بررسی اندیشه‌های سید شهیدان اهل قلم در گفتگو با سجاد صفارهرندی؛
سجاد صفار هرندی می گوید: شهیدآوینی فرزند زمانه خودش بود و در آن محیط مشخص و خاص که محیط جامعه انقلابی گذر کرده از جنگ و درحال ورود به یک دوره و اتمسفر جدید بود، نسبت‌به پیرامونش واکنش‌هایی داشت. او دائما نسبتش را با آن مسائل تعیین می‌کرد. شاید مهم‌ترین واقعیت آن ‌سال‌ها این بود که در جوانب گوناگون، اراده و خواستی برای این وجود دارد که حقیقت و اصالت انقلاب را انکار کرده و زیر سوال ببرد. مابه‌ازای آن در سیاست، فرهنگ و رسانه وجود داشت. خصوصا آن جنبه رسانه‌ای شهیدآوینی در قالب سردبیر سوره در خط‌مقدم مبارزه با چنین ایده‌ای بود. سیدمرتضی درحال مبارزه با ایده نرمال‌سازی، روزمره‌سازی و تهی‌کردن جامعه از خصایص و ویژگی‌های انقلابی بود.

به گزارش «سدید»؛ در تاریخ انقلاب آدم‌های زیادی آمده و رفته‌اند. بسیاری عاقبت‌به‌خیر و برخی هم از مسیر منحرف شده‌اند اما در بین همان‌ها هم که عاقبت‌شان به خیر شده، آدم‌هایی هستند که با بقیه فرق دارند. سیر و سلوک‌شان، نگاه‌شان، تیپ و قیافه‌شان، اصلا انگار خواستنی‌تر از دیگران‌اند. سیدمرتضی آوینی یقینا یکی از همان خواستنی‌های تکرارناشدنی است. آدمی که تصویر می‌کرد اما به‌دنبال تصویر شدن نبود. آداب روشنفکری را تمام و کمال تجربه کرده بود اما زیستش چیز دیگری بود. زندگی، آثار و نگاه سیدمرتضی آوینی آن‌قدری خاص، متفاوت و جذاب است که با یکی، دو مستند و کار پژوهشی و خاطره تشریح نمی‌شود. صحبت از تشریح شد و یک کلیدواژه راهبردی که این روزها بسیار تکرار می‌شود؛ «جهاد تبیین» که در کلام بزرگان و به‌طور ویژه بیانات رهبر فرزانه انقلاب مطرح شده از آن مفاهیمی است که انگار سیدمرتضی آوینی یکی از مصداق‌های عملی‌اش است. آوینی اصل جنس است و باید از این منظر او را بازخوانی کرد.

شهید سیدمرتضی آوینی در شهریور سال1326 در شهرری متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به‌عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده‌ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد. او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود، داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد. تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که با طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلمسازی پرداخت: «حقیر دارای فوق‌لیسانس معماری از دانشکده‌ هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام، اگرچه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد، ننویسم و دیگر از «خودم» سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که «خودم» را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام؛ البته آنچه انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست. همه‌ هنرها این‌چنین هستند. کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او جلوه‌گر می‌شود. حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعی‌ام بر این بوده است».

 

شهیدآوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال1362، همزمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ فیلم‌های مستند درباره‌ جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ «اعتصام»، ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد. این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را دربرمی‌گرفت. او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ «مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام» آرا و اندیشه‌های رایج درمورد دموکراسی، رأی اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی مأخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد؛ مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت‌فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمومنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا(ع) و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشورا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به‌خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ مطالبی بود که در «اعتصام» منتشر شد.

در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به‌صورت مقالاتی چون «اشک، چشمه‌ تکامل». «تحقیقی در معنی صلوات» و «حج، تمثیل سلوک جمعی بشر» به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی «تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب» برای ماهنامه‌ «جهاد»، ارگان جهادسازندگی، نوشت؛ «بهشت زمینی»، «میمون برهنه!»، «تمدن اسراف و تبذیر»، «دیکتاتوری اقتصاد»، «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی»، «نظام آموزش و آرمان توسعه‌یافتگی»، «ترقی یا تکامل؟» و... ازجمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان «توسعه و مبانی تمدن غرب» به چاپ رسید. این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهیدآوینی علاوه‌بر کارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ «روایت فتح» نگارش متن آن را برعهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان «گنجینه‌ آسمانی».

 

او در ماه محرم سال1366 نگارش کتاب «فتح خون» (روایت محرم) را آغاز کرد و 9فصل از فصول ده‌گانه‌ آن را نوشت اما درحالی‌که کار تحقیق درمورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

 

 محصول یک رخداد عظیم

سجاد صفارهرندی پژوهشگر، مولف و مدیر پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنری است. با او درباره افکار و اندیشه‌های سیدمرتضی آوینی گپ و گفتی داشتیم که آن را در ادامه می‌خوانید.

 

سیدمرتضی آوینی برای شما چه شمایلی دارد؟

حیات همه شهدا بعد از وقوع شهادت نه‌تنها ادامه می‌یابد، بلکه بسط بیشتری هم پیدا می‌کند. نقش‌آفرینی و تاثیرگذاری آن‌ها پس از شهادت بیشتر از قبل می‌شود. این مساله درباره شهیدآوینی بسیار ملموس و محسوس است. ایشان با شهادتش، مسیری را که آغاز کرده بود - آن هم مسیری که خالی از دشواری‌ها، محدودیت‌ها و کج‌فهمی‌ها نبود- که با خون و نشستن همای سعادت شهادت بر شانه‌هایش آن را ادامه داد. الهام‌بخشی و اثرگذاری او در زندگی بخش وسیعی از نسل‌های بعدی نیروهای انقلاب و حتی کسانی‌که در تعاریف مرسوم در دایره انقلاب تعریف نمی‌شدند اما اهل اندیشه بودند، مشهود بود.

 

اینجا یک سوال پیش می‌آید. بنابر گفته شما، شهیدآوینی پس از شهادت بسیار بیشتر شناخته شد. این مساله به این دلیل بود که در زمان حیات شهیدآوینی برخی موافق گسترش افکار او نبودند؟

حتما از این دست مسائل هم بوده است. سیدمرتضی از جانب نیروهای مختلفی با چالش مواجه بوده است؛ البته در طبیعت عالم این تضادها و چالش‌ها وجود دارد. به نظرم آنچه مهم‌تر است، مساله «حجاب معاصرت» است. خیلی وقت‌ها ما در نسبت با هم‌عصران و کسانی‌که چه بسا از دانش، خرد و اندیشه‌شان بهره‌مند هم هستیم، مادامی که هستند و حضور ظاهری و جسمی دارند، متوجه‌شان نیستیم. اینکه او در دوره‌ای که به قول معروف «در باغ شهادت» بسته شده بود، به این مقام نائل شد، ضریب زیادی به ایشان داد و کمک کرد که سیدمرتضی در کانون توجهات قرار بگیرد و به شمایلی برای نسل‌های بعدی تبدیل شود.

 

سیر زندگی شهیدآوینی بسیار خاص است. به نظرتان چه می‌شود که آدم‌های زیادی به سرنوشت او در این سیر و سلوک دچار نمی‌شوند؟ چقدر از این سلوک شخصی و چقدرش تحت‌تاثیر اتفاقات دیگر بوده است؟

نوابغ معمولا در اقلیت‌اند. اصولا اگر آدم‌های زیادی به درجات بالا برسند، دیگر این نابغه بودن مفهومش را از دست می‌دهد. اگر نبوغ فراگیر بود، به یک چیز روزمره تبدیل می‌شد. درست است که شهیدآوینی یگانه است و نمی‌توان کسی را با او مقایسه کرد اما به نظرم سیدمرتضی را باید قله‌ای ببینیم که دامنه‌هایی دارد و در دامنه‌هایش چهره‌های مهمی از فرهنگ و هنر انقلاب هستند که برخی هنوز هم در بین ما وجود دارند.

 

اما تقریبا همه آن‌ها پدیده‌های خودجوشی بودند و ماحصل برنامه‌ریزی سیستم فرهنگی نبودند. درست است؟

کسانی که از هم‌نسلان شهیدآوینی‌اند اصولا از این نظر خودجوش‌اند که محصول یک رخدادند؛ رخدادی به نام انقلاب اسلامی اتفاق افتاده، حرارت خاصی داشته و آن حرارت کسانی را برانگیخته کرده و به حرکت درآورده است. شهیدآوینی و بسیاری دیگر از این دست آدم‌ها بودند منتها درباره نسل بعد به‌هرحال نمی‌توانیم زمینه‌ها و راهی را که گذشتگانی چون شهیدآوینی پیموده‌اند دراین شرایط بی‌اهمیت بدانیم. امروز در بین اهالی فرهنگ و اندیشه، نخبگانی را داریم که در مسیر گذشتگان قدم برمی‌دارند؛ البته در عین حرکت در آن مسیر دارای خلاقیت‌های خاص خودشان هم هستند.

 

یکی از ویژگی‌های مطرح درباره سیدمرتضی آوینی این بود که به‌نوعی در مقابل وادادگی و از سوی دیگر، تحجر قرار داشت. نظرتان چیست؟

شهیدآوینی فرزند زمانه خودش بود و در آن محیط مشخص و خاص که محیط جامعه انقلابی گذر کرده از جنگ و درحال ورود به یک دوره و اتمسفر جدید بود، نسبت‌به پیرامونش واکنش‌هایی داشت. او دائما نسبتش را با آن مسائل تعیین می‌کرد. شاید مهم‌ترین واقعیت آن ‌سال‌ها این بود که در جوانب گوناگون، اراده و خواستی برای این وجود دارد که حقیقت و اصالت انقلاب را انکار کرده و زیر سوال ببرد. مابه‌ازای آن در سیاست، فرهنگ و رسانه وجود داشت. خصوصا آن جنبه رسانه‌ای شهیدآوینی در قالب سردبیر سوره در خط‌مقدم مبارزه با چنین ایده‌ای بود. سیدمرتضی درحال مبارزه با ایده نرمال‌سازی، روزمره‌سازی و تهی‌کردن جامعه از خصایص و ویژگی‌های انقلابی بود. درمقابل، او با بخشی از نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی هم به‌لحاظ روش و منش تفاوت دیدگاه و رأی داشت. شاید چون فهم دقیق‌تری از ماهیت جهان مدرن داشت یا بخشی به‌دلیل سعه صدر و گشادگی که در برخورد با افراد مختلف داشت منجر به تفاوت او شده بود. در مقابلش کسانی بودند که نگاه کم‌عمق‌تری داشتند و نمی‌توانستند همه‌چیز را درک کنند، درنتیجه با سیدمرتضی دچار چالش می‌شدند؛ البته باید این را بگویم که شخصا با این مدل صورت‌بندی و ایجاد یک دوگانه افراط و تفریط که شهیدآوینی در میانه آن بود موافق نیستم. به این دلیل که معتقدم نوع مواجهه و شدت برخورد شهیدآوینی با این دوسویه به‌هیچ‌وجه موازی و هم‌وزن نبود. آن‌کسانی که شما برای‌شان از تعبیر تحجر استفاده کردید و من از تعبیر دوستان نادان برای‌شان استفاده می‌کنم، هرچند آن‌ها هم نسبت‌به سیدمرتضی کم‌لطفی داشتند.

 

البته گاهی آسیب دوستان نادان از دشمنان بیشتر است!

می‌خواهم این را بگویم که موضع سیدمرتضی در برخورد با این‌ها با نوع برخوردش با مساله وادادگی متفاوت بود. او خودش را متعلق به یک سنگری می‌دانست، ولو اینکه آن دوستان در زمان حیاتش این مساله را درک نمی‌کردند و الان احتمالا درک کرده‌اند؛ البته این صورت‌بندی درباره شهیدآوینی بسیار رایج است اما من با آن چندان موافق نیستم. در بافت مناسبات اواخر دهه60 و اوایل دهه70، این واقعیت وجود دارد که شهیدآوینی در عین مقابله با جریانات مروج تجدد و تضعیف انقلاب این طور هم نبود که نسبت‌به همه مواضع جبهه خودی موضع همراه و موافق داشته باشد. سیدمرتضی آوینی نسبت‌به برخی از اقدامات جبهه انقلاب هم منتقد بود.

 

/انتهای پیام/

منبع: صبح نو
ارسال نظر
captcha