گزارشی از نتایج تحصیل دانش اموزان استثنایی در مدارس عادی؛
تابه‌حال از دغدغه خانواده‌هایی که کودک مبتلا به اوتیسم دارند چیزی شنیده‌اید؟ مهم‌ترین دغدغه خانواده‌های دارای کودک ۶ و ۷ ساله وضعیت مدرسه و تحصیل فرزندشان است. حالا خیال کنید در همان سنین متقن شود که فرزندتان مبتلا به اوتیسم است، آن وقت است که نگرانی‌ها چند برابر می‌شود. نمی‌گویم دنیا روی سرتان خراب می‌شود، اما می‌گویم دغدغه دوچندان است؛ اینکه فرزندتان از منظر کارکرد ذهنی با خواهر و برادر یا سایر بچه‌ها هم‌سطح است، اما به دلیل کم‌بینایی یا کم‌شنوایی باید راهی مدارس استثنایی شود. واقعا فکر می‌کنید در سایر کشور‌های پیشرو هم این تفکیک‌ها به میزانی که در ایران صورت‌بندی شده‌اند، مطرح هستند؟

به گزارش«سدید»؛ تابه‌حال از دغدغه خانواده‌هایی که کودک مبتلا به اوتیسم دارند چیزی شنیده‌اید؟ مهم‌ترین دغدغه خانواده‌های دارای کودک ۶ و ۷ ساله وضعیت مدرسه و تحصیل فرزندشان است. حالا خیال کنید در همان سنین متقن شود که فرزندتان مبتلا به اوتیسم است، آن وقت است که نگرانی‌ها چند برابر می‌شود. نمی‌گویم دنیا روی سرتان خراب می‌شود، اما می‌گویم دغدغه دوچندان است؛ اینکه فرزندتان از منظر کارکرد ذهنی با خواهر و برادر یا سایر بچه‌ها هم‌سطح است، اما به دلیل کم‌بینایی یا کم‌شنوایی باید راهی مدارس استثنایی شود. واقعا فکر می‌کنید در سایر کشور‌های پیشرو هم این تفکیک‌ها به میزانی که در ایران صورت‌بندی شده‌اند، مطرح هستند؟ تجربه بسیاری از کشور‌های در حال توسعه یا توسعه‌یافته مانند ژاپن و ایالات متحده آمریکا حاکی از آن است که کمتر این تفکیک‌ها صورت می‌گیرد و کمتر وجه تمایزی میان دانش‌آموزان قائل هستند. اما ما در ایران نسبت به این مساله بی‌توجهیم. عموما با کوچک‌ترین تمایز، تمایز ظاهری، سرعت یادگیری، طبقه اقتصادی و... کودکان را جدا کرده و در مدارس متفاوت می‌فرستیم. اگر بخواهیم کودکان مبتلا به اوتیسمی که تنها ضعف جسمی-حرکتی دارند را در مداری عادی ثبت‌نام کرده و از آن‌ها بخواهیم در میان کودکان معمولی تحصیل کنند، چه پیامدی خواهد داشت؟ در این خصوص و بررسی جنبه‌های مثبت و منفی جداسازی یا اجرای طرح فراگیری آموزش سعی کردیم نظرات موافق و مخالف این ماجرا را بررسی کنیم. آنچه که مسئولان می‌گویند و می‌خواهند در مدارس محقق شود تا آنچه که کارشناسان آموزشی شاهد آن هستند.

اخیرا آماری از تحصیل کودکان مبتلا به اوتیسم در مدارس عادی منتشر شد که واکنش‌های زیادی را در پی داشت. حمید طریفی‌حسینی، رئیس سازمان آموزش‌وپرورش کودکان استثنایی کشور طی مصاحبه‌ای اعلام کرد حدود ۳۴۹ کودک استثنایی در مقاطع تحصیلی متفاوت در مدارس عادی و با شرایط عادی تحصیل می‌کنند. این آمار از جهاتی می‌تواند مقبول و از جهاتی مذموم باشد. همه کودکان برای ثبت‌نام در مدارس از مرحله آزمون برای سنجش بینایی، شنوایی و سرعت یادگیری و... گذر می‌کنند، برخی از آن‌ها در این مرحله مشخص می‌شود که مبتلا به اوتیسم هستند. مبتلایان به اوتیسم، انواع متعددی دارند و هیچ یک از آنان شبیه یکدیگر نیستند. اما اگر بخواهیم به دو گروه عمده تقسیم کنیم، باید بگوییم که برخی از کودکانی که در سنجش اوتیسم نام می‌گیرند، تنها مشکلات جسمی-حرکتی دارند و گروه دوم از منظر فرآیند یادگیری، کارکرد ذهنی و مهارت‌های ارتباطی دچار اختلال هستند. این وجوه تمایز دست‌مایه‌ای برای جداسازی این کودکان قرار می‌گیرد و خانواده‌ها ملزم می‌شوند کودکان خود را در مدارس استثنایی ثبت‌نام کنند. تکلیف دانش‌آموزانی که تنها مشکل جسمی-حرکتی دارند و از منظر ذهنی تفاوتی با کودکان عادی ندارند چیست؟ اینجاست که کار سخت می‌شود.

طرح آموزش فراگیر و مدارس پذیرا

آمار‌ها نشان می‌دهند، حدود ۳ هزار و ۴۶۷ نفر از دانش‌آموزان محصل، استثنایی بوده و ۳۴۹ نفر از این کودکان در مدارس عادی تحصیل می‌کنند. سیدجواد حسینی، رئیس سابق آموزش‌و‌پرورش کودکان استثنایی با اشاره به اینکه حدود ۱۸۰۰ مدرسه استثنایی برای کودکان مبتلا به اوتیسم فعالیت می‌کنند، به این مساله اشاره کرد که تا حد امکان تلاش می‌شود اگر اختلال این کودکان تنها مربوط به ضعف جسمانی است، از تحصیل در مدارس عادی محروم نشوند و این موضوع را از جهت‌گیری‌های سند تحول بنیادی آموزش‌وپرورش دانست و در این خصوص گفت: «ما در سند تحول بنیادی آموزش‌وپرورش طرح آموزش فراگیر را داریم. طبق این طرح تلاش می‌شود تا تحصیل به صورت فراگیر بوده و دانش‌آموزان از یکدیگر تفکیک نشوند. درخصوص کودکان استثنایی هم مواردی را شاهدیم که از منظر بهره هوشی کاملا نرمال هستند و می‌توانند در مدارس عادی و در میان دانش‌آموزان عادی تحصیل کنند. در حال حاضر حدود ۲۱ هزار مدرسه به‌عنوان مدرسه پذیرا داریم که در موارد متعدد دانش‌آموزانی که مبتلا به اوتیسم هستند یا مشکلات جسمی-حرکتی دارند را ثبت‌نام کرده و با حمایت مدارس استثنایی آموزش می‌دهند.»

مساله آموزش فراگیر که به نظر در سند تحول بنیادی آموزش‌وپرورش مورد توجه قرار گرفته است، در بسیاری از کشور‌های پیشرو تصویب و اجرا شده است. تجربه ژاپن و ایالات متحده آمریکا از عدم تفکیک این دانش‌آموزان با یکدیگر نشان می‌دهد در صورتی که شرایط مهیا بوده و همه جوانب و چالش‌های آموزشی این طرح در نظر گرفته شود، برای سیستم آموزشی و توسعه آن موثر و مفید خواهد بود. محمدرضا نیک‌نژاد، کارشناس آموزشی هم در این رابطه با اشاره به تجربه ژاپن و آمریکا به اهمیت این موضوع اشاره کرد: «تقریبا در آموزش وپرورش‌های پیشرو، جداسازی به این معنا که در ایران وجود دارد، مطرح نیست. مثلا در کشوری مانند ژاپن اینکه مدارس به مدارس عادی، استثنایی، تیزهوشان و سمپاد تبدیل شوند، به این صورت وجود ندارد. یک مدرسه دولتی وجود دارد و در موارد خیلی محدودی مدارس پولی وجود دارد که هم ساختار و هم علت ثبت‌نام بچه‌ها در آن متفاوت است و اصلا ریشه آن فرق دارد. در این راستا مدارس خصوصی هستند که دولت پول‌شان را می‌دهد، اما مدرسه خصوصی به شمار می‌روند.».

اما باید به این نکته توجه داشت که تنها اجرای طرح آموزش فراگیر در روند بهبود وضع کیفی آموزش‌وپرورش چه برای کودکان استثنایی و چه برای دانش‌آموزان عادی موثر نخواهد بود، بلکه فراهم آوردن محیط و آموزش معلمان، به تعبیری آماده‌سازی مدارس از همه جهات برای بهبود وضع کیفی و کمی الزامی است. آمار‌ها از تجربیات ایران از این طرح حاکی از آن است که هنوز وضع مطلوبی که متصور بودیم اجرایی نشده و ادامه این روند و اجرای این طرح مستلزم توجه هرچه بیشتر جوانب و مدنظر قرار دادن آنهاست. البته به گفته حسینی هم این مساله در آمار‌ها خودش را نشان داده است: «با وجود اینکه این جهت‌گیری، جهت‌گیری خوبی است و باید فراگیر شود، اما مساله این است که مدارس عادی ما هنوز پذیرا نیستند. آمادگی‌های لازم هنوز وجود نداشته و آن‌طور که می‌خواهیم نتیجه دلخواه محقق نشده است. البته درخصوص اجرایی شدن این طرح، شیوه‌نامه‌های متعددی که در آن وظایف ارکان مختلف اعم از آموزش‌وپرورش، سازمان استثنایی، مدارس، معلمان، مشاوران و همه ارکان درگیر مشخص شده باشد، وجود دارد. اما آن‌طور که باید اجرایی نشده است. بخشی از این مساله هم مربوط به عدم پذیرش این مساله از جانب مدارس عادی است.»

جامعه‌ای که استثنایی‌ها را متمایز نمی‌کند

ایده اصلی طرح آموزش فراگیر به این جهت است که با دانش‌آموزان به شکل متفاوتی برخورد نشود؛ چراکه مدرسه اولین اجتماعی است که کودکان پس از فضای خانواده تجربه می‌کنند. پس باید اشبه‌ترین حالت به جامعه را تا سن ۱۸ سالگی برای دانش‌آموز ترسیم کنند. حالا شما مدارسی را فرض کنید که در آن با کودکان به‌طور ویژه‌ای برخورد می‌کنند، در اختیار آنان خدمات و امکانات ویژه‌ای را قرار می‌دهند، اما به محض فارغ‌التحصیل شدن، نه دانشگاه و نه جامعه با آن‌ها ویژه برخورد نکرده و این شروع معضلات عمیق‌تر و بزرگ‌تری خواهد بود. شاید رئیس سابق مدارس استثنایی با این جمله که «باید دانش‌آموزی که نابیناست و پدر و مادر بینا دارد را از همدیگر جدا کنیم؟» این ادغام و عدم تفکیک را توضیح دهد. اتفاقا اگر بخواهیم از این منظر بررسی کنیم، عدم تفکیک وضعیت مطلوبی است، هم برای دانش‌آموز استثنایی که در شرایط مصنوعی و آکواریومی تحصیل نکند، هم برای دانش‌آموزان عادی که نوع تعامل و ارتباط گیری با دوستان متفاوت از خودشان را تجربه کرده و آموزش ببینند. نیک‌نژاد هم در رابطه با تجربه موفق کشور‌های پیشرو همین تحلیل را داشت و اتفاقا نقد او به مدارس غیردولتی هم در راستای دور از واقعیت بودن فضا و تفاوت آن با جامعه است. او در این خصوص گفت: «یکی از نقد‌هایی که ما به مدارس غیردولتی داریم این است که بچه‌ها در یک محیط مصنوعی بار می‌آیند؛ اینکه معلم مدرسه، مدیر مدرسه و معاون، برای این‌ها یک شرایط ویژه قائلند، چراکه مشتری محور است و برای آن‌ها احترام بیشتری قائل می‌شوند و حمایت‌های نابجا می‌کنند. این بچه‌ها خود به خود یاد می‌گیرند از این حمایت‌ها بهره ببرند و فردا در جامعه دیگر این فضا وجود ندارد. در جامعه واقعی کسی به خاطر پولدار بودن پدر کسی از او حمایت نمی‌کند. اما این در مدرسه وجود دارد. در مدرسه، هم بچه‌هایی که وضعیت عادی دارند نیاز به حضور بچه‌های متفاوت دارند و هم کودکان استثنایی نیاز به حضور و تحصیل در میان بچه‌های عادی را دارند. چرا؟ چون در جامعه عادی سر و کار همیشگی ما با این‌طور آدم‌هاست. به‌طور عادی من وقتی با همکلاسی‌ام که نابیناست برخورد می‌کنم، این مساله ذهنی را برای من ایجاد می‌کند و مرا با این مساله درگیر می‌کند. امروز اگر معلم گفت با این دانش‌آموز این‌جور برخورد کن یا به‌طور خاص مدل رفتاری با این کودک کم‌بینا یا نابینا را یاد داد، من اگر فردا یکی را با این وضع دیدم، مدل کمک کردن و رفتار با او را بلدم. یعنی ارزش آموزش‌وپرورش در این است که یک فضای عادی و محیط تمرین اجتماعی خوب برای بچه فراهم کند. این جداسازی‌ها این فرصت را از بچه‌ها در دو طرف داستان می‌گیرد.»، اما روی دیگر این سکه چیست؟

روی دیگر ماجرا؛ دانش‌آموزانی که به دنبال سوژه می‌گردند

همه ما در موارد متعددی فضای تحقیرآمیز مدرسه را هم تجربه کرده‌ایم. اینکه دانش‌آموزان به دنبال سوژه‌ای برای تلطیف فضا هستند. حالا شما این ایده را تعمیم دهید به کلاسی که در آن دانش‌آموزی کم‌بینا یا کم‌شنوا حضور دارد. نتیجه چیست؟ اگر تنها به مساله آموزش معتقد باشیم، بله شاید اینجا دودوتایمان با اغماض چهارتا شود. اما اگر اسمش را گذاشتیم آموزش‌وپرورش پس فضایی که ترسیم کردیم، از دنیای این روز‌ها دور است. شما دانش‌آموز کم‌بینایی را در کلاس درس دوم ابتدایی تصور کنید. معلم از متن کتاب می‌خواند، دانش‌آموز جا می‌ماند، از اول و حالا کندتر از قبل، سطر را گم می‌کند، دفعه پنجم این اتفاق رخ می‌دهد و حالا صدای همهمه دانش‌آموزان بیشتر است. زنگ تفریح! شما مطمئنید که کودک اوتیسمی ما از نظر روحی تحت فشار قرار نمی‌گیرد؟ مقطع راهنمایی، مدرسه پسرانه، فضای کسالت‌بار مدرسه و دانش‌آموز کم‌شنوا. این‌ها را کنار هم بگذارید و ببینید واقعا اتفاقی که در مدرسه رخ می‌دهد چیست؟ پس ما در رویاهایمان سیر می‌کنیم و این عین نابرابری و ناعدالتی است. صرف توجه به بهره هوشی یکسان دانش‌آموزان نمی‌تواند بهانه خوبی برای ادغام کودکان استثنایی با کودکان عادی باشد؛ چراکه هیچ‌گاه میان این دو طیف فضای مشترک مطلوبی شکل نمی‌گیرد و بی‌شک مهارت‌های ارتباطی متفاوتی دارند. آن‌ها در تعامل با یکدیگر دچار چالش می‌شوند و آسیب‌های روحی روانی بیشتری برای دانش‌آموز استثنایی در بر خواهد داشت.

تجربه زیسته معلمان آموزش‌وپرورش هم حاکی از همین ماجراست. نیک‌نژاد به‌عنوان معلمی که تجربه تدریس با دانش‌آموز کم‌بینا در مدرسه عادی را داشته درباره چالش‌های اینچنینی مدرسه این‌طور می‌گوید: «فضای اجتماعی جامعه ما و سطح فرهنگ خانواده‌های ما به آن شکل نیست که این بچه‌ها را به راحتی بپذیرند، یعنی مدرسه از این‌ها پشتیبانی‌های لازم را نمی‌کند. نه مشاوران و معاونان مدرسه با این موضوع آشنا هستند و نه اینکه بچه‌ها به یکدیگر کمک می‌کنند که چطور با این بچه‌ها برخورد کنند. پس این بچه‌ها به‌گونه‌ای آزار می‌بینند یا مورد تبعیض قرار می‌گیرند. به هرحال این‌طور نیست که سایر دانش‌آموزان عادی مقصر باشند، آن‌ها هم آشنا نیستند، نمی‌دانند چه کار کنند، فضای مدرسه هم فضای سنگین و آزاردهنده‌ای ا‌ست و از هر سوژه‌ای می‌خواهند استفاده کنند و استراحت کنند. گاهی اوقات به شکل کاملا غیر‌انسانی و غیر‌اخلاقی چنین سوژه‌هایی دست بچه‌ها می‌آید و دانش‌آموزان استثنایی هم آزار‌های کلی می‌بینند و آثار این آزار‌ها احتمالا تا آخر عمرشان با آن‌ها خواهد بود.»

چالش‌های آموزشی که با استثنایی‌ها داریم

هرچقدر هم که ادعا کنیم این فضای مدارس دولتی ادغامی، نزدیک‌ترین حالت به جامعه امروز برای کودکان و نوجوانان است، اما باز هم باید بپذیریم که حضور این دانش‌آموزان مخل فرآیند آموزشی در مدارس است. حالا خودتان را بگذارید جای خانواده دانش‌آموزان عادی، کودکی در کلاس درس فرزند شما حضور دارد که از منظر احساسی آسیب‌پذیرتر از فرزند شماست. دائما وسط کلاس با گریه و غلبه هیجانات آنی حواس فرزند شما را پرت می‌کند و روحیه او را تضعیف می‌کند. واکنش‌تان چیست؟ رعایت عدالت در حق دانش‌آموز استثنایی، ناعدالتی برای سایر دانش‌آموزان عادی را در بر دارد. حالا اگر این مشکل مربوط به اختلالات جسمی-حرکتی باشد، فرآیند را کندتر می‌کند. سیستم آموزشی ما به سمت کتاب‌محوری و برنامه زمانبندی‌شده پیش رفته و در همین راستا حضور دانش‌آموزی که فرآیند آموزشی را کندتر می‌کند آسیب جدی به فرآیند تحصیل وارد می‌کند. این دانش‌آموزان نیازمند به حمایت جدی‌تری هستند و لازم است تا مدارس در جهت این ادغام آماده‌سازی شوند. زمانی که ما با معضلاتی همچون کمبود معلم، ضعف سیستم آموزشی و ضعف در تعامل با کودکان استثنایی مواجه هستیم نمی‌توانیم توقع داشته باشیم تعداد مدارس پذیرا افزایش یابد یا به‌صورت داوطلبانه خود را درگیر این معضل کنند. نیک‌نژاد از ایجاد اختلال آموزشی در فرآیند کار با این دانش‌آموزان گفت: «من در کلاس خودم یک‌سری دانش‌آموز کم‌بینا و کم‌شنوا داشتم، اما به من هیچ توضیحی نداده بودند که سر کلاس برای این بچه چه کار باید بکنم. البته این دانش‌آموزان یک رابط آموزشی داشتند که هر چند وقت یکبار به مدرسه سر می‌زد و پیگیری‌های لازم را از خود دانش‌آموز انجام می‌داد. ولی من برای آموزش به این دانش‌آموزان بنا را بر تجربه خودم گذاشتم و طبیعتا کار با آن‌ها مشکل بود. تا آنجایی که می‌دانم، بچه‌های اوتیسمی نیاز‌های ویژه‌ای دارند و این نیاز‌های ویژه مستلزم حضور معلمی است که با روش‌های ویژه با آنان کار کند. این فضا مطلقا در مدارس ما وجود ندارد. معلم‌ها هم همین معلم‌هایی هستند که ما‌نند بسیجی‌های دوره جنگ طی دوره‌های سه‌ماهه آموزش می‌بینند و راهی مدارس می‌شوند.»

معلمانی که هیچ آموزشی ندیده‌اند، معضل‌آفرینند

تجربه‌های زیسته و اتفاقی که در مدارس رخ می‌دهد حاکی از آن است که عدم توانمندی معلمان در مدارس و عدم وجود آموزش‌های لازم برای ارتباط‌گیری و آموزش به کودکان استثنایی معضل‌آفرین است. به هرحال کودکان استثنایی به دلایل ساختار ذهنی یا به دلایل ناتوانی‌های جسمی سرعت یادگیریشان ممکن است کمتر یا حتی بیشتر از باقی دانش‌آموزان دیگر باشد. این مساله مستلزم این است که ساختار آموزشی، ترفندها، روش‌ها و شیوه‌هایی را برای این‌ها در هر کلاس تدارک ببیند. در کشور‌های پیش‌رو این‌طور است که به محض ورود این دانش‌آموزان استثنایی به مدارس عادی، پشتیبان‌های آموزشی در مدرسه حضور پیدا می‌کنند. یعنی یا معلم خودشان یک زمانی را در همان محدوده کاری مدرسه برای آن‌ها وقت می‌گذارد یا کسی را خارج از کلاس و البته با راهنمایی و هدایت معلم در همان مدرسه استخدام می‌کنند و تاخیر یادگیری را با این موارد جبران می‌کنند. این موضوع را هم می‌توان ذیل ضعف‌ها و چالش‌های آموزشی این کودکان مطرح کرد. حالا با این وضع که مدارس ما با معضل کمبود معلم آموزش دیده مواجه هستند، چالش پیش رو جدی‌تر خواهد بود. این چالش را بگذارید کنار سیستم آموزشی متمرکزی که از معلم‌ها توقع دارند تا طی بازه زمانی خاصی، محتوای مشخصی را آموزش دهند. محمدرضا نیک‌نژاد در این رابطه هم تجربه مشابهی داشت و این چالش را این‌طور شرح داد: «دانش‌آموز کم‌بینای من در کلاس باعث می‌شد من برای اینکه جا نماند آرام‌تر از متن بخوانم، از طرفی هم آموزش‌های لازم را ندیده بودم. از طرفی پشتیبان آموزشی وجود نداشت که این تاخیر را جبران کند. من تا اندازه‌ای سرعت آموزشم را پایین آوردم، اما بعد یکی دو هفته از برنامه کلی کلاسم جا ماندم، چون ساختار متمرکز است و من در واقع ملزم هستم که یک برنامه درسی محدود را در زمان محدودی ارائه دهم، نمی‌رسیدم که برای دانش‌آموز خاصم وقت بگذارم؛ بنابراین در آن سال نهایتا یا من باید ضررش را بدهم، یا بچه‌های کلاس یا آن بچه ضررش را می‌دهد. حالا اینکه بچه‌های اوتیسمی را به مدرسه آوردند خوب است، اما اینکه چه برنامه‌ای برای آن‌ها دارند مساله مهم‌تری است. شاید پدرومادر هم اینجا راضی باشند، ولی پیش‌بینی من با توجه به تجربه‌های داخلی و خارجی این است که آن بچه‌های استثنایی آسیب‌های بیشتری خواهند دید.»

البته سازمان آموزش‌وپرورش استثنایی کشور درخصوص این چالش و کار‌هایی که باید انجام شود طور دیگری تحلیل کرد: «ما ۲۱ هزار مدرسه پذیرا داریم. در جهت توانمندسازی این مدارس ۸۰۰ مدرسه استثنایی پشتیبان هستند. یعنی هر مدرسه استثنایی مسئولیت چند مدرسه عادی را برعهده گرفتند. علاوه‌بر آن سازمان نوسازی مدارس هم این مدارس را برای دانش‌آموزان مناسب‌سازی می‌کند. مثلا از سال ۷۰ که این طرح تلفیقی فراگیر شده است، تا به الان حدود ۶۲ برابر افزایش دانش‌آموز داشتیم. حالا این فرآیند ثبت‌نام در مدارس عادی باید به‌گونه‌ای باشد که در آن مدارس مدیر مدرسه، معلم، حتی دانش‌آموزان و اولیا آگاهی لازم را داشته باشند. سازمان آموزش‌وپرورش استثنایی مسئول این کار است. آموزش‌هایی می‌دهد، معلمان رابطی را قرار می‌دهد تا به معلمان عادی آموزش دهند و کار‌هایی در جهت توانمندی آن مدرسه انجام می‌دهد.»

ما هم نتیجه‌ای مشابه کشور‌های پیشرو خواهیم گرفت؟

این طرح آموزش فراگیر که در بسیاری از کشور‌ها درحال اجراست، قطعا موافقان و مخالفان خاص خودش را دارد. حالا ما با این مساله مواجه هستیم که این مساله در ایران تا چه حد می‌تواند ما را به فضای عدالت آموزشی نزدیک کند؟ شاید از جهتی عدالت را برای کودکان استثنایی فراهم کنیم تا از آموزش معمول و عادی و فضای شبه اجتماعی برخوردار شوند، اما به بهای آسیب‌های روانی و فشار‌های ذهنی بیشتر. از طرفی ناعدالتی در حق کودکان غیراستثنایی است. اگر هم ادعا کنیم برای کودکان عادی فضایی شبه‌اجتماع فراهم می‌کنیم و به آن‌ها آموزش‌هایی برای ارتباط‌گیری بهتر با دانش‌آموزان متفاوت را می‌دهیم، باید به مساله فرهنگ جامعه و اختلالی که در فرآیند آموزشی رخ می‌دهد هم حساسیت نشان دهیم. معلمان هم که از چند جهت دچار معضل شده و در فرآیند آموزشی، مدیریت کلاس و مدل ارتباطی با چالش‌های گوناگونی مواجه خواهند شد. اگر بخواهیم که از این طرح نتیجه مطلوب را بگیریم باید به مساله آماده‌سازی مدارس پذیرا بیشتر توجه کنیم و معلمان را با آمادگی بیشتری به کلاس‌ها بفرستیم. نیک‌نژاد درباره بهبود وضع این طرح می‌گوید: «عوامل زیادی برای ناکارآمدی آموزش و کیفیت آموزشی پایین‌مان داریم که ریشه‌های گسترده‌ای هم دارد، اما اینکه دانش‌آموزان را ادغام کنیم و منتظر نتایج کوتاه‌مدت از آن باشیم، انتظار درستی نیست. اگر به‌طور نسبی زمینه‌ای را فراهم کنیم که این بچه‌ها بتوانند حضور داشته باشند و در آموزش هم به‌طور نسبی موفق باشند، در آینده این بچه‌ها و بچه‌های دیگر موثر خواهد بود.» این کارشناس آموزشی پیرامون کار‌هایی که باید انجام شود این‌طور ادامه داد: «اگر روزی قانونی برای ادغام این دانش‌آموزان در مدارس عادی تصویب می‌شود معلمان استثنایی که آموزش ویژه دیده‌اند، در چند مدرسه به‌عنوان کمک‌آموزش حضور پیدا کرده و معلمان را کمک کنند. معلمان استثنایی می‌توانند هم درخصوص چالش‌های پیش‌رو و هم چالش‌هایی که در لحظه ممکن است معلم عادی مواجه شده باشد آموزش‌هایی به کادر مدرسه بدهند.» با توجه به اینکه تعداد دانش‌آموزان استثنایی درحال تحصیل سه هزار و ۴۶۷ نفر بوده و این تعداد چندان هم کم نیست، با توجه به موارد ذکرشده، بهتر است تدبیری در رابطه با ادغام یا عدم ادغام این دانش‌آموزان با دانش‌آموزان عادی اندیشیده شود. البته این مساله را نمی‌توان تنها به کودکان استثنایی مبتلا به اوتیسم تقلیل داد و ما استثنا‌هایی داریم که استثنایی نیستند. برای جداسازی دانش‌آموزان نباید نگاه صفر و یکی داشت. حتی جداسازی دانش‌آموزان استثنایی به شکل مثبت یعنی نخبگان و تیزهوشان هم می‌تواند معضل‌آفرین باشد. چون همان‌ها هم به شکل کلی آموزش ما کمک می‌کنند و البته این تفکیک به ضرر خود آن بچه‌ها هم است وقتی شما این‌ها را جدا می‌کنید و به آن‌ها می‌گویید تیزهوش تصور کاذبی برایشان ایجاد می‌شود که بعد‌ها در جامعه از همان تصور ضربه خواهند خورد. از این طرف هم بچه‌های معمولی را از حضور بچه‌های درس‌خوان، نخبه و باهوش محروم می‌کنیم. از همین جهت هم در کشوری مانند ژاپن ما این جداسازی‌ها را نداریم. اما ادغام کودکان چه استثنایی مثبت و چه منفی، معضلاتی در برخواهد داشت که مفهوم عدالت را به چالش خواهد کشید.»

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha