گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ حواشی و ابهامات موضوع «آموزش مجازی» که همزمان با شیوع بیماری کرونا در نظام آموزشی کشور رواج یافت، همچنان ادامه دارد و این روزها به نقطه اصلی و نگرانکننده خود رسیده است؛ جا ماندن عدهای از دانشآموزان از فرایند آموزش مجازی به دلیل نداشتن گوشی هوشمند یا مشکلات زیرساختی و در نتیجه خطر افت تحصیلی و ترک تحصیل، دیگر خبر و تحلیل نیست بله واقعیتی است که جامعه آموزشی با آن روبهرو است!
دکتر مهدی نوید ادهم مشاور ارشد وزیر آموزش و پرورش در اجرای سند تحول بنیادین، معتقد است که این معضل رفته رفته کمتر شده و عدد دانشآموزانی که در روزگار کرونا و آموزش مجازی، به هیچکدام از روشهای آموزش دسترسی ندارند، بسیار پایین است.
وی که سالیان متمادی دبیر کل شورای عالی آموزش و پرورش بوده، اما نسبت به یک خطر هشدار میدهد که البته مختص دوران کرونا هم نیست و برای همیشه میتواند پیش روی خانوادهها و نظام آموزش و پرورش کشورمان باشد؛ «فقر آموزشی» و «فقر تربیتی» در خلال آموزشهای آنلاین و مجازی!
در گپ و گفت با مشاور ارشد وزیر آموزش و پرورش درباره نسبت کرونا و آموزش مجازی با خطر «ترک تحصیل» را بررسی کرده ایم که از منظر شما میگذرد:
***
آقای دکتر؛ دی ماه سال گذشته بود که آقای حسینی معاون وزیر و رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنائی اعلام کرد که بر اساس بررسیهای صورت گرفته، حدود ۳۰ درصد دانشآموزان ابزارهای لازم برای آموزش مجازی مانند گوشی هوشمند، تبلت و... را در اختیار ندارند و یا با مشکلات زیرساختی مثل اتصال به اینترنت در برخی مناطق هم مواجه هستند و در نتیجه دچار بازماندگی از آموزش شدهاند! چند وقت بعد، آقای وزیر هم این آمار را تکرار کرد و گفت ۳۰-۲۰ درصد دانشآموزان این مشکل را دارند و خطر «ترک تحصیل» آنها را تهدید میکند.چرا این مشکل را داریم و اساساً این خطر چقدر جدی است و چه راهکار جبرانی برای این مسئله وجود دارد؟موضوع مهمی رو مطرح کردید؛ فکر میکنم باید بحث را به دو قسمت تقسیم کنیم که یکی بحث آثار و پیامدهای دوره کرونا است و دیگری بحث کندی مواجه با فضای مجازی است که در دوران کرونا و چه پساکرونا وجود دارد.
کرونا پدیده غیرمترقبهای بود که در زندگی انسانها بهوجود آمد و هیچ کس پیشبینی این مسئله را نمیکرد. همگان در همه حوزهها من جمله حوزه آموزش و پرورش غافلگیر شدند، لذا اکثراً انفعالی برخورد کردند تا توانستند خودشان را پیدا کنند و از حوزه انفعالی خارج شوند و به حوزه فعال تبدیل شوند.
در این دوره دو نگاه به کرونا وجود داشت؛ یکی اینکه این یک نوع بیماری است که بعد از مدتی مهار میشود، واکسن ساخته میشود و پس از مهار و درمان این بیماری به زندگی عادی برمیگردیم و ادامه میدهیم. نگاه دیگری که من پیرو آن هستم اینکه عدهای معتقدند که دورهای با یک بیماری شروع شد، اما این دوره نقطه عطفی در تاریخ بشر بوده است. یعنی موجی در زندگی انسان بهوجود آمده که مانند امواج گذشته، زندگی انسان را وارد دوره جدیدی کرده است؛ به طوری که دوره پساکرونا با دوره کرونا کاملاً با هم متفاوت است، هر چند اگر بیماری از بین رفته باشد، ولی آثار آن از بین نخواهد رفت.
یعنی سبک زندگی شکل گرفته در دوره کرونا، به همان شیوه باقی خواهد ماند!بله، سبک زندگی جدیدی شکل گرفته و آثار این در زندگی فردی و اجتماعی باقی میماند و ابعاد مختلفی هم خواهد داشت، یک جنبه این سبک زندگی جدید، استفاده از فناوریهاست. یعنی وقتی شما مسئله کرونا را نباید مترادف با فضای مجازی و زندگی در فضای مجازی ببینید، بلکه کرونا آثار آشکار و پنهان فراوانی داشته که یکی بحث استفاده از فناوریهای جدید است. در این حوزه برخی از قبل آمادگیهایی داشتند و برخی آمادگی کمتر داشتهاند، ولی آثار کرونا برای همه کشورهایی که آمادگی داشتهاند یا نداشتهاند، پابرجاست.
یک تعبیری را آقای «هابرماس» دارد که (نقل به مضمون) میگوید کرونا جهل انسان امروز را نمایان کرد! یعنی نشان داد که چقدر نمیدانیم! کرونا ما را وارد دنیایی کرد که برای ما ناشناخته است و علمی که روزی با آن خدایی میکردیم، فناوریهایی که با آن خدایی میکردیم، امروز به یک عنصر نادانسته تبدیل شده است. خب از یک آدمی که در اوج مباحث علمی عصر حاضر قرار دارد، این جمله معنادار است؛ بنابراین اینکه در دوره کرونا چه کردیم، مثل همه کشورها در همه حوزهها ابتدا برخورد انفعالی داشتیم و بعد خودمان را پیدا کردیم. اما در آموزش و پرورش نسبت به خیلی از نهادها و دستگاههای دیگر بهتر و زودتر خودمان را پیدا کردیم، آن هم به دلیل عنصر مسئولیتپذیری معلمین بوده است. معلمین وقتی با پدیده تعطیلی مدارس روبرو شدند، با همه وجود به میدان آمدند. حتی معلمی که اسم آنلاین رانمیدانست، با تمام توان و انرژی خود به میدان آمد که با روشهایی همچون تولید درسنامههای تولید شده، با استفاده از شبکههای در دسترس، با استفاده از برنامههای تلویزیونی و در نهایت با شبکه شاد این خدمات را ارائه داد.
الان شبکه شاد ورژنهای جدیدش بسیاری از کاستیهایی که روز اول داشت را ندارد، مشکلاتش برطرف شده، هر چند ممکن است مشکلاتی هنوز داشته باشد، اما نسبت به روز اول خیلی پیشرفتهتر شده است؛ مانند خیلی از نرم افزارهای دیگر که مثلا گوگل امروز با ۱۰ سال پیش متفاوت است و قابل مقایسه نیستند. شاد هم این مسیر را طی کرد و امروز به نظر من به عنوان کارشناسی که اطلاعاتی در این حوزه دارم، میگویم شاد جزو شبکههای مجازی خوب کشور است و ظرفیتها و توانمندیهایی دارد که مشابه آن را در کشور کمتر داریم، با این حجم از دادهها و اطلاعاتی که با ۱۴-۱۳ میلیون دانشآموز رد و بدل میکنند. این حجم سنگینی است و جواب هم میدهد.
خب با این اوصاف، بررسی کردهاید که ضریب پوشش شبکه «شاد» الان چند درصد است و چند درصد از دانشاموزان بدون مشکل خاصی، فرایند آموزش روزانه و هفتگیشان را از طریق شاد دنبال میکنند؟!آنچه مطرح شد، همان عددی بود که شما بیان کردید؛ به طور طبیعی، تعداد قابل توجهی از بچهها ابزار را نداشتند و در ابتدا انفعالی برخورد میشد، اما با روشهای مختلف سعی شد زیرساختها فراهم شود، تامین زیرساختهای مورد نیاز برای ارتباطات فراهم شود. البته این امر وظیفه آموزش و پرورش نبوده است؛ این زیرساختها را باید مخابرات تامین میکرد که بخشی را تامین کرد.
تامین موبایل و تبلت و ابنها هم بعنوان ابزار آموزش مانند خودکار و کتاب و غیره، وظیفه آموزش و پرورش نبود، ولی آموزش و پرورش مسئولیت پذیرفت و وارد شد و با کمکی که از خیرین گرفت، در نهادها و ارگانها مسئول برای این کار گذاشت، به هر حال بخشی را تامین کرد، ولی هنوز هم کسانی هستند که امکانات لازم را ندارند و دسترسی برای آنها خیلی سخت است؛ یا اینترنت جواب نمیدهد، یا دستگاه جواب نمیدهد.
آقای دکتر اتفاقا مسئله اصلی همین است؛ در حال حاضر که یک سال و چند ماه از راهاندازی شبکه شاد و فرایند آموزش مجازی گذشته، الان چند درصد تحت پوشش شبکه شاد هستند؟ شاید آمار چندماه قبل آقای وزیر و معاون وی، الان بهتر شده باشد یا حتی بدتر شده باشد!نه، آمارهای جدید ما نشان میدهد شرایط بهتر شده و با گذشت زمان خانوادهها و خیرین، شرکتها و بانکها و امثال آنها به میدان آمدند و کمک کردند و بخشی از این امکانات را تامین کردند.
بر اساس آخرین آماری که من شنیدم، الان حدود یک میلیون دانشآموز دسترسی ندارند که برخی از آنها بهصورت درسنامههایی که معلمان تولید کردهاند، از آموزش بهرهمند میشوند و تعدادی هم با برنامههای تلویزیونی آموزش را دنبال میکنند. یعنی تعدادی که هیچ دسترسی نداشته باشند و خدمات آموزشی دریافت نکرده باشند، به نظر میرسد درصد بسیار بسیار پایینی باشد!
صرف نظر از تمام تلاشهایی که آموزش و پرورش برای همکاری بین بخشی و تامین نیازهای بچهها و آموزش مجازی انجام دادهاند، اصل مسئله افت تحصیلی و خطر ترک تحصیل را چقدر در فرایند آموزش مجازی جدی میدانید؟!بله، فرض کنید که همه دانشآموزان دسترسی را دارند و همه امکانات مورد نیاز را دارند و ما هم در موضع انفعال نیستیم، حالا با فضای مجازی چکار باید بکنیم؟ آیا فضای مجازی و آموزشهای مجازی میتواند جایگزین آموزش حضوری باشد یا خیر؟ فارغ از اینکه کرونا هست یا نیست، دسترسی به امکانات هست یا نیست.
من فکر میکنم نظام تعلیم و تربیت اقتضائاتی دارد که هیچ عنصری نمیتوان جایگزین آموزش حضوری و رودررو و گروهی شود.
کارکردهای آموزشی را شاید بتوان از طریق فضای مجازی منتقل کرد، ولی کارکردهای تربیتی به هیچ وجه توسط فضای مجازی امکانپذیر نیست؛ لذا من امروزه نگران دو پدیده هستم که یکی فقر یادگیری و بیسوادی پنهان است و دیگری فقر عاطفی و افسردگی پنهان است!
ببینید، مدارس ما از نظر تقسیمبندی ظاهری دو نوع کارکرد دارند که یکی کارکرد آموزشی است که کتاب درسی داریم و معلم آموزش میدهد و یکی هم کارکردهای تربیتی و اجتماعی است. کارکردهای آموزشی را شاید بتوان از طریق فضای مجازی منتقل کرد، ولی کارکردهای تربیتی به هیچ وجه توسط فضای مجازی امکانپذیر نیست؛ لذا من امروزه نگران دو پدیده هستم که یکی فقر یادگیری و بیسوادی پنهان است و دیگری فقر عاطفی و افسردگی پنهان است! یعنی فقر یادگیری و بیسوادی پنهان، زمانی که بچهها در مدرسه هستند، خانواده مراقب است، معلم حاضر است و درس میدهد و امتحان میگیرد، باز برای برخی از بچهها یادگیری اتفاق نمیافتد؛ نمره ۱۰، ۱۲، ۱۵ و مانند این نمرات را میگیرند. نمره ۱۰ یا ۱۲ یعنی بچه بخشی از درس را یاد نگرفته است. حالا الان که آن مراقبتها وجود ندارد و به خصوص در سنین کودکی و متوسطه اول (راهنمایی) این مسئله خطرناکتر و جدیتر است.
در دبیرستان و دانشگاه شاید بچهها نوعی خودمراقبتی داشته باشند و این مشکل در حداقل باشد، اما در دبستان و دوره متوسطه اول (راهنمایی)، به شدت این خطر ما را تهدید میکند که بچهها به دلیل اینکه آن مراقبتها و ارتباط رودررو را با معلم ندارند، یادگیری عمیق برایشان اتفاق نیفتد؛ هرچند ممکن است یچهها امتحان بدهند و قبول هم بشوند، ولی یادیگری عمیق ایجاد نمیشود.
مشکل دوم که باید نگران آن باشیم چه در دوره کرونا و چه بعد از کرونا این است که نشاط معلم و دانش آموز در ارتباطات دوسویه با هم است؛ یعنی وقتی معلم درس میدهد و دانش آموز یاد میگیرد، با نگاه و خنده و چهرهاش به معلم میگوید من یاد گرفتهام و خستگی معلم هم برطرف میشود. الان معلم با دانش آموز ارتباط ندارد، با لپ تاپ و کامپیوتر و موبایل صحبت میکند؛ یعنی شیء جانشین انسان شده است. این شیءوارگی انسان به تعبیر فیلسوفان فرانکفورت و امثالهم، باعث افسردگی میشود و به تدریج دانش آموز را افسرده میکند. نشاط دانش آموز ما در این است که در مدرسه با بچهها بگوید و بخندد و بازی کند و حتی دعوا و آشتی کند و زندگی اجتماعی را به این طریق بیاموزد.
مهارتهای ارتباطی را به نوعی تمرین کنند. بله دقیقا؛ این الان آسیب دیده است. دانش آموزی که از صبح و تا غروب در خانه است و با شیء ارتباط دارد، عواطف انسانی وی آسیب میبیند، ابعاد اجتماعی شخصیت وی رشد پیدا نمیکند؛ یعنی حتی در دوران پساکرونا هم که مشکل بهداشتی نداشته باشیم، نباید ۱۰۰ درصد آموزشمان را به فضای مجازی ببریم.
آموزش مجازی در دوره ابتدائی و متوسطه اول و دوم، دو آسیب برجای میگذارد که یکی بیسوادی پنهان است؛ در عین حال که فرصتهای خوبی دارد، منابع اطلاعاتی متعددی برای دانش آموزان وجود دارد و دانش آموز فقط از یک معلم استفاده نمیکند، بلکه از هر معلمی میتواند استفاده کند و به هر منبع اطلاعاتی دسترسی داشته باشد، اما اقتضای سن بچهها این است که این یادگیری علمی هم در مناسبات و ارتباط دوسویه با معلم شکل گیرد. این از نظر آموزشی است و از نظر تربیتی هم، افسردگی پنهان شکل میگیرد.
هر چند سعی کردهاند که در این فضای مجازی هم تولیداتی داشته باشد، اعم از سرگرمیها و بازیها و گیمها و ورزشها و کارتونهایی که رفع خستگی میکند، اما این نشاط و رفع خستگی با دستگاه حاصل میشود، نه در مناسبات با انسان! شما یک زمانی گلی را بو میکنید و خار آن در دست شما میرود و لمس میکنید و حس میکنید و احساسی در شما ایجاد میکند، ولی این احساس با زمانی که این گل را در تلویزیون میبینید خیلی متفاوت است. دیگر این احساس گل، حقیقی و واقعی نمیشود. این پدیدهای است که ناشی از شیءوارگی انسان است و مختص دوران کرونا هم نیست.
این شرایطی که با عنوان فقر آموزشی یا فقر تربیتی الان با آن مواجه هستیم، با فرض اتمام شرایط کرونایی و عادی شدن زندگی اجتماعی، چطور قابل جبران است؟ یعنی مثلا با فرض اینکه ریزشهایی در حوزه پوشش تحصیلی داشته باشیم و دانشآموزانی بنا به هر علتی ترک تحصیل کنند، چه برنامهای در نظام آموزش و پرورش برای جبران این خلأ پیشبینی شده؟!به نظر من این یک پدیده جهانی است و آخرین گزارشها و تحقیقات نشان میدهد در کشورهای مختلف روی این مسئله دارند کار میکنند که چطور جبران مافات کنند، حتی اگر مثلا سال آینده این مشکل حل شود، هر چند من خیلی خوشبین نیستم که به این زودی مشکل حل شود.
در این زمینه دو نگاه وجود دارد که یکی کوتاه مدت است و میگوید این بیماری ۶ ماه دیگر یا یک سال دیگر حل میشود و یک نگاه درازمدت است که سالها باید درگیر این باشیم. ولی به هر حال یکی از آثار پیدا و پنهای این بیماری، همین بحث است که فرصتهای از دست رفته یادگیری را چگونه جبران کنیم. قطعاً آموزش و پرورش به تنهایی نمیتواند این مشکل را حل کند و باید خانوادهها به میدان بیایند، همچنان که در دوران کرونا خانوادهها به میدان آمدند. مادران نقش بسیار جدی در دوره ابتدائی داشتهاند و همپای معلم با فرزندان خودشان کار کردهاند و معلم در خانه بودهاند؛ این به معنای تغییر سبک زندگی است.
یعنی اگر تا دیروز معلم مسئول بود، امروز مادر هم کمک میکند، حالا اگر مادر باسواد هم باشد و دانش و مهارت آموزش داشته باشد، دانش آموز برنده است، اما اگر مادر بیسواد باشد یا توان آموزش نداشته باشد، از این منظر هم دانش آموز آسیب میبیند.
اینها پدیدههای پیچیدهای است که باید نشست و بر روی آن فکر و برنامهریزی کرد، برای جبران این کاستیها. فضای مجازی در بزرگسالی، فرصتهای بسیاری را بوجود میآورد و در دوران مدرسه و دبستان و متوسطه اول هم فرصتهایی دارد، اما تهدیدهای جدی هم دارد و این غیر از تهدیدهایی است که در بخش تربیتی و اخلاقی بهمراه دارد. این مسئله هم تنها مربوط به ما نیست بلکه در تمام دنیا وجود دارد.
به نظر شما چقدر امید هست که خانوادهها بتوانند در فرایند آموزش و تربیت برای جبران کاستیها به میدان بیایند و فعالیت داشته باشند؟!به نظر من خانوادهها تا الان خوب به میدان آمدهاند و همراهی خوبی داشتهاند. آموزش و پرورش باید خودش را ممهز کند و برنامهریزی کند؛ همچنان که طرح و برنامه برای توانمندسازی معلمها و مدیران دارد و دورههای ضمن خدمت برگزار میکند و آنها را آماده میکند که با توان و مهارت بیشتری سر کلاس حاضر شوند باید دورههای توانمندسازی برای خانوادهها هم طراحی کند و آنها را آموزش دهد تا آنها هم با آمادگی بیشتر بتوانند در خدمت بچههای خودشان باشند.
یعنی باید با هم دوره گذار را طی کنیم؛ هر چند در دوره کرونا خانواده و مدرسه خیلی نزدیک با هم کار کردهاند، ولی در دوران پساکرونا هم باید دوره گذار اینچنینی را در کنار هم طی کنیم.
به نظر میرسد نقش انجمن اولیاء و مربیان هم در این شرایط میتواند حیاتی باشد.
قطعاً؛ انجمنهای اولیا و مربیان و همه ساختارهایی که میتوانند کمک کنند، نقش پررنگی در طی کردن این دوران گذار خواهند داشت.