جنایتی که مغول‌ها هم انجام ندادند؛
هفت سال پیش درست در چنین روز‌هایی مردم بی‌دفاع و مظلوم عراق، به یکباره با اتفاقی مواجه شدند که اغلبشان حتی نمی‌دانستند چه واکنشی باید نشان دهند؟ باید فرار کنند یا بمانند؟
به گزارش «سدید»؛ هفت سال پیش درست در چنین روز‌هایی مردم بی‌دفاع و مظلوم عراق که تازگی از شر دیکتاتوری مثل صدام راحت شده بودند و گمان می‌کردند حالا با رفتن او اوضاع برایشان کمی بهتر می‌شود، به یکباره با اتفاقی مواجه شدند که اغلبشان حتی نمی‌دانستند چه واکنشی باید نشان دهند؟ به کجا فرار کنند؟ چطور با این واقعه مقابله کنند؟

گروهی با پرچم سیاه مثل آدمخوار‌ها از زمین و زمان می‌جوشیدند و هر چه بر سر راهشان بود، خراب می‌کردند. زن و دختری نبود که به دستشان بیفتد و بدترین هتک حرمت‌ها را با او نکنند. مردی هم اگر می‌خواست از خانواده‌اش دفاع کند، لحظه‌ای امان داده نمی‌شد و سر از بدنش جدا می‌کردند. حتی کودکان خردسال هم از دست این گروه در امان نبودند و سر جداشده‌شان می‌شد توپ بازی داعشی‌هایی که چهره‌هایشان گواه درون سیاه و وحشی آن‌ها بود.


جنایت داعش و آنچه با جوانان عراقی در پایگاه اسپایکر کرد
ارتش سردرگم عراق نمی‌دانست در کدام جبهه باید با این غول‌های بی‌شاخ و دم مبارزه کند. امضای داعشی‌ها برای اینکه معلوم شود به کجا‌ها قدم گذاشته‌اند، چیزی جز ویرانی و خرابی و تجاوز نبود. صحنه‌هایی در گوشه گوشه عراق رخ می‌داد که شاید در وحشتناک‌ترین فیلم‌ها هم نتوان آن‌ها را به تصویر کشید.

اما واقعه اسپایکر چنان عظیم و مسخ‌کننده بود که اگر تصاویر و فیلم‌هایش در تاریخ ثبت نمی‌شد شاید نسل‌های بعد هرگز چنین اتفاقی را باور نمی‌کردند. واقعه‌ای بس هولناک که البته جامعه جهانی و مدعیان حقوق بشر به راحتی چشم روی آن بستند و ترجیح دادند در جلسات خود در حمایت از حیوان آزاری و بدی آب و هوا که ممکن است احساسات عده‌ای را خدشه‌دار کند، صحبت کنند! سلبریتی‌ها و یا شخصیت‌های مشهور هم زبان به کام گرفتند و کسی واکنشی نشان نداد.

این اتفاق درست در همان سال‌هایی رخ داد که عده زیادی در ایران از اینکه مدافعان حرم به سوریه رفته بودند، لجن‌پراکنی می‌کردند و سعی می‌کردند منافع مادی را انگیزه حضور آنان برای دفاع از این مردم مظلوم جلوه دهند.
 
 

اما ماجرا اسپایکر چه بود؟
حدود ۲۰۰۰ جوان نخبه عراقی در این پایگاه مشغول تحصیل نظامی بودند که خبر رسید داعشی‌ها که در آن مقطع خوب توانسته بودند عملیات جنگ روانی به راه بیاندازند، دارند به آن‌ها نزدیک می‌شوند و اگر پایشان به آنجا برسد همه آن‌ها را خواهند کشت. جوانان دسته دسته به خاطر حفظ جانشان سوار ماشین‌هایی شدند که این افراد آماده کرده بودند تا آن‌ها را از دست داعش نجات دهند. پایگاه تخلیه شد، اما نقطه تلخ ماجرا همین جا بود، جوانان درست در کنار رود دجله بود که متوجه شدند در دام تکفیری‌ها اسیر شدند و کاری از دستشان بر نخواهد آمد.

گروه گروه از ماشین پیاده می‌شدند و جلوی رودخانه دجله به صف می‌ایستادند. داعشی‌ها شاید حتی از خوردن یک لیوان آب هم راحت‌تر تیر خلاص به آن‌ها می‌زدند و به آسانی هر چه تمام جوانان پرپر شده عراقی را به رودخانه می‌انداختند. برخی دیگر اطراف همین دجله سر بریده می‌شدند و کم کم کوهی از جنازه پدیدار شد. آن روز همه جا تلخ و سیاه بود.

حاج قاسم سلیمانی سال ۹۶ در یکی از سخنرانی‌هایش در وصف آن می‌گوید: «در هیچ دوره‌ای از تاریخ، در زمان بربر‌ها و تاتارها، حتی در حمله مغول، تاریخ شاهد این همه خشونت، توحش و سختی نبوده است. ۲۲۰۰ نفر از جوانان دانشکده اسپایکر عراق را دست بسته سربریدند و تیرباران کردند.»

«علی حسین کاظم» از شاهدان ماجرای اسپایکر که توانست زنده بماند اینگونه روایت می‌کند: «ما هنگامی که خبر نزدیک شدن داعش به اسپایکر را شنیدیم، لباس شخصی پوشیدیم، ولی دیر شده بود، زیرا عناصر داعش که حدود یکصد نفر بودند، وارد اسپایکر شده بودند. عناصر داعش دستان ما را بستند و سوار ده‌ها کامیون کردند و هر کسی را که کوچکترین حرکتی از خود نشان می‌داد، می‌کشتند و کسانی که زیر دست و پا مانده بودند نیز جان خود را از دست دادند.

ما را به صف کردند و با تیر همکلاسی‌هایم را کشتند و خون یکی از آن‌ها به چهره‌ام پاشید و تیری که به سوی من شلیک شد، به من اصابت نکرد و من خودم را در چاله‌ای که روبرویم حفر شده بود، انداختم و خود را به مُردن زدم.

وقتی که شب شد ۲۰۰ متر راه رفتم و خودم را به رود دجله رساندم و سه روز مخفی شدم و از حشرات و گیاهان تغذیه می‌کردم و به سختی از رود دجله عبور کردم و مسافتی طولانی را در امتداد رود دجله طی کردم تا به منطقه‌ای نسبتاً امن رسیدم و سه هفته بعد خود را به خانواده‌ام رساندم.»

دیگر چه جنایتی باید رخ می‌داد که جهان صدایش دربیاید؟ اما خبری نبود که نبود. مراجع دینی و علمای عراقی از جمله آیت الله سیستانی حکم جهاد علیه این خونخواران صادر کردند و جوانان عراقی که سرزمین‌شان را در خطر نابودی می‌دیدند از جا برخاستند و گروه‌های حشدالشعبی را تشکیل دادند. سردار سلیمانی، مهندس ابومهدی و دیگر رزمندگانی که از جای جای کشور‌های اسلامی قلبشان برای مردم مظلوم عراق می‌تپید از جا برخاستند و پرچم سیاه و نحس تکفیری‌ها را با ذلت به زیر کشیدند.

وقتی پای تجاوز تکفیری‌ها از این منطقه برچیده شد حالا این خانواده‌های جوانان کشته شده عراقی بودند که مویه‌کنان به عزای فرزندانشان می‌نشستند که همگی کم‌تر از ۲۲ سال داشتند. جوانانی که هنوز بعد از گذشت چند سال همچنان پیکر برخی‌هایشان ناشناس زیر خروار‌ها خاک پنهان شده و گور‌های دسته جمعی‌شان برگ ننگینی خواهد بود برای همه مدعیان حقوق بشر که چشم بر چنین جنایتی بستند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha