در گفتگو با مجتبی خلیفه‌زاده، نویسنده ۲۸ ساله یزدی؛
نویسنده رمان «بی‌پایان» گفت: داعش انسانیت را هدف قرار داده بود، من نیز از زاویه انسان، شک و درد‌هایش به این مسئله نگریستم. این اثر روایتی است از نبرد انسان با خود.
به گزارش «سدید»؛ از همان ابتدای قد علم کردن داعش و سایر گروه‌های تکفیری در منطقه، آثار پرشماری در سراسر دنیا درباره این گروهک‌های تروریستی- که میراثی جز کشتار و مرگ انسان و انسانیت نداشتند- منتشر شد؛ آثاری که مورد استقبال مخاطبان نیز قرار گرفت. در ایران نیز به مانند بسیاری از کشور‌های دیگر، کتاب‌های متعددی درباره داعش و اقداماتی که انجام داد، منتشر شده است. برخی از این کتاب‌ها مستند و برخی دیگر در قالب ادبیات داستانی است. اگرچه عمر داعش رو به پایان است، اما هنوز هم آثار پرشماری از این چهره کریه قرن در ادبیات دنیا منتشر می‌شود که زاویه‌ای از زوایای تاریک آن را پیش چشم مخاطب می‌گشاید.

انتشارات سروش در آخرین روز‌های سال ۹۹ کتاب «بی‌پایان»، نوشته مجتبی خلیفه‌زاده، نویسنده جوان را منتشر و ورانه بازار نشر کرد. در معرفی این کتاب آمده است: «روایتِ سربازانی است که خود از جنگ برگشتند، اما روان شان هیچ‌گاه بازنگشت. نبردی که با تیر و تفنگ باشد، در آخر روزی به پایان می‌رسد، اما نبردی که انسان با خودش دارد، بی‌پایان است.»

به بهانه انتشار این کتاب  با مجتبی خلیفه‌زاده، نویسنده ۲۸ ساله یزدی گفت‌وگویی داشته است. وی در این گفتگو از علاقه‌اش به ادبیات با وجود تحصیل در رشته دندانپزشکی سخن گفته است.  با نویسنده جوان یزدی به این قرار است:
 
«بی‌پایان» رمانی است درباره داعش، سربازانی که از جنگ بازگشتند، اما تنها جسمشان. درباره محتوای رمانتان بیشتر توضیح بفرمایید؟
«بی ­پایان» روایتِ سربازانی ا­ست که خود از جنگ برگشتند، اما روان­شان هیچ‌­گاه بازنگشت. نبردی که با تیر و تفنگ باشد در آخر روزی به پایان می‌رسد، اما نبردی که انسان با خودش دارد بی ­پایان است.

موضوع کتاب در مورد درگیری ا ست که هر سرباز در دل هر جنگ با خودش دارد. نبردی بر سر ارزش‌ها و خواست‌ها. این نبرد برخلاف نبرد فیزیکی هیچ‌گاه پایانی ندارد و زجرهایش حتی بعد از جنگ سرباز را رها نمی‌کند. تازه‌سرباز‌ها همه به فکر پایان جنگ و بازگشت به خانه‌اند، اما کهنه‌سرباز‌ها که می‌دانند نبردِ اصلی با خودشان تا خانه و درمیان خانواده نیز آن‌ها را دنبال می‌کند، ترجیح می‌دهند همیشه در نبردی فیزیکی بمانند تا نبرد روانی را فراموش کنند. «بی‌پایان» می‌خواهد روایت‌گر جنگجویانی باشد که روان‌شان زودتر از گلوله، آن‌ها را از پای درمی‌آورد.

داستان از دید شخصیت‌های گوناگونی روایت می‌شود، رمان از جایی آغاز می‌گردد یک گروه داعشی به خانه‌ای یورش می‌برند. دخترِ خانه که می‌ترسد مورد تعرض سربازانِ دشمن قرار گیرد، از پدرش می‌خواهد او را بکشد و ... از طرفی دیگر یک تیمِ روسی در حال انتقال یک اسیر مرموز داعشی به سمت فرودگاه است که مورد حمله قرار می­‌گیرد. با تسخیر فرودگاه، تنها راه باقی مانده برای آنها، عبور از میان دشمن به سمت مرز خاکی ترکیه است. با مرگ سربازان روس، گروهی ایرانی برای کمک به آن‌ها می‌پیوندند و....

 درباره داعش نوشتن هم سهل است هم ممتنع، هم درباره‌اش بسیار شنیده‌ایم و هم، چون از نزدیک لمسش نکرده‌ایم چندان ملموس نیست. آن هم برای یک نویسنده جوان و تازه‌کار، چه شد که برای نخستین اثر موضوعی هم‌چون داعش را انتخاب کردید؟
البته «بی‌پایان» اولین رمان چاپ‌شده بنده است که حدود دو سال و نیم پیش آن را نوشتم. من قبلاً یک رمان بلند هزار و چند صفحه‌ای هم در ژانر فانتزی حماسی نوشته بودم که خب با وجود نبود ژانر در ادبیات ایرانی، تصمیم گرفتم بعداً به تکمیل و چاپ آن بپردازم.

در مورد این کتاب طبیعی ا‌ست که هر نویسنده به دنبال سوژه‌های بروز اطراف خود برود. این سوژه‌ها گاهی از جنس اتفاق‌اند و گاهی از جنسِ یک فلسفه یا مضمون و یا دردی مشترک. این مثل معروف که بعضی از یک دکمه کت می‌دوزند کاملا در مورد نویسنده‌ها صادق است. در ذهن من ابتدا پرسشی بود که چه چیز موجب می‌شود انسان آگاهانه جنون را انتخاب کند؟ از روی همین پرسش، من به نبردِ بی‌پایان انسان با خود رسیدم و یک نمونه بارز این نبرد، در جنگ اتفاق می‌افتد. به خصوص جنگی با داعش که تمام خطوط قرمزِ انسانیت و اخلاق در آن شکسته شد.

اینکه گفتم نوشتن از داعش هم سهل است هم ممتنع به این جهت بود که به هر حال برای یک نویسنده باید شناخت کافی از موضوع حاصل شود تا بتواند درباره آن بنویسد، شما چگونه این شناخت را حاصل کردید؟ به عبارت بهتر منابع مورد مطالعه برای خلق این رمان چه بوده است؟
من منابع پرشماری را مطالعه کردم، در مجموع تلاشم این بود که از نگاه تحلیل‌گران داخلی و خارجی و کتب منتشر شده به موضوع نگاه کنم، علاوه بر آن از نگاه تاریخی و جغرافیایی و از خاطرات افرادی که در جنگ حضور داشته‌اند، نیز استفاده کرده‌ام. در درجه بعد سعی کردم کتاب‌های معروف ژانر جنگ ادبیات جهان را مطالعه کنم و به آثار موفق سینمایی هم رجوع کنم تا حرف‌هایی که در کتاب می‌زنم تازه و نو باشد.

 داستان تا چه اندازه بر مبنای تخیل و تا چه اندازه بر مبنای حقیقت است؟
آلبر کامو در ادعایی صحیح در کتاب «انسان طاغی» می‌نویسد که رمان اعتراضی است بر جهان. نویسنده با بازآفرینی بعضی حقایق و تغییر بعضی دیگر، سعی در آفرینش دنیایی دارد که بر جهان به شکل کنونی‌اش اعتراض می‌کند و به نوعی خواستار اصلاح آن می‌شود.

رمان نه به دنبال تأیید محض واقعیت است و نه تکذیب محض آن. هنر بایستی که آفرینندگی داشته باشد. رمان ساختار دارد و هدفمند است، شروعی دارد و پایانی، اما واقعیت در ابعاد کوچکی که ما بخواهیم آن را بازگو کنیم چنین نیست؛ به همین دلیل همیشه خودم از خاطره‌نویسی دوری می‌کنم.

«بی‌پایان» داستانی است که می‌توانست اتفاق بیوفتد. شاید قسمت‌های مجزای آن هر کدام اتفاق افتاده باشد، اما همه‌اش یکجا در کنار هم خیر. مکان‌ها در بی‌پایان حقیقی‌اند، اما جزئیاتِ رویداد‌ها و شخصیت‌ها با اینکه از واقعیت برداشت شده، عیناً واقعی نیستند.

در سال‌های اخیر رمان‌ها و کتاب‌های بی‌شماری درباره طهور و بروز داعش و یا اتفاقات تلخی که داعش برای جهان رقم زد منتشر شده است که هر کدام از زاویه‌ای به موضوع نگریسته‌اند، به نظر می‌رسد که شما بیش از هر چیز انسان را در این میان زیر ذره‌بین قرار داده‌اید.
بله، من از زاویه انسان و درد‌ها و شک‌هایش وارد قضیه شدم. در ابتدا کثیفی‌ها و پلیدی‌های جنگ به نمایش درمی‌آید، اما وقتی پای دشمن سفاکی، چون داعش در میان باشد، آیا می‌توان از جنگ اجتناب کرد؟... خیر. در اینجا نبرد میان گِل و لای و خون هم می‌تواند زیبا باشد.

تلاش من در بی‌پایان این بوده که در کنار مضامین، داستانی جذاب و خواندنی را نیز روایت کنم، زیرا که مسیر رمان از قصه می‌گذرد و بهترین شخصیت‌پردازی‌ها و مضمون‌پردازی‌ها بدونِ قصه، چون اسبی لنگ‌اند.

و سوال آخر، چه شد که فارغ‌التحصیل رشته دندان‌پزشکی، به ادبیات روی آورد؟
من سال ۸۹ در رشته تجربی موفق به کسب رتبه تک رقمی در کنکور سراسری شدم و رشته دندانپزشکی را انتخاب کردم. اما بسیار زود فهمیدم که تقریباً هیچ علاقه‌ای به این رشته ندارم؛ دلیلش هم این بود که نه خلاقیتِ چندانی در این رشته مورد نیاز بود، نه تحلیل و نه خلقی. در اینجا دو راه پیش روی من بود. یک اینکه کارم را ادامه بدهم، یا اینکه زیر همه‌چیز بزنم و به کاری بپردازم که دوست دارم. خب باید کدام راه را انتخاب می‌کردم؟ به نظر من انسان پیش از هر چیز باید دلیل این انتخاب (ترجیحِ هستی بر نیستی) را بداند و من دلیلش را به خوبی یافتم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که در حالت دوم می‌توانم با استفاده از توانایی‌هایم بسیار خوشبخت‌تر و شادتر باشم و همچنین به دیگران هم شادمانی بیشتری بدهم. پس راه دوم را انتخاب کردم و بر نبردِ بی‌پایانِ درونم پیروز شدم.

انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha