گفتگویی در باب صنعت مد با حضور فهیمه شیرخانی؛
شاید زمانی که آبراهام لینکن رئیس جمهور آمریکا در هنگام جنگهای استقلال بر سر القای بردگی با ایالتهای جنوبی این کشور به جنگ می‌پرداخت هیچ گاه فکرش را هم نمی‌کرد که روزگاری کشوری که بر آن حکم رانده است از طریق ایجاد صنعت پردرآمد مد در سطح جهانی منادی اصلی و بی‌رقیب نوعی نوین بیرحمانه از بردگی انسانها آن هم در قالبی بسیار اتو کشیده و با کلاس بسیار بالا باشد.

به گزارش «سدید»؛ صنعت مد به حدی در ایالات متحده و کشورهایی که فرهنگ آن را پذیرفته‌اند عمومیت یافته است که حتی صدای سینمای هالیوود را نیز در آورده است. به عقیده نگارنده فیلم Gia که در سال 1998م توسط مایکل کریستوفر ساخته شد نوعی آینه انتقادی از به فساد کشیدن سوژه‌های صنعت مد در سینمای آمریکا است داستان وقتی جالب می‌شود که بدانیم هالیوود به عنوان بزرگترین متصدی صنعت سینما در سرتاسر ایالات متحده اصلی‌ترین ترویج دهنده این بردگی مدرن است. در ادامه طی گفتگویی با خانم فهیمه شیرخانی پژوشگر و محقق توانای عرصه زنان و خانواده به دنبال بررسی عالمانه این بردگی مدرن هستیم.

کمی در خصوص مبانی فکری فمنیسم و انحراف این مکتب فکری با مبانی دینی و معرفتی ادیان توحیدی صحبت بفرمایید؟

شیرخانی اظهار کرد: فمنیسم در واقع مکتبی است که از دل فرهنگ غرب پدید آمده است فرهنگ غرب نیز با توجه به شرایطی که در جامعه غرب وجود داشته زنان جامعه را در جایگاهی فرو دست قرار داده بود به طوری که حتی تا اوایل قرن بیستم زن از استقلال مالی نیز برخوردار نبود و همه دارایی زنان به نام همسران یا پدران آنها بود. حتی زنان از حق رأی نیز برخوردار نبودند و براساس پایه‌های اصلی فرهنگ مدرن غرب که شامل برهنگی زن و اختلاط زن و مرد است و به دلیل شرایط فرودستی که زن در جامعه غرب داشت. جنبشی برای احقاق حقوق زنان به وجود آمد. فمنیسم در اصل برگرفته از این جنبش و طبق اندیشه‌های پوزتیویستی و اومانیستی شکل گرفته است.

یعنی مبانی اصلی تفکر فمنیستی براساس پوزتیویسم و اومانیسم پی‌ریزی شده است. اندیشه پوزتیویستی به دستآوردهای آزمایشگاهی مربوط به زن یعنی فیزیک زن و شناختی که در آزمایشگاه از زن به دست می آورد تکیه دارد. مکتب اومانیسم هم زن را برتر از سایر موجودات می‌داند زیرا در مکتب اومانیسم انسان اصل و قدرتمندترین موجود عالم است همچنین از دیدگاه این مکتب عالمی غیر از این عالم وجود ندارد در این عالم هم انسان برای کسب لذتهای خویش همه چیز را قربانی منافع خود می‌کند. فمنیسم هم بر اساس این مکتب و جایگزین کردن حاکمیت فردی به جای حاکمیت خدا شکل می‌گیرد. در این میان زن نیز به عنوان یک فرد در پی برتری و حاکمیت خودش است و این حاکمیت را به خیال خود با آزادی در اندیشیدن و شاد زیستن بدون محدویت تعریف می‌کند. این نوع نگاه باعث فشار روحی بر روی زن می‌شود اما در اسلام ما آیات متعددی مانند آیه ششم سوره مبارکه زمر را داریم که می فرماید:« خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا» در نگاه اسلامی زن و مرد در عنصر وجودی خلقت که انسانیت است یکی هستند و در کسب مقامات الهی و ملکوتی به صورت مساوی مورد عنایت پروردگار قرار می‌گیرند اما مأموریتی که در این دنیا دارند با هم متفاوت است.

همان طور که گفتم اسلام در حوزه انسانیت به تساوی بین زن و مرد قائل است ولی این دو از نظر وظایف و تکالایف وضع مشابهی ندارند. اسلام با تساوی موافق اما با تشابه زن و مرد مخالف است. در اسلام زن و مرد مکمل یکدیگر هستند. حقوقی که اسلام برای زن در نظر می‌گیرد حقوق فطری است یعنی از فطرت انسان برمی‌خیزد. اسلام زن را معلم بشریت در سخن‌آموزی و زیبایی‌شناسی می‌داند و او را سرچشمه عاطفه انسانی به شمار می‌آورد زن از منظر اسلام معمار بیت و خانواده شفابخش و امنیت آور است. در واقع بر اساس این نگاه زن مربی انسان است. چیزی که اسلام با آن مخالف است تشابه زن و مرد است. این مکتب انسان ساز آزادی زن را تا جایی مجاز می‌داند که به عفت زن و مصلحت عمومی جامعه آسیب نرساند. نگاه غربی برعکس اسلام می‌خواهد زن را مشابه مرد بداند چیزی که اسلام با آن مخالف است زیرا غرب زن را با مرد مقایسه می‌کند. در واقع فمنیسم قصد دارد زن را شبیه مرد کند و به نوعی به برتری مرد اذعان دارد زیرا با این عملکرد خود می‌گوید مرد موجود برتر است و ما باید زن را شبیه مرد کنیم. از اینجا است که این مکتب در تضاد با اسلام قرار می‌گیرد زیرا شخصیت و هویت مستقل زن را می‌گیرد و فقط او را در تقابل با مرد قرار می‌دهد. در حقیقت فمنیسم به دنبال هدایت زن برای کسب منافع و لذات مادی خود است و به اسم احقاق حقوق زن زنان را به نابودی می‌کشد. زنانی که فریب این مکتب را می‌خورند خیال می‌کنند که آزادند اما در اصل برده ارضاء شهوت مردان شده‌اند. زیرا این مکتب فکری با آزادی بی‌قید و شرطی که در اختیار زنان قرار می‌دهد آنها را بازیچه دست مردان هوسباز می‌کند و به اسم آزادی جاذبه‌های جنسی زن را بیشتر آشکار می‌نماید و با وجود ادعای ضدیت با مرد سالاری خودش به نوعی به دنبال مرد سالاری است.

 لطفاً اثرات این نوع نگاه به زن را بر روی فرد و جامعه بسنجید؟

شیرخانی گفت: با توجه به آنچه پیش از این گفتیم فمنیسم به نوعی زن را در برابر مرد قرار می‌دهد که همین تقابل و رقابت موجب تحت تأثیر قرار دادن بنیان خانواده به عنوان اصلی‌ترین واحد تشکیل دهنده جامعه می‌شود و با نفی ارزشهای اخلاقی روابط انسانی را به سمت روابط غیر اخلاقی سوق می‌دهد. گفتیم که در اسلام زن به عنوان اولین معلم بشریت در زیبایی دوستی و زیبایی شناسی به رسمیت شناخته شده است اما فمنیسم این خصلت و ویژگی فطری زن را به سمت مدپرستی و ترویج خودنمایی هدایت می‌کند تا از این طریق عفاف و حیا را در جامعه کمرنگ ‌کند. به همین دلیل زنان و دخترانی که فریب این مکتب را می‌خورند دچار بحران هویت می‌شوند و جایگاه و شخصیت زنانه خود را در جامعه گم می‌کنند و با تلاش برای تشابه هر چه بیشتر به مردان شخصیت و هویت خود را از دست می‌دهند و حتی بعضاً به سمت محافل غیر اخلاقی هم روی می‌آورند. زیرا براساس نگاه اومانیستی به سمت لذات مادی نیز می‌روند. فمنیسم با مطرح کردن بحث آزادی، حجاب و پوشش را برای زن نوعی محدودیت به حساب می‌آورد که خود این موضوع بزرگترین آسیب زننده به جامعه است. زیرا فمنیسم برای زن مطلب را این گونه جا می‌اندازد که تو با این پوشش نمی‌توانی در جامعه فعالیت کنی.

در صورتی که ما زنان مسلمان بسیاری را داریم که با همین حجاب به فعالیت اجتماعی خود ادامه می‌دهند. اندیشه‌های فمنیستی متأسفانه بیشتر در مدارس، دانشگاهها نفوذ می‌کند و به همین دلیل زن با توجه به این که معلم بشریت است از مأموریت خود یعنی به رشد و تعالی رساندن بشر دور می‌ماند و نقش مادری خود را از دست می‌دهد و در ادامه تبدیل به کالایی در دست مردان هوسباز و وسیله‌ای برای ارضای شهوات مردانه می‌شود و آن عفت و حیایی را که اسلام برای حفظ گوهر وجودی زن در نظر گرفته را هدف قرار می‌دهد. این تفکر برگرفته از نظام فکری غرب هدفش این است که ایمان را از جوامع اسلامی بگیرد و با استفاده از ویژگیهای فطری مانند عواطف و احساسات زن انسانیت او را سلب کند و او را تبدیل به کالایی بی‌ارزش کند که بیشتر به نفع نظام سرمایه داری است.

به نظر شما آیا با این اوصاف خانواده کاملاً نابود نمی‌شود؟

شیرخانی گفت: درست است چون همان طور که گفتیم یکی از مأموریتهای زن تربیت نسل بشر است که در اصل با تشکیل خانواده و حس مادری نهادینه شده در وجود زن امکان‌پذیر است. ما در روانشناسی غربی هم داریم که صحبت کردن جنس زن بیش از مرد است. ما این قدرت را به عنوان وسیله‌ای برای پرورش فرزندان در نظر می‌گیریم. نگاه غرب به زن تجاری و غیرانسانی است که این نوع نگاه باعث به وجود آمدن بحران خانواده در غرب و دور کردن زنان از کرامت انسانی خود شده است و عفت را از زن می‌گیرد. آزادی بی قید و شرطی که مکتب فمنیسم برای زن فراهم می‌کند موجب فروپاشی خانواده می‌شود و زن را در مقابل مرد قرار می‌دهد زیرا آزادی شدید جنسی کانون خانواده را هدف قرار می‌دهد و نقشهایی چون مادری را برای زن محدود کننده می‌داند هدف نظام سکولار حمله به خانواده و در حاشیه قرار دادن این نهاد مهم اجتماعی است تا بدین وسیله وظایف مهم مادری و همسری را که مهمترین عامل رویش و رشد خانواده است را در نظر زنان بی‌ارزش و عامل سلب آزادی آنها جلوه ‌دهد. زنی که براساس تفکرات اومانیستی به دنبال آزادی بی قید و شرط باشد یا خانواده‌ای تشکیل نمی‌دهد، یا اگر خانواده‌ای تشکیل دهد فرزندانی که در آن خانواده تربیت می‌شوند موفق و مورد تأیید اسلام نیستند. آمریکا و غرب به طور کلی به اهمیت بنیان خانواده در جوامع اسلامی پی‌برده و متوجه شده‌اند که پیروزیهای مسلمانان بیشتر بر اثر پرورش نیروی انسانی در محیط آرام و امن و در دامن زنان پاکدامن است. بر همین اساس می‌خواهد با حاکمیت فمنیسم به جنگ اسلام بیاید که نتیجه آن هم می‌شود فروپاشی خانواده و از بین رفتن شخصیت و موجودیت زن.

 به عنوان سخن آخر بفرمایید مهمترین نقد شما به فلسفه تربیتی فمنیسم اعم از موج دوم و سوم آن چیست؟

شیرخانی عنوان کرد که در واقع هدف و غایت امواج مختلف فمنیسم یک چیز است اما هر دفعه با توجه به شرایطی که در جامعه غرب بوده یکسری از اصول آن جابه‌جا می‌شود. فمنیسم در ظاهر معرف اندیشه غرب در خصوص زن است اما در اصل هار کننده‌ترین مکتب برای معرفی شخصیت زن است زیرا همان طور که گفتیم این مکتب مرد را موجود برتر می‌داند و این را قبول دارد که مرد جنس برتر است و زن را یک مرد ناقص و قابل ترحم معرفی می‌کند و شرط احقاق حقوقش را رقابت با مردان می‌داند. با توجه به بنیانهای فکری فمنیسم نه تنها حقوق زن در این مکتب احقاق نمی‌شود بلکه این مکتب آسیبهایی جدی را برای شخصیت زن در پی دارد. این جریان فکری به اسم آزادی زن را در چنگال بردگی مردان اسیر می‌کند که همان مردسالاری است و با توجه به شناختی که از زن دارد یعنی اطاعات بیولوژیکی و روان شناختی زن حقیقت زن برایش شناخته نمی‌شود زیرا این جریان ابزاری که حقیقت زن را برایش تبیین کند در اختیار ندارد. در اصل فمنیسم از درک حقیقت زن عاجز است زیرا با قطع پیوند میان انسان و خدا بر حاکمیت انسان تأکید می‌کند و با تحریف حقایق و نیز سردادن شعارهای پر زرق و برق به زنان آدرس غلط می‌دهد و آزادی زنان را منحرف نموده آنها را در سراشیبی غفلت و بازیچه شدن قرار می‌دهد. نگاهی که فمنیسم به نقش زن در حیات انسانی دارد یک نگاه متحجرانه است چون صرفاً رویکردی جنسیتی به نقش و حقوق زن می‌دهد و آن کرامت انسانی را که اسلام به عنوان تنها مکتبی که بالاترین ارزش را برای انسان قائل است در نظر می‌گیرد را نادیده می‌انگارد. به نظر اسلام زن و مرد در انسانیت با هم برابر هستند اما فمنیسم از حقیقت وجودی زن صحبت نمی‌کند زیرا اطلاعات این مکتب بر اساس اومانیسم و پوزتیویسم است که اطلاعات آزمایشگاهی از زن دارند.

همچنین فمنیسم شاخصهای وجودی زن مانند زیبایی شناسی را تنها به احساسات محدود می‌کند و زن را صرفاً یک موجود انسانی می‌داند و از ریشه معرفتی و انسانی و عاطفه و عشق و بعد معنوی زن بی‌خبر است و به عنوان مثال حس زیبایی شناختی زن را تبدیل به مدگرایی و ابزار واقع شدن زن می‌کند. در واقع فمنیسم از یک سو شعارهای فریبده‌ای مانند آزادی و دفاع از حقوق زن را در میان ملتهای جهان مطرح می‌کند و داعیه عدالت و ظلم ستیزی برای زنان را دارد اما از سوی دیگر بیشترین ظلم را به زن روا می‌دارد و شخصیت و هویت زن را از بین می‌برد و یک نگاه تجاری به زن دارد که همان طور که گفتیم بنیان خانواده را از بین می‌برد. این مشکلاتی که الان در غرب دیده می‌شود نتیجه همین نگاه است که فمنیسم به زن دارد یعنی عفت را از زن می‌گیرد و خانواده و نسل بشریت را در با اعطای آزادی بی قید و شرط زن از بین می‌برد.

منبع: قدس آنلاین

ارسال نظر
captcha