اهل سنت معتقد است که پيامبر (ص) براي خود جانشيني معين نکرده است و اصولاً تعيين امام و خليفه مسأله اي انتخابي است که بايد توسط مردم يا شوراي حل و عقد مشخص شود. در مقابل، شيعه معتقد است که امامت و پيشوايي مسلمانان در همه ابعاد ديني و دنيوي يک منصب الهي است که توسط خداوند تعيين مي‌شود. اين منازعه که در اين سال يازدهم هجري پديد آمد، باعث پيدايش و ظهور دو فرقه مهم اهل سنت و شيعه شد.

به گزارش گروه وحدت فرهنگ سدید، مسلمانان در زمان پيامبر گرامي اسلام (ص) از وحدت خاصي برخوردار بودند ولي پس از درگذشت آن حضرت خیلی زود شکاف ميان امت اسلامي پديدار شد و آن وحدت و ايثار جاي خود را به جدال و نزاع قومی- مذهبی داد. این چنین بود که از همان ابتدای صدر اسلام فرقه‌های زیادی در جهان اسلام شکل گرفت. تاکید بر وحدت و پرهيز از تفرقه از دستورات اکيد قرآن کريم و پيشوايان ديني ماست؛ دستور اعتصام به ريسمان الهي در سوره آل عمران، برادري مؤمنان در سوره حجرات و مشترک بودن اعتقادات ديني مسلمانان و يکي بودن کتاب آسماني و قبله گاه آنان همگي بيانگر وحدت حقيقي بين مسلمانان است. وحدت در شرايط کنوني جهان ضرورت انکارناپذير دنياي اسلام است و دولت‌ها و ملت‌هاي اسلامي تنها در سايه اتحاد و انسجام و در پرتو تعاليم قرآن کريم و دين مبين اسلام مي توانند سرنوشتي سعادتمندانه و قدرتمندانه داشته باشند. مع الاسف دشمنان اسلام و مسلمين براي ايجاد تفرقه در طول تاريخ با ترفند و شگرهای متعددی با صرف هزینه های هنگفت سبب شکاف بين پيروان مذاهب اسلامي شده‌اند. آنها وحدت اسلامي را به عنوان مانع جدي اهداف استعماری خود می دانند و به هر طریق ممکن به دنبال فرقه‌گرایی و درگیری مذهبی بین مسلمانان هستند. در این نوشتار ضمن بررسی علل پیدایش و رشد فرقه گرایی در صدر اسلام، راهکارهای رسیدن به وحدت اسلامی که امروز از اوجب واجبات است مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است:


فرقه و فرقه‌گرايي

واژه فرقه از مصدر فرق به معناي جدایي است. در فرهنگ دهخدا فرقه به معناي گروه مردم و فرقه زدن به معناي راه گروهي را رفتن تعريف شده{1} فرقه نیز به مفهوم طايفه، دسته و گروه، به کار برده شده است{2} در فرهنگ نفيسي در معناي فرقه علاوه بر مفهوم گروه و مردم مفهوم جدايي و مفارقت هم به کار برده  شده است{3} در قرآن کريم اشاراتي به واژه فرقه وجود دارد که از جمله واضح ترين آن خداوند درآيه 159 سوره انعام مي فرمايد: «ان الذين فرقوا دينهم و کانو شيعاً لست منهم في شيء انما امرهم الي الله ثم ينبئهم بما کانوا يفعلون». در فرهنگ علوم سياسي در تعريف فرقه گرايي آن را در مورد بخشي از جامعه که از مذهب رسمي جدا شده يا به آييني گرويده باشند و توسط همگان به رسميت شناخته شده باشد به کار برده.{4} در فرهنگ خاص علوم سياسي فرقه گرايي به معناي قطع رابطه با افراد بيرون از يک گروه و تعصب شديد نسبت به گروه خود و در نتيجه تبديل شدن به دسته اي جدا از مردم، به کار برده شده است{5} در مجموع مي توان گفت فرقه بر گروه يا حزبي دلالت دارد که نظريات و پيشواي مشترکي دارند و در اصطلاح فرقه به شاخه هاي فرعي که در اديان به وجود مي آيد اطلاق مي شود.


حدیثی که از پیامبر اکرم (ص) از طريق شيعیان و اهل سنت در کتب حديث روايت شده است. ایشان می فرماید: امت موسي (ع) پس از او به هفتاد و يک فرقه و امت عيسي (ع) پس از وي به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدند، و پس از من امتم به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهند شد که تنها يک فرقه اهل نجات خواهد بود، چنان که از فرقه هاي هر يک از دو امت موسي (ع) و عيسي (ع) نيز تنها يک فرقه اهل نجات بود{6}. عده اي از محققان اسلامي حديث مزبور را از نظر سند قابل اعتماد ندانسته و آن را نپذيرفته اند، که ابن حزم از آن جمله است. عده اي از آنان نيز آن را مسکوت گذاشته و نفياً و اثباتاً درباره آن سخني نگفته اند که ابوالحسن اشعري و فخرالدين رازي از اين دسته اند. و گروه سوم کساني اند که آن را پذيرفته و درصدد شمارش فرقه هاي هفتاد و سه گانه و تعيين فرقه ناجيه برآمده اند{7}
با اين حال شايد بتوان کثرت نقل و استفاضه حديث در کتب شيعه و اهل سنت را دليل بر درستي حديث از نظر سند دانست{8}

بدين جهت بايد به بررسي مفاد و مدلول آن پرداخت.

نخستين سؤالي که در مورد مدلول حديث مزبور مطرح مي شود اين است که مقصود از فرق هفتاد و سه گانه کدام يک از فرقه هاي اسلامي است؟ اگر مقصود فرق اصلي و محوري است، تعداد آنها کمتر از هفتاد و سه فرقه است، و اگر مقصو انشعابات و شاخه هايي است که از هر يک از فرق محوري پديد آمده است، تعداد آنها بيش از هفتاد و سه فرقه است.

به اين سؤال، پاسخ هاي گوناگوني داده شده است که دو نمونه را يادآور مي شويم:

الف ـ مقصود از رقم هفتاد و سه تعداد حقيقي فرق اسلامي نيست، بلکه اين رقم کنايه از فزوني فرقه هايي است که پس از پيامبر اکرم (ص) در جهان اسلام پديد آمده است. همان گونه که مقصود از رقم هفتاد در آيه 80 سوره توبه «ان تستغفر لهم سبعين مره فلن يغفر الله لهم» اين است که منافقين هرگز مورد مغفرت الهي قرار نخواهند گرفت، و معني حقيقي آن مقصود نيست. ولي سياق روايت که نخست تعداد فرقه هاي يهود و نصاري را با رقم هاي 71 و 72 نام مي برد، آن گاه رقم 73 را درباره فرقه هاي امت اسلامي يادآور مي شود، با چنين توجيهي سازگار نيست{9}.

ب ـ آن چه مؤلفان ملل و نحل را در تطبيق اين حديث بر فرق اسلامي دچار اشکال کرده اين است که از آنان خواسته اند حديث را بر فرقه هايي که قبل از آنان، يعني حدود سه قرن اول اسلامي، پديد آمده است منطبق سازند، در حالي که حديث از پيدايش افتراق در امت اسلامي سخن مي گويد، و زمان آن را تعيين نکرده است بنابراين ممکن است رقم ياد شده در حديث در طول حيات امت اسلامي تحقق يابد، بدين صورت که در هر قرن يا عصري فرقه اي ظاهر گردد. آن گاه در همان فرقه، دسته بندي ها و انشعاباتي پديد آيد، و در نتيجه 73 فرقه اصلي و محوري پديدار گردد، و هر يک داراي شاخه هايي باشد، زيرا هر گاه حديث از نظر سند پذيرفته شود و از پيامبر اکرم (ص) صادر شده باشد، قطعاً واقع خواهد شد و فرضيه مزبور مي تواند توجيه معقولي براي آن به شمار آيد، هر چند تعيين مصداق و بازشناسي فرقه هاي اصلي از متفرعات و شاخه هاي آنها به صورت قطعي امکان پذير نباشد {10}.

در اکثر نقل هاي حديث هفتاد و سه فرقه، يک فرقه اهل نجات و بقيه اهل دوزخ شناخته شده است. اين مطلب سبب طرح بحث ديگري درباره مفاد حديث شده و آن اين که فرقه ناجيه کدام است؟ در پاره اي از احاديث براي فرقه ناجيه نشانه های زير بيان شده است: الجماعه؛ مقصود از کلمه جماعت، يا جميع مسلمانان است{11} در مقابل يهود و نصاري و مذاهب غير اسلامي، و يا اکثريت مسلمانان است در مقابل اقليت. ولي هيچ يک از آن دو پذيرفتني نيست، زيرا لازمه فرض نخست اين است که همه مسلمانان اهل نجاتند، و اين مطلب با متن حديث تعارض دارد. و فرض دوم نيز صحيح نيست، زيرا اکثريت به خودي خود دليل بر حقانيت نخواهد بود، بلکه در طول تاريخ پيوسته جريان برعکس بوده است. يعني مخالفان پيامبران اکثريت را تشکيل مي داده اند. چنان که قرآن کريم در سوره يوسف آيه 103 نيز اکثريت افراد را گرفتار انحراف مي داند و خطاب به پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: «و ما اکثر الناس و لو حرصت بمؤمنين» و باز همان سوره آيه 106 مي فرمايد «و ما يؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون». و عبارت هاي «و لکن اکثر الناس لا يعلمون» در همان سوره آيه 21 و «قليل من عبادي الشکور» در سوره سبأ آيه 13 و نظاير آن نيز گوياي اين مدعاست. گذشته از اين مقياس اکثريت، در عمل نيز با مشکل مواجه خواهد بود، زيرا در طول تاريخ مذاهب و فرق، اکثريت و اقليت داراي نوسان بوده است.

در احاديثي که از طريق شيعه و اهل سنت از پيامبر اکرم (ص) روايت شده، اهل بيت آن حضرت به عنوان کشتي نجات شناخته شده است، چنان که حاکم بر کتاب مستدرک از ابوذر روايت کرده که در حالي که دست در خانه کعبه آويخته بود مي گفت از پيامبر (ص) شنيدم که مي فرمود: «ان مثل اهل بيتي فيکم، مثل سفينه نوح من قومه، من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق» {12} موقعيت اهل بيت من در ميان شما همانند موقعيت کشتي نوح در ميان قوم او است، که هر کس بر آن سوار شد نجات يافت، و هر کس از آن روي برتافت، غرق گرديد. ابن حجر در معناي حديث چنين گفته است: « وجه تشبيه اهل بيت پيامبر (ص) به کشتي نوح اين است که هر کس آنان را دوست بدارد و آنان را بزرگ بشمارد و از هدايت دانشمندان اهل بيت (ع) بهره مند می‌شود، از تاريکي مخالفت با حق نجات خواهد يافت، و هر کس از آنان روي برتابد، در درياي کفران نعمت الهي غرق و در ورطه طغيان هلاک مي شود»{13}.

 

شروع فرقه گرایی در صدر اسلام

در عصر پيامبر اکرم (ص) به دليل دسترسي به وحي و حضور آن حضرت، اختلاف اعتقادي چنداني در ميان مردم نبود و اگر احياناً اختلافي پيش مي آمد، با مراجعه به آن حضرت برطرف مي شد. با رحلت ايشان و منقطع شدن وحي، اختلاف نظرها و به دنبال آن منازعات اعتقادي آشکار شد که به ترتیب عبارتند از:  

 

1- نخستين اختلاف: شيعه و اهل سنت

در حالي که حضرت علي بن ابي طالب (ع) به دستور پيامبر (ص) مشغول مراسم تدفين ایشان بودند، عده اي از مهاجرين و انصار در محلي به نام «سقيفه بني ساعده» جمع شدند و به نزاع درباره شخص خليفه و امير پرداختند. انصار پيشنهاد کردند که از آنها يک امير و از مهاجرين امير ديگر برگزيده شود. اما ابوبکر با نقل حديث «الائمه من قريش»  امام را در قبيله قريش منحصر کرد و پس از آن عمر بي‌درنگ با ابوبکر بيعت کرد و ديگران نيز تبعيت کردند. اما گروه ديگري از مسلمين که در رأس آنها امام علی (ع) و اصحاب خاص پيامبر (ص) همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابن مسعود و سهل بن حنيف با استناد به آيات قرآن و احاديث پيامبر (ص)، بر آن بودند که امام و خليف پيامبر (ص) با نص از سوي خداوند تعيين شده است و رسول خدا (ص) نيز بارها او را معرفي کرده است. از همين جا بود که امت اسلامي به دو فرقه اهل سنت و شيعه تقسيم شدند. اهل سنت معتقد است که پيامبر (ص) براي خود جانشيني معين نکرده است و اصولاً تعيين امام و خليفه مسأله اي انتخابي است که بايد توسط مردم يا شوراي حل و عقد مشخص شود. در مقابل، شيعه معتقد است که امامت و پيشوايي مسلمانان در همه ابعاد ديني و دنيوي يک منصب الهي است که توسط خداوند تعيين مي‌شود. اين منازعه که در اين سال يازدهم هجري پديد آمد، باعث پيدايش و ظهور دو فرقه مهم اهل سنت و شيعه شد که اکثر مذاهب اسلامي را مي توان زير مجموعه اين دو فرقه قرار داد{14}.

 

2- دومين اختلاف: خوارج، مرجئه و معتزله

در اثناي جنگ صفين که ميان امام علي (ع) و معاويه در سال هاي 36 و 37 ق. در گرفت، اختلافي در سپاه امام علي (ع) رخ داد که مبدأ پيدايش فرقه اي به نام خوارج گرديد. هر چند در آغاز به نظر مي رسيد که خوارج صرفاً فرقه اي سياسي ـ نظامي هستند، اما در ادامه به يک فرقه اعتقادي ـ مذهبي تبديل شدند. مهمترين اعتقاد خوارج اين است که مرتکب کبيره کافر است. اين اعتقاد هر چند در گام نخست براي توجيه خروج بر امام مسلمين به صورت ساده و ابتدايي ابراز شد اما به تدريج ديگر خوارج با استدلال با آيات و احاديث رنگ کاملاً کلامي و مذهبي بدان دادند و همين کار باعث شد تا خوارج به عنوان يک فرقه مذهبي در آيند. فرقه معتزله نيز در واکنش به اختلاف خوارج و مرجئه پيرامون مسأله ايمان و کفر مرتکب کبيره، شکل گرفت؛ معتزليان در اين مسأله راهي ميانه را برگزيدند{15}.


زمينه ها و علل پيدايش فرقه گرايي در اسلام

ريشه‌ يابي علل شکل گيري فرق اسلامي و بروز اختلافات ميان امت اسلامي از دو نظر قابل بررسي است الف) تاريخي ب) کلامي
هر چند تفکيک کامل اين دو بحث از يکديگر ممکن نيست ولي مي توان دو بحث جداگانه دانست. آن چه در اين نوشتار مورد توجه است بحث اول است. در ريشه يابي تاريخي، بايد عصر پيامبر گرامي اسلام (ص) از ابتدا مورد بررسي قرار گيرد که آيا در عصر آن حضرت اختلاف و تفرقه اي در کار بوده است، يا خير؟ روشن است که وجود شريف پيامبر اکرم (ص) آينه تمام نماي اسلام است و اختلاف با او اختلاف با خدا و تبعيت از او تبعيت از خدا مي باشد{16}بنابراين، جريان اختلاف کننده با پيامبر اکرم (ص) جرياني فرعي و انشعابي خواهد بود و به تبع او، پيروان او نيز نمي توانند جريان عمده اسلامي به حساب آيند.

آيا تمامي صحابه پيامبر اکرم (ص)، آن گونه که خدا از آنها خواسته بود، تسليم محض فرامين رسول اکرم (ص) بودند؟ روشن است که تمام صحابه در يک رتبه از ايمان نبوده اند. در کنار اصحابي که در راه اسلام از هيچ چيز خود مضايقه نمي کردند، متأسفانه افرادي هم بودند که از سر ناداني و يا هوي و هوس با پيامبر اکرم (ص) به منازعه و مجادله بر مي خاستند. گر چه نويسندگان ملل و نحل غالباً صحابه را عادل شمرده و تمام اختلافات را به کفار و منافقان نسبت مي دهند{17}اما کساني نيز بودند که با پيامبر اکرم (ص) در مواضع متعدد از در مخالفت درآمدند و دستورات آن حضرت را ناديده گرفتند. اينان اگر چه در عصر پيامبر اکرم (ص) فرقه سازي نکردند ولي زمينه ساز تفرقه امت اسلامي پس از وفات آن حضرت شدند. بنابراين، مي توان اين بحث را تحت دو عنوان مورد بررسي قرار داد:


الف) زمينه هاي پيدايش فرق اسلامي

 
1-  مخالفت با صلح حديبيه

جريان صلح حديبيه، که در سال ششم هجرت واقع شد اين است که پيامبر (ص) شبي در خواب ديدند که با اصحاب خود به مکه تشريف بردند و عمل عمره به جاي آوردند. صبح روز بعد، خواب را براي اصحاب خود بيان کردند و در تعبير آن فرمودند: «ان شاءالله، به مکه خواهيم رفت و عمل عمره به جاي خواهيم آورد»{18} در همان سال، رسول اکرم (ص) به دليل اشتياقي که به زيارت خانه خدا داشتند به سوي مکه معظمه حرکت کردند. هنگامي که به حديبيه ـ چاهي در نزديکي مکه ـ رسيدند کفار قريش با خبر شدند و با تجهيزات جنگي در مقابل ايشان درآمدند و از ورودشان به مکه ممانعت کردند. از آن جا که پيامبر (ص) براي زيارت حرکت کرده بودند و تصميم جنگ نداشتند، همچنين بنابر مصالحي که تشخيص مي دادند، صلح نامه اي نوشتند و از همان جا بازگشتند.

اما با اين که آن حضرت زمان ورود به مکه را تعيين نکرده بودند، بعضي از صحابه به ايشان اعتراض کردند. ابن هشام در کتاب السيره النبويه مي نويسد: «وقتي اوضاع آرام شد و تنها کتابت صلح نامه باقي ماند، عمر بي درنگ نزد ابوبکر رفت و به او گفت: آيا او رسول خدا نيست؟ گفت: هست. گفت: آيا ما مسلمان نيستيم؟ ابوبکر گفت: هستيم، گفت: پس چرا در راه دين خود تن به خفت و ذلت دهيم؟» او در واقع مي خواست ابوبکر را با خود همدست کند. سپس خدمت رسول اکرم (ص) رفت و همين مطالب را تکرار کرد. آن حضرت فرمودند: «من رسول و فرستاده خدا هستم و آن چه اظهار داشتم واقع خواهد شد.»{19}در همان جا، جبرئيل بر ايشان نازل شد و فرمود: «همانا پروردگار متعال رؤياي رسولش را تصديق نمود. البته به مسجدالحرام داخل خواهيد شد. در حالي که سرها را تراشيده و تفصير کرده و در دل خوف نداشته باشيد، پس خداوند آن چه را که شما نمي دانيد دانست و به زودي، فتح و پيروزي نصيب شما خواهد شد» (فتح/27).

 

2 - ممانعت از خطابه پيامبر اکرم (ص) در حجه الوداع

پيامبر اکرم (ص) از ابتداي رسالت {20} در طي دوراني پرفراز و نشيب پيوسته بر جانشيني حضرت علي (ع) تأکيد داشتند{21}.

اما در بعضي از اين موارد، با عناصري که روح انقياد و تسليم در آنها نبود مواجه مي شدند؛ از جمله: بسياري از راويان نقل کرده ا ند که پيامبر اکرم (ص) در ضمن خطابه اي در مني و بنا بر قولي در عرفات{22} مي خواستند جانشينان پس از خود را براي مردم معرفي کنند اما عده اي با ايجاد سر و صدا و داد و فرياد، مجلس را بر هم زدند و نگذاشتند که سخنان آن حضرت به گوش مردم برسد. احمد بن حنبل در المسند و ابي داوود در صحيح خود از جابربن سمره نقل مي کنند پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «لايزال هذا الدين عزيزا الي اثني عشر خليفه فکبر الناس و ضجوا ثم قال کلمه خفيه ...» در آن جا، عده اي از مردم تکبير گفتند و ضجه زدند و نگذاشتند که سخن پيامبر اکرم (ص) به گوش ديگران برسد{32}راوي در روايت ديگري، مي گويد: نه تنها مردم داد و فرياد و ضجه کردند، بلکه با قيام و قعود خود مجلس را به کلي بر هم زدند {24} بنا بر نقل صحيح مسلم و مسند احمد بن حنبل و برخي ديگر، راوي مي گويد: مردم آن قدر سر و صدا کردند که نزديک بود ما کر کنند{25} نکته قابل توجه اين که بعيد نيست، «الناس» که در اين روايات و روايت هاي ديگر آمده است و مانع از رسيدن سخن پيامبر اکرم (ص) به گوش مردم شدند همان کساني باشند که در غدير خم خداوند با معجزه، دهان آنها را بست و به پيغمبر خود (ص) فرمود: «تو رسالت خودت را انجام بده، اگر اين کار را نکني رسالت خود را به انجام نرسانده اي. و به خدا تو را از شر مردم (الناس) حفظ مي کند.» (مائده/67).

اينان همان کساني بودند که وقتي پيامبر اکرم (ص) در روزهاي آخر عمر شريفشان دوات و قلم خواستند تا وصيتي مکتوب به يادگار بگذارند با آن حضرت مخالفت کردند. و نهايتاً پس از ارتحال پيامبر (ص) با وجود واقعه غدير خم بين امت بر سر جانشيني آن حضرت اختلاف ايجاد شد و سرانجام ماجراي سقيفه بني ساعده صورت گرفت.


3- تخلف از لشکر اسامه

رسول اکرم (ص) در روزهاي آخر عمر شريف خود، به اسامه بن زيد فرمان دادند که «لشگر انبوهي جمع آوري کن و به سوي موته محل کشته شدن پدرت روان شو.»{26} با اين دستور، سمت فرماندهي را به اسامه دادند و با اصرار، اسامه و لشکريانش را به بيرون رفتن از مدينه امر کردند. تمام افراد، حتي پيرمردان، همانند ابوبکر و عمر، از سوي پيامبر اکرم (ص) اکيداً مأمور شده بودند که از فرمان اسامه پيروي کنند{27} اما عده اي، به بهانه جوان بودن اسامه، به مخالفت با پيامبر اکرم (ص) برخاستند. هنگامي که اين اعتراض و مخالفت به گوش حضرت رسول اکرم (ص) رسيد بسيار ناراحت شدند و در حال بيماري، به سرعت از منزل بيرون آمدند و بالاي منبر رفتند و در حضور معترضان فرمودند: «اين چه اعتراضي است که درباره اسامه مي شنوم؟ شما همان کساني بوديد که به فرماندهي پدر او طعنه زديد. به خدا قسم، او براي امور لشکري سزاوار بود و فرزندش اسامه نيز براي اين کار شايسته است».{28} با وجود اصرار پیامبر (ص) اين سير مخالفت و سرپيچي از دستورات وی به صورت هاي گوناگون رشد کرد  و به تدريج، با سياست بازي حادي نيز آميخته شد.

 

4-  حادثه روز پنج شنبه

از قضاياي مهم تاريخ اسلام، که به اتفاق از سوي شيعه و اهل سنت نقل شده، حادثه معروف «روز پنج شنبه» است. پس از مراجعت رسول اکرم (ص) از حجه الوداع، در همان روزهايي که آن حضرت در بستر بيماري به سر مي بردند در روز پنج شنبه اي که عده فراواني گرد آن حضرت اجتماع کرده بودند، فرمودند: «اِئتوني بالکتف والدواه اکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده ابداً»؛ براي من لوح و قلم بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد. در اين وقت، عمر گفت: «مرض بر اين مرد غلبه کرده است و هذيان مي گويد، کتاب خدا براي ما کافي است». عده اي سخن او را تأييد کردند و عده اي هم گفتند: آن چه را مي فرمايد اطاعت کنيد. در نتيجه، مخالفت و سر و صدا بين اين دو گروه بالا گرفت و به زد و خورد نزديک شد. حضرت رسول (ص) با ديدن اين صحنه فرمودند: «برخيزيد و از اينجا برويد و در پيش من با يکديگر نزاع نکنيد»{29}

از سعد بن جبير نقل شده است که مي گفت: ابن عباس پيوسته گريه مي کرد. گاه به حدي گريه مي کرد که زمين زير پايش خيس مي شد و مکرر مي گفت: «يوم الخميس! يوم الخميس!» از او پرسيدم: «وما يوم الخميس؟» روز پنج شنبه چيست؟ گفت روز پنج شنبه اي که نزد حضرت رسول اکرم (ص) نزاع کردند در حالي که شايسته نبود در حضور آن حضرت چنان کنند{30}. از ابن عباس نقل شده است که مي گفت: «مصيبت، آن هم تمام مصيبت، از آن جا شروع شد که بين پيامبر و نگارش نامه فاصله انداختند.»{31}.

اين که حضرت رسول (ص) مي خواستند چه مطلب مهمي را در آن شرايط حساس از خود به صورت مکتوب باقي بگذارند از مخالفت عمر و دوستان او کاملاً پيداست که ولايت و خلافت حضرت علي (ع) بوده است؛ زيرا مخالفت از سوي اينان بود و همين ها بودند که احساس خطر مي کردند؛ وگرنه بيان قوانين کلي و احکام براي آنان صدمه اي نداشت تا جار و جنجال به راه بيندازند و پيامبر خدا (ص) را ناراحت سازند. عجيب اين که داستان لوح و قلم در لحظات آخر عمر ابوبکر نيز تکرار شد و با اين که ابوبکر در حالت بيهوشي بود و هنوز چيزي نگفته بود، عثمان از طرف او نوشت که خليفه بعدي عمر باشد{32}در اينجا، عمر نگفت که ابوبکر هذيان مي گويد؛ زيرا مطلوب او تحقق يافته بود.!

پيامبر اکرم (ص) بنابر روايات اماميه و بعضي از عامه، در بيست و هشتم صفر سال دهم هجري دار فاني را وداع گفتند. با رفتن آن حضرت، مدينه يکپارچه غم و اندوه گشت و مسلمانان هيچ روزي غم انگيزتر از آن روز نديده بودند. بدين دليل، پس از آن حادثه، هر روز پربلا و مصيبت را به روز وفات پيامبر اکرم (ص) تشبيه مي کردند. در آن زمان که مردم ماتم زده، حيران و سرگشته بودند عمر با صداي بلند فرياد زد که: «واي بر شما، محمد نمرده، بلکه مانند عيسي بن مريم به ملاقات پروردگار رفته است .... هر کس بگويد او مرده است، دست و پاي او را قطع خواهم کرد.»{33} اين که عمر چه مصلحتي در اين عمل مي ديدجاي بحث دارد{34}. با اين تفاسیر تا زماني که پيامبر اکرم (ص) در قيد حيات بودند امت اسلامي از يک وحدت خاصي برخوردار بود؛ اما خودسري هاي پس از مرگ وی، زمينه ساز اختلاف ها و افتراق هاي به مراتب عميق تر در بین مسلمانان شد. در ادامه مباحث به  علل پیدایش فرق در اسلام  پرداخته خواهد شد.

ارسال نظر
captcha