دشمنان مستکبر مي خواهند کاري کنند که نظام اسلامي از عناصري که در درون او است و مايه ي اقتدار او است، تهي بشود و خالي بشود. وقتي ضعيف شد، وقتي عناصر قدرت در او نبود، وقتي اقتدار نبود، ديگر از بين بردنش و کشاندنش به اين سَمت و به آن سَمت، کار مشکلي براي ابرقدرت ها نخواهد بود؛ مي خواهند او را وادار کنند به تبعيّت.

به گزارش گروه گفتمان انقلابی فرهنگ سدید، آنچه در این نوشتار جمع آوری شده نگاهی به مجموعه‌ای از بیانات رهبر معظم انقلاب در باب جهاد کبیر است که در ادامه می‌آید:

 

سياست دشمنان اسلام اين است که در کشورهاى اسلامى در ميان جوامع اسلامى و در امّت اسلامى برادرکشى و جنگ داخلى را به نيابت از خودشان به‌راه بيندازند؛ خودشان کنار بنشينند و شاهد اين باشند که ما به جان هم افتاديم. خب، اينجا بايد دشمن را شناخت، بايد توطئه‌ى دشمن را فهميد، اين کمبود دنياى اسلام است. در ميان امّت اسلامى کسانى هستند که براى مقابله‌ى با برادران مسلمان خودشان با دشمنان اسلام دست‌به‌دست مي دهند؛ امروز ما اين را داريم؛ به شيطان نزديک مي شوند براى اينکه با برادران مسلمان خودشان بجنگند و مبارزه کنند و مقابله کنند؛ امروز کسانى هستند که حاضرند با رژيم صهيونيستى همکارى کنند، براى اينکه برادر مسلمان خودشان را به خاک بيندازند: «اِنَّهُمُ اتَّخَذوا الشَّيطينَ اَولِياءَ مِن دُونِ الله وَ يَحسَبُونَ اَنَّهُم مُهتَدُون»[1]؛  با شيطان مي‌سازند، دست‌به‌دست هم مي‌دهند و گمان باطلشان اين است که در راه هدايت دارند قدم برمي دارند. اينها معيارهاى قرآنى است، اينها معيارهاى روشنى است که قرآن در اختيار ما قرار مي دهد، اينها را بايد بفهميم؛ کِى مي توانيم بفهميم؟ وقتى با قرآن انس داشته باشيم، وقتى دل خودمان را به‌روى قرآن باز کنيم. ‌(1393/03/13) تا وقتى كمند آنها را به گردن نيندازيد، همين آش است و همين كاسه اين طلبه‏ ى عزيز ما چه قرآن‏ خوبى تلاوت كردند، و چه آياتى: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً»[1] . اگر «يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ» هستيم، اسوه، پيغمبر است. نه اينكه ما مثل او عمل كنيم - كه محال است - راه او را بايد ادامه دهيم. آن وقت در آيه‏ى بعد، وضع مؤمنان به اين پيغمبر روشن مى‏شود: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»[2] . در جنگ احزاب، از همه طرف حمله كردند. در جنگ بدر يك گروه بودند، در جنگ احد يك گروه بودند، در جنگ‌هاى ديگر قبائلِ كوچك بودند؛ اما در جنگ احزاب، همه‏ى قبائل مشرك مكّه و غير مكّه و ثقيف و غيره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نيروى رزمنده فراهم كردند؛ يهودى‏هايى هم كه همسايه‏ى پيغمبر بودند و امان‏يافته‏ى پيغمبر بودند، خيانت كردند؛ اينها هم با آنها همكارى كردند. اگر بخواهيم اين را با امروز مقايسه كنيم، يعنى آمريكا  با آنها مخالفت كرد، انگليس مخالفت كرد، رژيم صهيونيستى مخالفت كرد، فلان رژيم مرتجعِ نفت خوار مخالفت كرد. پول‌هاشان را خرج كردند، نيروهاشان را جمع كردند، يك جنگ احزاب درست كردند؛ جنگ احزابى كه دلها را خيلى ترساند. اوائل همين سوره مى‏فرمايد: «وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا»[3]؛  مردم را مى‏ترساندند. الان هم همين‏جور است. الان هم يك عده‏اى مردم را مى‏ترسانند: آقا بترسيد. مقابله‏ى با آمريكا  مگر شوخى است؟ پدرتان را در مى‏آورند! آن جنگ نظامى‏شان، اين تحريمشان، اين فعاليت‌هاى تبليغى و سياسى‏شان. در آخر اين سوره باز مى‏فرمايد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِم‏»[4] . مرجفون همين هايند. در يك چنين شرائطى، شرح حال مؤمن اين است: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ»؛ ما تعجب نمى‏كنيم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند كه اگر پابند به توحيد باشيد، پابند به ايمان به خدا و رسول باشيد، دشمن‏ داريد؛ دشمن‌ها سراغتان مى‏آيند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ ديديم بله، آمدند. «وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً»[5]؛  ايمانشان بيشتر شد. منافق، ضعيف‏الايمان، فى قلوبهم مرض- كه طوائف گوناگونى‏اند- وقتى دشمن‏ را مى‏بينند، تنشان مثل بيد مى‏لرزد؛ بنا مى‏كنند به مؤمنين باللّه و زحمتكشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذيت كردن و فشار آوردن: آقا چرا اينجورى مى‏كنيد؟ چرا كوتاه نمى‏آئيد؟ چرا سياستتان را اينجورى نمى‏كنيد؟ همان كارى كه دشمن مى‏خواهد، انجام مى‏دهند. اما از آن طرف، مؤمنينِ صادق مى‏گويند: ما تعجبى نمى‏كنيم؛ خب، بايد دشمنى كنند؛ «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ».يك جا هم فرموده: «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»[6] ؛ تا وقتى كمند آنها را به گردن نيندازيد، دنباله‏رو آنها نشويد، همين آش است و همين كاسه. خودت را قوى كن كه كمندش در گردن تو تأثير نگذارد؛ يك تكان بدهى، كمندش پاره شود. خودت را قوى كن. چرا

خودت را ضعيف مى‏كنى تا در مقابل او تسليم شوى، خاكسار شوى، به خاك بيفتى؟ «وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً». اينجورى باشيد عزيزان من، فرزندان من، جوان‌هاى طلبه! با نيت صادقانه درس بخوانيد، به قصد اينكه در اين ميدان عظيم كه در صفوف مقدمش خواهيد بود، جزو برجستگان صفوف مقدم باشيد. (19/ 07/ 1391)

 

اگر به لبخند دشمن اعتماد شود، شكست قطعي است

حرف اين است كه قرآن به ما آموخته است كه اگر شما صبر كنيد، ايستادگى كنيد، جاى خودتان را تغيير ندهيد، جهت خودتان را تغيير ندهيد، شما پيروزيد؛ اين درس قرآن است. قرآن به ما مي‌گويد اگر به اين راه و به اين هدف ها ايمان داشته باشيد و در راه اين ايمان حركت كنيد، بدون شك شما پيروز هستيد؛ اين درس قرآن‏ است؛ اين را بايد ملت‌هاى مسلمان ياد بگيرند، اين را بايد ملت‌هاى مسلمان باور كنند؛ اگر باور كردند، بر پيچيده‏ترين تجهيزات نظامى و اطلاعاتىِ دشمن‏ پيروز خواهند شد؛ اگر سستى كنند، اگر احساس ضعف كنند، اگر توكلشان به خداى متعال ضعيف شود، اگر به لبخند دشمن، به ترفند دشمن اعتماد كردند، يقينا شكست خواهند خورد.امروز دنياى اسلام به اين درس‌ها نياز دارد. براى گسترش اين درس‌ها، بهترين وسيله، بهترين كتاب، خود قرآن كريم است. لذا هرچه ما بتوانيم در ميان ملت‌ها، در ميان ملت خودمان، در ميان ملت‌هاى مسلمان، انس با قرآن را كه با تدبر همراه باشد، با قبول و باور وعده‏ى الهى همراه باشد، منتشر كنيم و گسترش بدهيم، به بيدارى ملت‌ها كمك كرده‏ايم؛ اين يك وظيفه است. (04/ 04/ 1391)

اسلامي که برخورد محبت آميز با دشمن را توصيه مي‌کند اسلام ليبرالي است، نه اسلام واقعي گاهي يک شعارهايي داده مي‌شود، شعارهاي به‌ظاهر اسلامي که باطناً اسلامي نيست؛ از جمله‌ي چيزهايي که اخيراً خيلي رايج شده و انسان مي‌شنود در نوشته‌ها و در گفته‌ها، «اسلام رحماني» [است]؛ خب، کلمه‌ي قشنگي است، هم اسلامش قشنگ است، هم رحماني‌اش قشنگ است؛ امّا يعني چه؟ تعريف اسلام رحماني چيست؟ خب، خداي متعال، هم رحمان و رحيم است، هم «اشدّالمعاقبين» است؛ هم داراي بهشت است، هم داراي جهنّم است. خداي متعال، مؤمنين و غيرمؤمنين را يک‌جور به حساب نياورده؛ «اَفَمَن کانَ مُؤمِنًا کَمَن کانَ فاسِقًا لايَستَوون»[1]  اسلام رحماني که گفته مي‌شود، قضاوتش در مورد مؤمن، در مورد غيرمؤمن، در مورد کافر، در مورد دشمن، در مورد کافرِ غيردشمن چيست؟ همين‌طور پرتاب کردن يک کلمه بدون عمق‌يابي، کاري است غلط و احياناً گمراه‌کننده. بعضي‌ها که در حرف‌ها و نوشتجات و اظهارات اين تعبير «اسلام رحماني» را به کار مي برند، انسان مشاهده مي‌کند و خوب احساس مي‌کند که اين اسلام رحماني يک کليدواژه‌اي است براي معارف نشئت‌گرفته‌ي از ليبراليسم، يعني آن چيزي که در غرب به آن ليبراليسم گفته مي‌شود. البتّه تعبير ليبراليسم و عنوان ليبراليسم براي تمدّن غربي و فرهنگ غربي و ايدئولوژي غربي هم تعبير غلطي است؛ چون واقعاً آنها نه ليبرالند، نه اعتقاد به ليبراليسم به معناي واقعي کلمه دارند؛ ولي خب حالا يک اصطلاحي است ليبراليسم. اگر اسلام رحماني اشاره‌ي به اين است، اين، نه اسلام است، نه رحماني است؛ مطلقا...

 بايد در برابر «طاغوت اعظم» و «شيطان اکبر» ايستاد

ما نبايد ضعيف باشيم، ما بايد قوي باشيم. قوّت فقط به سلاح نيست، قوّت فقط به پول نيست؛ مبناي اصلي قوّت، ايمان به خدا و پايداري است. خداي متعال ]مي‌فرمايد[: «فَمَن يَکفُر بِالطّاغوتِ وَ يُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقي‌ لَا انفِصامَ لَها»[1]؛  اگر ايمان به خدا بود و اگر کفر به طاغوت بود، اين تمسّک به عروه‌ي وثقي‌ است، اين مايه‌ي قدرت است، مايه‌ي اقتدار است. در دنياي اسلام، اين را ما بايد ترويج کنيم؛ اين را بايد بخواهيم. متأسّفانه در دنياي اسلام کساني هستند که به‌جاي تمسّک به قرآن، تمسّک به طاغوت مي کنند؛ آنهايي که سياست‌هاي آمريکا را در اين منطقه اجرا مي‌کنند و برطبقِ ميل و نظر و سياست‌هاي آمريکا -که طاغوت اعظم آمريکا است، شيطان اکبر آمريکا است - عمل مي‌کنند، متمسّک به طاغوتند، کفر به طاغوت ندارند. شرط اوّل: «فَمَن يَکفُر بِالطّاغوتِ وَ يُؤمِن بِاللهِ»؛ کفر به طاغوت بايد [باشد[...

 دشمن از اسلام مقتدر مي‌ترسد، دشمن از اسلام شجاع مي‌ترسد؛ از جمهوري اسلامي به اين جهت مي‌ترسند و به اين جهت حمله مي‌کنند؛ حمله‌ي آنها به ما از ترس آنها است، چون مي‌ترسند و مي‌دانند که مواضع جمهوري اسلامي در دنيا مواضع اثرگذاري است؛ چون ما با ملّت‌هاي مسلمان صادقانه حرف مي‌زنيم، صادقانه عمل مي‌کنيم، آنچه مي-گوييم آن را عمل مي‌کنيم و دنبالش مي‌رويم، وعده‌هاي طواغيت نتوانسته است جمهوري اسلامي را و ملّت ايران را فريب بدهد نه وعده‌هايشان ما را فريب داد، نه تهديدهايشان ما را ترساند؛ ما از تهديدهايشان نمي ترسيم، از وعده‌هايشان هم فريب نمي خوريم. اين لازم است، اين را بايد دنبال کرد؛ اين آن چيزي است که امّت اسلامي به آن احتياج دارد: کفر به طاغوت و ايمان بِالله؛ اگر اين شد، «فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقي». (29/2/95)

«روشنگري»، اصلي ترين مبارزه علما و نخبگان

آنچه وظيفه‌ي همه‌ي ملّت اسلام و همه‌ي امّت اسلام است، مبارزه براي روشنگري است؛ اين در درجه‌ي اوّل. هم علما مسئولند، هم روشنفکران مسئولند، هم تحصيل‌کرده‌ها مسئولند، هم همه‌ي کساني که منبري دارند، تريبوني دارند مسئولند که روشنگري کنند و حقايق دنياي اسلام را براي مردمي که نمي دانند بيان کنند؛ اين روشنگري جهاد است. جهاد فقط شمشير گرفتن و جنگ کردن در ميدان قتال نيست؛ جهاد شامل جهاد فکري، جهاد عملي، جهاد تبييني و تبليغي، و جهاد مالي است. امروز به‌خاطر اينکه اين فريضه را - فريضه‌ي تبيين را - ما درست انجام نداديم، يک عدّه‌اي دچار گمراهي‌اند و به خيال اينکه براي اسلام دارند کار مي‌کنند، عليه اسلام دارند کار مي‌کنند؛ اين گروه‌هاي تروريستي در منطقه‌ي ما که امنيّت را از ملّت‌هاي مسلمان سلب کرده‌اند، آسايش را از ملّت‌هاي مسلمان گرفته‌اند؛ به جاي دشمن، اين‌ها دارند با مسلمان‌ها مي‌جنگند. اين گروه‌هاي تکفيري، گروه‌هاي نزديک به وهّابي‌ها کساني هستند که زحمت دشمن را اينها به عهده گرفته‌اند، آن کاري که دشمن مي‌خواهد بکند اينها دارند براي او انجام مي‌دهند؛ بين مسلمان‌ها اختلاف ايجاد کرده‌اند. وقتي مسلمان‌ها با هم سرگرم جنگ شدند قضيّه‌ي فلسطين فراموش مي‌شود؛ کمااينکه دارند قضيّه‌ي فلسطين را به فراموشي مي‌سپرند. بايد تبيين کرد، بايد روشنگري کرد، بايد کار کرد؛ از اين محافل قرآني استفاده کنيد، از اين اجتماعات قرآني استفاده کنيد. شماها که از کشورهاي مختلف آمده‌ايد، ملّت‌هاي خودتان را ارشاد کنيد، آگاه کنيد؛ آنها را به تعليم قرآن، به جهاد قرآني، به تبييني که قرآن خواسته است [هدايت کنيد]؛ «لَتُبَيِّنُنَّه ‌و لِلنّاسِ وَ لا تَکتُمونَه»[2]؛  اينها را برايشان بيان کنيد، روشن کنيد. (29/2/95)

کيد شيطان ضعيف است

كشور ما در اين مدت بيشترين تهديد و عناد و خباثت را از استكبار دريافت كرده و ملت ما در اين مدت، بيشترين ايمان و ايستادگى و افتخار را كسب كرده است. ما سخن قرآن‏ را در عمل تجربه كرديم كه مى‏فرمايد: «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً»[1]  و مى‏فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[2]  و مى‏فرمايد: «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»[3].  (08/ 11/ 1382)

 

اختلاف، دشمن را جري مي‌کند

من يك توصيه هم در زمينه‏ى سياسى بكنم. عزيزان من! برادران! خواهران! در سرتاسر كشور، امروز ما احتياج داريم به اتحاد و يكپارچگى. بهانه‏هاى اختلاف زياد است. گاهى در يك قضيه‏اى سليقه‏ى يك نفر، دو نفر با هم يكسان نيست؛ اين نبايد بهانه‏ى اختلاف بشود. گاهى در كسى يك گرايشى هست، در ديگرى نيست؛ اين نبايد مايه‏ى اختلاف بشود. آراء، نظرات، همه محترمند. اختلاف در درون، منازعه‏ى در درون، موجب فشل مى‏شود. قرآن‏ به ما تعليم مى‏دهد: «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ»[4].  اگر منازعه كنيم، سر مسائل گوناگون- مسائل سياسى، مسائل اقتصادى، مسائل شخصيتى - دست‏به‏يقه شويم، دشمن‏ ما جرى مى‏شود. يك مقدار از جرأتى كه دشمن در سالهاى گذشته پيدا كرد، به خاطر اختلافات بود. (01/ 01/ 1391)

 

مسئول رفاه طلب نمي‌تواند در برابر مستکبر مقاومت کند

ما خطاها داشتيم، ضعف‌ها داشتيم، بر بعضى از چالش‌ها نتوانستيم غلبه كنيم؛ اين واقعيتى است. حتّى در همان تهديدهائى كه مستقيماً از طرف دشمن‏ هست، اگر ما ضربه‏اى خورديم، تقصير خود ماست، كوتاهى‏هاى خود ماست. قرآن‏ كريم در قضيه‏ى جنگ احد مي‌فرمايد: «أَوَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ»[5]  در قضيه‏ى احد، آن حادثه‏ى تلخ اتفاق افتاد: مسلمان‌ها اول پيروز شدند، بعد يك عده‏اى مأموريت‌ها را فراموش كردند، تنگه را رها كردند، رفتند سراغ غنيمت جمع كردن؛ دشمن‏ هم توانست نيروهاى اسلام را دور بزند، بيفتد به جانشان، تعدادى از آنها را بكشد، آنها را منهزم كند؛ به طورى كه مسلمان‌ها از ترسشان مجبور شدند به كوه پناه ببرند. جان مبارك پيغمبر به خطر افتاد، به پيغمبر ضربه وارد آمد. بعد مسلمان‌ها گفتند: خب، چرا اينجورى شد؟ خدا به ما وعده‏ى پيروزى داده بود. خداى متعال ميفرمايد كه ما شما را پيروز كرديم، وعده‏ى خدا عملى شد، اما شما خودتان هستيد كه كار را خراب كرديد. اولًا اگر دشمن به شما ضربه زد، شما هم متقابلًا به دشمن ضربه‏ها زديد - «قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها» - تعجب نكنيد؛ بالاخره در ميدان جنگ، زدن و خوردن، هر دو هست. در عرصه‏ى جنگ بزرگِ ميدان سياست و

اقتصاد جهانى، آدم، هم ميزند، هم مي‌خورد؛ نبايد خلاف انتظار باشد. اما «قُلْتُمْ أَنَّى هذا»؛ مي‌گوئيد ما از كجا اين ضربه را خورديم. بعد قرآن‏ مي-فرمايد: «قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ»؛ از خود شما بود، خودتان خطا كرديد. ما يك جاهائى خطا كرديم- «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ»[1] - يك جاهائى طبق وظيفه عمل نكرديم؛ يك جاهائى مراقبت‌هائى كه بايد انجام بدهيم، انجام نداديم؛ يك جاهائى دلبستگى‏هاى خودمان را زير پا نگذاشتيم؛ اينها منجر شده به اشكالاتى - اين را هم بايد در نظر داشته باشيم - به چيزهائى كه بايد از آن پرهيز كرد و برحذر بود، سرگرم شديم؛ به منازعات سياسى، به مشاجرات سرگرم شديم؛ به رفاه‏طلبى سرگرم شديم، به منش‌هاى اشرافى سرگرم شديم؛ اينها نقاط ضعف است. وقتى من و شما زندگى‏مان را زندگى رفاه‏طلبانه و اشرافى قرار بدهيم، مردم از ما ياد مي‌گيرند. يك عده‏اى منتظر بهانه‏اند؛ به ما نگاه مي‌كنند، مي‌گويند آقا ببينيد اينها چه جورى زندگى مي‌كنند، ما هم مي‌خواهيم همين جور زندگى كنيم. اينها كسانى هستند كه دستشان مي‌رسد. يك عده‏اى معتقدند كه بايد در زندگى مقتصد بود، نبايد اسراف كرد، نبايد افراط كرد؛ اينها وقتى نگاه مي‌كنند مى‏بينند من و شما اسراف مي‌كنيم، مي‌گويند خب، ما از اينها كه بالاتر نيستيم؛ اينها كه رؤساى ما هستند. اين كارها خطر دارد. روش انقلاب و انقلابيون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگى رفاه‏طلبانه براى خود بود. براى مردم هرچه مي‌توانيد، رفاه ايجاد كنيد؛ هرچه مي‌توانيد، درآمد ملى را زياد كنيد؛ هرچه مي‌توانيد، در كشور ثروت توليد كنيد؛ اما خودتان نه. مسئولين لااقل تا وقتى مسئولند، به زندگى رفاه‏طلبى رو نكنند. غفلت از روحيه‏ى جهادى و ايثار، غفلت از تهاجم فرهنگى دشمن، غفلت از در كمين بودن دشمن، غفلت از نفوذ دشمن در فضاى رسانه‏اى كشور، بى‏مبالاتى نسبت به حفظ بيت‏المال؛ اينها گناهان ماست، اينها نقاط ضعف ماست. (16/ 05/ 1390)

 

شهوت راناني همچون «بلعم باعورا»، توان مقاومت در برابر مستکبر را ندارند

هم قدرت‌هاى استكبارى و فرعون‌ها ضربه‏ى اين منيت و فرمان نفس خودشان را خورده‏اند، هم آن‏هايى كه زير بار فرعون‌ها رفتند. چرا انسان‏هايى تن به مبارزه‏ى با طاغوت نمى‏دهند؟ چرا كسانى جرأت نمى‏كنند با آمريكا بجنگند؟ چه چيزى مانع آن‏هاست؟ همين شيطان درونى؛ همينى كه مى‏خواهد دو روز بيشتر زنده بماند، راحت‏تر زندگى كند و راحت‏تر بخورد و بپوشد. چرا در گذشته بسيارى از دانشمندان و افراد برجسته‏ى اجتماع، اسير و دستخوش خواست قدرت‌هاى استكبارى شده بودند، و حالا هم در كشورهاى مختلف مى‏شوند؟ چون اسير نفس و راحت‏طلبى خودشان هستند. كسانى كه اسير راحت‏طلبى و شهوات نفسانى خودشان مى‏شوند، اگر عالم و دانا باشند، خطر و ضررشان بيشتر، و لغزششان خطرناك‏تر است. خداى متعال در قرآن كريم، «بلعم باعورا» را براى ما مثال مى‏زند: «وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»[2]؛  انسانى كه با معارف الهى آشنا بود، اما به زمين چسبيد؛ يعنى براى دو روز بيشتر زندگى كردن و راحت‏تر خوردن، به زندگى خاكى، به هوس‌ها و به خواست‌هاى نفسانى خود چسبيد. نتيجه‏ى اين كار، پستى بود. هم دولت‌هايى كه در مقابل قدرت‌هاى استكبارى حرف خود را نمى‏زنند و از ملت‌هاى خود دفاع نمى‏كنند، اسير نفس خود، اسير دو روز بيشتر سلطنت كردن و دو روز بيشتر در تخت قدرت باقى ماندن هستند، هم آن توده‏هاى مردمى كه در مقابل قدرت‌هاى استكبارى قيام نمى‏كنند؛ آن‏ها هم اسير همان يك‏لقمه غذايى هستند كه مى‏خواهند از راه راحتى به آن‏ها برسد؛ هيچ‏چيز ديگر برايشان مطرح نيست. (17/ 07/ 1370)آيه «نفي سبيل» را مي‌خوانند، ولي به آن عمل نمي‌کنند!انس با قرآن، معرفت اسلامي را در ذهن ما قوي‌تر و عميق‌تر مي‌کند. بدبختي جوامع اسلامي، به خاطر دوري از قرآن و حقايق و معارف آن است. آن کساني از مسلمانان که معاني قرآن را نمي‌فهمند و با آن انس ندارند، وضعشان معلوم است. حتّي کساني هم که زبان قرآن، زبان آنهاست و آن را مي فهمند، به خاطر عدم تدبر در آيات قرآن، با حقايق قرآني آشنا نمي‏شوند و انس نمي‏گيرند. مي‏بينيد که آيه‏ي «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا»[1]  - يعني خداوند مؤمنين را زيردست و زبون کفار قرار نداده است - در کشورهاي عربي و به وسيله‏ي مردم عرب زبان در دنيا خوانده مي‌شود، اما به آن عمل نمي‏گردد. در آيات قرآن، توجه و تنبه و تدبر نيست؛ لذا کشورهاي اسلامي عقب مانده‏اند ... اگر در آيات قرآن تأمل بکنيم، اراده و استقامت ما قوي‌تر و بيشتر از اين خواهد شد. همين آيات قرآني است که توانست در روزگاري، انسان‌هايي را تربيت کند که با دنياي کفر و ظلمات بستيزند. همين معارف است که ملت بزرگ ما را وادار کرد و مجهز نمود که با دنياي مدرن مظلَم جاهليت - جاهليت مدرن و جاهليت قرن بيستم - مقابله کند. اميدواريم که ملت ما روزبه‏روز به قرآن و حقايق قرآني نزديکتر بشوند. (1369/01/10) آيات قرآن را مي‌خوانند، اما دلشان پيش آمريکاست عقده‏هايي که بر اثر چالش‌هاي موجود مادي دنيا در دل و جان انسان به‏وجود مي‏آيد، سرانگشت حکمت قرآني مي‌تواند همه‏ي اين عقده‏ها را باز کند؛ اين واقعيت است؛ دلها را باز مي‌کند، شرح صدر مي‌دهد، اميد مي‌دهد، نور مي‌دهد، عزم راسخ براي حرکت در صراط مستقيم مي‌دهد. با قرآن بايد مواجه شد و اين‌ها را گرفت. ما وقتي در دنيا غرق مي‏شويم، خود را محروم مي‌کنيم؛ مثل اين است که آينه‏يي را گِل‏اندود کنيد؛ معلوم است که چيزي را منعکس نمي‌کند. ما نبايد خود را از قرآن محروم کنيم. امروز دنياي اسلام متأسفانه خود را محروم کرده است. ما امت اسلامي، خود را از قرآن محروم کرده‏ايم. لذا آيه‏ي قرآن را هم مي‏خوانند، اما در عين حال مي‏بينند که آيه‏ي قرآن به اميد بستن به غيرخدا، به شرک آوردن به غير خدا، به پيوستن به جناح غيرخدا و اردوگاه غيرخدا چه نگاه غضب‏آلودي دارد؛ در عين حال دلشان پيش آمريکاست، دلشان پيش مستکبران عالم است، دلشان پيش کمپاني‏هاي سرمايه‏داري مسلط صهيونيستي و غيرصهيونيستي است. اگر دنياي اسلام حرکت و جهش لازم را به سمت تعالي پيدا نمي‌کند، به‏خاطر همين گرفتاري‌هاست. (‌1384/07/14) اگر انس با معارف قرآن بود، برخي‌ها با دشمن نمي‌ساختندآنچه ديده مي شود در دنياى اسلام اين است که به نام اسلام، دشمنان اسلام در پوشش اسلام با اسلام مقابله مي‌کنند؛ همان تعبيرى که امام بزرگوار ما (رضوان‌الله تعالى‌ عليه) فرمود: اسلام آمريکايى، در مقابل اسلام ناب محمّدى. اسلام آمريکايى، اسلامى است که با طاغوت مي سازد، با صهيونيسم مي‌سازد، در خدمت هدف‌هاى آمريکا قرار مي‌گيرد، ظاهر آن هم اسلام است، اسم آن هم اسلام است، شايد بعضى از مراسم اسلامى را هم انجام مي‌دهند؛ اگرچه آن‌طورى که انسان مي‌شنود - حالا ما اطّلاع خيلى دقيقى نداريم - اين کسانى که به نام اسلام، با شکل تعصّب‌آميزى در برخى از کشورها - اخيراً در عراق و قبلاً در برخى از جاهاى ديگر - ظهور و بُروز پيدا کردند، خيلى هم پابند به احکام و شرايع دينى و وظايف دينىِ شخصى هم نيستند؛ امّا آنچه مسلّم است، در جهت کلّى قطعاً 180 درجه در جهت مخالف اسلام حرکت مي‌کنند. اسلام همراهى با دشمنان دين را، ولايت دشمنان دين را، ولايت مستکبرين را جزو چيزهايى دانسته است که مؤمن بايد از آن بر کنار باشد؛ «اَلَّذينَ ءامَنُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ‌الله وَ الَّذينَ کَفَرُوا يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ الطّاغُوت»[2]؛  اگر شما با نام اسلام، در راه طاغوت حرکت مي‌کنيد، کشف بکنيد که اين اسلام، اسلام درست و حسابى‌اى نيست، اسلام واقعى نيست، يک‌جاى کار عيب دارد؛ امروز اين‌جور است. البتّه انسان دست‌هاى دشمن را مي‌تواند ببيند؛ بايد باور کرد که دست خبيث سرويس‌هاى امنيّتى و جاسوسى رژيم‌هاى دشمن اسلام در ايجاد اين‌جور قضايا و اين‌جور بلواها براى مسلمان‌ها - حالا يا مستقيم يا غيرمستقيم - نقش حتمى دارند؛ آنها هستند که دارند صحنه‌گردانى مي‌کنند، کمااينکه انسان مشاهده مي‌کند؛ نشانه‌ها و دلايل آنها هم آشکار است. اگر امّت

اسلامى با معارف قرآن انس داشته باشد، بيشتر آشنا باشد، اين‌جور حوادث کمتر پيش مى‌آيد. ارتباط و اتّصال دلها به خدا مانع مي‌شود از اينکه دلها به راه خدا خيانت کنند؛ که اميدواريم اين پيش بيايد. (1393/04/08)

 

انسان‌هاي بي‌خرد، به ولايت دشمنان اسلام متمسّک مي‌شوند

چالش وجود دارد، مشکلات وجود دارد؛ برسر راه زندگى، اين مشکلات هست. اگر زندگى بخواهد عزتمندانه باشد، انسان‌هاى داراى خِرَد و تدبير، مشکلات را به‌خاطر رسيدن به عزت و شرف انسانى و کرامت انسانى و تقرب الى‌الله تحمل مي‌کنند؛ انسان‌هايى که بى‌خِرَدند همين مشکلات در زندگى آنها هست، آنها را با ذلت تحمل مي‌کنند؛ به جاى اينکه ولايت الهى را قبول کنند، ولايت شياطين را قبول مي‌کنند: «وَاتَخَذُوا مِن دُونِ اللَهِ ءَالِهَةً لِيَکونوا لَهُم عِزاً، کَلا سَيَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ يَکونونَ عَلَيهِم ضِداً»[1]؛  فرمولى که انسان‌هاى بى‌خِرَد، دستگاه‌هاى بى‌خِرَد، انسان‌هاى غافل در دنيا انتخاب مي‌کنند و اتخاذ مي‌کنند، اين‌جور در قرآن کريم رسوا شده‌است. به جاى اينکه به خدا پناه ببرند، به جاى اينکه ولايت الهى را قبول بکنند، به جاى اينکه به هدايت الهى چنگ بزنند، به ولايت شياطين، به ولايت دشمنان اسلام و دشمنان بشريت متمسک مي‌شوند براى اينکه براى خودشان عزت درست کنند، و اين عزت به دست آنها نمى‌آيد. آن عبادت شوندگان نابکار هم از آنها سپاسگزارى نخواهند کرد: «کَلا سَيَکفُرونَ بِعِبادَتِهِم وَ يَکونونَ عَلَيهِم ضِدّاً»؛ اين بيان قرآن، بيان روشنى است؛ بايد از اين بيان درس گرفت، بايد راه را درست شناخت، خط هدايت قرآنى، انسان‌ها را به سعادت مي‌رساند، بايستى از خداى متعال کمک خواست. (6/3/93)

 جنگ ما با استکبار، «جنگ نامتقارن» است امام(رضوان الله عليه) - آن مرد خدا، آن حکيم الهي به معناي واقعي کلمه - وقتي خرّمشهر آزاد شد، وقتي اين‌همه مجاهدت به‌بار نشست، اين‌همه جوان ها عرق ريختند، اين‌همه شهيد داديم، اين‌همه زحمت کشيديم، فرمود که: «خرّمشهر را خدا آزاد کرد»؛ خرّمشهر را خدا آزاد کرد! اين مهم است؛ معناي اين چيست؟ معناي اين آن است که اگر شما مجاهدت کرديد، قدرت خدا مي‌آيد پشت شما. لشکر بي‌عقبه، کاري نمي تواند بکند؛ لشکري که عقبه دارد، [نيروي‌] احتياط دارد، نيروي ذخيره‌ي فراوان دارد، همه کار مي‌تواند بکند. حالا اگر لشکري عقبه‌اش، ذخيره‌اش عبارت بود از قدرت الهي، اين لشکر ديگر شکست‌بخور است؟ امام اين را به ما فهماند؛ فهماند که وقتي مجاهدت مي‌کنيد، وقتي تنبلي نمي‌کنيد، وقتي وارد ميدان مي‌شويد، وقتي نيروهاي خودتان را به صحنه وارد مي‌کنيد، اينجا قدرت خدا است که پشت سر شما است، [لذا] خرّمشهر را خدا آزاد مي‌کند. با اين منطق، همه‌ي دنياي مسخّرِ استکبار را هم خدا مي‌تواند آزاد کند. با اين منطق، فلسطين هم مي‌تواند آزاد بشود. با اين منطق، هر ملّتي مي‌تواند مستضعف نماند؛ به شرطي که اين منطق تحقّق پيدا کند. وقتي ما اين منطق را داشتيم، شکست‌ناپذير مي‌شويم. وقتي با اين منطق وارد ميدان شديم، ترس و مرعوب شدن [نخواهد بود]؛ قدرت نظامي يا تبليغاتي يا پولي و مالي و اقتصاديِ قدرت‌ها در مقابل ما، ديگر ترسناک و هولناک نخواهند بود؛ متّکي هستيم به قدرت خدا. البتّه قدرت خدا پشت سر آدم‌هاي تنبل نمي‌آيد؛ پشت سر ملّت‌هايي که حاضر نيستند فداکاري کنند نمي‌آيد. قدرت خدا پشت سر آن کساني مي‌آيد که وارد ميدان مي‌شوند، حرکت مي‌کنند، تلاش مي‌کنند، خودشان را براي همه کار آماده مي‌کنند؛ اينها متّکي‌اند به قدرت الهي. «ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ مَولَي الَّذينَ ءامَنوا وَ اَنَّ الکافِرينَ لا مَولي‌ لَهُم»[2]؛  اين آيه‌ي قرآن است؛ خدا، مولاي شما است؛ شما مولايي داريد که همه‌ي عالمِ وجود تحت قدرت او است؛ اين مولاي شما است و کافرين ندارند.

 در جنگ بدر وقتي‌که کفّار بنا کردند شعار دادن و بت‌هاي خودشان را اسم آوردن، پيغمبر فرمود به مسلمان‌ها بگوييد: «اَللهُ مَولانا وَ لا مَولي‌ لَکُم»؛ خدا مولاي ما است، پشتيبان ما است، قدرت ما متّکي به قدرت او است و شما نداريد اين را؛ همين‌جور هم شد.

 الان 37 سال، 38 سال است که دارند از همه‌ي امکانات استفاده مي‌کنند براي اينکه اين رويش مبارک را، اين جمهوري اسلامي را، اين انقلاب مجسّم را شکست بدهند و نتوانسته‌اند؛ «اَللهُ مَولانا». ملّت ايران در صحنه است؛ به يک عدّه آدم‌هاي کنارنشسته‌ي نق‌زنِ غُرزن يا پيرو شهوات نگاه نکنيد؛ ملّت در صحنه است، ملّت در ميدان است. در ميان اين ملّت، زمره‌ي عظيمي حضور دارند که حاضرند جانشان را فدا کنند؛ اين همان چيزي است که قدرت خدا را مي‌آورد پشت سرِ انسان؛ اين يعني «جنگ نامتقارن».

 معناي «جنگ نامتقارن» اين است که دو طرفِ جنگ از منابع مختلف‌الحالي، با هويّت‌هاي مختلف برخوردارند؛ اين جنگ نامتقارن است؛ يعني هرکدامِ از اين دو طرف امکاناتي دارند، منابع قدرتي دارند که طرف ديگر آن را ندارد. ما با استکبار جهاني در حال جنگ نامتقارنيم؛ چرا؟ ممکن است او يک امکاناتي داشته باشد که ما نداشته باشيم امّا ما هم امکاناتي داريم که او ندارد؛ آن امکان چيست؟ توکّل، اعتماد به خدا، اعتماد به پيروزي نهايي، اعتماد به قدرت انسان، به قدرت اراده‌ي انسان مؤمن؛ اين را ما داريم؛ اين شد جنگ نامتقارن. در جنگ نامتقارن اراده‌ها هستند که با هم مي جنگند؛ هر اراده‌اي غلبه پيدا کرد، پيروز خواهد شد. در ميدان، اراده را ضعيف نکنيد؛ در ميدان نبرد، اراده را دچار تزلزل نکنيد؛ اگر يک طرفِ جنگ در ميدان نبرد اراده‌اش سست شد، قطعاً شکست خواهد خورد. نگذاريد اراده‌تان سست بشود، نگذاريد تبليغات دشمن و وسوسه‌هاي دشمن، در اراده و عزم راسخ شما تزلزل ايجاد کند؛ اين اراده‌ي مستحکم را نگه داريد؛ اين ضامن پيروزي است. (3/3/95)

 امروز «جهاد کبير» با استکبار، «تبيين» و «روشنگري» است

[امروز] جنگ نظامي مطرح نيست؛ امروز براي کشور ما جنگ نظاميِ سنّتي و متعارف احتمال بسيار بسيار ضعيفي است لکن «جهاد» باقي است؛ «جهاد» يک چيز ديگر است. «جهاد» فقط به‌معناي «قتال» نيست، فقط به‌معناي جنگ نظامي نيست؛ جهاد يک معناي بسيار وسيع‌تري دارد. در بين جهادها جهادي هست که خداي متعال در قرآن آن را «جهاد کبير» نام نهاده: «وَ جاهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبيرًا»[1]؛  در سوره‌ي مبارکه‌ي فرقان است؛ «بِه‌» يعني به قرآن، «جاهِدهُم بِه‌» يعني به‌وسيله‌ي قرآن با آنها جهاد کن؛ «جِهاداً کَبيرًا». اين آيه در مکّه نازل شده. درست توجّه کنند جوانهاي عزيز! در مکّه جنگ نظامي مطرح نبود؛ پيغمبر و مسلمان‌ها مأمور به جنگ نظامي نبودند، کاري که آنها مي کردند کار ديگري بود؛ همان کار ديگر است که خداي متعال در اين آيه‌ي شريفه مي‌گويد: «وَ جاهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبيرًا». آن کارِ ديگر چيست؟ آن کارِ ديگر، ايستادگي و مقاومت و عدم تبعيّت [است.] «فَلا تُطِعِ الکافِرينَ وَ جاهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبيرًا»[2]؛  از مشرکين اطاعت نکن. اطاعت نکردن از کفّار همان چيزي است که خداي متعال به آن گفته «جهاد کبير». اين تقسيم‌بندي غير از تقسيم‌بندي «جهاد اکبر» و «جهاد اصغر» است: «جهاد اکبر» که از همه سخت‌تر است، جهاد با نفْس است، همان چيزي است که هويّت ما را، باطن ما را حفظ مي‌کند؛ «جهاد اصغر»، مجاهدت با دشمن است، منتها در بين «جهاد اصغر» يک جهاد هست که خداي متعال آن را «جهاد کبير» نام نهاده که آن همين است. «جهاد کبير» يعني چه؟ يعني اطاعت نکردن از دشمن، از کافر؛ از خصمي که در ميدان مبارزه‌ي با تو قرار گرفته اطاعت نکن. اطاعت يعني چه؟ يعني تبعيّت؛ تبعيّت نکن. تبعيّت نکردن در کجا؟ در ميدان‌هاي مختلف؛ تبعيّت در ميدان سياست، در ميدان اقتصاد، در ميدان فرهنگ، در ميدان هنر. در ميدان‌هاي مختلف از دشمن تبعيّت نکن؛ اين شد «جهاد کبير». اين تبعيّت نکردن آن‌قدر مهم است که خداي متعال پيغمبر خود را مکرّر به آن توصيه مي‌کند. آيه‌ي تکان‌دهنده‌ي اوّل سوره‌ي مبارکه‌ي احزاب: «بِسمِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحيم * ياَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللهَ وَ لا تُطِعِ الکفِرينَ»[3]؛  [مي فرمايد] «اِتَّقِ اللهَ وَ لا تُطِعِ الکفِرين»! پيغمبر! تقوا داشته باش و از کافران

تبعيّت نکن؛ «اِنَّ اللهَ کانَ عَليمًا حکيمًا»[1]،  ما مي‌دانيم مشکلات تو را، ما مي‌دانيم فشارهايي که بر تو وارد مي‌کنند تا تو را وادار به تبعيّت کنند - تهديد مي‌کنند، تطميع مي‌کنند - امّا شما مراقب امر و نهي الهي باش، «اِتَّقِ اللهَ»، حواست جمع باشد. «وَ لا تُطِعِ الکفِرين»؛ اين اطاعت نکردن از کافرين، آن چيز بزرگ و مهمّي است که خداي متعال با اين لحن با پيغمبرش حرف مي‌زند.

 خب، اطاعت از کافرين نکن، پس چه‌کار کن؟ «وَ اتَّبِع ما يوحي‌ اِلَيکَ مِن رَبِّکَ اِنَّ اللهَ کانَ بِما تَعمَلونَ خَبيرًا.»[2]  [مي‌فرمايد:] «ياَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللهَ وَ لا تُطِعِ الکفِرينَ و المُنفِقينَ اِنَّ اللهَ کانَ عَليمًا حکيمًا * وَ اتَّبِع ما يوحي‌ اِلَيکَ مِن رَبِّکَ اِنَّ اللهَ کانَ بِما تَعمَلونَ خَبيراً»[3]؛  از آنها تبعيّت نکن؛ تو برنامه داري؛ تو برنامه‌ي کار داري، برنامه‌ي زندگي داري؛ وحي الهي تو را تنها نگذاشته است؛ قرآن در اختيار تو است، اسلام در اختيار تو است، برنامه‌ي اسلام در اختيار تو است؛ اين راه را برو. ببينيد اينها همه آيات اوّل سوره‌ي احزاب است؛ پشت سر هم؛ اوّل: «اِتَّقِ اللهَ وَ لا تُطِعِ الکفِرينَ وَ المُنفِقين»؛ بعد: «وَ اتَّبِع ما يوحي‌ اِلَيکَ مِن رَبِّک»؛  پشت سر [آن‌]، جواب اين سؤال است که خب، خطر وجود دارد، فشار مي‌آورند؛ «وَ تَوَکَّل عَلَي اللهِ وَ کَفي‌ بِاللهِ وَکيلاً»[4]؛  در مقابل همه‌ي اين فشارها به خدا تکيه کن؛ به خدا تکيه کن. توکّل معنايش اين نيست که کار را رها کنيد بنشينيد تا خدا بيايد عوض شما کار را انجام بدهد؛ اين نيست؛ توکّل اين است که شما راه بيفتيد، عرق بريزيد، تلاش کنيد، آن‌وقت يقين داشته باشيد که خداي متعال شما را کمک خواهد کرد؛ امروز مسئله‌ي جمهوري اسلامي اين است.

 ... اينکه گفتيم جوان‌هاي مؤمن و حزب‌اللّهي و انقلابي کارهاي فرهنگي خودجوش را رها نکنند و دنبال بکنند، و همه‌ي دستگاه‌هاي فرهنگي کشور را دعوت کرديم و مي‌کنيم که در اين جهت حرکت کنند، اين، بخش فرهنگيِ اين عدم تبعيّت است، اين جهاد بزرگ است، جهاد کبير است. اينکه از همه‌ي استعدادهاي موجود کشور دعوت مي کنيم که استعدادهاي خودشان را در خدمت پيشرفت اين کشور به کار بيندازند و به صحنه بياورند و به ميدان بياورند و از مسئولان دولتي و ساير مسئولان دعوت مي کنيم که از اين استعدادها استقبال بکنند، اين آن بخشِ فعّالِ اجتماعيِ اين جهاد کبير است. اين جهاد کبير ابعادي دارد: «جاهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبيرًا».

 ... اين جهاد هوشمندي لازم دارد، اين جهاد اخلاص لازم دارد. اين جهاد مثل جهاد نظامي نيست که کساني در آنجا بدرخشند و چه شهيدشان، چه زنده‌شان و چه جانبازشان مثل قهرمان نشان داده بشوند -که ماها افتخار مي کنيم به اين شهدا و اين جانبازان و ايثارگران - اين جهاد جهادي است که ممکن است کسي خيلي هم زحمت بکشد، امّا چهره‌ي او را هيچ‌کس نشناسد؛ اخلاص لازم دارد اين جهاد.

... وظيفه‌ي «تبيين»، امروز بر دوش همه است؛ از جمله بر دوش شما. اينکه بنده روي «تبيين» اين‌همه تکيه مي‌کنم، براي خاطر اين است که امروز اين «جهاد کبير» به ميزان زيادي متوقّف به «تبيين» است؛ تبيين، بيان کردن، روشنگري؛ امروز روشنگري لازم است. سعي کنيد ذهن ها را با عمق‌يابي، به اعماق حقايق و مسائل برسانيد. اين دانشگاه شما مي تواند کارهاي بزرگي را در اين زمينه انجام بدهد و مي‌تواند «تبيين» را يکي از برنامه‌هاي اساسي خودش قرار بدهد؛ هم در بين مجموعه‌ي خودي، هم در قلمروِ وسيع‌تري، تا آنجايي که امکاناتش اجازه بدهد. (3/3/95)

 «جهاد کبير»، يعني «عدم تبعيت از استکبار»

دشمنان مستکبر[ مي خواهند کاري کنند که نظام اسلامي از عناصري که در درون او است و مايه‌ي اقتدار او است، تهي بشود و خالي بشود. وقتي ضعيف شد، وقتي عناصر قدرت در او نبود، وقتي اقتدار نبود، ديگر از بين بردنش و کشاندنش به اين سَمت و به آن سَمت، کار مشکلي براي ابرقدرت‌ها نخواهد بود؛ مي خواهند او را وادار کنند به تبعيّت.

 اينجا جاي همان جهاد کبيري است که من چند روز قبل از اين مطرح کردم: «فَلا تُطِعِ الکفِرينَ وَ جاهِدهُم بِه‌ جِهادًا کَبيرًا»[1]؛  در تفاسير گفته‌اند مراد از اين ضمير «بِه‌»، قرآن است، با اينکه حالا کلمه‌ي قرآن در عبارت نيامده است که ضمير به آن برگردد، لکن هم مرحوم طبرسي در «مجمع‌البيان» [گفته است‌]، هم مرحوم علّامه‌ي طباطبائي؛ مرحوم علاّمه‌ي طباطبائي مي گويند سياق کلام نشان مي دهد که مراد از «بِه‌» يعني «بالقرآن»؛ بنده هم آنجا همين را در سخنراني گفتم؛ بعد که آمدم، به ذهنم رسيد که يک وجه اوضحي در اينجا وجود دارد که «فَلا تُطِعِ الکفِرينَ وَ جاهِدهُم بِه‌»، يعني «بعدم الاطاعة»؛ عدم‌الاطاعة يعني آن مصدري که فعل از آن انشقاق پيدا [ميکند] و مستتر در آن فعل است؛  «فَلا تُطِعِ الکفِرينَ وَ جاهِدهُم بِه‌»، يعني «به اين عدم‌الاطاعة، جِهادًا کَبيرًا»؛ پس «عدم‌الاطاعة» شد «جهاد کبير»؛ اين معنا اقرب به ذهن است؛ حالا من البتّه فحص نکردم ببينم در بين مفسّرين کساني اين احتمال را داده‌اند يا نه، لکن به‌هرحال اين احتمال، احتمال مهمّي است. «جهاد کبير» يعني اين؛ جهاد براي عدم تبعيّت، براي عدم دنباله‌روي از دشمن. (6/3/95)

ارسال نظر
captcha