چیستی هویت را باید در سروش دهه شصت دنبال کرد. ازنظر او سه فرهنگی که ما وارث و حامل آن هستیم، عبارت‌اند از: فرهنگ ملی، دینی و غربی. درواقع سروش به دنبال اعتباربخشی به غرب به‌عنوان یکی از ارکان هویت ایرانی است، وی حتی طرح «بازگشت به خویشتن» را که به‌نوعی در مقابل غرب هویتی مطرح‌شده است نمی‌پذیرد.

گروه راهبرد «سدید»؛ همانطور که بارها ذکر آن گذشت، بحث از هویت، سکه رایج در میان اندیشمندان حوزه های مختلف است، روشنفکران دینی نیز از این دایره باز نمانده و تئوری های مختلفی را رقم زده اند. نظریه «بازگشت به خویشتن» دکتر علی شریعتی که به آن پرداخته شد از جمه این نظریه ها بود، اما در میان نسل متأخر تر روشنفکری دینی، دکتر عبدالکریم سروش را شاید بتوان از هویت‌اندیشانی دانست که تاکنون گفتارهای متعددی را تولید کرده است. حاصل مجموعه تلاش های وی که به نوعی تطور فکری او را نیز تاحدودی نمایندگی می‌کند، نظریه «سه فرهنگ» درباب هویت ایرانی است. در ادامه گزارشی از این نظریه را مطالعه خواهید نمود.

ای برادر تو همه اندیشه ای

اصل هویت و چیستی آن را باید در سروش دهه شصت دنبال کرد، سروشی که مثنوی معنوی را همواره در مباحث خود به کمک می گرفت و در فلسفه اسلامی تدقیق داشت. وی مبتنی بر همین دو منبع، هویت انسان را به اندیشه او می داند، گذشته از اشعاری که وی از حکمای اسلامی همچون مولوی، به کمک می گیرد، یکی از ادله جدی او برای اثبات این موضوع، حکمت متعالیه ملاصدرا و مقوله «اتحاد علم و عالم و معلوم» است. طبق این نظریه ذات انسانی، اصطلاحا مانند بادکنکی است که هرچه بیاموزد، بیشتر باد کرده و گستره وجودی بیشتری می یابد. بر اساس این دیدگاه، علم ماهیتی مجرد داشته و نفس انسان نیز روحانی است، انسانی زمانی به صفت عالم متصف می شود که نفس وی با علم، اتحاد برقرار کرده و یکی شود. بنابراین، علم می تواند ذات انسان را ساخته و تغییر دهد:

  • «هر مصنفی گواهی می دهد که جان عالم و جان جاهل یکی نیستند و بلکه جاهل از آن جهت که جاهل است ماهیت ندارد»[1]

البته این مسئله اولا و بالذات مختص به علم حضوری است اما بالعرض به علم حصولی نیز تعلق می گیرد.[2]

 

هویت ثابت وجود ندارد!

بر تعریف فوق نتایجی حمل می شود که ذکر آن خواهد گذشت:

الف: هویت ثابت وجود ندارد:

  • «هویت فرهنگی ما أمر ثابتی نیست که دائما بدان رجوع کنیم، أمر سیالی است مستمرا آن را باید بسازیم و مستمرا آن را شست‌و‌شو بدهیم. این ساختن البته با تذکر نسبت به گذشته و حال و با استفاده از مواد موجود در گذشته و حال صورت می گیرد. ساختن است و نه خیال بافتن»[3]

ب: هنگامی که هویت ثابت وجود ندارد، بلکه هویت سیال بوده و مدام در حال تغییر است، از طرف دیگر هویت ابتناء بر آگاهی دارد، چنانچه آگاهی کسب می شود، پس هویت نیز ساخته می شود:

  • «مشکل اینجاست کسانی که ابتدا بی تحلیل و تأمل، حکم به هویت ثابت فرهنگ آغازین و واپسین خود داده اند و سپس به دوستی و دشمنی با دیگر دست گشوده اند؛ یعنی از اول فرض کرده اند که خود کیستند، سپس از آن نتیجه گرفته اند که باید بر کدام هویت باقی بمانند و با چه کسی بسازند و بستیزند؛ غافل از اینکه خود را باید ساخت و «خود» ساخته و پرداخته و مستغنی از رفو و تمیر و اصلاح، از ابتدا موجود نیست.» [4]

سروش برای اثبات مدعای خود باز هم تکیه به حکمت متعالیه و مبحث «حرکت جوهری»[5] دارد:

  • «تقسیم بندی موجودات و جای دادن آنها در محفظه های ازلی و ابدی، و تمیز انواع و اجناس گوناگون، همه در تندباد حرکت جوهری، یکباره فرو می ریزند و جای خود را به جریانی سیال و گذران می دهند که تنها از سر مجاز می توان آنها را ثابت و لایتغیر خواند... هر موجود مادی در اثر تحول درونی هر لحظه هویت نوینی می یابد که با هویت پیشین آن تفاوت دارد»[6]

ب: تفاوت هویت با واقعیت: ثمره دوم تعریف از هویت آن است که انسان می تواند تنها موجودی در عالم باشد که هویت او با واقعیتش متفاوت باشد:

  • «آدمی تنها موجودی است که واقعیتش با هویتش می تواند متفاوت باشد و این جا خواستگاه الیناسیون یا از خود بیگانگی است. آدمی اگر خود را بیمار بداند، ولو آنکه واقعا سالم باشد بیمار است و ...»[7]

سطور فوق خود مقدمه ایست برای طرح بحث بحران هویت که در انتها به آن خواهیم پرداخت.

اندیشه سازنده هویت ملی چیست؟

اکنون که زوایای چیستی هویت از منظر دکتر سروش واضح گشت، نوبت به بررسی چیستی هویت ایرانی است. این مطلب خواستگاه نظریه سه فرهنگ است:

  • «آن سه فرهنگ که ما وارث و حامل آن هستیم، عبارت اند از: فرهنگ ملی، دینی و غربی. گمان ندارم که هیچ یک از ما انکار کنیم که ما هم اینک در زندگی جاری خویش هم بهره ای از فرهنگ ملی و باستانی خود داریم و هم در فرهنگ دینی غوطه وریم و هم امواج فرهنگ غربی بر سر و روی فرهنگ دینی و ملی، خورده و می خورد و حیات فکری-فردی و اجتماعی، نشانی از آن دارد»[8]

نکته قابل توجه در این نظریه، اعتبار بخشی به غرب به عنوان یکی از ارکان رکین هویت ایرانی است، وی حتی طرح «بازگشت به خویشتن» را که به نوعی در مقابل غرب هویتی مطرح شده است نمی پذیرد و معتقد است آینده ما در تعامل با غرب شکل می گیرد:

  • «ما در دوران مدرن به دنیا آمده ایم، در دنیای مدرن به سر می بریم و زندگی می کنیم. مسائلمان را باید در همین جهان حل کنیم و لذا این جهان را باید بشناسیم. آرزوی بازگشت به دنیای ماقبل مدرن، آرزوی محال است. خواب آشفته ای است که تعبیر نخواهد شد. من نمی دانم بشر که از دوران سنتی گذشته به دوران مدرن رسیده ترقی کرده، یا دچار انحطاط شده؟  برای من حقیقتا روشن نیست برای همین آگاهانه از کلمه انحطاط می گریزم، ترجیح می دهم کلمه ای که بار ارزشی کمتری دارد یعنی کلمه ناکامی را به کار ببرم.»[9]

خلوص گرایی هویتی ممنوع!

نتیجه ای که از بحث قبل منتج می شود، رد هرگونه خلوص گرایی است. از نظر سروش، هر بخش از این هویت سه تکه، بخواهد بر دیگر ابعاد غلبه کند، بر سبیل خلاف رفته و جز تشویش حاصلی ندارد:

  • «آن فکر که می گوید باید یکی را برگرفت و دوتای دیگر را در پای او قربانی کرد خواه از سوی مدافع فرهنگ غربی باشد، خواه مدافع فرهنگ دینی و خواه مدافع فرهنگ ملی از بن خطاست... اینک عید نوروزی و تقویم شمسی و زبان فارسی و شاهنامه فردوسی و فقه شیعه و معارف اسلامی و مثنوی مولوی و فلسفه یونانی و فیزیک نیوتونی و موسیقی سنتی و صنایع دستی و ماشینی اجزای فرهنگ کا هستند و چنان به هم گره خورده اند که اسفندیار هم از گشودنش عاجز است.»[10]

 

در واقع در این رویکرد، «هنر نزد ایرانیان است و دیگران»، از نظر سروش ما ایرانیان احساس نوعی استغنا داریم، در حالی که اگر متواضعانه در ابتدای مواجهه با غرب، بر این مسیر نرفته بودیم که در فلسفه و دین برترین مکتب را داریم، و با فلسفه های غربی آشنایی می یافتیم، فرایند مدرن شدن ما بهتر می بود و بسیاری از مشکلات امروز را نداشتیم.[11]

وی حتی طرح دعوی هویت خالص اسلامی در مقابل هویت غربی را بیشتر یک واکنش می دانند در برابر لگد کوب کردن ایرانیان توسط غرب تا یک کنش، و حاصل آن تبدیل به نوعی غرب ستیزی شده است.[12]

بحران هویت، تشویش اندیشه

مبتنی بر مبنایی که در قسمت چیستی اصل هویت گذاشته شد، از نظر دکتر سروش اگر آدمی جز اندیشه نیست، وضوح و ابهام او نیز در گرو وضوح و ابهام اندیشه اوست، پس اگر از هویت مشوش و بحران هویت سخن می گوییم، عامل و درمان را هردو باید در ذهنیت جست. ذهنیت مشوش، هویت مشوش را به بار آورده و ذهنیت شفاف و درست، هویت صحیح را شکل می دهد. در این میان عواملی وجود داشته که باعث تشویش در اندیشه ما شده است، عاملی در درون و عامل در بیرون. عامل درونی تشویش اندیشه را باید در اندیشه اسلامی گذشته جست، نخست تصوف که با عقل ستیزی خود، دامن به ابهام زده و خود خریدار تشویش است و در مرتبه بعد،  فقه ورم کرده که منجر به فروکاست حقایق دینی، به مناسک و شریعت شده، خدایی ترش رو به انسان می نمایاند که از دست عذابش مدام باید به دنبال حجت گشت.[13] اما عامل بیرونی عنصر غرب است، هرچند که باز در اینجا دکتر سروش، نه خود غرب را که عمده تشویش آفرینی را ناشی از نحوه ارتباط گیری ما با غرب می داند.

نخست آنچه که در ذات غرب بوده و تشویش آفرینی می کند عبارت است از گسترش اطلاعات:

  • «انفجار اطلاعات در عصر جدید با همه فوائدی که دارد، تهی از این خطر نیست که جوامع و آدمیان را به بحران هویت دچارسازد تا چنان شوند که خود ندانند کیستند و در آن واحد ده ها من برای خود فرض کنند و برای رهایی از ابهامی به دامن ابهام دیگر بگریزند»[14]

و اما آنچه که نه در ذات غرب که در نحوه ارتباط گیری ما بوده و منجر به تشویش آفرینی شده، عبارت است از برخورد گزینشی غیر صحیح با غرب، از نظر دکتر سروش، ما در طی دویست سال گذشته، عناصر روبنایی متعددی از غرب همچون رسانه، بانک، پارلمان، سازمان های مختلف و... را اخذ کرده غافل از مبانی، معانی و فلسفه آنها، در نتیجه بخشی زیادی از حیات روزمره امروز ما، اسامی بدون مسما و معنا هستند:

  • «اینک جهان سوم را می توان جهان مسما ها نامید، چراکه هویاتی بریده از معانی و اسم های بی مسمی و مسماهای کاذب در میان ساکنان این جهان نشسته اند و فتنه گری و تشویش افکنی می کنند»[15]

 

چنین مواجهه ای با غرب، مارا ناتوان از شناخت صحیح آن نموده و این بر تشویش ما دامن می زند.

 

[1] شواهدالربوبیه، مرکز نشر دانشگاهی، ص ۲۴۴ ، تهران، ۱۳۶۰

[2] سروش، عبدالکریم، ذهنیت مشوش، هویت مشوش، کیان؛ شماره ۳۰، ص ۵

[3] سروش، عبدالکریم، رازدانی و روشن فکری و دینداری، ص ۱۶۹

[4] سروش، عبدالکریم، نهاد ناآرام جهان. ص ۱۷۰-۱۷۱

[5] لازم به توضیح است که حکما تا قبل از مرحوم ملاصدرا، برای هر یک از اشیاء ذاتی را لحاظ کرده و تغییر که در اصطلاح فلسفی حرکت می گفتند را در ذات محال می دانستند، چراکه این تغییر منجر به فروپاشی ذات شده و موجود جدیدی زاده می شود، بلکه این تغییر در صفات و عوارض است. اما مرحوم ملاصداری شیرازی به اثبات این قضیه اقدام نمود که ذات اشیاء عین حرکت است در نتیجه با تغییر ذات از بین نرفته، بلکه از اساس ذات همه اشیاء، هر لحظه در حال تغییر است، بلکه ذات آنها عین تغییر لحظه به لحظه است. حرکت جوهری عنوانی است برای این نظریه

[6] سروش، عبدالکریم، نهاد ناآرام جهان. ص ۸۲

[7] سروش، عبدالکریم، هویت مشوش و ذهنیت مشوش؛ ص ۵

[8] سروش، عبدالکریم، «سه فرهنگ» آینه اندیشه، شماره سه و چهار. بهمن و اسفند ۱۳۶۹

[9] سروش، عبدالکریم، خواب آشفته بازگشت به گذشته، بازتاب اندیشه ص۹۳۳

[10] سروش، عبدالکریم، «رازدانی، روشنفکری، دینداری»، ص ۱۷۷

[11] سروش، عبدالکریم، خواب آشفته بازگشت به گذشته، بازتاب اندیشه ۹۳۰

[12] همان، ص۹۳۲

[13] سروش، عبدالکریم، ذهنیت مشوش، هویت مشوش، کیان؛ شماره ۳۰، ص ۸

[14] همان، ص ۵

[15] همان ص ۶

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha