در استقبال از برنامه انتقادی «جام‌جم» و چند پیشنهاد به صداوسیما؛
سال‌هاست از آخرین دفعاتی که نقد رسانه ملی را می‌شد روی آنتن خود رسانه ملی دید گذشته است.

به گزارش«سدید»؛ سال‌هاست از آخرین دفعاتی که نقد رسانه ملی را می‌شد روی آنتن خود رسانه ملی دید گذشته است. روزگاری بود که نقد بی‌پروایی از سریال‌های ساخت تلویزیون روی آنتن تلویزیون می‌رفت و در برنامه‌های طنز آیتمی، محبوب‌ترین بخش‌ها جاهایی بود که سر به سر برنامه‌های خود صدا‌و‌سیما گذاشته می‌شد. حالا اما به شکل حیرت‌انگیزی این مجموعه دچار خودستایی شده و نه‌تنها در چهارچوب خود آن نقدی را نمی‌توان نسبت به آن دید، بلکه تمام عوامل این مجموعه بسیج می‌شوند تا به هر نقدی که از خارج صداوسیما به آن وارد می‌شود هم با هزار انگ و برچسب‌زنی پاسخ بدهند. صداوسیما اگر همین یک شرط، یعنی التزام به خودانتقادی را ناچار شود بپذیرد و رعایت کند یکسره دچار تحول شده است. نکته دیگر این است که در این سازمان، در لحن نوع گفتارش و در جهت‌گیری‌های آن چندان نمی‌شود تمایل به گفت‌وگو را دید. البته از سال گذشته به این سو چند مورد اینچنینی وجود داشت که اکثرا واکنشی به فضا و سنتی غیردائم بودند، اما به هر حال همان موارد هم استقبال خوبی دریافت کرد. برقراری گفت‌وگو به همین سادگی نیست که دو یا چند نفر از طیف‌های مختلف را روبه‌روی هم بنشانیم و اجازه بدهیم حرف بزنند. باور به گفت‌وگو یک سلوک است که می‌بایست در نهاد آن سازمان و بالطبع در تمام شئون رفتاری‌اش ته‌نشین شود و سپس بروز پیدا کند. اتفاقا یکی از مظاهر باور به گفت‌وگو، آمادگی برای خودانتقادی و نهراسیدن از نقد و حتی نهراسیدن از عمل به انتقادات و تن دادن به تغییر است. با نگاه به اتفاقات روز در جامعه ایران و تطبیق آنها با آنچه در صداوسیما به‌عنوان اخبار و گزارش‌ها انعکاس پیدا می‌کند، می‌توان به درک درست‌تری از این دو مفهوم اساسی که مورد اشاره قرار گرفتند رسید و این را هم سنجید که عملکرد رسانه ملی در قبال‌شان چگونه بوده است. اینها دو مفهوم کلیدی مبحثی هستند که در ادامه به شرح آن پرداخته‌ایم؛ خود‌انتقادی رسانه‌ای که قرار است از لحاظ عاطفی و ذهنی، همه ایرانیان آن را رسانه ملی بدانند و گفت‌وگوباوری به‌عنوان اصلی که تنها راه خروج از بن‌بست‌هاست را پیش پای جامعه می‌گذارد.

دیر آمدی اما...

ششم شهریور‌ماه بود که قسمت اول برنامه‌ای به نام جام جم به میزبانی سیداحمد موسوی‌صمدی روی آنتن تلویزیون رفت. موضوع برنامه چنانکه عنوان شد، نقد سلبریتیسم و میهمان آن محمدصادق کوشکی بود. در خبری که روابط‌عمومی این برنامه قبل از پخش آن برای رسانه‌ها ارسال کرد آمده بود «اتفاقات و مناقشات اخیر در رابطه با حضور چهره‌هایی همچون محمدرضا گلزار و رضا رشیدپور در برنامه‌های تلویزیون، موجب خداحافظی بعضی از مجریانی شد که دیدگاه‌ متفاوتی از این حضور داشتند. چالش حضور یا عدم‌حضور سلبریتی‌ها در آنتن صداوسیما، طیف‌های مختلفی از فعالان حوزه رسانه را به واکنش وادار کرد.» برنامه‌ای که صادق کوشکی در آن حضور داشت، چندان جنجالی به پا نکرد اما قسمت دوم جام جم با حضور ابراهیم داروغه‌زاده در سیزدهم شهریورماه، یک بخش جنجالی داشت. داروغه‌زاده از مدیران میانی صدا‌وسیما در سال‌های قبل بود و از طرفی در دولت پیشین، دولتی که بزرگ‌ترین حامی یا حتی شاید پدیدآورنده سلبریتیسم در ایران بود، مسئولیت‌هایی از قبیل مدیر نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی، دبیری جشنواره فیلم فجر و مدیرعاملی موسسه تصویر شهر را داشت.

یک جایی از این برنامه مجری خطاب به میهمانش گفت فلان سلبریتی گفته است ۸۰ میلیون ایرانی فدای یک تار موی پسر من. یا یک سلبریتی دیگر فکر کرده که طبق قانون اساسی ارتش باید علیه حکومت وارد میدان شود. میهمان برنامه هم به‌جای پاسخ به این مساله، نکته دیگری مطرح کرد که جنجالی شد. گفت من سال گذشته اگر مسئولیتی در صداوسیما داشتم، اعترافات سپیده رشنو را پخش نمی‌کردم و مردم را سر لج نمی‌انداختم. البته مجری به عبارت «اعترافات» اعتراض کرد و باعث شد داروغه‌زاده دوباره روی این واژه تاکید کند اما گذشته از جزئیات چنین بحثی، اتفاقی که در این گفت‌وگو افتاد دو نکته مهم در دل خودش داشت.

نکته اول کوتاه نیامدن صاحبان نگاهی نظیر مدیران فرهنگی دولت قبل است که حاضرند زمین و زمان را به‌هم بدوزند اما کلمه‌ای علیه سلبریتی‌ها نگویند که از این نکته عبور می‌کنیم، چون موضوعی که قرار است اینجا به آن پرداخته شود چیز دیگری است. نکته دوم اما به دستگردان شدن ویدئوی این گفت‌وگو در فضای مجازی برمی‌گردد. اینکه عملکرد صداوسیما در چند دقیقه کوتاه روی آنتن خود صداوسیما نقد شود، هنوز به قدری برای عموم مردم جالب است که مخالفان یا احیانا موافقان برخوردی که با خانم رشنو شد و همچنین هواداران و منتقدان سلبریتی‌ها جملگی توجه‌شان نسبت به آن جلب می‌شود. به سال‌های اخیر هرچه نزدیک‌تر می‌شویم، می‌بینیم که خودانتقادی در صدا‌وسیما کمرنگ‌تر شده است. این چند ثانیه هم به‌طور تصادفی رخ داد و نقدی که در آن مطرح شد چندان لایه‌شکافی و عمق‌کاوی نداشت، بلکه فقط فاش‌گویی کرده بود. همین‌ها اما به‌شدت جلب توجه کرد، چون هنوز جذاب‌ترین تریبون برای شنیدن نقدها به صدا‌وسیما، آنتن خود صداوسیماست و مردم و مخاطبان سال‌هاست که از چنین جذابیتی محروم مانده‌اند. آنچه برنامه‌ای مثل جام جم را در معرض این تصادف جذاب قرار داد، رویکرد دست‌اندرکاران آن در دعوت از میهمانانی با نگرش‌های فکری و سیاسی و اجتماعی متفاوت بود. اولا اینکه موضوع سلبریتیسم روی آنتن تلویزیون به نقد و بررسی گذاشته می‌شود، اتفاق مهمی است؛ چه اینکه رویکردهای محتاطانه و عصا به دستی‌های اهالی صداوسیما درخصوص چنین موضوعاتی، کمتر مجال طرح آنها را خصوصا به‌عنوان موضوع مستقل یک برنامه می‌داد. ثانیا میهمانان برنامه در همین دو قسمتی که پخش شد، متنوع و از طیف‌های فکری متعارض بودند و همین باعث خلق لحظه‌ای شد که توجه تعداد زیادی از مخاطبان را جلب کرد با اینکه نه میزبان برای خلق چنین لحظه‌ای، طرحی از قبل داشت و نه میهمان توانست با مطرح کردن این موضوع از پس پاسخ به سوال مجری بر بیاید. به‌طور ذاتی طرح مسائل کلان و چالشی حوزه فرهنگ و اجتماع در رسانه ملی، سوای از نتیجه‌گیری بحث‌ها و اینکه کدام گروه و صاحبان کدام نگاه برنده می‌شوند، یکی از نیازهای اساسی جامعه امروز ماست.

پیشنهادهایی برای جام‌جم

حالا که تلویزیون تصمیم گرفته ضمن دعوت از کارشناسانی که نقدش می‌کنند به فهم جدیدی از خودش برسد، پیشنهادهایی هم برای برنامه تازه‌تاسیس جام جم داریم تا از طریق فضایی که ایجاد شده به مسائلی بپردازد که پیش‌روی این رسانه است.

قطعا مسائلی که صداوسیما و مدیران تلویزیون این روزها درگیرش هستند بیش از اینهایی است که آورده‌ایم اما با این حال تولید و پخش برنامه‌هایی همچون جام جم فرصت مغتنمی است تا یک بار دیگر رویه‌ها و فرآیندهای ایجاد تحول و اصلاح در تلویزیون را بررسی کنیم.

صداوسیما و چالش شفافیت

شفافیت مالی صداوسیما اگرچه ممکن است منافع عده‌ای به‌خصوص را در معرض خطر قرار دهد، اما به‌نفع بقای کلی این مجموعه و به‌نفع تمام مردم ایران است. درباره سازمانی صحبت می‌کنیم که عده‌ای می‌گویند حداقل 10برابر نیروهای مازاد بر نیازش، تحت عناوین استخدام رسمی و قراردادی از آن حقوق می‌گیرند، اما همچنان ساخت برنامه‌های مهم سازمان، متصل به مناسبات بیرونی سازمان است و حساب‌وکتاب همه اینها دور از دسترس عموم و غیرقابل سنجش است. شفافیت در مناسبات تولید یکی از مواردی است که می‌تواند محل بحث وضعیت امروز سازمان صداوسیما باشد، ایجاد شفافیت، سریع‌ترین و کم‌هزینه‌ترین سازوکار برای مبارزه با انحصار تولید برنامه در تلویزیون است. هنرمندانی که عمده شهرت‌شان را از تلویزیون به‌دست آورده‌اند، بعد از مدتی در سایه همین عدم‌‌شفافیت مالی، دست به گران‌فروشی می‌زنند. در یکی دو سال اخیر به دفعات در صفحه فرهنگی روزنامه «فرهیختگان» به مصائبی که برآمده از مساله عدم‌شفافیت در نقاط مختلف سازمان صداوسیما بود، اشاره کردیم. همچنین به این اشاره کردیم که شفافیت و نظم انتشار نتایج نظرسنجی‌ها در یکی دو سال اخیر به تدریج کم شده است. علاوه‌بر کاهش تعدد نظرسنجی‌های ماهانه منتشر شده جزئیات آنها نیز کاهش یافت تا جایی که در بسیاری ماه‌ها نتایج هیچ نظرسنجی‌ای به‌صورت عمومی به انتشار نرسید و در بعضی موارد تنها آمار یکی دو برنامه در اختیار عموم گذاشته شد.

حق پخش فوتبال را هم بررسی می‌کنید؟

در مورد این بخش شاید بهتر باشد بگوییم که آیا تلویزیون در نقد رویکردها و عملکرد خودش، این جسارت را دارد که سراغ مواردی برود که مسائل و محل درآمدش را محل بحث قرار دهد. یکی از موارد بحث‌برانگیز سال‌های اخیر که محل چالش بین دستگاه‌های ورزشی و سازمان صداوسیما بوده است، موضوع حق پخش تلویزیونی فوتبال است. در سال 1400 در روزنامه «فرهیختگان» گزارشی منتشر کردیم با عنوان «مورد عجیب درآمدهای پخش فوتبال» با موضوع پیگیری حق پخش تلویزیونی باشگاه‌های فوتبال و در سال قبل نیز گزارش دیگری با تیتر «فوتبال؛ معدن طلای تلویزیون» در روزنامه چاپ شد که البته واکنش روزنامه رسمی سازمان صداوسیما را هم به‌دنبال داشت. در دو سال گذشته، یکی از کلیدواژه‌های پرتکرار صداوسیما و اهالی فوتبال در چندسال اخیر«حق پخش تلویزیونی» بوده و همچنان هست. بررسی حق پخش فوتبال در تلویزیون، فارغ از اختلاف نظراتی که در مورد آن مطرح است، می‌تواند زمینه‌ساز طرح موضوعات دیگری در مورد وضعیت فعلی برنامه‌سازی در تلویزیون هم باشد. یکی از اتهاماتی که متوجه این روزهای تلویزیون است، اینکه فقط با پخش فوتبال توانسته اکثریت مردم ایران را برای خودش نگه دارد و تنها چیزی که برایش باقی‌مانده پخش فوتبال است! تا دو، سه‌سال قبل، تلویزیون برنامه‌های متنوع و پرمخاطبی داشت و فارغ از نقدها و ایرادهای محتوایی به هرکدام‌شان، محلی معتبر برای جذب سرمایه و تبلیغات تلویزیونی بودند. این برنامه‌ها امکان مناسبی برای پر کردن خزانه تلویزیون فراهم می‌کرد اما حالا کدام برنامه تلویزیون را سراغ دارید که قدر و اندازه جذابیتی همچون «عصر جدید»، «خندوانه» یا «دورهمی» را داشته باشد.

تلویزیون موافق کدام سلبریتی است؟

یکی از مشکلات اساسی که همچنان تلویزیون گرفتارش است، به شیوه مواجهه و مدیریت چهره‌های مشهور بازمی‌گردد. چهره‌هایی که عمدتا در قاب جادویی تلویزیون به شهرت می‌رسند اما در روزهای گرانقیمتی، از دسترس هدایت و تولید برنامه خارج می‌شوند. اینکه در این فرآیند چه اتفاقی می‌افتد که هدایت سلبریتی‌ از دسترس مدیران خارج می‌شود جواب‌های زیادی دارد اما به واقع مدیری که نتواند برخورد فعالانه و مدبرانه در به‌کارگیری چهره‌های مشهور داشته باشد، لاجرم باید یکی از این دو راه را انتخاب کند؛ یا گرفتار پول‌پاشی بی‌حساب و کتاب برای آوردن یا نگه داشتن یک چهره‌ در تلویزیون می‌شود یا اینکه نمی‌تواند تعاملی زیرکانه با چهره‌های مشهور داشته باشد و مجبور به حذف او خواهد شد.

بلاتکلیفی مدیران، برنامه‌سازان و هنرمندان تلویزیون در چنین موقعیتی اوضاع را پیچیده کرده است و علاوه‌بر فعال شدن قوای عاقله مدیران برای برون‌رفت از این وضعیت، باید هنرمندان هم نسبت خود را با رسانه‌ای که قرار است از سکوی آن دیده شوند، مشخص کنند. تمام افرادی که در این گراف ارتباطی حضور دارند باید در نسبتی واقعی به هم قرار بگیرند. درمورد چهره‌های مشهور یا در تعریف مصطلح سلبریتی‌ها، نمی‌توان مهم‌ترین عنصر هویتی‌شان را نادیده گرفت که همان دیده‌شدن است. دیدنی‌ها را معمولا کسانی می‌سازند که عاشق دیده شدن هستند و این یعنی نیاز تلویزیون به چهره‌های مشهور و نیاز آن چهره‌ها به تلویزیون، یک رابطه دوسویه است. برای چرخیدن چرخ این آسیاب، باید فرآیندی مشخص و حساب‌شده طراحی و تنظیم شود تا در درازمدت مکانیسم تعامل با چهره‌های مشهور رسانه، منطقی و البته واقعی‌تر از وضعیت فعلی شود.

صداوسیما چه نسبتی با جامعه امروز ایران دارد؟

دسته از مسائل فرهنگی و اجتماعی که به‌عنوان موضوعی برای بحث و گفت‌وگو روی آنتن رسانه ملی انتخاب می‌شوند، باید طوری باشند که همه گروه‌ها و طبقات اجتماعی حس کنند تصویر و صدایشان در یک تریبون همگانی منعکس شده است. هیچ‌گاه نباید لحظه‌ای فرا برسد که یک ایرانی به‌جای «تلویزیون ما» از عبارت «تلویزیون آنها» استفاده کند. برای رسیدن به چنین ساحتی لازم است که دامن صداوسیما از وابستگی به نهادها و سازمان‌های خصوصی و حاکمیتی دیگر و نیز جریان‌های صاحب قدرت و ثروت پاک شود. نه اسپانسر تجاری به رسانه ملی جهت بدهد، نه مدیری که خودش می‌بایست به جای تعیین‌تکلیف برای رسانه، محل نقد و مطالبه‌گری مردم در این محمل باشد. اینکه رویکردهای صداوسیما با تغییر دولت‌ها عوض می‌شود، نشانه خوبی نیست و به‌رغم اینکه همه این دولت‌ها با رای مردم روی کار آمده‌اند، باعث نمی‌شود که همان مردم حس کنند در صداوسیما، صدا و تصویر خودشان را می‌بینند. باید با دقت فراوان به فهمی از این نکته رسید که وقتی تمام همت دشمنان کشور بر دوقطبی کردن جامعه ایران بوده و بسیاری نابسامانی‌های داخل هم به تشدید این وضع کمک کرده است، صداوسیما چطور می‌تواند به‌طور همزمان انعکاس‌دهنده صدا و تصویر قطب‌هایی باشد که متناظر هم هستند و این تناظر جنبه‌های فرهنگی و طبقاتی پیدا کرده است. بخشی از طبقه متوسط ایران که به‌دنبال ناکامی‌های پی‌در‌پی و عدم‌تحقق رویاهایش، اکنون مایوس شده و بدون تعارف، شاید تا حدود زیادی بر سر لج افتاده، امروز ممکن است رسانه ملی را دشمن خودش ببیند. در این خصوص اگرچه بخشی از تقصیر به گردن نوع رفتار صداوسیما در ‌سال‌های گذشته برمی‌گردد، اما ریشه همه ماجرا را نمی‌توان همین دانست. پس از به‌هم خوردن توافقی که به برجام موسوم شده بود، رویای دوستی با غرب و از آن طریق رسیدن به اوج خوشبختی و رفاه، به دیوار سخت واقعیت خورد؛ اما باعث نشد بخش قابل توجهی از باورمندان به چنین رویایی، ناگهان به غلط بودن تصورات خودشان معترف شوند و مثلا گردش به شرق یا رفتاری شبیه به این کنند. اصلا قرار نبود و قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد و نمی‌شود در این حد توقعی داشت. حالا ممکن است جماعتی که تعدادشان احتمالا کم هم نیست، سر لج بیفتند و رفتارهای اجتماعی لجوجانه‌ای کنند و نمود آن را نه‌فقط در بحث سیاست‌خارجی ایران بلکه در شئونات اجتماعی و فرهنگی مختلفی ببینیم. پاسخ تلویزیون به آنها در چنین حالتی چه می‌تواند باشد؟ آیا اینکه تلاش شود همه آنها از رو بروند، چاره کار است؟ در تابستان سال گذشته دیدیم که اتخاذ چنین رویکردهایی در صداوسیما چه خشمی را در دل جماعت انباشته کرد و فوران آن چه خسارت بزرگ و چه دستمایه سترگی را برای موج‌سواری دشمنان فراهم آورد. چند استان کشور درگیر مشکل آب بود و تلویزیون چندین گزارش از دعوای دو خانم در اتوبوس پخش کرد و به‌وضوح می‌خواست بازویی برای کم شدن روی یکی از طرفین دعوا در آن اتوبوس باشد. یک سال از آن قضایا گذشته و هنوز می‌بینیم که دست‌فرمان مدیریت سازمان تغییر خاصی نداشته و بن‌مایه‌های رفتاری همان است که بود. رسانه ملی با یک طبقه سر کل‌کل می‌افتد و طبقه دیگر را وقتی که از سویدای دل ناله می‌زند، نادیده می‌گیرد. باز هم دعوا بر سر چیزهایی است که برای مدیران خود سازمان اهمیت دارد و به‌طور مثال مدفون شدن مظلومانه ۶ کارگر در یک معدن در رسانه ملی کاملا مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. از وزیر کشور گرفته تا شرکت غول‌آسایی که این کارگران برایش کار می‌کردند، خیلی‌ها باید درخصوص این اتفاق دردناک پاسخگو می‌شدند و صدا‌و‌سیما بی‌اینکه ذره‌ای دچار درد در ناحیه وجدان کاری شود، از کنار حادثه گذشت و در مقابل به کل‌کل و سربه‌سر گذاشتن با حساسیت‌های طیفی از جامعه ادامه داد که به طبقه متوسط شهری یا مرکزنشین معروف هستند. پارسال هم همین‌طور بود. محرومان و مستضعفان چند استان نادیده گرفته شدند و آن دعوای داخل اتوبوس که تحریک‌کننده حساسیت‌های طبقه متوسط بود در کانون توجه قرار گرفت. به‌لحاظ فرهنگی و اجتماعی، آنچه تلویزیون باید به آنها بپردازد و آنچه می‌تواند از کنارش بگذرد، تقریبا برعکس چیزی است که امروز اتفاق می‌افتد. در چنین وضعی کدام گروه از جامعه، صداوسیما را انعکاس‌دهنده صدا و تصویر خودش می‌بیند؟ طبقه متوسط شهری که انگار عمدی در کار است تا تلویزیون ملی آنها را سر لج بیندازد یا محرومان و مستضعفانی که دیروز باید در مورد مشکل آب و خاک و هوایشان بحث می‌شد و امروز درباره ایمنی کار و امنیت شغلی و مسائل دیگری از این دست، اینها کدام‌شان از تلویزیون می‌توانند راضی باشند؟ این وضعیت باید یکسره دگرگون شود و برای این منظور اولویت‌ها برای پوشش رسانه‌ای را منافع کف جامعه باید تعیین کنند نه تصمیمات صاحبان قدرت یا ثروت.

فکری به حال سریال‌سازی کنید

سریال‌ها به‌خصوص از نوع ایرانی‌اش، همچنان بین خانواده‌های ایرانی طرفدار دارند اما واقعیت این است که قصه‌های ایرانی چند سالی است فقط از کانال رسانه‌ای مثل تلویزیون در اختیار مردم قرار نمی‌گیرند و آثار شبکه نمایش خانگی گوی رقابت در قصه‌گویی را از تلویزیون ربوده‌اند. مدیران تلویزیون دوست ندارند این شکست بزرگ را بپذیرند و در بیشتر مواقع همه‌چیز را گردن محدودیت‌های تولید در تلویزیون می‌اندازند. مثلا می‌گویند تولید سریال در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی گرفتار استاندارد دوگانه است و اینکه سریال‌های تلویزیون نتوانستند دل تماشاچی سریال ایرانی را به دست بیاورد، به‌خاطر این است که شبکه نمایش خانگی نرخ و قیمت تولید را به‌هم زده است یا مثلا می‌گویند شبکه نمایش خانگی مراعات برخی ممیزی‌ها را نمی‌کند اما در تلویزیون مجبورند با محدودیت‌هایی که با آن مواجه هستند کنار بیایند. اما واقعیت این است که تلویزیون در سال‌های نه‌چندان دور با وجود همین محدودیت‌ها، سریال‌های موفقی ساخت که نمونه‌هایی از آنها همچنان در شبکه‌هایی مثل آی‌فیلم بازپخش چندباره می‌شوند و حتی پربازدیدتر از سریال‌های روز تلویزیون است. به نظر می‌رسد انبوه سریال‌هایی که این روزها به شبکه‌های تلویزیون سرازیر می‌شوند، قرار است فقط آنتن پر کنند، نه اینکه در حافظه بصری جامعه ایران بمانند. قرار نیست مخاطبان تلویزیون منتظر قسمت بعدی باشند، چون مخاطب سریال‌های ایرانی جای دیگری منتظر قصه فیلمسازان ایرانی هستند و تماشاگر «یاغی» و «خاتون» و «جیران» دیگری هستند.

آزاداندیشی فقط برای روزهای بحرانی نیست

اینکه برنامه‌ای همچون «جام جم» یا پیش‌تر از آن برنامه‌هایی همچون «زاویه» و «شیوه» در فضای اجتماعی و رسانه‌ای کشور برجسته می‌شوند و در عموم مواقع با واکنش مثبت مخاطبان همراه است، به خاطر این است که میزانسنی از گفت‌وگوی بی‌واهمه را طراحی کردند که از فضای امروز تلویزیون بسیار بعید است. واضح است که با به جریان انداختن گفت‌وگو می‌توان از انباشت احساسات منفی، معضلات و ناکارآمدی‌ها و تبدیل شدن‌شان به خشم، گره و بحران جلوگیری کرد، اما خیلی از اوقات تا کار به بحران نکشد و دور به دست نقش‌آفرینان ناجور صحنه نیفتد، دوباره سراغ این اصل بدیهی نمی‌روند. طراحی فضای گفت‌وگو در تلویزیون اگرچه کار پیچیده‌ای است اما گرانقیمت نیست. با کمک ابزار کلاسیک دیالوگ در کنشی خردگونه، می‌توان دو دیدگاه مختلف و حتی متضاد را پیش‌روی هم ‌نشاند تا تماشاچی از دل جدل و تقابل فکری که عرضه می‌شود، به یک دیدگاه سوم برسد. دیدگاهی که لزوما آن چیزی نیست که هر‌کدام از دو‌طرف منازعه داشته و دارند بلکه ماحصلی است از یک تقابل گفتمانی که بر ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. چنین شیوه‌ای از مناظره و طرح مباحث گفتمانی علاوه‌بر اینکه به قوه عاقله و تحلیلی مخاطبش احترام می‌گذارد زمینه‌ساز طراحی مباحثی بدیع در حوزه گفتمانی نیز می‌شود. برنامه‌ای همچون جام جم، فارغ از اینکه فرصتی برای ترویج مفهوم آزاداندیشی در رسانه ملی است، این امکان را فراهم می‌کند که درباره مسائل و چالش‌های برنامه‌های گفت‌وگومحوری همچون «شیوه» و «زاویه» هم صحبت کند یا در نسبت کلی‌تر به مفهوم آزاد‌اندیشی به این پرسش پاسخ دهد که چرا تلویزیون فقط در شرایط بحرانی و بزنگاه‌های سیاسی، ترجیح می‌دهد سراغ صداهای متفاوت و دیدگاه دیگری غیر از خودش برود.

 

منبع: فرهیختگان

 

ارسال نظر
captcha