بررسی مفهوم مقاومت در گفتگو با یونس نوربخش؛
شعار انقلاب از ابتدا و نقد آن به رژیم‌پهلوی وابستگی به غرب و استقلال بود و با ارائه خط سوم نه شرقی و نه غربی پا به میدان گذاشت و از این ظرفیت در منطقه برای حفظ منافع اش استفاده کرد اگرچه گاه ماجراجویی‌هایی هم داشت. مقاومت جایی است که تهدید و تحمیلی وجود دارد و توازنی در روابط وجود ندارد.
گروه راهبرد «سدید»؛ مقاومت به معنی ایستادگی در برابر سلطه، فشار، تحمیل، تحقیراست. مقاومت از طرف کسانی است که نمی‌خواهند تسلیم یک امر اجباری شوند و آن را بپذیرند و یا حتی از آن تقلید کنند. آن‌ها می‌خواهند خودشان باشند و ازخودبیگانه نباشند. هر جا قدرت هست، مقاومت هم هست. برای بررسی مفهوم مقاومت و رابطه آن با جمهوری اسلامی به گفتگو با دکتر یونس نوربخش دانشیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران نشستیم. ایشان دکتری جامعه‌شناسی خود را از دانشگاه هامبورگ آلمان گرفته و در حال حاضر ریاست کرسی یونسکو در حوزه سلامت اجتماعی و توسعه را دارد. وی گفتگو‌های علمی با شخصیت‌هایی نظیر یورگن هابرماس، پیتر برگر، اکسل هونت، آنه ماری و شیمل در زمینه گفت و گوی ادیان داشته است.
 

مقاومت دقیقاً به چه معنی است؟

البته این مقاومت مثبت است. مقاومت منفی وقتی است که گروهی یا جمعیتی در برابر اصلاحات، نوآوری و خلاقیت و پیشرفت مقاومت کنند و مانع تغییرات اجتماعی و توسعه آن شوند. این نوع مقاومت نوعی تحجر و عقب‌ماندگی است. در حقیقت مانع‌شدن و ایستادن در برابر چیزی است و نه ایستادگی. ما باید ببینیم در برابر چه چیزی و برای چه منظوری مقاومت می‌کنیم. آیا مقاومت برای حفظ داشته‌های خود و در برابر الینه شدن، ابژه شدن و یا کالایی شدن است و یا مقاومت در برابر نظم جدید اجتماعی است؟ که در این صورت این مقاومت عین همراهی با سلطه و تحکیم نظم موجود است. مقاومت ادبیات کسانی است که به حقیقت و اصالت معتقدند، عدالت‌خواه هستند و مبارزه و انقلابی بودن را به‌عنوان زندگی صحیح و بامعنی انتخاب کردند. سیاست‌بازان و معامله‌گران سیاسی و تاجران سیاسی با این مفهوم بیگانه هستند. ادبیات آن‌ها بر محور معامله و سازش استوار است. هر چیزی که مورد معامله قرار گیرد و یا مصلحت اقتضاء کند، آن‌ها بر سر آن سازش می‌کنند، می‌خرند و یا می‌فروشند. این چیزی است که مکتب لیبرالیسم بر آن استوار است و می‌تواند همه‌چیز را به کالا تبدیل و برای آن ارزش مبادله‌ای تعیین کند حتی علم، بهداشت، سلامت؛ بنابراین مقاومت بار ایدئولوژیک، ارزشی و سیاسی دارد. یعنی عده‌ای در جامعه و یا کشوری در برابر قدرت‌های بزرگ احساس می‌کند به حقوق و حریم او تجاوز شده است. عده‌ای می‌خواهند بر عده دیگر سلطه برانند، در اینجاست که ارزش‌های انسانی یا ملی و یا دینی، انسان‌ها را به مقاومت دعوت می‌کنند. مقاومت جبهه مشترک آزادیخواهان جهان است. بعد از فروپاشی بلوک شرق، امروز نولیبرالیسم غربی تلاش می‌کند منطق خود را که بر کالایی شدن استوار است جهانی کند و همه ارزش‌های جوامع را با مک دونالیزه کردن و استانداردسازی و جهانی‌سازی فرهنگی زیر پا بگذارد. در برابر جریان مقاومت همواره زر و زور و تزویر قرار دارد و سرمایه‌داری غربی از هر سه برای در هم شکستن دیگری بهره می‌گیرد.
آیا ما دنباله‌رو نظام نولیبرالی خواهیم بود با عواقب خودش یا می‌خواهیم به سیاست‌های سوسیالیستی برگردیم. اقتصاد اسلامی هم، چیزی در عمل نشان نداده است. اقتصاد مقاومتی بحث مهمی بود که ناقص مطرح شد و رها شد. ما در این مدت مشغول مبارزه با سرمایه‌داری جهانی و نظام سلطه بودیم که یک‌دفعه متوجه شدیم در درون جامعه، فساد مالی و اقتصادی هزاران نفر را بیچاره کرده است


 درهرصورت مقاومت تنها یک امر فیزیکی و نظامی نیست. اتفاقاً شکل اصلی آن نیست. مقاومت یک حالت اجتماعی و فرهنگی است. فرهنگ خودباوری، حقیقت مداری، رهایی از سلطه و عدالت‌خواهی از نشانه‌های آن است. امروز با انواع سلطه در جوامع و جهان مواجه هستیم که مقاومت‌های گوناگونی را نیز ایجاد کرده است. مثل سلطه جنسیتی، سلطه زبانی، سلطه دینی و سلطه فرهنگی. گفتمان‌هایی که تلاش می‌کنند گفتمان‌های دیگر را حذف و یا کنار بزنند و گروه‌های مختلف اجتماعی و گفتمان‌های رقیب سعی می‌کنند مقاومت کنند. مقاومت (Resistance) مفهوم جدیدتر از رهایی (Emancipation) است. در ادبیات مارکسیستی رهایی مطرح است که از طریق مبارزات طبقاتی ممکن است. کارگران و پرولتاریا علیه سرمایه‌داری قیام می‌کند و با تغییر نظام اقتصادی به رهایی می‌رسند؛ لذا تا وقتی چنین تغییری رخ نداده مقاومت چندان سودمند نیست. اما در اندیشه‌های مکتب فرانکفورت و به‌ویژه در اندیشه‌های فوکو مقاومت ممکن است. زیرا قدرت دیگر تنها به شکل نهاد رسمی درگذشته نیست. قدرت همه‌جا هست پس مقاومت هم به اشکال مختلف وجود دارد. مثلاً تکنولوژی و رسانه‌ها می‌توانند برای سلطه و اعمال قدرت باشند. در برابر آن هکر‌ها و کرکر‌ها هم نیرو‌های مقاومت هستند و می‌توانند در برابر آن بایستند. پس در نظریه‌های جدید جامعه‌شناسی مقاومت شکل‌های متنوعی یافته و همه‌جا توسط نیرو‌های خودش می‌تواند صورت گیرد. به نظر من همچنان نظام اقتصادی در سلطه مهم‌اند، اما تنها تعیین‌کننده نیستند.

سرمایه‌داری متأخر شکل پیچیده‌تری به خود گرفته است و حتی از مرحله سرمایه‌داری چندملیتی عبور کرده و جهانی شده و اقتصاد و نظام اقتصادی اینجا مهم‌ترین مسئله است. سرمایه‌داری دنبال بازار‌های جهانی است و در این راه هر کاری را انجام می‌دهد. مسئله این است که نظام اقتصادی ما بر چه اساسی استوار است؟ آیا ما دنباله‌رو نظام نولیبرالی خواهیم بود با عواقب خودش یا می‌خواهیم به سیاست‌های سوسیالیستی برگردیم. اقتصاد اسلامی هم، چیزی در عمل نشان نداده است. اقتصاد مقاومتی بحث مهمی بود که ناقص مطرح شد و رها شد. ما در این مدت مشغول مبارزه با سرمایه‌داری جهانی و نظام سلطه بودیم که یک‌دفعه متوجه شدیم در درون جامعه، فساد مالی و اقتصادی هزاران نفر را بیچاره کرده است. جامعه الآن از قرارداد‌های بزرگ نظامی و اقتصادی و نفتی بی‌خبر است که چه اتفاقی می‌افتد؟ این‌ها باید در اختیار دانشگاه‌ها قرار گیرد تا بحث کنند و ببینند این‌ها در چه سمت و سویی هستند. چقدر ما توانستیم در محاکم بین‌المللی حقوق ملت ایران را استیفا کنیم. مقاومت شعار تبلیغاتی نباید باشد.

مقاومت چند عنصر اساسی دارد: اول طرد و مخالفت با آن چیزی که نمی‌پذیریم. در این مرحله جامعه ما می‌داند چه چیزی را نمی‌خواهد، اما عنصر دوم بازگشت به خود و داشته‌ها و هویت اصلی و بازخوانی و بازسازی آن است یعنی چه چیزی می‌خواهیم باشیم؛ و سوم ارائه طرح‌واره جدید است. سوالاتی که بالا مطرح کردم در این راستاست، یعنی اقدامات ما آیا واقعاً عاقلانه و مؤثر است. مقاومت و مخالفت بدون ارائه یک نظریه و برنامه جدید کارکرد جدی ندارد. مثل بعضی از روشنفکران و اپوزیسیون‌های اجتماعی که با هر چیز مخالف‌اند. روی مدل مقاومت در ایران باید کار‌های تحقیقاتی زیادی صورت گیرد و نیاز به بحث دارد؛ لذا من سعی می‌کنم اینجا فقط به گوشه‌هایی از این مسئله اشاره‌کنم. آیا مقاومت مخصوص کشور ماست. کشور‌های مختلف روش‌های مختلفی برای مقاومت و دفاع از منافع و آرمان‌هایشان دارند. ما تصور نکنیم در دنیا ما فقط در برابر زور ایستادیم و بقیه مزدور هستند. ژاپنی‌ها، ویتنامی‌ها، مصری‌ها، الجزائری‌ها تجربه‌های طولانی در مقاومت دارند. رهبران زیادی نیز در این مسیر ظاهر شدند مثل نلسون ماندلا، گاندی. در ایران نیز ما تجربه‌های زیادی داریم که گاه با شکست و گاه با پیروزی بوده است. ستارخان، باقر خان، امیرکبیر، عباس میرزا، میرزای شیرازی و ده‌ها مورد دیگر که می‌توان با یک کار تطبیقی آن‌ها را مقایسه و موردبررسی قرارداد. البته امروز در سیاست خارجی، ایران به‌صورت یک دولت مقاومت در خاورمیانه علاوه بر دفاع از ایران، دفاع از خاورمیانه و مقابله با امریکا و اسرائیل در منطقه را به عهده گرفته است و این‌یک نقش جدیدی است.


آیا فرهنگ مقاومت با فرهنگ تهاجم تفاوتی دارد؟

مقاومت با غیریت‌سازی نیز همراه است. یعنی ابتدا یک غیری مشخص می‌شود و خود بر اساس آن غیر تعریف می‌شود. بیگانه‌سازی و غیریت‌سازی در حقیقت نوعی جداسازی است برای طرد و عدم پذیرش آن. این‌گونه مطرح می‌شود که آن چیز، خارجی و تحمیلی است و خودی نیست و سپس به‌عنوان تهدید و خطر با آن مقابله می‌شود. این غیریت‌سازی گاه این‌قدر ادامه می‌یابد که خودش اصالت پیدا می‌کند و تصویر کلیشه‌ای تنفرآمیز از طرف مقابل تولید می‌شود، طوری که حقیقت ناپدیدشده و امر شناخت مورد مغفول واقع می‌شود. گویی اینکه از ازل این دوگانه شکل‌گرفته و امکان ارتباط بین آن‌ها وجود ندارد. این همان دشمن‌سازی و دشمن‌هراسی است. اینجاست که مقاومت تبدیل می‌شود به دیگر هراسی. یعنی از جنبه دفاعی به حالت مقابله و نابودی دیگری تبدیل می‌شود. این دیگر مقاومت واکنشی است. واکنش در برابر کسانی که تهدید محسوب می‌شوند. در این نوع مقاومت، خود در آیینه دیگری دیدن اتفاق می‌افتد. یعنی ما برای اینکه باشیم باید غیری و دشمنی نیز همواره وجود داشته باشد. چیزی که دو بلوک شرق و غرب همواره از آن استفاده کردند تا به بلوک خود هویت ببخشند؛ بنابراین بین فرهنگ مقاومت و فرهنگ تهاجم تفاوت وجود دارد. داعش فرهنگ مقاومت را به فرهنگ تهاجم و خشونت تبدیل کرد همان‌گونه که جهاد یعنی تلاش و مقاومت درراه حق را به جنگ تقلیل داد. مارکسیست‌ها هم از مقاومت صحبت می‌کنند و شاید این مفهوم را متعلق به خودشان بدانند که تا حدی درست است، اما در فرهنگ اسلامی و ایرانی ما ایستادگی و پایمردی وجود داشت و همواره به‌عنوان یک ارزش مهم در اسطوره‌ها و افسانه‌ها و تاریخ از آن یادشده است. اما با ظهور انقلاب اسلامی مقاومت ابعاد گسترده‌تری پیدا کرد یعنی فراتر از بحث ملی ابعاد ایدئولوژیک و سیاسی و دینی آن توسعه یافت.


چه رابطه‌ای مقاومت با چندصدایی دارد؟

الآن ایران و خیلی از کشور‌ها با یکه‌تازی امریکا و فرهنگ آمریکایی مخالف‌اند. جهان شروع به مقاومت و واکنش نشان دادن در برابر این فرهنگ کرده است. جهان دیگر تک‌قطبی یا دوقطبی بودن را برنمی‌تابد و به سمت چندقطبی شدن حرکت می‌کند. من نمی‌دانم امریکا به‌زودی فرومی‌پاشد یا نه، ولی جهان آینده، جهان ملت‌هاست
باختین و هابرماس به این موضوع پرداخته‌اند. سلطه زبانی نوعی از سلطه است که نظام فرهنگی‌اش تک‌گویی است یعنی دیالوگ و چندصدایی را برنمی‌تابد. بازی زبانی برابر و آزاد را اجازه نمی‌دهد. گفتمانی هژمونیک بقیه گفتمان‌ها را از میدان بدر می‌کند. در این حالت گفتمان‌های مخالف و اقلیت سعی می‌کنند مقاومت کنند. مثلاً جهانی‌شدن این نگرانی را ایجاد کرده است که محل‌ها و هویت را دچار تغییر و گفتمان خودش را غالب می‌کند. تکثر را اجازه نمی‌دهد. دنبال استانداردسازی و همگون سازی است. الآن ایران و خیلی از کشور‌ها با یکه‌تازی امریکا و فرهنگ آمریکایی مخالف‌اند. جهان شروع به مقاومت و واکنش نشان دادن در برابر این فرهنگ کرده است. جهان دیگر تک‌قطبی یا دوقطبی بودن را برنمی‌تابد و به سمت چندقطبی شدن حرکت می‌کند. من نمی‌دانم امریکا به‌زودی فرومی‌پاشد یا نه، ولی جهان آینده، جهان ملت‌هاست؛ لذا این سؤال مطرح می‌شود که قرار است با مقاومت چکار کنیم؟ از خودمان و مظلومان دفاع کنیم و یا اینکه مأمور نابودی دشمنان در همه‌جا هستیم؟ این‌ها دو نوع راهبرد جداگانه هستند. در قانون اساسی به تفسیر من بعد دفاعی آن مطرح است. یعنی نفی سلطه و همراهی و حمایت مظلومان به دلیل تقویت جبهه مقاومت. بالاخره شعار انقلاب از ابتدا و نقد آن به رژیم پهلوی وابستگی به غرب و استقلال بود و با ارائه خط سوم نه شرقی و نه غربی پا به میدان گذاشت و از این ظرفیت در منطقه برای حفظ منافع اش استفاده کرد اگرچه گاه ماجراجویی‌هایی هم داشت. مقاومت جایی است که آزادی، استقلال به خطر می‌افتد. یعنی تهدید و تحمیلی وجود دارد و توازنی در روابط وجود ندارد.
گاه مقاومت به‌عنوان یک ابزاری برای سرکوب و سرپوش گذاشتن به کاستی‌ها و نابرابری‌ها در داخل جامعه بکارمی رود تا اذهان به دشمن خارجی متوجه شود. مثلاً در آلمان شرقی برای اینکه مردم را نسبت به حصر و دیوارکشی و جدایی دو آلمان راضی نگه‌دارند، دستگاه سیاسی و امنیتی آلمان شرقی هراسی را نسبت به آلمان غربی و غرب ایجاد کرده بود. وقتی دولت‌ها از ملت‌های خود فاصله می‌گیرند بلافاصله سراغ نظریه توطئه می‌روند.


مقاومت در اندیشه اسلامی چه جایگاهی دارد؟

ادبیات مارکسیستی اگرچه در این زمینه غنی است و آلتوسر، فیسک و گرامشی و بقیه در این زمینه نظریه‌پردازی کردند، اما در پراکسیس ناموفق بوده و عناصر مقاومت پایدار و رهایی‌بخش را ندارند. دولت‌های کمونیستی نیز روزی به‌نوعی بخش مهمی از جهان را گرفتند و توقع داشتند که به‌زودی شاهد سقوط امریکا و نظام سرمایه‌داری شوند، اما برعکس شد و نظام کمونیستی در پایان قرن بیستم برچیده شد. آن‌ها در نظریات خود نه‌تن‌ها دین را افیون جامعه می‌دانستند بلکه برای آن قدرت رهایی‌بخش قائل نبودند و تنها آه ستمدیدگان می‌توانست باشد. اما در یک صده اخیر نهضت‌های اسلامی مکرر شکل گرفتند و نقش بازی کردند و درنهایت در انقلاب ایران در قالب یک نظام سیاسی ظاهر شد و چهل سال است که به حیاتش ادامه می‌دهد بدون اینکه بخواهد مثل دولت کمونیستی شوروی سابق از راه زور و بمب و اشغال کشور‌های دیگر را تحت سیطره خود درآورد. مقاومت اینجا بیش از آنکه نظامی باشد، فرهنگی است. گفتمان جدیدی از بازگشت به خویشتن است. مقاومت نشان از بودن است. یعنی من هم هستم.
در تاریخ اسلام دو نوع مقاومت وجود دارد. مقاومت صلح‌جویانه مثل صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع) که در حقیقت یک نوع سازش موقت با دشمن زیاده‌خواه بود تا فرصتی برای ادامه مسیر وجود داشته باشد. مقاومت دیگر مقاومت اعتراضی بود که واقعه کربلا نمونه آن است. این‌ها الهام‌بخش برای جریان انقلاب بود. پس از انقلاب یکی از عناصر اصلی پیروزی انقلاب یعنی مقاومت اسلامی به عنصر بقا و حیات نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت و عدم پذیرش سلطه و ولایت دولت‌های زورگو مبنای این دولت شد. به عبارتی شاید برای اولین بار دولت مقاومت شکل گرفت


مطهری در کتاب نهضت‌های صدساله اخیر در آفات نهضت‌های اسلامی، ضعف و عدم مقاومت و استمرار در هدف را یکی از علل شکست آن‌ها ذکر می‌کند. تاریخ اسلام هم پر است از رشادت‌ها و ایستادگی‌ها و مقاومت‌های اصحاب پیامبر که نهایتاً با عده کم توانستند با استقامت به پیروزی‌های زیادی دست یابند. در قرآن هم صبر و استقامت، عزم در برابر مشکلات و دشمنان و کفار و شدت در مقابل آن‌ها بار‌ها تأکید شده است که یاری خدا را برای مجاهدین بدنیال دارد. البته منظور از کفار کسانی هستند که دشمنی می‌کنند و دنبال براندازی دولت اسلامی و یا ضربه به آن و مسلمانان هستند و نه همه کشور‌های مسیحی و غیرمسلمان. در تاریخ اسلام دو نوع مقاومت وجود دارد. مقاومت صلح‌جویانه مثل صلح حدیبیه و صلح امام حسن (ع) که در حقیقت یک نوع سازش موقت با دشمن زیاده‌خواه بود تا فرصتی برای ادامه مسیر وجود داشته باشد. مقاومت دیگر مقاومت اعتراضی بود که واقعه کربلا نمونه آن است. این‌ها الهام‌بخش برای جریان انقلاب بود. پس از انقلاب یکی از عناصر اصلی پیروزی انقلاب یعنی مقاومت اسلامی به عنصر بقا و حیات نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت و عدم پذیرش سلطه و ولایت دولت‌های زورگو مبنای این دولت شد. به عبارتی شاید برای اولین بار دولت مقاومت شکل گرفت.

در نگاه شیعی دولت مقاومت، دولت جهاد شبیه آنچه سید قطب می‌گوید نیست یعنی نباید با جهان درافتاد و همه را ملت جهالت نامید. بلکه دولت اسلامی باید دولت صلح و ارتباط با ملت‌ها باشد. ما در رساندن پیام صلح و امنیت به دولت‌ها و ملت‌های منطقه موفق نبودیم. نکته دیگر این است که شریعتی معتقد است نهضت‌ها وقتی به‌نظام تبدیل می‌شوند محافظه‌کار می‌شوند و رسالت‌های ایدئولوژیک خود را فراموش می‌کنند و قدرت بسیج و مقاومت را ندارند. ابن خلدون هم معتقد است عصبیت آن‌ها کاهش می‌یابد و به‌تدریج در برابر حملات نمی‌توانند مقاومت کنند و سقوط می‌کنند. اما به نظر من در ایران هنوز نظام جمهوری اسلامی پیوندش را با انقلاب ۵۷ حفظ کرده است پس انقلاب در بهمن ۵۷ به پایان نرسیده است. رهبران انقلاب اهداف انقلاب را اهداف دولت جمهوری اسلامی نیز قراردادند. البته این چالش‌ها و بحث‌هایی را هم ایجاد کرد. مثلاً اینکه انقلاب به پایان رسیده و جمهوری اسلامی یک دولت ملی است که باید به فکر منافع ملی باشد. اما آن‌ها منافع ملی را در چارچوب منافع انقلابی تعریف می‌کردند و این هزینه‌ها را بدون فایده نمی‌دیدند؛ لذا می‌گفتند مثلاً اگر ما در سوریه نباشیم باید در مرز‌های خودمان با دشمنان بجنگیم. ازنظر آن‌ها اگر ایران بخواهد استقلال خود را حفظ کند و به آغوش امریکا برنگردد تنها در چارچوب ایدئولوژی اسلامی ممکن است و دیگر مکاتب و نظریه‌ها چنین توانایی را ندارند. در همین زمان مخالفان، ایران را به جنگ‌افروزی در جهان متهم می‌کنند چراکه تمام مخالفان امریکا را در یک صف‌جمع کرده است.


به نظر شما مقاومت بعد از گذشت چهل سال از انقلاب چگونه می‌تواند ادامه یابد؟

ما الآن در جمهوری دوم قرار داریم. یعنی بعد از چهل سال از گذشت انقلاب، که سن رشد است، جمهوری اسلامی به‌عنوان یک دولت و نظام سیاسی تنها وقتی حرف جدیدی برای گفتن دارد که با ادبیات انقلاب اسلامی بر ادامه خط سوم ادامه دهد. الآن تئاتر مقاومت، سینمای مقاومت و ادبیات مقاومت در جامعه شکل‌گرفته است. یعنی مقاومت از حوزه سیاسی به حوزه فرهنگی و اجتماعی رسیده است
ما الآن در جمهوری دوم قرار داریم. یعنی بعد از چهل سال از گذشت انقلاب، که سن رشد است، جمهوری اسلامی به‌عنوان یک دولت و نظام سیاسی تنها وقتی حرف جدیدی برای گفتن دارد که با ادبیات انقلاب اسلامی بر ادامه خط سوم ادامه دهد. الآن تئاتر مقاومت، سینمای مقاومت و ادبیات مقاومت در جامعه شکل‌گرفته است. یعنی مقاومت از حوزه سیاسی به حوزه فرهنگی و اجتماعی رسیده است. اما این مقاومت که خودش به‌مثابه عنصر انسجام بخش در جامعه عمل می‌کند و میلیون‌ها نفر را سالیانه در مناسبت‌های مختلف برای راهپیمایی و حمایت از نظام به خیابان‌ها می‌آورد، تا وقتی مؤثر است که جامعه هم دیده شود. مسائل سیاسی آن‌قدر در سال‌های گذشته جامعه را در خود فروبرده که چیزی به نام جامعه سازی و توانمندسازی جامعه نادیده گرفته‌شده است. در جمهوری دوم باید جامعه مهم‌ترین مسئله جمهوری اسلامی باشد. جمهوری دوم نظم نوین اجتماعی را می‌طلبد تا تضاد‌ها و چالش‌های اجتماعی و اقتصادی درون جامعه کاهش یابد در غیر این صورت مقاومت در برابر غرب نیز شکننده خواهد بود. این نظم نوین اجتماعی جامعه قوی و کنشگری را تولید می‌کند که می‌تواند تمدن‌ساز باشد. عدالت، برابری، آزادی، قانون‌گرایی، شفافیت در ثروت، پاسخگویی، گردش نخبگان بخصوص حضور نسل جدید در تصمیم‌گیری‌های کلان از مهم‌ترین مطالبات اجتماعی در آینده است. جمهوری دوم اسلامی نیاز به برنامه‌های جدید و اصلاحات بنیادی‌تری دارد تا بتواند اصول خود را حفظ کند یعنی جمهوری اسلامی خود بار دیگر باید به انقلاب خودش بازگشت کند.

 

باکس دانشی:

مکتب فرانکفورت: این مکتب توسط ماکس هورکهایمر در دانشگاه فرانکفورت بنیان نهاده شد. از جمله چهره‌های شاخص این مکتب می‌توان به آدرنو، مارکوزه و بنیامین اشاره داشت. البته یورگن هابرماس را نیز می‌توان به عنوان متاخر این مکتب نام نهاد. مشی انتقادی اصول اساسی این مکتب است. به طور کلی این مکتب از دل مارکسیسم زاییده شده و انتقاد‌هایی به آن دارد. مکتب فرانکفورت انتقاداتی نسبت به اثباتگرایی و جامعه‌شناسی و جامعه نوین دارد و آرمان نهایی آن‌ها رهایی بشر از سلطه است که به عنوان آرمان اساسی در دوران روشنگری بوده است.
مکتب نولیبرالیزم: نولیبرالیزم مکتب اقتصادی است که توسط فون هایک بنیان نهاده شد. این نحله که در استمرار لیبرالیزم و با انتقاد از آن نوعی بازاندیشی در لیبرالیزم است. نولیبرالیزم کاملا در جهت نظام سرمایه داری قرار دارد و اعتقادی به عدالت اجتماعی ندارد. آن‌ها معتقد به اصل کاتالاکسی هستند که بازاندیشی در دست نامرئی اسمیت است و در صدد حذف دولت از نظام اقتصادی بازار است.
بلوک شرق: بلوک شرق اصطلاحی بود که در دوران جنگ سرد رواج یافت و به متحدان شوروی کمونیست اطلاق می‌شد. این مکتب در برابر بلوک غرب مطرح بود. بلوک شرق اعتقاد به سیاست‌های سوسیالیستی و کومونیستی در برابر سیاست‌های لیبرالی و اقتصاد بازار آزاد دارد.
سید قطب: سید قطب از جمله اندیشمندان اخوان المسلمین است. او معتقد به غرب ستیزی و اسلام گرایی به همراه جهاد است. او معتقد بود که جاهلیت امروز در جهان مدرن بسیار بزگتر از جاهلیت قبل از اسلام است. بر این اساس تنها راه برون رفت از سلطه حکومت‌های طاغوتی را جهاد عنوان کرده است.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha