نقد و نظر بر نمایش «بازی‌های کشتار همگانی»؛
در کلیت هر اثر جزئیات خوب و بد بسیاری وجود دارد که نوع برخورد مخاطب می‌تواند این جزئیات خوب را ارتقا ببخشد و جزئیات بد را پس بزند، اما حجم وسیعی از مخاطب امروز و جامعه اجتماعی ما درست برعکس عمل می‌کنند. این در سینما، تئاتر و موسیقی و حتی در نوع کتاب خواندن مخاطب ایرانی خودش را نشان داده و سطح سلیقه بیراهه می‌رود. داریوش مهرجویی در مصاحبه‌ای منتقدان جوان را زیر سوال برده و می‌گوید: «یعنی چی که خوب خوب خوب بود یا بد بد بد بود؟ چرا جایی که خنده‌دار نیست همه می‌خندند؟» و الی آخر.
به گزارش«سدید»؛ به گزارش «سدید»؛ نمایش «بازی‌های کشتار همگانی» با برداشت از نمایشنامه‌ای با همین نام اثر اوژن یونسکو است که داوود رشیدی-هنرمند فقید-آن را ترجمه کرده است. در خلاصه یادداشت کارگردان و طراح نمایش -بهروز سروعلیشاهی-آمده: «مضمون نمایشنامه، پیرامون نابودی آدم‌های یک شهر فرضی، به‌وسیله یک مرض مسری است. اگر کسانی از این مرض مسری جان سالم به‌در برند، با نوعی مرگ دیگر تنبیه می‌شوند. عده‌ای که هنوز نمرده‌اند، در حال موت هستند و دیگران نیز از ترس دست به خودکشی می‌زنند. مرگ محور اصلی نمایشنامه است».

از همین پاراگراف می‌توان انگیزه انتخاب این متن برای روزگار ما را دانست و میزان تغییرات آن در هماهنگی با موضوعات و بحث‌های روز را پیش‌بینی کرد.

این نمایش در چند پرده و پرکاراکتر است. در اکثر این پرده‌ها یک کاراکتر محوری با بازی مهدی بازدار وجود دارد که چند شخصیت متفاوت را در این نمایش بازی کرده و به‌خوبی ایفای نقش می‌کند. این بازیگر از امکانات صورت و بدن و طراحی‌های حرکتی در موقعیت‌های مختلف به‌خوبی بهره برده و در بیان مطالبی که درونمایه طنز دارد با بازی‌های چشمی نگاه نقادانه خود را به موقعیت عرضه می‌کند.

چند کاراکتر دیگر نیز با بازی‌های چند تن دیگر نظر تماشاگر را جلب می‌کند، اما از حسن این اتفاق اگر کمی فراتر برویم در پرده‌های نمایش چیزی نظرمان را جلب خواهد کرد و گاهی تمرکزمان را می‌گیرد، آن هم دو کاراکتر همیشه‌حاضر در گوشه‌های دور صحنه است که کارکردی ندارند و تنها شاهدند که با حذف آن‌ها اتفاق خاصی نمی‌افتاد و اگر حضورشان نوعی برخوردی نمادین با مساله‌ای خاص بوده، باید گفت درنیامده و عمق لازم را نیافته است.

موسیقی و طراحی صدا
موسیقی جز در پارت اول اجرا در بقیه جا‌ها کارکرد درستی دارد و به صحنه‌ها عمق می‌بخشد، اما در پارت نخست، همچون کلاژ صوتی ناهمگونی شده که به‌دلیل کوچک‌بودن سالن و پیچیدگی آن با صدای بازیگران که با صدای بلند در حال گفتن متن هستند، به شروع کار ضربه می‌زند. شاید اگر طراحی صدا و موسیقی یک گام کوتاه‌تر شود و از شدت و بلندی صدا کمتر شود، برای سالن اجرا مناسب‌تر باشد. این نمایش به‌دلیل ویژگی‌های متنی با پرتاب‌های صوتی قوی در تمام طول اجرا همراه است که برای همین باید کمی تغییرات صوتی را بر آن اعمال کرد تا در طول زمان اجرا مخاطب را نگه دارد.

شیوه بازنویسی
نوع بازنویسی و اقتباس این اثر با نگاه نقادانه و طنزآلودی که به مسائل روز و پیرامون ویروس کرونا و سیاست‌های درمانی و تمام زوایای ماجرا داشت، اتفاق خوبی بود. نقد نویسنده به‌سمت یک گروه خاص نرفت، بلکه در هر پرده با شخصیت‌پردازی‌های مختلف افراد با کاراکتر‌های شخصیتی مختلف را مورد نقد و بررسی قرار داد؛ افرادی که می‌شناسیم و معادل آن‌ها را هر روز در فضای مجازی و حقیقی ملاقات می‌کنیم. نوع کارکرد و عدم کارکرد شخصیت‌های مختلف اجتماعی را همین‌طور در ادامه این نقد‌ها جای داد و به میزان و روش مسوولیت‌های اجتماعی و حرفه‌ای خرده گرفت.

نگاه پرسشگر نویسنده
در خلال نقد‌های طنزآلود، نویسنده نگاه پرسشگر خود را به مسائل روز هر بار از زبان کاراکتری بیان می‌کند و جذابیت ماجرا وقتی است که در اوج مطالبه‌گری و پرسشگری فرشته مرگ به‌سراغ کاراکتر می‌آید، این نوع پرداخت موضوع نظر بیننده حرفه‌ای را بسیار به خود جلب و زیرمتن‌های خوبی را به ذهن متبادر می‌کند.

طراحی صحنه و لباس
شاید در نخستین مواجهه با این نمایش از طراحی نور و صدا تا بازی‌ها و طراحی ساده صحنه و لباس این‌طور برداشت بشود که همه‌چیز ساده‌انگارانه است، اما کمی که با نمایش همراه می‌شوید، تمام این اتفاق‌ها در قالب نقد می‌رود و عمدا قرار است تماشاگر را دچار تطبیق‌دادن با شرایط موجود کند و نوک پیکان نقد را به‌سوی مخاطبی بگیرد که شاید خود را در یکی از پرده‌های نمایش دیده باشد. در واقع طراح، زننده‌بودن برخی برخورد‌ها را در مواجهه با مسوولیت‌های اجتماعی با بزرگ‌نمایی در اجرا نشان داده است.

نقدی بر مخاطبان امروز سینما و تئاتر
در کلیت هر اثر جزئیات خوب و بد بسیاری وجود دارد که نوع برخورد مخاطب می‌تواند این جزئیات خوب را ارتقا ببخشد و جزئیات بد را پس بزند، اما حجم وسیعی از مخاطب امروز و جامعه اجتماعی ما درست برعکس عمل می‌کنند. این در سینما، تئاتر و موسیقی و حتی در نوع کتاب خواندن مخاطب ایرانی خودش را نشان داده و سطح سلیقه بیراهه می‌رود. داریوش مهرجویی در مصاحبه‌ای منتقدان جوان را زیر سوال برده و می‌گوید: «یعنی چی که خوب خوب خوب بود یا بد بد بد بود؟ چرا جایی که خنده‌دار نیست همه می‌خندند؟» و الی آخر. این گفته را وصل می‌کنم به ادامه بحث که مخاطب امروز رویکرد غلطی را دنبال می‌کند و اغلب بیش از ضعف‌های یک اثر، از نوع برخورد مخاطبان در یک سالن سینما یا تئاتر آزار می‌بینیم.

مخاطب انتظار می‌کشد برای اینکه طنز خودش را به شوخی جنسی نزدیک کند و در آن لحظه‌ها با فریاد بخندد. مخاطب نسبت‌به نقد جدی بی‌تفاوت جلوه می‌کند یا آن‌قدر عادت کرده مسوولیت را به گردن دیگری بیندازد که ابدا نمی‌خواهد تاثیر بپذیرد. این روند هنرمند را سوق می‌دهد به جذب مخاطب بیشتر از راهی که بیراهه است! تصور کنید برای یک‌بار پس از قهقهه‌زدن مخاطب مخصوصا در سالن تئاتر با دیدن یا شنیدن یک شوخی جنسی، آرتیست کاملا جدی در نقش خود بلند بشود و رو به مخاطب بگوید: چرا خندیدی؟ چرا فکر می‌کنی الان باید بخندی؟ آیا پاسخی هم می‌شنود؟ در مورد این نمایش، بیننده با آرتیست‌های اغلب توانمند طرف است که مثلا در پرده‌ای از نمایش دارند همین هوراکشیدن‌های ناآگاهانه را به تمسخر و نقد می‌گیرند و در پرده‌ای دیگر همان عکس‌العمل را در مخاطب می‌توان دید و اینجا دلیل تمام شوخی جهان معاصر با مرگ را می‌توان درک کرد.
 
انتهای پیام/
منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha