باید کشورهاي اسلامي و امت اسلامي همگرایي و اتحاد ميان خود را تقويت کنند تا مجدد شاهد وحدت اسلامي دربین مسلمین باشیم.

به گزارش فرهنگ سدید، پیشتر در گزارشی (+) عوامل ظهور و رشد فرقه‌گرایی در اسلام مورد بررسی قرار گرفت. در بخش دوم این گزارش، دیگر عوامل موثر در ایجاد و رشد فرقه گرایی در اسلام و همچنین لزوم تقویت وحدت مسلمین و راهکارهای تحقق این مهم بررسی می شود:


1 - حب رياست همراه با تعصبات قبيله اي

تعصبات قبيله اي نوع خاصي از تعصب بود که در ميان اعراب به شدت رايج بود و همين مسأله قبل از اسلام نيز همواره باعث جنگ و خونريزي مي گشت. پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «کسي که تعصب بورزد يا نسبت به وي تعصب بورزند، حلقه ايمان را از گردن خويش باز کرده است».{35}.

امام علي (ع) نیز در رابطه با ریشه فرقه گرایی در تعصب جاهلانه  مي فرمايد: «هيچ کس را نيافتم که بدون علت درباره چيزي تعصب بورزد، جز با دليلي که با آن ناآگاهان را بفريبد ... جز شما! زيرا درباره چيزي تعصب مي ورزيد که نه علتي دارد و نه سببي ... پس اگر در تعصب ورزيدن ناچاريد براي اخلاق پسنديده .... تعصب داشته باشيد ...» {36} در اين روايت چند نکته حائز اهميت است:

-  عده اي خود را به تعصب مي زنند تا بتوانند آدم هاي جاهل و نادان را بفريبند و از اين طريق افکار شيطاني خود را عملي کنند.

-  عده اي بي دليل متعصب اند. که اينان بي هدف، بلکه بازيچه ديگران قرار مي گيرند. اما اميد نجات دارند، زيرا بر تعصب خود آگاه نيستند و قصد انحراف ديگران را هم ندارند.

 -تعصب در امور خير و اخلاق پسنديده، خوب و جايز است. در واقع همان مطلبي که به عنوان عرق ديني و ملي از آن ياد مي کنيم.

بنابراين، تعصب در نوع سوم به معني غيرت است که پسنديده و شايسته است و همراه با شعور و آگاهي است. در تاريخ اسلام نيز همين تعصبات قبيله اي از عوامل شکل گيري تفرق در بين امت اسلامي شد هنگامي که رسول اکرم (ص) رحلت کرد، حضرت علي (ع)، ابن عباس و بني هاشم در خانه آن حضرت مشغول انجام وظيفه و غسل و کفن آن حضرت بودند. در اين ميان، عده اي از انصار و سقيفه بني ساعده جمع شدند و مسأله خلافت را مطرح کردند. انصار از دو طايفه بزرگ اوس و خزرج بودند و بين اين دو قبيله ساليان متمادي، رقابت شديدي وجود داشت و جنگ و خونريزي از بين آنها برداشته نمي شد. زماني که رسول اکرم (ص) به مدينه هجرت کردند اين دو طايفه به استقبال ايشان آمدند و اسلام آوردند رسول اکرم (ص) نيز بين آنها صلح برقرار نمود. در آن روزها، که مسلمانان از نظر عده و عُده ضعيف بودند، آنها اسلام را با جان و مال خود ياري نمودند و در راه اعتلاي آن، زحمات بسياري متحمل شدند. رسول اکرم (ص) نيز در روزهاي آخر عمر خويش، درباره انصار سفارش نمودند.37} { انصار، به دليل آن که تعداد زيادي از کفار مکه و ساير بلاد را به قتل رسانده بودند، وحشت داشتند که مبادا کساني به عنوان خليفه پيامبر اکرم (ص) روي کار بيايند و بخواهند از خون هاي ريخته شده انتقام بگيرند. بدين دليل، اوس و خزرج از ترس دشمن مشترک، در سقيفه جمع شده بودند و به رهبري سعد بن عباده اتفاق کرده بودند. طايفه اوس، به حسب ظاهر، رياست سعد بن عباده رئيس خزرج ـ را پذيرفته بودند ولي به او اطمينان کامل نداشتند و گمان مي کردند که اگر خلافت به دست خزرجي ها بيفتد ممکن است کينه هاي ديرينه آنها مجدداً زنده شود. گذاشته او موضوع ترس، مسأله حسادت نيز در بين آنها بسيار ريشه دار بود. اين موضوع کار را به جايي رسانيد که طايفه اوس پس از ورود مهاجران و رد و بدل شدن چند جمله، از خزرج جدا شدند و به پيروي از بشير بن سعد با ابوبکر بيعت کردند. علاوه بر رقابت طايفه اي، رقابت فردي نيز در بين آنها وجود داشت. از اين رو بود که بشير بن سعد ـ پسر عموي سعد بن عباده ـ براي کارشکني ضد سعد بن عباده، با عمر و ابوعبيده جراح همراه شد و با ابوبکر بيعت کرد و با اين عمل، بزرگترين ضربه را بر پيکر انصار وارد آورد، چنان که حباب بن منذر صريحاً اين مطلب را به بشير بن سعد يادآوري کرد.{38}

ابوبکر، نماينده مهاجران، با آن که از انصار تعريف و تمجيد مي کرد، ولي خلافت را حق مسلم مهاجران دانست و در ضمن گفتارش، اشاره کرد که موقعيت سياسي اعراب اجازه نمي دهد که انصار بر مردم حکومت کنند؛ زيرا مردم در مقابل قريش، به دليل خويشاوندي آنان با رسول خدا (ص) و وابستگي با تمام قبايل عرب، حاضر به خضوع و احترام اند ولي هرگز زير بار انصار نخواهند رفت{39}
شيوه استدلال هر دو گروه نشان مي دهد که آنان از خلافت و جانشيني پيامبر (ص) جز حکومت ظاهري و فرمانروايي بر مردم هدف ديگري نداشتند، در حالي که رسول اکرم (ص) علاوه بر رياست عامه از شؤون ديگري نيز برخوردار بود. که لازم بود جانشين او نيز از آن شؤون برخوردار باشد. يکي از آنها مرجعيت ديني و ديگري ولايت بر مردم بود. اين مقامات و فضايل در نمايندگان مهاجر و انصار وجود نداشت. آيا شايسته و لازم نبود که اين افراد به جاي اين که بر قوميت و ديگر ملاک هاي واهي تکيه کنند، به اين مقامات و شؤوني که رسول اکرم (ص) از آن برخوردار بودند تکيه نمايند و در ميان ياران رسول اکرم (ص) باشد، براي زعامت انتخاب کنند.

 

2 - جمود فکري در فهم شريعت

ابوالحسن اشعري و ديگران {40} نقل مي کنند که پس از اولين انشقاقي که به دنبال حادثه سقيفه در بين امت اسلامي پديد آمد، مسائلي مطرح شد ولي فرقه سازي صورت نگرفت. دوران خلافت ابوبکر و عمر نيز به آرامي سپري گشت؛ اما در واپسين روزهاي خلافت عثمان، گروهي بر او شوريدند و در نهايت، او را به قتل رسانيدند. پس از عثمان، مردم با علي (ع) پيمان خلافت بستند؛ اما در زمان خلافت علي (ع)، برخي بناي ناسازگاري گذاشتند. جنگ صفین که بین امام علی (ع) و معاویه رخ داد با حیله عمروعاص  منجر به شکاف بین نیروهای امام علی( ع) و پشت کردن به وی شد و لذا مجبور به بستن قرارداد صلح با معاویه گردید ولی هنوز مرکب قرارداد خشک نشده بود که گروهي که بر ترک نبرد اصرار ورزيده بودند از نظر خود برگشتند و آن را مخال اصل « ان الحکم الا لله» (انعام/57 ) دانستند و خواستار نقض عهد و پيمان شدند. اين گروه پس از بازگشت امام به کوفه، وارد مرکز خلافت اسلامي نشدند و براي خود در منطقه اي به نام «حروراء» پايگاهي برگزيدند. اين عده آزار امام (ع) و ياران او و سرداران شعار ضد آن حضرت را آغاز کردند و به کشتن افراد بي گناه به جرم علاقه به حضرت علي (ع) پرداختند. حضرت پس از بردباري هاي فراوان، نصيحت هاي بسيار و ارسال پيام هاي متعدد، وقتي سماجت آنان را در پيروي از باطل ديد، ناچار شد که با قدرت با آنها برخورد کند. در نتيجه، در منطقه اي به نام « نهروان» درگيري سختي ميان سپاه حضرت (ع) و ياغيگران رخ داد که به جنگ «خوارج» معروف است. اما پيش از آغاز نبرد، آن حضرت مخالفان را اين گونه مورد خطاب قرار داد{41}« من شما را بيم مي دهم از اين که در کنار اين نهر و در اين سرزمين گود و پست کشته شويد، در حالي که در نزد پروردگار خود دليلي بر مخالفت با من نداشته باشيد. دنيا شما را در گمراهي پرتاب کرده و تقدير شما را براي مرگ آماده ساخته است. من شما را از اين حکميت نهي کردم ولي با سرسختي، مخالفت نموديد و فرمان مرا پشت سر انداختيد تا به دلخواه شما تن دادم. اي گروه کم عقل و اي کم فکرها، من کار خلافي انجام نداده ام و نمي خواستم به شما زياني برسانم.» به هر حال، آن چه موجب به وجود آمدن فرقه خوارج شد نيرنگ عمروعاص و معاويه به همراه جهالت و سوء برداشت عده اي از ياران حضرت علي (ع) بود.


3 - بي تفاوتي و راحت طلبي

پس از قتل عثمان، معاويه پيراهن عثمان، خليفه سوم، را علم کرد و به خونخواهي او با علي (ع) اعلان جنگ داد. در اين ميان، عده اي جانب علي (ع) و عده اي جانب معاويه را گرفتند. عده اي نيز مانند خوارج هر دو دسته را تفسيق و تکفير کردند. در اين اوضاع، گروهي بهترين راه را در اين ديدند که درباره اين دو شخصيت قضاوت نکنند؛ خليفه اول و دوم را مقدم داشتند و قضاوت درباره خليفه سوم و چهارم را به تأخير انداختند. اين گروه را «مرجئه» ناميدند. تا مدتي محور گفتار مرجئه همين بود ولي چيزي نگذشت که مسأله عثمان و علي (ع) به دست فراموشي سپرده شد و به دلايل خاصي، مسأله ارتکاب گناه کبيره را مطرح کردند. برخي مرتکب گناه کبيره را مؤمن و برخي ديگر، مانند خوارج، کافر مي دانستند. در چنين وضعي، عقيده مرجئه، به شکل ديگري تکامل يافت؛ آنان موجب نجات را همان ايمان قلبي و شهادت لفظي دانستند و گفتند: عمل به وظايف ارتباطي به ايمان آدمي ندارد. بنابراين، از اين جهت که ايمان را مقدم داشتند و عمل را به تأخير انداختند، مرجئه ناميده شدند. اين گروه در بي ارزش جلوه دادن عمل تا جايي پيش رفتند که گفتند ايمان يک فرد گنهکار با ايمان فرشتگان و پيامبران برابري مي کند. علت پيدايش اين گروه، راحت طلبي و بي تفاوتي است؛ زيرا اينان به صدر اسلام نزديک بودند و هنوز بسياري از صحابه رسول اکرم (ص) در قيد حيات بودند و ايشان مي توانستند تحقيق کنند و راه را از بيراهه تشخيص دهند. براي شناخت راه صحيح، شواهد و قراين فراواني وجود داشت که عمار ياسر از آن جمله بود. شخصي نزد ابن مسعود، صحابي و کاتب وحي پيامبر (ص) آمد و از او پرسيد که در مواردي که حق با باطل مشتبه است، چه بايد کرد؟ ابن مسعود مي گويد: «به کتاب خدا ملتزم باش.» او مي گويد: اگر هر کدام خود را داعي قرآن دانستند چه؟ پاسخ مي دهد: «عمار با حق است.»{42} همچنين ابن ابي الحديد از زيد بن ارقم از پيامبر اکرم (ص) نقل مي کند که فرمودند: «الا ادلکم علي ما ان تسالمتم عليه لم تهلکوا؟ ان وليکم الله و ان امامکم علي بن ابي طالب فناصحوه و صدقوه فان جبرئيل اخبرني بذلک.»{43} ابن ابي الحديد، مي گويد: قريش از ابتدا در صدد پنهان ساختن فضايل علي (ع) بودند{ 44} ولي تاريخ نشان داد که خلفا بيش از هر کس ديگري در اين امر دست داشتند و از نقل فضايل علي (ع) از زبان مبارک پيامبر اکرم (ص) منع مي کردند.

 

4- منع نقل روايت از رسول اکرم (ص)

يکي ديگر از حوادث مهمي که در صدر اسلام اتفاق افتاد و منشأ پيدايش فرقه هاي متعددي گرديد منع نقل حديث از رسول اکرم (ص) است. طبق نقل مسند احمد بن حنبل و بعضي ديگر، عمر در زمان خلافت خود، بخشنامه کرده بود که «ان من کتب حديثاً فليمحه».{45} منع تدوين و نشر احاديث پيامبر اکرم (ص) پس از فوت دو خليفه نخست، به صورت محدودي تعقيب شد؛ در عصر عثمان، تنها به رواياتي اجازه نشر داده شد که در عصر دو خليفه نخست شنيده شده بود{46} معاويه نيز به نشر احاديثي اجازه داد که در عصر خليفه دوم شنيده شده بود. اين ممانعت تا عصر عمر بن عبدالعزيز (99-101ه.ق) به صورتي جدي ادامه داشت و نشانه تقدس و احترام به قرآن بود.

گذشت زمان ثابت کرد که منع تدوين آثار رسالت به نابودي دين مي انجامد. بدين دليل، عمربن عبدالعزيز به ابوبکر بن حزم، فقيه مدينه، نوشت: «به حديث پيامبر بنگر و آن را بنويس. من از فرسودگي دانش و از بين رفتن دانشمندان ترسناکم. جز احاديث پيامبر، حديث کسي را نپذير. از دانش حديث تحقيق کنيد و بنشينيد تا ناآگاهان را آگاه سازيد. علم نابود نمي شود، مگر اين که حالت خفا و سر به خود بگيرد.»{47} با وجود اين اصرار، باز هم نهضت چشمگيري براي تدوين حديث شکل نگرفت، جز آن که برخي به نوشتن چند دفتر نامنظم دست زدند. وقتي دولت اموي سقوط کرد و عباسيان امور را به دست گرفتند در سال 143ه.ق در دوران خلافت منصور، نهضتي عظيم براي تدوين و نشر حديث پي ريزي گرديد. در اين زمان، جز يک رشته دفاتر نامنظم چيزي در اختيار نبود.

به علاوه، علاقه مردم و حکومت به شنيدن آثار رسالت سبب شد که رندان دنياپرست از طريق جعل حديث براي خود مقام و موقعيتي کسب کنند و به کرسي استادي تکيه زنند. کتب رجالي، کذابان و وضاعان بسياري را معرفي مي کند که به دليل نيل به مقام و منصب يا ثروت و اعمال تعصب و لجاجت بر ضد گروهي، دست به جعل حديث مي زده اند. تنها علامه اميني (ره) اسامي هفتصد نفر را به ترتيب حروف الفبا در کتاب الغدير گردآورده است. بدون شک، آمار وضاعان حديث بيش از اينها است. هر کدام از اين افراد هزاران حديث جعل کرده اند.

حديث نبوي در قرن دوم و سوم، به صورت مخروطي است که رأس آن در عصر پيامبر اکرم (ص) و قاعده آن را اعصار بعدي مي سازد. هر چه به عصر پيامبر (ص) نزديکتر مي شديم تعداد احاديث کمتر است و هر چه از عصر آن حضرت دور مي شويم اين تعداد رو به افزايش است، تا آن جا که احمد بن حنبل (242ه.ق) متجاوز از هفتصد هزار حديث صحيح را شمارش کرده است و بخاري، محدث معاصر وي، احاديث صحيح خود را حدود چهار هزار از ششصد هزار حديث موجود برگزيده است. ابوداود صحيح خود را از ميان پانصد هزار حديث برگزيده و فقط چهار هزار و هشتصد حديث را صحيح دانسته است.{48} همين احاديث گلچين شده از ميان احاديث بي شمار از سوي محققان بعدي مورد نظر قرار گرفت و بسياري از آنها مشکوک و يا مردود تلقي شد.
اين آشفته بازار احاديث، که بيش از يک قرن در محاق منع تدوين و مذاکره بود، به دست افراد فرصت طلب و دنياپرست و احياناً زاهدان نادان افتاد و چنان در معارف اسلامي، از اصول عقايد، تفسير، تاريخ و مناقب و فضايل، آشفتگي پديد آورد که همه اصحاب مذاهب براي عقايد و اصول آراي خود، مدارکي از احاديث پيامبر (ص) به دست آوردند. زيربناي عقايد تمام فرق اسلامي را احاديثي مي سازد که محدثان آنها را در کتاب هاي خود آورده اند. احاديث مربوط به تجسيم، تشبيه، جبر، رؤيت خدا با ديدگان مادي در روز رستاخيز و مانند آن، که در صحيح بخاري نقل شده از اين مقوله است.

 

5 - احبار و راهبان

پيامبر اکرم (ص) وقتي از دنيا رفت دو امانت گرانبها در بين مردم گذاشتند: قرآن و عترت{49}و تأکيد کردند که اين دو مکمل يکديگرند و از هم جدايي ناپذيرند. اما انديشه «حسبنا کتاب الله» بين اين دو جدايي انداخت و منع تدوين آثار رسالت و دور افتادن از دامان عترت و وارثان علوم پيامبر (ص) يکي از اين دو ثقل عظيم را ضايع کرد و امت اسلامي را از آن محروم ساخت. از عصر خليفه دوم به بعد، احبار يهودي و راهبان مسيحي با کسب مجوز قانوني، به بيان تاريخ و قصص انبياء اقدام کردند. از جمله کساني که در فرقه سازي نقش اساسي داشتند کعب الاحبار، وهب بن منبه وت ميم اوس داري هستند. اولي و دومي در اصل يهودي بودند ولي سومي مسيحي بود.

کعب الاحبار بنابر قولي، در زمان خلافت ابوبکر و بنابر قولي، در عصر خلافت عمر اسلام آورد. در مدت کوتاهي، توانست افکار مسلمانان را به خود جلب کند، تا آن جا که ذهبي درباره او مي گويد: «او ظرف علم از بزرگان علماي اهل کتاب است. جماعتي از تابعين از او روايت نقل کرده اند.»{50} و با عنوان «عالم به عهدين» توانست عقايد يهود را در بين مسلمانان ترويج کند. در روايات او، جسم داشتن و مرئي بودن خدا کاملاً مشهود است. اين دو مسأله بعدها در شمار عقايد اهل حديث درآمد. وي با انواع مکر و حيله توانست علاقه خليفه دوم را به خود جلب کند و پس از قتل خليفه دوم، توانست در قلب خليفه بعدي جا باز کند و حتي مقام مرجعيت ديني پيدا کند! خليفه سوم مشکلات فقهي خود را با او در ميان مي گذارد و از اين نظر، مورد اعتراض ابوذر بود{51}.

کعب الاحبار، در صدد زمينه سازي حکومت معاويه نيز بود؛ اما اجل بيش از اين به او مهلت نداد. از او نقل شده که مي گفت: «زادگاه پيامبر (ص) در مکه و هجرت او به طيبه (مدينه) و سلطنت او در شام خواهد بود.»{52} اين مطالب بعدها در روايات ابوهريره و ديگران تکرار شد.

وهب بن منبه شخصيت ديگري است که در اواخر خلافت عثمان به دنيا آمد و در سال 114ه.ق از دنيا رفت. او نيز به عنوان «عالم به عهدين» معروف شد و کتابي به نام قصص الابرار و قصص الاخيار درباره زندگي انبياء نوشت. وي در اواخر قرن اول هجري، که مسأله جبر و اختيار مطرح بود، از طرفداران نظريه جبر به شمار مي آمد و در بر افروختن آتش اين نزاع اساسي داشت. اعتقادات علماي يهودي و مسيحي به اين شکل وارد معارف اسلامي شد، تا آن جا که داستان خلقت آدم و حوا در تفسير طبري عيناً همانند تورات است که وهب بن منبه آن را نقل کرده است.

 

6- آشنايي با فرهنگ هاي بيگانه

وقتي قلمرو حکومت اسلامي گسترش يافت، مسلمانان يا پيروان اديان ديگر آشنا شدند. در اين بين، يهوديت و مسيحيت با تمسک به منطق ارسطويي و فرهنگ يوناني توانسته بودند مباني عقيدتي خود را با دلايل عقلي استحکام بخشند. مسلمانان در برخورد با آنها، خود را در نوعي خلاء فکري و عقيدتي مي ديدند و در نتيجه، ضربه پذيرتر بودند. با توجه به سعه صدري که روحيه اسلامي به مسلمانان داده بود به سرعت دست به کار ترجمه آثار فلاسفه يوناني و ايراني شدند و از اين سلاح ضد دشمن خود استفاده کردند. اين مسائل با پاسخ هاي مختلفي که بدانها داده مي شد موجب پيدايش فرقه هاي متعدد گشت.

 

7- رسوبات عقيدتي پيش از اسلام

اقوامي که اسلام مي آوردند در آيين قبلي خود، درباره عقايدي مانند خدا، صفات او، قضا و قدر، ثواب و عقاب و امثال تصورات خاصي داشتند. از اين موارد، آن چه آشکارا، بر خلاف اعتقادات اسلامي بود، مانند تعدد آلهه و بت پرستي، البته از دل هاي آنها رخت بر مي بست. ولي در مواردي که اعتقادات اسلامي داراي چند وجه بود، طبعاً آنان به سمتي که با اعتقادات سابق شان سازگار بود متمايل مي شدند؛ مثلاً، خداي يهود به شکل انسان توصيف شده بود، چشمان او درد مي گرفت، با حضرت آدم (ع) قدم مي زد، پشت درختي پنهان مي شد، با حضرت يعقوب (ع) کشتي مي گرفت و شکست مي خورد و امثال آن. معتقدان به اين مسائل وقتي اسلام را مي پذيرفتند به آياتي که در آنها درباره خدا، لفظ گوش، چشم و دست به کار برده شده بود متمايل مي گشتند. بنابراين، آنها در مورد اين الفاظ همين معناي ظاهري را در نظر مي گرفتند و مي گفتند که خدا واقعاً جسم يا گوش يا چشم دارد{53}.

 

8-اختلاف ذهنيت آدميان

انسان ها همواره طرز تفکرهاي مختلفي دارند به همین خاطر دو گروه اشاعره و معتزله ظهور و رشد کردند  ممکن است کسي خداوند را به اين صورت تصور کند: مالک الملک، فرمانرواي مطلق که کسي را ياراي فرمان دادن به او نيست؛ فعال ما يشاء، کسي که در احکامش مجال چون و چرا نيست؛ مختار است تا گناهکاران را ببخشد و نيکوکاران را پاداش دهد، آن که اگر قدرت کامله خود را ظاهر سازد سنگيريزه کوه مي شود، شب روز مي گردد و گرمي آتش به سردي مبدل مي شود؛ علت همه چيز است و انسان در افعال خود مختار نيست و آن چه مي کند همه فعل خداست. اينها تصورات و افکار «اشاعره» است.

در مقابل، ممکن است ديگري اين گونه در مورد خداوند بينديشد: تمامي احکام و کارهاي خداوند مبتني بر مصلحت است، ذره اي خالي از حکمت نيست، او نظام عالم را براساس و قاعده اي استوار ساخته است که هيچ خللي در آن راه ندارد، در اشياء خواص و تأثيري گذارده است که هيچ گاه از آنها منفک نمي شود، انسان را مختار آفريده و تمام افعال و احکام او براساس عدل و انصاف است. اينها افکار و تصوراتي است که اعتقادات «معتزله» را شکل مي دهد. گاهي نيز ممکن است اختلاف طبايع آدمي به صورت ديگري تصوير شود: بعضي عقل را به هر امري دخالت مي دهند و تا وقتي چيزي مستدل نشود آن را باور نمي کنند، اما ديگري ممکن است به هيچ وجه، اهل چون و چرا نباشد و هر حرفي را که از بزرگي مي شنود باور کند. اين طرز تفکرات در همه اعصار و قرون وجود داشته اند{54}.


9- طريقه معاشرت علما و محدثان

 از عوامل عمده اختلاف، روش معاشرت علما و محدثان بود. غالباً محدثان و علما جز با همکيشان خود با اهل هيچ کيش و مذهبي معاشرت نمي کردند؛ گاهي به دليل اين که معاشرت با غير را روا نمي دانستند و گاهي در تلاش و جستجوي احاديث و تفحص و تحقيق بودند و اين مجال را نداشتند که به امر ديگري بپردازند. علاوه بر اين، بعد مسافت و کمبود امکانات موجب مي شد تا صداي مخالف به گوش آنها نرسد. به عنوان نمونه، شيخ ما تريديه در اطراف خراسان با شيخ ابوالحسن اشعري در بصره معاصر بوده است. هر دو ضد نارسايي هاي «اهل حديث» قيام کردند و هر دو ريشه در اهل حديث دارند، هر چند ماترديدي به معتزله نزديک تر بود ولي هر دو مخالف معتزله بودند. با وجود اين، به دليل اين که از کار همديگر خبر نداشتند، اختلافات اين دو به اختلافات بين اشاعره و ماتريديه منجر شد{55}.


10 - حکومت ها و سلطه ها

موارد فراواني وجود دارد که نشان مي دهد حکومت ها براي رسيدن به مقصود خود، تفسير خاصي از متون ديني ارائه مي دادند و از آن با قدرت حمايت مي کردند. از سوي ديگر، درباره همان متن مقدس، تفسيرهاي ديگري نيز مطرح بود. در اين اوضاع و احوال، هر تفسيري طرفدار خاص خود را داشت و اين آغاز تشتت و تفرقه بود. بر اساس آيات قرآن کريم، عقيده به جبر عقيده اي شرک آلود است که عرب جاهلي از آن پيروي مي کرده: «افراد مشرک مي گويند اگر خدا نمي خواست ما و پدرانمان شرک نمي ورزيد يموچيزي را تحريم نمي کرديم.» (انعام. 148) اين عقيده جاهلي تا مدت ها در ميان مسلمانان رايج بود. واقدي از زني به نام «ام حارث» نقل مي کند که گفت: «در جنگ حنين ديدم که عمر بن خطاب پا به فرار گذارده است. به او گفتم اين چه کاري است؟ گفت تقدير است.»{56} ديگراني هم بودند که چنين اعتقادي داشتند: سيوطي از عبدالله بن عمر نقل مي کند که «مردي نزد ابوبکر آمد و گفت: آيا زنا به تقدير الهي صورت مي گيرد؟ وي در پاسخ گفت: آري. آن مرد گفت: چگونه مي توان گفت که خدا عملي را بر من تقدير نموده است. آن گاه مرا کيفر مي دهد؟ ابوبکر در پاسخ گفت: چنين است، اي فرزند زن بدبو! به خدا سوگند، اگر کسي پيش من بود مي گفتم با مشت بر بيني تو بکوبد (دماغت را به خاک بمالد.)»{57}.

حکومت اموي، نيز در ترويج مسأله قضا و قدر کوشيد. ابوهلال عسکري مي گويد: معاويه نخستين کسي است که مي گفت تمام کارهاي بندگان با اراده خدا انجام مي گيرد{58}. وقتي عايشه، همسر پيامبر اکرم (ص)، از معاويه باز خواست کرد که چرا بيعت فرزند خود، يزيد، را بر مردم تحميل مي کني در پاسخ گفت قضا و قدر الهي است و بندگان درباره آن از خود اختيار و اراده اي ندارند{59}. عبدالله بن عمر نيز وقتي در مورد يزيد به معاويه اعتراض کرد معاويه به او گفت: «من تو را از اين که وحدت مسلمانان را بر هم بزني و خونريزي در ميان آنان به راه اندازي باز مي دارم. خلافت فرزندم يزيد، قضاي الهي است و بندگان در آن اختياري ندارند»{60}.اين طرز تفکر به تدريج، به ديگران نيز سرايت کرد. وقتي عبدالله بن مطيع عدوي به عمر بن سعد وقاص اعتراض کرد که چرا حکومت همدان و ري را بر قتل حسين (ع) ترجيح دادي او در پاسخ گفت: «اينها اموري است که در علم الهي مقدر شده بود.»{61}.

دستگاه اموي درکنار اين ترويج، دست به جعل حديث در اين باره زد. صحاح سته پر از اين احاديث مي باشد. اصول اعتقادات اهل حديث بر چنين احاديثي بنا شده است. احمد بن حنبل، پيشواي اهل حديث، چنين مي گويد: «القدر خيره و شرهو قليله و کثيره و ظاهره و باطنه و حلوه و مره و محبوبه و مکروهه، حسنه و سيئه و اوله و آخره من الله قضاء قضاه و قدر قدره.»{62}

شيخ ابوالحسن اشعري در اين باره، مي گويد: «خداوند مؤمنان را بر اطاعت موفق گردانيده و آنها را هدايت نموده و کافران را گمراه کرده و هدايت ننموده است ... خير و شر، قضا و تقدير الهي است و ما به خير و شر، شيرين و تلخ تقدير ايمان داريم و مي دانيم که آن چه به ما نرسيده امکان نداشته است که برسد و آن چه بر سر ما آمده امکان نداشته از ما باز گردد. بندگان براي خود سود و زياني را مالک نمي شوند، مگر چيزي را که خدا بخواهد»{63}.

 
11 - واکنش هاي اجتماعي، عقلي و ديني

 پس از اختلاف بر سر امانت و مسأله ايمان و کفر، اختلاف پيرامون جبر و اختيار انسان پديد آمد و اين ماجرا به پديد آمدن دو فرقه جبريه، يعني پيروان اعتقاد به جبر و مختار نبودن انسان، قدريه، يعني پيروان تفويض و اختيار مطلق انسان، انجاميد. نخستين کساني که اعتقاد به آزادي مطلق انسان و نفي قضا و قدر الهي را مطرح کرده اند غيلان دمشقي بوده و در مقابل، جهم بن صفوان و استادش جعد بن درهم افرادي بودند که نخستين بار به جبر مطلق معتقد شدند. جهميه يعني پروان جهم بن صفوان، که جبريه هستند جزء مرجئه جبريه و غيلائيه، پيروان غيلان دمشقي قدري، جزء مرجئه قدريه محسوب مي شوند. مقصود از قدريه گروهي است که براي انسان نوعي اختيار و آزادي قايل بودند. پيدايش مذهب قدريه، واکنش هاي اجتماعي و عقلي در برابر اعتقاد به جبر بود که محدثان دستگاه حاکم آن را ترويج مي کردند. گروه قدريه، که جرمي جزء نشر عقيده اختيار و آزادي نداشتند، به عنوان نافيان قضا و قدر مواخذه، تنبيه و به دار آويخته مي شدند. معبد جهني، که يکي از مؤسسان فرقه قدريه است، به حسن بصري گفت: «فرزندان اميه خون ها مي ريزند و مي گويند که کارهاي ما بر طبق تقدير الهي است. حسن بصري در پاسخ گفت: آنان دشمنان خدا هستند و دروغ مي گويند»{64}. هر چند خلفا بي وقت در عيان اختيار و اراده انسان را از بين بردند ولي اين نوع طرز تفکر تکون پيدا کرده بود و بعدها به صورت يک فرقه اساسي به نام معتزله درآمد.

 

12 - فاصله از اسلام اصيل و انشقاق در حوزه رهبري

از ديدگاه سيد جمال الدين اسدآبادي تمايلات و گرايشات فرقه اي و فرقه سازي ها از اول قرن سوم هجري دنباله انشقاق اساسي در دستگاه رهبري يعني خلافت بعد از خلفاي راشدين و تبديل آن به سلطنت و تقسيم سلطنت يا خلافت واحد به چند خلافت بود که پس از آن هجوم مغولان و تيموريان و حکومت زور داشت آنها در ميان مسلمانان سبب تشديد اختلاف ميان آنان شد و باعث شد که رابطه اقدام مسلمان با هم قطع شود و از حال يکديگر غافل شوند و وحدت اسلامي به کلي از هم بپاشد و در پي آن حوادث تاريخي جامعه مستحکم اسلامي تجزيه گشت و هر کدام از آنها داراي فرقه شدند و هر فرقه به دنبال خواست ها و تمايلات خود رفت عده اي به سوي حکومت و عده اي ديگر به طرف مذهب روي آوردند و به تدريج آثار آنان و عقايد و ايماني که مسلمانان قرون اوليه را به سمت وحدت و يگانگي دعوت مي کرد از مسلمانان زايل شد که نتيجه فاصله گرفتن از اسلام اصيل و جدائي مقام ديني و معنوي از مقام سياسي و تبديل خلافت به سلطنت بود{65}.

 

پیشنهادات و راهکارها

با بررسي علل و عوامل فرقه گرائي در جهان اسلام و با نگاهي اجمالي به تاريخ صدر اسلام مشاهده مي شود که روند مخالفت ها از زمان پيامبر بزرگ اسلام (ص) و در مقابل آن حضرت شروع مي شود و به تدريج قويتر شده در اواخر عمر شريف آن حضرت به صورت يک جريان سياسي در مي آيد که در نهايت در سقيقه بني ساعده حکومت را به دست مي گيرد و امت اسلامي بدين شکل متشت و متفرق مي شود و همين تشتت موجبات انشقاق جامعه يکپارچه اسلامي و امت واحده اي که پيامبر گرامي اسلام (ص) در دوران رسالت خود با مصائب فراوان آن را در قالب حکومت ديني تأسيس کرده بودند، گرديد. حال به هر ميزان که کشورهاي اسلامي و امت اسلامي همگرایي و اتحاد ميان خود را تقويت کنند احياء مجدد وحدت اسلامي ممکن خواهد شد از جمله مهمترين راه کارهايي که در راستاي تقويت وحدت و اتحاد امت اسلامي مي توان بر شمرد به شرح زير است:

 

1 .تکيه بر اشتراکات مذهبي

 مسلمانان داراي يک کتاب آسماني، يک پيامبر و يک قبله گاه هستند و اعتقادات ديني آنان يکسان است. عقل و شرع اقتضا مي کنند که بر مشترکات فراوان تکيه شود و از برجسته کردن اختلافات جزيي پرهيز گردد. مسلمانان از هر فرقه و مذهبي با شعار توحيد و زير پرچم «لا اله الا الله» گرد هم آيند و در عين کثرت و تعدد، وحدتي مثال زدني خلق نمايند.

 

2 . پرهيز از دامن زدن به اختلافات

وجود اختلاف بين پيروان مذاهب گوناگون امري طبيعي است، بحث و تبادل نظر علمي درباره آنها هم مسأله اي عادي است، اما اختلافات بيش از آن که در اصول باشد، در فروع است و نمي تواند و نبايد مانع وحدت امت اسلامي شود. مطرح کردن مسائل اختلافي و دامن زدن به آنها در بين پيروان مذاهب و در فضاهاي غير علمي، نه تنها مشکلي از مشکلات امروز مسلمانان را حل نخواهد کرد، بلکه روز به روز فاصله آنها را از يکديگر بيشتر خواهد نمود.

 

3 . حفظ حرمت يکديگر

افزون بر مقدسات مشترکي که همه مسلمانان از آن برخوردارند، يکسري اعتقادات هم از مختصات هر مذهب است. نبايد پيروان مذاهب اسلامي مقدسات يکديگر را مورد هتک و اهانت قرار دهند و به تحريک يکديگر بپردازند به راستي چرا در دو دهه اخير دامنه اهانت به مقدسات مسلمانان گسترش يافته؟ چرا هر از چند گاهي در گوشه اي از دنيا مقدسات مسلمانان مورد هتک قرار مي گيرد؟ و پس از مدتي تعدادي از مسلمانان از خود حساسيت نشان داده و مسائل به فراموشي سپرده مي شود؟ آيا جز اين است که راه هتک حرمت مسلمانان گشوده شده و مسلمانان حساسيت لازم را از خود نشان نمي دهند؟ اگر در نخستين حلقه از اين حلقات عکس العمل مناسب نشان داده مي شد، حلقات ديگر اين زنجيره ادامه نمي يافت.


4 . گفتگوي رهبران مذاهب اسلامي

تفاهم و همدلي علماي برجسته مذاهب اسلامي و کاستن از سوء تفاهمات و تشويق پيروان مذاهب به همدلي و وحدت و وادار کردن دولتمردان خود به اتحاد با کشورهاي اسلامي به جاي اعتماد به دشمنان اسلام، اصل مهم ديگري است که در اين عرصه قابل توجه است. اين امر بدون گفتگوي مستمر و ارتباط سالم علمي و فرهنگي مداوم امکان پذير نيست. قطعاً براي جهان اسلام «گفتگوي بين مذاهب اسلامي» بر «گفتگوي بين اديان و تمدن ها» تقدم دارد. اگر دنياي اسلام در مرحله نخست قدم هايي بردارد، در عرصه گفتگوي بين اديان و فرهنگ ها و تمدن ها نيز توفيقات بيشتري کسب خواهد کرد.


5 . تعميق روابط کشورهاي اسلامي

تعميق روابط دولت هاي اسلامي و کاهش اختلافات و تنش ها يکي ديگر از اصول لازم الرعايه در اين عرصه است. هر چند وابستگي بسياري از دولت هاي اسلامي به قدرت هاي بزرگ، روابط حسنه بين کشورهاي اسلامي را با مشکل رو به رو ساخته، اما نزديکتر شدن دولت هاي اسلامي به يکديگر تأکيد بر منافع مشترک بر محور تعاليم اسلامي، زمينه سوء استفاده ي دشمنان اسلام را از جدايي بين کشورهاي اسلامي کاهش خواهد داد. اين مهم مي تواند با فعال تر شدن عالمان و نخبگان کشورهاي اسلامي و دعوت توده هاي مردم به وحدت و همدلي و در نتيجه واداشتن دولت هاي اسلامي به تعميق روابط با يکديگر تحقق يابد. اميد است که در پرتو رعايت اصول ياد شده مسلمانان حرکت به سمت ايجاد امت اسلامي و تشکيل جبهه متحد کشورهاي اسلامي را آغاز کنند. آن چه در دنياي امروز متداول است که با تشکيل اتحاديه ها، اهداف مشترک خود را پيش مي برند، مي توانند ميان کشورهاي اسلامي نيز تحقق يابد. مسلمانان با جمعيتي يک و نيم ميلياردي و برخورداري از امکانات کم نظير، توانايي تبديل شدن به يک قطب نيرومند بين المللي را دارند. با تشکيل قطب نيرومند دنياي اسلام، همه اجزاي اين پيکره احساس قدرت نموده و از تعارض بيگانگان در امان خواهند بود. امام خميني(ره) با طرح «دولت اسلامي با جمهوري هاي آزاد و مستقل» آرمان خود را در عصر کنوني در ارتباط با کشورهاي اسلامي ترسيم کردند و همچنین مقام معظم رهبری بارهای بر لزوم حفظ وحدت میان مسلمانان و پرهیز از نفاق و تفرقه میان آنان تاکید ورزیده است.


پي نوشت ها

1-دهخدا، علي اکبر، فرهنگ دهخدا

2-معين ، محمد فرهنگ معين

3-نفيسي، علي اکبر ، فرهنگ نفيسي
4. آقابخشي، علي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، نشر چاپار، 1383، ص61.
5. عليزاده، حسن، فرهنگ خاص، تهران، نشر روزنه، 1381، ص 259.
6.  رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب کلامي، ص 13.
7. بغدادي، ابومنصور عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، مقدمه محمد محي الدين، ص 6.
8. سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 1، ص 23.
9. همان، ج 1، ص 35.
10. مقدمه الفرق بين الفرق، ص 7.
11. شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 38-39.
12. المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 151.
13. سبحاني، جعفر، همان، ج 1، ص 32.
14. حلبي، علي اصغر، تاريخ انديشه هاي سياسي در ايران و جهان اسلام، صص 2-16 و 51.
15. همان ، ص 35.
16. « اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و ...» (نساء. 59) / «اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا ...» (انفال. 46).
17. بغدادي مي گويد: «کان المسلمون عند وفاه رسول الله (ص) علي منهاج واحد في اصول الدين و فروعه، غير من اظهر وفاقاً  واضمر نفاقاً.» (الفرق بين الفرق، ص 35)  شهرستاني نيز در کتاب الملل و النحل، ص 21، نظير همين عبارت را دارد.
18.  ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 861.
19. ابن هشام، السيره النبويه، ج 3، ص 331/  ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 861.
20. اشاره اي است به حديث منزلت که پيامبر اکرم (ص) به علي (ع) فرمودند: «يا علي، تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي، جز آن که پس از من پيامبري نخواهد بود.» (ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 278
21. عن جابر بن سمره قال: خطبنا رسول الله (ص) بعرفات «قال المقدمي في حديثه: سمعت رسول الله (ص) يخطب بمني و هذا لفظ حديث ابن الربيع، فسمعته يقول: لن يزال هذا الامر عزيزاً ظاهراً يملک اثناعشر کلهم ثم لغط القوم و تکلموا فلم افهم قوله بعد کلهم ...» (احمد بن حنبل، المسند، بيروت، الطبعه الثانيه، بيروت، دارالفکر، 1414، ج 7، ص 428، حديث 2981.
22.  احمد بن حنبل، همان، ج 7، ص 428، حديث 20981 / منتخب الاثر في الامام الثاني عشر، ص 11 به نقل از صحيح ابي داوود، ج 2، کتاب المهدي، ص 207.
23. ان النبي (ص) قال: لايزال اهل هذا الدين ينصرون علي ناوأهم عليه الي اثني عشر خليفه فجعل الناس يقومون و يقعدون و تکلم بکلمه لم افهمها ... » الغيبه / احمد بن حنبل، همان، ج 7، حديث 20993.
24. صحيح مسلم، ج 3، ص 1453، کتاب الاماره، حديث 9/ احمد بن حنبل، همان، ج 7، ص 435، حديث 2120

25-ابن ابي الحديد، همان، ج 1، ص 77 و ج 2، ص 21.
26. طبري، همان، ج 2، ص 445و ج 4، ص 1794.
27. همان، ج 4، صص 1311-1313.
28. ابن اثير، همان، ج 2، ص 122/ طبري، همان، ج 2، ص 426/ احمد بن حنبل، همان، ج 3، ص 246.
29. ابن اثير، همان، ج 2، ص 122/ طبري، همان، ج 2، ص 426.

30-صحيح مسلم، ج 3، کتاب الوصيه ص 1257.

31-صحيح مسلم، ج 3، کتاب الوصيه ص 1259.
32. ابن ابي الحديد، همان، ج 1، ص 165.
33. شهرستاني، همان، ج 1، ص 36.
34. طبري، همان، ج 2، ص442 / ابن اثير، همان، ص 219.
35. کليني، اصول کافي، ج 2، ص 3.
36 . نهج البلاغه، خطبه 192.
37 . ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 20.  
38. پيشين، ج 6، ص 10؛ «و اله ما اضطرک الي هذا الامر الحسد لابن عمک» / طبري، همان، ج 3، ص 109 و ج 2، ص 446.
40. براي توضيح بيشتر مراجعه کنيد به ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ص 10 و ابن ابي الحديد، همان، ج 2، ص 212.
41.  پيشين، ج 2، ص 271.  
42 – 43-44. همان، ج 3، ص 98 و ج 8، ص 17 و ص 271.  
45.  احمد بن حنبل، همان، ج 3، ص 12-13 / سنن دارمي، ج 1، ص 119.  
46. کنز العمال، ج 10، ص 295، حديث 29490.  
47. بخاري، همان، باب 77، ج 1، ص 114.  
48. سبحاني، ج 1، ص 64.  
49. به اين مضمون حديث ثقلين، در کتاب غايه المرام 39 حديث از اهل تسنن و 82 حديث از شيعه نقل شده است.

50-سبحاني، همان، ج 1، ص 72، به نقل از محمد بن احمد ذهبي، تذکره الحفاظ، ج 1، ص 52.
51. سبحاني، همان، ج 1، ص 76، به نقل از مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 339-340.
52. سبحاني، همان، ص 77، به نقل از سنن دارمي، ج 1، ص 5.
53. شبلي نعماني، تاريخ علم کلام، ص 8-9.
54. همان، ص 10-9.
55. جعفر سبحاني، همان، ج 3، ص 7.
56. واقدي، مغازي، ج 3، ص 690.
57. السيوطي، تاريخ الخلفاء، ص 106و 107.
58. محمد تقي الشيخ التستري، الاوائل، ج 2، ص 125.
59. ابن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ص 183.
60.  پيشين، ج 1، ص 171.
61. ابن سعد، طبقات الصحابه، ص 148.
62. احمد بن حنبل، طبقات الحنابله، ج 1، ص 15، کتاب السنه، ص 44-50.
63.  ابوالحسن اشعري، همان، ص 325 و 320.
64. سبحاني، همان، ج 3، ص 103، به نقل از الخطط المغريزيه، ج 2، ص 356.
65.  موثقي، سيد احمد، علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمين در انديشه سيد جمال الدين اسدآبادي، ص 96-97

 

تلخیص و اضافاتی بر مقاله «عوامل فرقه گرایی در اسلام» نوشته محمد فاضل صدري

 

 

ارسال نظر
captcha