در گذشته بسیاری از تصمیمات مردم به ویژه در حوزه اجتماعی با نظرات گروههای مرجع پیوستگی عمیقی داشت، ولی در شرایط کنونی شاهد آن عمق راهبردی گروههای مرجع در جامعه نیستیم. دلیل این تغییر نگرش نسبت به گروههای مرجع از کجا نشات میگیرد؟از نگاه جامعه شناسی تغییر نگرش نسبت به گروههای مرجع سنتی به تغییر ساختار اجتماعی و سبک زندگی بر میگردد. در گذشته زندگی محلهای مبتنی بر خویشاوندگرایی اهمیت داشته و نظام خانواده و پیرسالاری به عنوان گروههای مرجع شناخته میشدند. در واقع افراد بابت تعلقات جمعی به دیگران معرفی شده و من فردی قدرتمند نبوده است. گسترش شهرنشینی و بروز تخصص گرایی در میان افراد مختلف موجب شده خانوادهها از فرم هستهای به فرم گسترده تغییر ماهیت بدهند و فردیت گرایی (ایندیویژوالیسم) رشد پیدا کند. در مدل جدید افراد مبتنی بر تجربه به گروههای مرجع تبدیل میشوند و حتی مشاهده میشود که افراد سالخورده نه تنها منبع ارجاع نیستند بلکه به خانه سالمندان فرستاده شده و یا در کنج خانه هایشان به عنوان نمادهای گذشته یاد میشوند. در دنیای مدرن محله اعتبار خود را از دست داده ودیگر ریش سفیدی مفهوم سنتی و قدسی خود را ندارد و حتی شاهد این موضوع هستیم که هستههای خانواده به دلیل شرایط اجتماعی و اقتصادی بسیار کم جمعیت شده اند به نحوی که خانمهای سرپرست خانوار با یک فرزند در جامعه افزایش پیدا کرده اند.
فضای مجازی موجب شده تا برخی گروههای مرجع در بستر مجازی شکل گیرند، آیا این مساله به نفع جامعه بوده و چه تغییراتی در الگوپذیری ایجاد میشود؟ابزارهای ارتباطی در دنیای مدرن یک نوع فرهنگ عمومی جدیدی را به کاربرانی که تعدادشان کم هم نیست تحمیل میکند. فرهنگ عمومی در شبکههای اجتماعی (PUBLICE CULTURE) یا همان فرهنگ عمومی مبتنی بر مصرف گرایی بوده و فرهنگ مادی در آن نمود فراوانی دارد. گروههای مرجع در این شبکههای اجتماعی نیز که برخی از آن به سلبریتیها یا اینفلوئنسرها یاد میکنند در زیرلایههای کنشهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... به نوعی مصرف گرایی را با پوشش و یا تبلیغاتشان ترویج میکنند. متاسفانه برخی از سیاستمداران فکر میکنند این مساله فقط شامل ایران بوده و باید تمهیدی چیده شود در حالی که این موضوع در همه جای دنیا وجود داشته و ناگریز از رشد مدرنیته هستیم. به جای نگاهی سلبی و یا سانسورمآبانه ناشی از ترس از این شبکههای اجتماعی باید به تقویت گروههای مرجع تخصص گرا پرداخت تا خود مردم برای سوالاتشان به آنها رجوع کنند و اصلا دالهای مرکزی مدیریت کشور میتواند ذیل این گروههای مرجع شکل گیرد.
چرا تا به امروز ساختار مدیریتی از این گروهها بهره کافی نبرده است و اثرات مشورت و یا بهره مندی از گروههای مرجع تخصصی را در جامعه نمیبینیم؟به نظرم یکی از ایرادات منزوی شدن و مهجور واقع شدن دانشگاه و دانشگاهیان در سیستم مدیریت کشور است. در واقع افراد متخصص دانشگاهی را وقتی بی اعتبار کنیم دیگر نمیتوان از آنها در حوزههای مختلف برای تقویت فضای حکمرانی بهره برد. دلیل اصلی حذف این افراد نیز رقابتهای سیاسی است. ما باید حریمهایی را برای افراد دانشگاهی نگه داریم تا با فراغ بال صحبت هایشان را در راستای بهبود وضعیت کشور و جامعه ابراز کنند. ایدئولوژیک زدگی در جامعه موجب گردیده تا فضای دوقطبی حکمفرما شود و همین دوقطبیها باعث حذف افراد متخصص شده است.
در سایرکشورها نیز همین دوقطبیهای سیاسی وجود دارد. به عنوان مثال در آمریکا دوقطبی دموکرات و جمهوری خواه از سبقه عمیقی برخوردار بوده؛ ولی در این کشورها شاهد حذف گروههای مرجع متخصص و دانشگاهی نیستیم. این مساله را چگونه تجزیه و تحلیل میکنید؟در کشورهای دیگر رقابتهای ایدئولوژیک به حالت فنی و تکنیکال بوده و بسط حاکمیتی پیدا نمیکند. شما مثال آمریکا را زدید در همین آمریکا ما شاهدیم که دولت فدرال و محدود است و دولتهای محلی از قدرت فراوانی برخوردارند بنابراین آن تمرکز قدرتی که در ایران شکل گرفته در سایرکشورها کمتر به چشم میخورد. وقتی ساختار به سمت ایدئولوژیک زدگی میرود باعث میشود همه گروههای مرجع که در حوزه خود تخصص داشته، ولی در حوزههای سیاسی اصطلاحا بی سواد هستند وارد مقولههای سیاسی و دوقطبیهای سیاسی شوند. به عنوان مثال بسیاری از گروههای مرجع از جمله ورزشکاران، هنرمندان و... موضع گیریهای سیاسی و یا حتی حوزه پزشکی دارند که بسیاری از مردم نیز به تبع این موضع گیریها اقدام به کنش سیاسی میکنند. این مساله در حالی است که رجوع به گروه دانشگاهی در حوزه سیاست و سیاست ورزی کمتر از قشر هنرمند و ورزشکار بوده است! و نکته تاسف بارتر این است که گروههای مرجع از ترس خویش دچار دروغ گویی میشوند.
برخی از گروههای مرجع از ترس همین دوقطبیهای ایجاد شده سعی میکنند تا تحلیل واقعی و تخصصی خود را که شاید به مذاق دولتمردان راس نظام خوش نیاید بیان نکنند و آنچه را بیان کنند که قبول ندارند، ولی خوشامد ساختار کشوراست
منظورتان از دروغ گویی توسط گروههای مرجع چیست. یعنی تحلیل درست از این گروهها پیرامون حوزههای تخصصی شکل نمیگیرد؟ببینید ما همواره باید برای صداقت ارزش قائل باشیم. اعتماد همواره روغن چرخ دندههای حرکت یک جامعه بوده که اگر از بین برود آن جامعه خواهد ایستاد. برخی از گروههای مرجع از ترس همین دوقطبیهای ایجاد شده سعی میکنند تا تحلیل واقعی و تخصصی خود را که شاید به مذاق دولتمردان راس نظام خوش نیاید بیان نکنند و آنچه را بیان کنند که قبول ندارند، ولی خوشامد ساختار کشوراست. در چنین شرایطی که گروههای مرجع نظرات تخصصی نمیدهند شاهد بروز پدیده دماگوژی هستیم.
لطفا کمی پیرامون پدیده دماگوژی و ارتباطش با گروههای مرجع بیشتر توضیح دهید؟دماگوژی همان عوام فریبی است یعنی افرادی در مسند تصمیم سازی و یا مشاوره برای تصمیم گیری راس قدرت قرار میگیرند که از توانایی عوام فریبی برخوردار باشند. به قول هانا آرنت، آدمهایی بالا میآیند که اصلا به جامعه و مردم اعتقادی ندارند، ولی خوب نقش بازی میکنند.
نتیجه گیری بنده از صحبتهای پیشین شما این بوده که باید یک نوع مصونیت برای افراد متخصص و گروههای مرجع در اظهارنظرهایشان ایجاد شد تا پیگردهای قانونی موجب نشود تا برای بیان نظرات تخصصی هزینه بدهند. نظر شما همین است؟بله همین طور، به طور کلی گروههای مرجع تخصصی یا دانشگاهی باید ورای انگها و برچسبهای سیاسی باشند و به عنوان گروههای ناظر از نگاه بالا به مسائل بپردازند. شما ببینید در شرایط فعلی چه افرادی درباره روابط خارجی، اقتصاد و حتی کنشگری اجتماعی نظر میدهد! افرادی که در هیچ کدام از این عرصهها تخصص دانشگاهی ندارند، ولی جایگاه ابراز نظر پیدا کرده اند. وقتی ما این مصونیت را ایجاد نکنیم گروههای مرجع به بلندگوی احزاب تبدیل میشوند و این عارضهای بوده که امروزه گریبان گیر جامعه شده است. در دنیای مدرن همانطور که بارها هم عرض کردم، همه چیز بر دو پایه تخصص گرایی و تقسیم کار میچرخد و همین امر عامل موفقیت کشورها را بوجود میآورد.
آیا رسانه ملی یا رسانههای حاکمیتی میتوانند در مسیر تقویت گروههای مرجع تخصصی قدم برداشته و در این زمینه راهگشا باشند؟خیر. ما مشکل رسانه زدگی را در صداوسیما میبینیم. تصور رسانه ملی این است که میتوان جامعه را با تلویزیون مدیریت کرد، ولی اثرگذاری شبکههای اجتماعی و حتی ماهوارهها نشان داده که دیگر آن قدرت گذشته در رسانه ملی وجود ندارد. یکی از دلایل کاهش اثرگذاری را میتوان عدم مجوز گفتگوی واقعی در این رسانه عنوان کرد. باید پلتفرمی ایجاد شود تا همه ظرفیتها و سلایق وگروههای مرجع بتوانند روبروی هم صحبت کنند. چرا در حال حاضر کلاب هاوس مورد توجه بسیاری از افراد قرار گرفته است؟ دلیلش همین عدم وجود فضای رقابت گفتمانی و گفتگوی متقابل در رسانههای رسمی است. کلاب هاوس مامنی شده تا افراد نظرات خود را بدون سانسور بیان کنند. شما اگر به رومهای کلاب هاوس سر بزنین بسیاری از گروههای مختلف را مشاهده میکنید که در مقام دیالوگ با هوادارانشان گفتگو میکنند و یا در مرحلهای دیگر گروههای مرجع تخصصی با نظرات متفاوت به مناظره میپردازند این پدیده موجب ارتقای سطح آگاهی عمومی جامعه میشود؛ امری که رسانه ملی هیچ گاه بدان توجه نداشته است.