گفتگو با حسن حسینی، منتقد فیلم؛
مشکل ما در سینمای ایران، فیلم ترسناک نیست بلکه ژانر ترسناک است. یعنی ممکن است الان ما جمع شویم و یک فیلم ترسناک بسازیم، ولی خب این یک مورد است و لزوما به تولید جریان منجر نمی‌شود. کلا ژانر و از جمله ژانر ترسناک در سینمای صنعتی شکل می‌گیرد یعنی زمانی که فیلم‌ها در مناسبات بازار و عرضه و تقاضا، تولید، عرضه و مصرف شوند.
به گزارش «سدید»؛ اگر شما هم شاکی هستید که چرا سینمای ایران فیلم ترسناک خود به تعداد کافی ندارد، بد نیست بدانید که یک معضل مهم و ریشه‌دار در سینمای ایران را کشف کرده‌اید. ضعف کمی و کیفی تولید فیلم ترسناک، یعنی ضعف تولید فیلم‌های ژانری در سینمای ایران و این یعنی ضعف ادبیات و کم‌کاری جریان نقد و فرانسه‌زدگی جریان روشنفکری و انقطاع سینما از توده‌ها و دغدغه‌هایشان! این‌ها را حسن حسینی، منتقد فیلم توضیح می‌دهد.

چرا در سینمای ایران، ژانر هراس پا نگرفته است؟
قبل از این‌که به مساله ژانر هراس برسیم باید بگوییم که اساسا ژانر ازجمله ژانر ترسناک همه در حوزه سینمای داستانگو قرار می‌گیرد. یکی از پژوهشگران به نام آلن ویلیامز قبل از ورود به تقسیم‌بندی‌های ژانر، فیلم‌ها را به سه دسته داستانی، تجربی و مستند تقسیم می‌کند؛ بنابراین فقط وقتی وارد سینمای داستانی شویم، ژانر معنا پیدا می‌کند و اگر از ژانر صحبت کنیم یعنی در سینمای داستانگو قرار داریم. اما در مورد ژانر هراس و برخی دیگر از ژانرها، نکته مهم این است که پیش از سینما، این ژانر‌ها در ادبیات و سایر هنر‌ها نظیر تئاتر و نقاشی وجود داشت. مثلا در ژانر هراس در قرن ۱۸ و ۱۹ ادبیات گوتیک را داشتیم. یا در تئاتر هم نمایش‌های خشن و خون‌باری به نام گرانگینیول در پاریس اواخر قرن نوزدهم روی صحنه می‌رفته است؛ بنابراین در هنر‌های دیگر، ژانر‌ها سابقه تاریخی داشته‌اند؛ بنابراین روشن است که بخشی از مشکل ما در برخی ژانر‌های سینمایی به ضعف زمینه تاریخی آن‌ها در ادبیات و هنرهایمان بازمی‌گردد.

البته تلاش‌های کوچکی قبل و بعد از انقلاب صورت گرفته، اما هیچ‌وقت تبدیل به جریان نشده‌اند.
بله ما نمونه‌هایی داریم که از عناصر ژانری از ژانر هراس استفاده کرده‌اند، اما ما در ادبیات این ژانر را نداریم. مثلا در داستان‌های کوتاه صادق هدایت مثل «گجسته دژ» یا «تاریک‌خانه» المان‌های ادبیات خون‌آشامی وارد می‌شود. یا در «تخت ابونصر» قصه‌های مومیایی یا از همه مشهورتر در «بوف کور» که حتی به تاثیرات اکسپرسیونیسم آلمان هم در ان اشاره شده است. همین‌طور که جلو می‌آییم مثلا بهرام صادقی در «ملکوت» یا هوشنگ گلشیری یا امیر گل‌آرا در «نکبت» هم در ادبیات جدی ما طرح می‌شوند. در داستان‌های عامه‌پسند هم تک‌وتوک آثاری مثل پاورقی‌هایی به نام «پنجه‌های پوسیده» به قلم صدرالدین الهی در سال ۴۰ وجود دارد که از برخی المان‌های ژانری استفاده می‌کند. اما نکته این است که ما ادبیات این ژانر را تولید نکرده‌ایم.

در سینمای ایران چطور؟ تجربه‌های ژانر هراس چقدر وجود داشته است؟
در تاریخ سینمای ایران هم باز نمی‌شود چندان از فیلم ترسناک حرف زد بلکه استفاده از عناصر یا تکنیک‌های ایجاد ترس را در برخی فیلم‌ها شاهد بوده‌ایم؛ مثلا ساموئل خاچیکیان در تریلر‌های جنایی‌اش مثل «یک‌قدم تا مرگ» یا «سرسام» از تمهیدات و تکنیک‌های فیلم ترسناک برای شوک وارد کردن به مخاطب استفاده می‌کند، اما هیچ‌کدام‌شان فیلم ژانری از گونه هراس محسوب نمی‌شود. در نیمه دهه ۴۰ فیلم‌های دیگری مثل «مومیایی» هم داریم که البته آن هم جنایی است، اما از عناصر فیلم‌های ترسناک مومیایی استفاده می‌کند. «عذاب مرگ» در سال ۴۵ هم اولین فیلم ایرانی قاتل زنجیره‌ای در سینمای ایران است یا فیلم «زن خون‌آشام» که ترکیبی ملودرام با رگه‌های کمدی دارد، ولی از شمایل‌نگاری ترسناک استفاده کرده است.

سال‌های اخیر هم یکسری کوشش‌های پراکنده انجام شده است. برخی فیلم‌های داریوش فرهنگ مثل «طلسم» که یک اثر گوتیک است یا اثر بعدی او «رز زرد» که از اسلشر‌ها کپی شده یا فیلم «شب‌های تهران» که فیلم قاتل زنجیره‌ای است، از این جمله هستند. اتفاقا در همین مسیر مهم‌ترین ضعف‌های سینمای ایران در ژانر هراس خودشان را نشان می‌دهند که یکی همین رویکرد تقلیدی است که دستمایه‌ها، بومی‌سازی نمی‌شوند و این مساله در همین دو اثر اخیر داریوش فرهنگ دیده می‌شود. ضعف دیگرمان بضاعت فنی سینمای ما در این ژانر است.

ضعف دیگر هم در ادامه مشکل اساسی فیلمنامه‌نویسی به قدرت درام‌پردازی ما در فیلم ترسناک برمی‌گردد.
این نکته، بحث مرکزی گفت‌وگوی ماست. مشکل ما در سینمای ایران، فیلم ترسناک نیست بلکه ژانر ترسناک است. یعنی ممکن است الان ما جمع شویم و یک فیلم ترسناک بسازیم، ولی خب این یک مورد است و لزوما به تولید جریان منجر نمی‌شود. کلا ژانر و از جمله ژانر ترسناک در سینمای صنعتی شکل می‌گیرد یعنی زمانی که فیلم‌ها در مناسبات بازار و عرضه و تقاضا، تولید، عرضه و مصرف شوند. الان در یکی دو دهه اخیر به علت مناسبات اقتصادی و معضلاتی مثل پولشویی یا این که فیلمسازان اصلا نیازی به عرضه فیلم‌شان نمی‌بینند و دغدغه مخاطب ندارند، این چرخه اقتصادی مختل شده است. این عیب باعث می‌شود تولید صنعتی نداشته باشید، نمی‌توانید تولید ژنریک هم داشته باشید؛ بنابراین وقتی تولید مداوم در یک ژانر صورت نمی‌گیرد همین مشکل فیلمنامه و قدرت درام‌پردازی ایجاد می‌شود و کارآموختگی، نسبت درام‌پرداز با سایر تجربه‌های سینمایی و ارتباطش با مخاطب آسیب می‌بیند. همین مشکل روی ابعاد تکنیکی و فنی هم اثر می‌گذارد و مثلا شما تدوین یا دکوپاژ یا فیلمبرداری و نورپردازی مختص فیلم ترسناک را هم نخواهید داشت. به قول مثل قدیم خودمان: «کار نیکو کردن از پر کردن است.»

سهم جریان نقد سینمایی و هنری ما را در این ضعف تولید ژنریک چقدر می‌دانید؟ اگر منتقدان همین تک آثار را جدی و تحویل می‌گرفتند می‌توانستیم امیدی به شکل‌گیری جریان داشته باشیم؟
نقد ما هم مثل تولید ما با صنعت بیگانه است و خب این مساله یک زمینه تاریخی دارد. همین هم به صنعتی نشدن برمی‌گردد. نقد در سینما‌های صنعتی از هالیوود تا بالیوود، ذیل مرحله مصرف در آن نظام بازاری قرار می‌گیرد یعنی منتقد با ابراز نظرش سعی می‌کند روی نظام مصرف و مخاطب تاثیر بگذارد. اما نقد در سینمای ما ذیل گفتمان روشنفکری و در جریان مطبوعاتی تعریف شده است. از همان قدیم هم نقد ما یک بیگانگی با نظام تولید و با مخاطب داشته است. متاسفانه در مساله نقد، ما یک مشکل مهم هم در درک فیلم عامه‌پسند داریم و اصلا نمی‌دانیم فیلم‌های عامه‌پسند چه هستند و سازوکار تاثیرگذاری‌شان چیست. این مشکل را در نقد ادبی هم داریم.
هم نظام تولید و هم جریان نقد ما خیلی معطوف به جریان هنری شکل گرفته و عمدتا تحت تاثیر جریان سینمای فرانسه هستیم.

اساسا روشنفکری ما یک سنت فرانسوی دارد. جالب است من یک مصاحبه از بهرام صادقی در سال ۴۵ دیدم که اشاره می‌کند در این داستان‌های پلیسی هم داستان‌های خوبی پیدا می‌شود و این‌ها صاحب تکنیک و روایت هستند. یعنی چنین مساله‌ای انگار در آن زمان، نوعی بداعت داشته، چون نقد ما این رویکرد هنری را داشته اصلا ادبیات عامه‌پسند و ژانر را جدی نمی‌گرفته‌ایم.

شاید هم اصلا تحقیرشان می‌کنیم.
الان هم همین است! خب این همه فیلم دارد در همه جای دنیا تولید می‌شود و اتفاقا خودمان هم مصرف‌کننده سینمای ژانری جهان هستیم، اما متاسفانه در تولید، به دلایل مختلف در درک این مناسبات عقب مانده‌ایم.

تاثیر قوانین یا ممیزی را در این حوزه چقدر جدی می‌دانید؟
در ژانر هراس به دلیل برخی درونمایه‌ها ممکن است فیلمساز به وادی‌هایی وارد شود که حالت ممنوعه داشته باشد که این تجربه خارج از کشور ما هم رخ داده است. ممکن است بگوییم طبعا ممیزی می‌تواند روی این حوزه‌ها ممنوعیت ایجاد کند، اما اگر دلیل اصلی را بخواهید که چرا ژانر ترسناک در ایران زمینگیر شده، به نظر من خیلی قبل‌تر و مهم‌تر از ممیزی، مساله صنعتی نشدن و تولید ژنریک و زمینه پیشاتاریخ سینمایی در ادبیات و هنر‌های دیگر نداشتن و ناکارآمدی نقد فیلم در درک مناسبات فیلم عامه‌پسند مطرح و اثرگذار هستند.

آیا همه زیرژانر‌های ژانر هراس برای مخاطب ایرانی هم لزوما ترسناک هستند یا ممکن است ابعاد جامعه‌شناختی و روانشناختی مانع شود که بعضی فیلم‌های ترسناک برای ما هم هراس‌انگیز باشند؟
البته ژانرها، قابلیت این را دارند که در قالب‌های مختلف قرار بگیرند و با تغییر شکل و ماهیت، رنگ و بوی محلی آن کشور میزبان را بگیرند. مثلا وسترن اسپاگتی یا فیلم سامورایی، تغییر شکل‌یافته‌های ایتالیایی یا ژاپنی ژانر وسترن هستند. از آن طرف مساله جذب نشدن خواص بومی در فیلم‌ها برای مخاطب جهانی هم وجود دارد، مثلا می‌گویند کمدی‌های انگلیسی به علت خواص به‌شدت بومی‌شان برای دیگران خیلی خنده‌دار نیستند؛ بنابراین وجه برای موفقیت یک ژانر در سینمای یک کشور خیلی مهم است. ما باید عناصر و قرارداد‌های ژنریک را بگیریم و این‌ها هم احتیاج به تعلیم و تمرین دارد، اما مطمئنا باید در زمینه بومی خودمان آن‌ها را تحویل و تبدیل کنیم. هم داستان‌های فولکلور مناطق مختلف ایران این زمینه‌ها را دارند و هم بستر‌های اجتماعی ما برای برخی فیلم‌ها مثل قاتل زنجیره‌ای که حدفاصل تریلر‌های روانشناختی و فیلم ترسناک است، مساعد به نظر می‌رسد.

ممکن است مخاطب یا دستگاه قانونگذار بپرسد فارغ از دستاورد‌های اقتصادی و فنی تولید ژنریک، چه سودی دارد که سینمای ما به موضوعات هراس‌انگیزی بپردازد که خودش برای جامعه ترسناک است؟
در هالیوود مرسوم است به کارگردان‌های جوان می‌گویند اگر ایده سیاسی داری، برو سراغ فیلم ترسناک و اگر ایده فلسفی در ذهنت هست، برو سراغ ژانر علمی-تخیلی! واقعیت این است چنین قابلیت و قدرتی بیان غیرمستقیم است. مثلا فیلم‌های علمی-تخیلی دهه ۷۰ آمریکا در جریان بحران واترگیت و جنگ ویتنام، چقدر کارکرد‌های رادیکال سیاسی یا اتفاقا کارکرد‌های محافظه‌کارانه همسو با نظام آمریکا دارند. یعنی اتفاقا کارکرد‌های سیاسی یک شکل نیست، اما گویی هر دو جریان به زبان غیرمستقیم علمی-تخیلی درباره سیاست حرف می‌زنند. به طور کلی فیلم‌های عامه‌پسند به این دلیل که با ذائقه عامه جامعه درآمیخته‌اند و آن را بازتاب می‌دهند، خیلی می‌توانید از آن‌ها برای فهم مناسبات اجتماعی استفاده کنید و بر آن اثر بگذارید. در حالی که در فیلم‌های هنری، چون غالبا ذهنیت آن هنرمند مولف را انعکاس می‌دهد ممکن است ارتباط با جامعه و توده مردم منقطع شده باشد. اتفاقا پا گرفتن خود ژانر‌ها هم ارتباط مستقیمی با علاقه توده مخاطبان دارد و الزامی به حقنه کردن یک ژانر به مخاطبان نداریم. با این همه مشخصا درباره ژانر ترسناک می‌بینیم حتی فیلم سستی مثل «خوابگاه دختران» در زمان خودش با استقبال زیاد مواجه می‌شود و ۴۰۰میلیون می‌فروشد یا فیلم «پارک‌وی» با تمام ایراداتش در گیشه موفق بود. این نشان‌دهنده قابلیت‌های ژانر و سینمای داستانگوست.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha