه مناصبی همچون شیخ الاسلام، صدر و ... از جمله این مناصب هستند. دولت ملی به این معناست که به دنبال یکپارچه کردن هویت‌ها و خرده فرهنگ‌های واگرا بوده و می‌خواهد همه این‌ها را یک وحدتی ببخشد؛ بنابراین تلاشی که صفویان انجام می‌دهند با عنوان دولت ملی یاد می‌شود.

بعد از سقوط صفویه هم این تمنا‌ها کم و بیش وجود داشت که دولتی ملی شکل بگیرد، برای مثال ما در دوران زندیه کشتی رانی داشتیم که به نقاط مختلف دنیا سفر کرده تا بتواند از چند و، چون حکمرانی آن‌ها آگاهی بیابند؛ بنابراین این نگاه جهانی در دوران بعد از صفویه هم حضور داشته و در حکومت افشاریه نیز تا حدودی پیگیری می‌شود. اما این توسعه طلبی دینی در دوران قاجار شکل خاصی پیدا می‌کند. جنگ‌های ایران و روس صورت مسئله جامعه ایرانی را از اساس تغییر می‌دهد.

توسعه به معنای کلی آن، یعنی رفاه، آبادانی و استفاده از منابع داخلی و خارجی مسئله بوده است، اما بعد از جنگ‌های ایران و روس، صورت مسئله تغییر کرد و تمرکز اصلی بر روی ابزار آلات رفت. یعنی صورت مسئله بر روی این رفت که چرا ابزار‌های نظامی آن‌ها  پیشرفته‌تر شد تا بتوانند به واسطه آن ما را شکست دهند؟

بنابراین خلاصه سخن آنکه حوزه‌های فکری که به دنبال تقلای پیشرفت بوده‌اند تا قبل از ظهور روشنفکری نیز حضور داشته و تقلای آن‌ها برای تشکیل دولت ملی مهم‌ترین نشانه آن است، دو جریان فعال در این برهه نخست توسعه طلبی دینی و سپس جریان ابزار گرا و تکنیکال دربار است که نمود آن در عباس میرزا، قائم مقام و امیر کبیر جلوه گر شد. اما با ظهور روشنفکری وضعیت آن‌ها دگرگون می‌شود.

ریشه‌های خودآگاهی تاریخی ایرانیان

تذکر این نکته در اینجا ضروری است که وقتی از توسعه طلبی دینی و تلاش برای تشکیل دولت ملی سخن می‌گوییم، از یک آگاهی تاریخی و یا از یک آگاهی بر موقف تاریخی سخن می‌گوییم. چیزی که تاریخ نگاری روشنفکری ما طرح می‌کند آن است که ایرانیان از اساس فاقد چنین آگاهی تاریخی بودند، اما این آشنایی با غرب از طریق جنگ‌های ایران و روس بود که این آگاهی را نخستین بار در ایرانیان به وجود آورد. جنگ‌های ایران و روس یک نقطه عطف به لحاظ تاریخی است، اما این به آن معنا نیست که تا پیش از این جنگ‌ها، این آگاهی از موقف تاریخی و آگاهی بر آگاهی وجود نداشته است.

ما در همان برهه صفویه رساله‌ای داشتیم با عنوان رساله «اتصال دولت صفوی به دولت مهدی» که اخیرا استاد رسول جعفریان نیز به آن توجه داشتند، این رساله فلسفه تاریخی است که در آن برهه مدعی آن است که ما زمینه ساز دولت جهانی حضرت مهدی هستیم و قرار است دولت شیعی صفوی متصل شود به دولت جهانی حضرت مهدی، لذا در آنجا یک نگاه جهانی و یک فلسفه تاریخ وجود داشته است.

اما همانطور که گفتم از دوره قاجاری این تمایز و این ترقی خواهی معطوف می‌شود به تکنولوژی‌ها و لذا وارد کردن این ابزار‌ها و تکنولوژی‌ها در دستور کار قرار می‌گیرد.

جنگ‌های ایران و روس در حقیقت باعث شکل گیری طیف‌های مختلف توسعه طلبی در جامعه می‌شود. برخی معتقد بودند با آوردن ابزار‌ها مسئله ترقی و تکامل ما حل می‌شود، اما عده دیگری که به گونه متفاوتی نگاه می‌کردند-نمی توانم البته بگویم عمیق‌تر نگاه می‌کردند- مسئله آن‌ها این بوده است که عالم ما باید تغییر کند. ما از اساس متعلق به عالم دیگری هستم، لذا تلاش داشتند این تعارض عالم‌ها را نشان دهند و بر همین اساس به دنبال پاسخ این پرسش بودند که آیا برای ما امکان‌هایی که به واسطه آن بتوانیم از این فاصله میان دو عالم عبور کنیم وجود دارد یا نه؟

این‌ها علی الخصوص کسانی بودند که به اروپا رفته و تحصیل کرده بودند و سپس در بازگشت خود، دنبال ایجاد یک عالم جدیدی بودند، لذا حل بحران عقب ماندگی را صرفا در حد تکنولوژی نمی‌دیدند و معتقد بودند ما باید عالم جدیدی را ایجاد کنیم. برای نمونه معتقد بودند ما باید پوششمان تغییر کند، زبانمان تغییر کند، دینمان تغییر کند و یا... پس در این میان هر کدام بر عنصری دست می‌گذاشتند، برای مثال امثال تقی زاده بر مقوله زبان توجه داشتند و آتاتورک هم در ترکیه بر همین منوال مشی کرد. او معتقد بود برای تغییر عالم لازم است تا زبان و نوشتار دگرگون شود.

این نیرو‌ها با غرب تجربه زیسته داشتند، اما امیر کبیر عمدتا در داخل ایران بوده و از موضع داخلی می‌خواست بحران را حل کند، لذا کمتر تجربه زیسته با غرب داشتند. یا خود عباس میرزا مدت‌ها در تبریز نایب السلطنه بود و بعد دوره‌ای را به سفر پرداخت و تلاش نمود تا به پرسش‌های خودش پاسخ دهد.

امتداد توسعه طلبی دینی در عهد قجری

به نحو خلاصه پس در اینجا، تا کنون به سه جریان توسعه طلبی دینی که خواستگاه آن در عهد صفوی است، جریان توسعه طلبی تکنیکی و جریان توسعه طلبی بنیادین اشاره کردیم. اما به صورت خاصه‌تر در خصوص امتداد جریان توسعه طلبی دینی در عهد قجری نیز لازم است تا نکاتی طرح گردد.

تقلای روحانیت برای ساخت ایران در واقع از زمان صفویه آغاز شد. در دولت صفویه تنفیذ شاه به دست مرحوم محقق کرکی و فقها صورت می‌گرفت. این تقلای روحانیت بعد‌ها در جامعه امتداد پیدا کرد، یعنی به واسطه محدودیت‌هایی که بر نفوذ روحانیت در قدرت و دربار ایجاد شد، روحانیت پس از صفویه با جامعه بیشتر ارتباط گرفته و ما در اتفاقاتی نظیر قتل گریبایدوف و نهضت میرزا مسیح مجتهد تهرانی، نهضت تنباکو و ... شاهد یک صورت بندی جدیدی از تقلای روحانیت هستیم. فقهای شیعه در واقع یک دغدغه اجتماعی و یک نگاه اجتماعی را به دست آوردند که به واسطه آن به این نتیجه رسیده که صرفا نباید به دنبال پیوند با حاکمیت برای اثرگذاری بود، بلکه در عرصه اجتماعی هم می‌توان تأثیر گذار بود و از پایین یک موجی را ایجاد کرد. یک نمونه عالی این تقلای علما در جریان شرکت اسلامی و تحریم کالا‌های خارجی رخ داد که مرحوم آقانجفی اصفهانی و برادرشان پیگیری نمودند. این عملکرد علما در حقیقت نشان از یک رشد و بلوغ در سطح الگوی کنشگری آنان است. خب این مدل با توسعه طلبی روشنفکران متفاوت بود هرچند در مشروطه این دو به هم رسیده و تقاطع پیدا نمودند و در نهایت روشنفکران رهبری جریان را از دست علما خارج کرده و آن‌ها تا انقلاب اسلامی تقریبا در حاشیه تحول خواهی اجتماعی به سر می‌بردند. تفاوت جدی الگوی روحانیت با روشنفکری بیشتر تکیه بر توانایی‌های داخلی، مردمی و بنیه‌های فکری سنت خودی است.

گفتمان عقب ماندگی در عهد انقلاب اسلامی

اگر بخواهیم در واقع این بحث را در امروز دنبال کنیم باید بگویم که نقشه جریان‌ها تقریبا ثابت مانده، اما تفاوت‌هایی در جزئیات را به خود دیده است بنابراین هر جریان را به نحو جداگانه‌ای باید توضیح دهیم. امروزه مسئله عقب ماندگی و توسعه ایران در قالب‌های مختلفی طرح می‌شود. ما یک جریان ایران گرا داریم که ایده آن‌ها آن است که ما یک سابقه تاریخی و تمدنی قبل از اسلام داشتیم که با ورود اسلام، حمله مغول و ... آن سابقه به حاشیه رفت، اگرچه در جا‌هایی همچون قرن چهار و پنج در قالب ادبیات و شعر شعله‌هایی کشید، اما هنوز آن خمودگی تمدن ایرانی ادامه دارد. این رویکرد ایران را در رقابت تمدنی که از قرن ۹ با غرب و توسط صفویه شروع شد در حاشیه می‌دانسته و عقب مانده تفسیر می‌کند. این‌ها از موضع تمدن غرب و فلسفه سیاسی آن ما را نقد می‌کنند و انقلاب اسلامی نیز در نظر آن‌ها اتفاق خاصی تلقی نمی‌شود، یعنی امتداد همان جریان انحطاط و عقب ماندگی تفسیر می‌شود. این رویکرد در همان منورالفکری ابتدایی و شخصیت‌هایی همچون میرزا آقا خان کرمانی، عارف قزوینی و ... حضور داشت، اما در دوره پهلوی به اوج خود رسید و بعد از انقلاب نیز به نحو‌های مختلف صورت بندی شد.

اما در عرض این رویکرد ما جریان‌های دینی را داشتیم که معقتد اند ما از ابتدا دارای اندیشه پیشرفت بوده ایم و این اندیشه روبه تکامل بوده است. برای مثال بعد از غیبت امام زمان که ما صاحبی نداشتیم، اندیشه شیعی مدام رو به تکامل بوده که در نهایت در دوره صفویه به مسئله دولت رسیده و در انقلاب اسلامی به مسئله نظام سازی معطوف شده است. خواستگاه انقلاب اسلامی در این رویکرد قرار دارد.

دیدگاه دیگری هم هست که صحنه را ترکیبی می‌بیند، یعنی حرکتی سینوسی برای جامعه اسلامی ترسیم می‌کند که به هر صورت افتان و خیزان به پیش آمده، ولی در دو سده اخیر دیگر دچار بحران اساسی شده است و اینجا نیازمند یک بازگشت و طرح مجدد اندیشه‌های اساسی خود است.

/انتهای پیام/