اهمیت فراوان ادبیات جدید فلسطین و در رأس ادبیات مقاومت ؛
«اگر فلسطینی‌ها یک ملت بودند ادبیات داشتند. الان هیچ رهبر صهیونیستی نمی‌تواند بگوید فلسطینی‌ها ادبیات ندارند.» ما به همان اندازه که ثابت کردیم ادبیات و هنری عظیم داریم ثابت کردیم ملتی هستیم که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را ندیده بگیرد. ما با زیبایی مقاومت می‌کنیم چنان‌که قبلا مقاومت کردیم و اکنون با سنگ و اسلحه مقاومت می‌کنیم!
به گزارش «سدید»؛ ابراهیم نصرا... در سال ۱۹۵۴ میلادی در اردوگاه الوحدات در عمان به دنیا آمد. پدر و مادر او جزو فلسطینیانی بودند که بلافاصله بعد از نکبت ۱۹۴۸، از فلسطین اخراج و آواره شدند. او در مدارس آژانس الغوث در اردوگاه پناهندگان درس خواند و از مرکز آموزش تربیت معلم فارغ‌التحصیل شد و فعالیت خود را به‌عنوان معلم در عربستان‌سعودی شروع کرد. سپس به اردن بازگشت و فعالیت بلندمدت خود را در روزنامه‌ها آغاز کرد که تأثیر قابل‌توجهی در تجربه ادبی او برجای گذاشت. او همچنین در سمت مشاور فرهنگی مؤسسه عبدالحمید شومان فعالیت کرد و پس از آن در سال ۲۰۰۶ وقت خود را به نویسندگی اختصاص داد.

ابراهیم نصرا... آثار ادبی فراوان و با ارزشی دارد؛ تاکنون ۱۲ مجموعه شعر و ۲۲ رمان از او منتشر شده‌است و امروز یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان عرب به‌شمار می‌آید که جوایز ادبی بسیاری را از آن خود کرده‌است. مهم‌ترین آن‌ها جایزه بوکر عربی برای رمان حرب الکلب الثانیه در سال ۲۰۱۸ و جایزه کتارا برای رمان ارواح کلیمانجارو/ سال ۲۰۱۶ بوده‌است.

آثار او تاکنون به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌است. او در آثار خود از زمان و مکان فراتر رفته و با زبانی ادبی ـ فلسفی به درد‌ها و دغدغه‌های انسان می‌پردازد. او فرزند اردوگاه است و پیش از هرچیز قلم متمایز و برجسته خود را برای قضیه‌ای که به آن باور دارد و هیچ‌گاه از آن دست برنداشته به کار گرفته‌است تا به این ترتیب فلسطین در میان آثارش جایگاهی ویژه به خود اختصاص دهد! از جمله این آثار می‌توان به مجموعه رمان‌های کمدی فلسطینی/ تاکنون یازده رمان و بالکن‌ها/ تاکنون پنج رمان اشاره کرد که در آن‌ها به انعکاس تراژدی و تاریخ فلسطین و اشغالگران می‌پردازد.
ابراهیم نصرا... برای روزنامه جام‌جم یادداشتی نوشته که در آن روند تحولی ادبیات فلسطین را در سال‌های بعد از «نکبت» بررسی کرده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:

روزنامه لوموند دیپلماتیک درباره کتاب «قبل الشتات» دکتر ولید الخالدی که شامل عکس‌های او از فلسطین طی سال‌های ۱۸۷۶ تا ۱۹۴۸ است، می‌نویسد: همه ما شعار صهیونیستی «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین» را شنیده‌ایم. این کتاب استدلالی بر رد این سخن است.

کتاب دکتر ولید الخالدی صد‌ها عکس دارد که زندگی پرشور یک جامعه زنده را در مزرعه‌ها، کارخانه‌ها، سفرها، تظاهرات، سینما، باشگاه‌های ورزشی، شب‌نشینی‌های اجتماعی، عروسی‌ها، آبادانی، زندگی فرهنگی و هنری و سفر نویسندگان و خوانندگان بزرگ به فلسطین چنان به تصویر می‌کشد که انسان به‌رغم تمام شرایط حاکم بر آن و هجمه صهیونیستی، جامعه‌ای ریشه‌دار و شور و هیجانی کمیاب را لمس می‌کند.

اما در سطح ادبی، تاریخ فلسطین بخشی از تاریخ ادبیات عرب است و می‌توان بُعد مهمی از زندگی فرهنگی و شکوفایی فلسطین قبل از قرن نوزدهم را از طریق کتاب دکتر احسان عباس به نام «فصول حول معالم الحیاه‌الثقافیه والعمرانیه فی فلسطین» شناخت.‌

می‌توان گفت آوارگی فلسطینی‌ها از کشورشان بسیاری از نوشته‌های آن‌ها را از بین برد طوری‌که برخی از آن‌ها به‌طور کامل از بین رفتند و برخی هم به دلایلی هنوز کشف نشده‌اند. با این‌حال مراجعه به کتاب قبل الشتات دکتر ولید الخالدی به ما این امکان را می‌دهد که شاهد یک زندگی آکنده از فعالیت نمایشی باشیم. زیرا فقط در قدس قبل از سال ۱۹۴۸ بیش از ۳۰ گروه تئاتر فلسطینی فعالیت داشت و تئاتر «هملت» در سال ۱۹۱۱ در غزه اجرا می‌شده‌است. رمان‌نویسی در فلسطین نیز از دهه ۲۰ قرن نوزدهم پا به عرصه ظهور گذاشت و در سال ۱۹۴۶، رمان مدرن عرب به دست جبرا ابراهیم جبرا با رمان «صراخ فی لیل طویل» شکل گرفت. علاوه بر این، هنرمندان بزرگ جهان عرب مانند ام‌کلثوم و نجیب الریحانی مراسم‌های خود را در فلسطین برگزار می‌کردند و این مسأله درباره بسیاری از نمایشنامه‌نویسان و نویسندگان عرب مانند توفیق الحکیم و شاعران بزرگی همچون الجواهری نیز صادق بود. همچنین تحقیقات نشان می‌دهد طی سال‌های ۱۸۷۱ تا ۱۹۴۸ تقریبا ۱۹۰ روزنامه، مجله‌ادبی، سیاسی، اقتصادی و ورزشی در فلسطین منتشر می‌شده‌است.

اما در حوزه نقد، یکی از نخستین منتقدان فلسطینی، روحی الخالدی بود که کتاب او به نام «تاریخ علم الأدب عند الافرنج والعرب» در سال ۱۹۰۴ منتشر شد. او سال ۱۹۰۲ نیز کتابچه‌ای به عنوان «فکتور هیجو... بطل الحریه وشاعر الفرنسیس فی القرن التاسع عشر» منتشر کرده‌بود. نقد‌های فلسطینیان بعد‌ها نقش مهمی در ادبیات عرب ایفا کرد و دو نفر از منتقدان فلسطینی، یعنی احسان عباس و «جبرا ابراهیم جبرا» که رسیدن او به بغداد در سال ۱۹۴۸ توفانی هنری محسوب می‌شد، سهم به‌سزایی در حمایت از نهضت نوآوری به‌عهده داشتند.

این‌ها مواردی است که انسان موقع صحبت درباره ادبیات و نقش آن بعد از «نکبت» در زندگی فلسطینی‌ها متوجه می‌شود و با شناخت‌شان (گرچه همه قطره‌ای از دریاست) درمی‌یابد فلسطین به‌رغم این‌که او را از زمین بیرون کشیدند و باوجود تمام شرایطی که طی بیش از صد سال پیرامونش وجود داشته، چطور توانسته مقاومت کند و موفق شود و یک فرهنگ انسانی و هنری اثرگذار بیافریند.

ادبیاتی که بعد از «نکبت» شکل گرفت، قوی‌ترین ریشه‌ها را در شعر دهه ۳۰ و ۴۰ قرن گذشته در فلسطین داشت، چراکه شاعران در آن زمان و همچنین قبل از آن، مشعل روشنگری، انتقاد، انتقاد از خود، آگاهی اجتماعی و سیاسی را به دست داشتند، اما فقط در آثار عده‌ای از صاحب‌قلم‌ها و متن‌ها شاهد این مسأله هستیم.
شاید بتوان تا حدود زیادی جایگاه شعر را در این موضوع مؤثر دانست، زیرا شعر فلسطین در آن دوره واقعا شعر فلسطینی‌ها و روایت عظیم و کتاب آگاهی آن‌ها بود. کتابی که صفحاتش رو به باد‌های احاطه‌کننده قضیه فلسطین باز بود.

اهمیت فراوان ادبیات جدید فلسطین و در رأس آن ادبیات مقاومت از اینجا شروع می‌شود. ادبیات مقاومتی که نامگذاری اشیا به معانی‌شان و درگیری را به سرزمینی که فلسطینی با کشتار‌ها و کوچ اجباری از آن محروم شده‌بود و فلسطینی را ـ پس از همگانی شدن قضیه‌اش ـ به اصل قضیه، برگرداند. با بازگشت قضیه به جزئیات خود، معنای نخستین هم به آن برگشت. معنای واقعی‌ای که آن را به سمت معنایی ناساز و آینده‌ای که با پا‌های بریده نمی‌شد به آن رسید، پرت کرده‌بودند.

رمان «رجال فی الشمس» شروع عملی روایتی متفاوت از فلسطین بود (روایتی دور از احساسات مبتلا به دلتنگی و اشک بیش از حد) با این‌حال به نظر می‌رسد شعر مقاومت که در دهه ۶۰ قرن گذشته گسترش یافت، فرزند مشروع میراث مبارزه و زیباشناسی در شعر ماقبل نکبت باشد. شعری که ابراهیم طوقان، عبدالکریم الکرمی (ابو سلمی) و شاعر شهید عبدالرحیم محمود، ستون‌های آن محسوب می‌شدند. در این میان نام‌های دیگری نیز دیده می‌شود که گرچه به اندازه این افراد نمی‌درخشند، در مبارزه با پروژه تهاجم صهیونیستی به همان اندازه خالص و ریشه‌دارند.
تا این‌که غسان کنفانی رسید و روایتگری با رسیدن او و نوشته‌های او درباره ادبیات مقاومت تغییر کرد و با این تغییر چشم‌ها و قطب‌نمای انتقاد‌ها نیز تغییر کرد.

مطالعه دقیق آثار شعری فلسطین در دهه ۶۰ به طور خاص می‌تواند ما را به دو نتیجه برساند: اول این‌که این شعر در برخی اشکال خود توانست با سرعت زیاد با دعوت مدرنیته و پیشرفت شعر عربی همگام شود و حتی اشکالی ارائه کند که در برخی موارد از زبانی سلیس و گرم‌تر برخوردار باشند. دوم، این‌که اشعار منتشرشده تفاوت بسیاری با هم داشتند. چه شاعر با شاعر و چه شعر با شعر. موضوع ما اینجا ادبیات مقاومت است! و با نام‌هایی همچون محمود درویش، معین بسیسو، سمیح قاسم، فدوی طوقان، احمد دحبور، سالم جبران، می‌صایغ و دیگران مواجهه‌ایم، اما در ابتدا تفاوت‌های واضحی وجود داشت که برخی شاعران توانستند بعد‌ها با نگارشی متفاوت به نفع پروژه ادبی‌شان آن‌ها را پشت سر بگذارند.

زمانی که شعر تبعید در خارج تا حدود زیادی خود را وقف ستایش تفنگ‌ها کرده‌بود، شعر در داخل به مبارزه‌طلبی می‌پرداخت و مدت‌زمانی گذشت تا شعر تبعید و شعر مقاومت همدیگر را روی زمین دیگری دیدند. زمین دیگر یعنی زمین رشد زیبایی‌شناسی! و این اتفاق زمانی رخ داد که شاعران فلسطینی دریافتند اگر نتوانند در جنبش‌های شعر عرب و جهان حضور داشته‌باشند از حیات ساقط خواهند شد.

با رسیدن دهه اواسط دهه ۷۰ و آغاز ظهور رمان‌های فلسطینی رشدیافته‌تر، زمانه دریافت اشعار و متونِ مبتنی بر حس همدردی و تقدیس ادبیات فلسطین (به اعتبار این‌که این ادبیات، خودِ فلسطین است) هم گذشت. به نظرم این دوره باعث شد شعر فلسطین در صف مقدم شعرعرب قرار بگیرد. وقتی زیبایی‌شناسی‌ها به جزئی از بخش اصلی این شعر بدل گردید در به‌روی خواننده باز شد تا هرچه بیشتر به زیبایی‌شناسی‌های متفاوتِ بسیاری از شاعران عرب نزدیک شود؛ زیرا شعر فلسطین، به دلیل حضور فلسطین در آن شعری بسیار مقبول بود؛ وضعیتی که هنوز هم ادامه دارد.
ادبیات فلسطین همچون کتاب مقدس دیگری برای فلسطینیان بود و آثار ادبی فراوانی خلق شد که نه فقط از مبارز فلسطینی، بلکه از انسان فلسطینی سخن می‌گفت. به این ترتیب زمانه‌ای که میهن‌پرستی، بشردوستی را تحت فشار قرار می‌داد سپری شد و انسان‌دوستی، میهن‌پرستی را گسترش داد و بعد واقعی و جوهری‌اش را در وجدان انسان به آن بخشید. این مسأله در میان خوانندگان، چه در جهان عرب و چه در بسیاری از کشور‌های جهان کاملا مشهود است.

به این ترتیب گذر ایام ثابت کرد شکسته‌نفسی توفیق زیاد وقتی درباره نقش ادبیات داخلی صحبت می‌کرد، درست نبوده‌است! چون ادبیات فلسطین با افزایش آگاهی فلسطینی‌ها به میراث و ادبیات‌شان قرار بود یکی از مهم‌ترین، جاه‌طلب‌ترین، پربارترین و پیشرفته‌ترین شاخه‌های ادبیات عرب شود؛ زیرا فلسطینی‌ها دریافته‌بودند کسی که زمین را می‌دزدد فقط در صورتی موفق می‌شود که هرچه را که روی آن زمین هست هم بدزدد. این مسأله آنجا اهمیت دوچندانی پیدا خواهدکرد که او در همان اوایل توانست پیروز‌ها را از نوشتن تاریخ محروم کند. شکست‌خوردگان از طریق این ادبیات این توانایی را پیدا می‌کردند که روایت خود را برای مسیر‌های تاریخ خود، روح خود، آرزو‌های روح خود و مظاهر انسانی و میهن‌پرستانه آن به تصویر بکشند. همچنین این مسأله در مقایسه با هر زمینه دیگری در شکل‌گیری هویت روحی ملت فلسطین نقشی مهم‌تر داشت و حتی توانست به عمیق‌ترین ابعاد روحی فلسطینی برسد و آن را دوباره زنده کند و سال‌ها به حمایت از آن ادامه دهد. به این ترتیب فلسطینی توانست با این ادبیات ـ که جریان نوین آن در وطن اشغال‌شده و تبعید شکل گرفت ـ متن را به زمین واقعی تبدیل کند؛ زمینی برای روح خود و زمینی برای اندیشه بقا و تداومش.

و، اما بعد ما در تمامی این‌ها همیشه در میان زخم و مرهم، امید و ناامیدی، محو حافظه و بازیابی آن زندگی می‌کنیم و به نظرم نوشتن در شرایط فلسطین، فعلِ وجود داشتن است. ما می‌نویسیم تا به حرف‌هایمان اضافه کنیم و بگوییم اینجاییم، زنده‌ایم و می‌توانیم چیز زیبایی به بشریت بدهیم. به همین دلیل نوشتن جزئی از وجود ماست، و شاید جمله گولدا مائیرِ، صهیونیست تا حدی نشان بدهد که آن‌ها چقدر از دست به قلم بردن ما وحشت می‌کنند: «اگر فلسطینی‌ها یک ملت بودند ادبیات داشتند. الان هیچ رهبر صهیونیستی نمی‌تواند بگوید فلسطینی‌ها ادبیات ندارند.» ما به همان اندازه که ثابت کردیم ادبیات و هنری عظیم داریم ثابت کردیم ملتی هستیم که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را ندیده بگیرد. ما با زیبایی مقاومت می‌کنیم چنان‌که قبلا مقاومت کردیم و اکنون با سنگ و اسلحه مقاومت می‌کنیم!
 
انتهای پیام/
منبع: جام جم
ارسال نظر
captcha