به گزارش«سدید»؛ ممکن است با فیلمهای کمدی زیادی خندیده باشیم و به ما بسیار خوش گذشته باشد، اما وقتی از ما بخواهند در یک نظرسنجی درباره بهترین فیلمها شرکت کنیم، سعی میکنیم وجه جدیتر خود را به رخ بکشیم و از فیلمهای خاصپسندتری اسم ببریم. این تبعیض و بیعدالتی نسبت به فیلمهای خوب کمدی و بیمهری به سینمای خنده و قدرشناسی، احتمالا ریشه در تقبیح شوخی و سرخوشانگی دارد که کم و بیش جهانی است و البته در ایران شاید بیشتر هم خودش را نشان دهد. با کمدینها و فیلمهای خندهدار میخندیم، ولی به محض یک رایگیری، اصلا کمدیها را بازی نمیدهیم و یاد جدیترین و تلخترین و پیچیدهترین فیلمها میافتیم. نمونه بارز آن در جشنواره فیلم فجر است که کمدیهای چندانی در آن حضور ندارند و اگر هم کمدی استانداردی در آن حاضر باشد، معمولا ترجیح داوران برگزیدن فیلمهای جدی است. در میان منتقدان، گرایش به فیلمهای جدی بیشتر هم هست و کمتر پیش میآید.
کمدیها در میان آثار محبوب و انتخابی آنها جا داشته باشد. کمدیها معمولا تنها در فضای گیشه، حال خوشی دارند و تحویل گرفته میشوند و در چنین مواقعی است که فعالان تولید و توزیع برای آن سرودست میشکنند. اما وقتی بخواهیم به بحثهای جدیتر ورود کنیم، در را روی کمدی میبندند. البته یکی از دلایل اصلی این بیاعتنایی، کیفیت بسیاری از فیلمهای کمدی بهویژه در سینمای ایران است که با فرمولهای مشخص و به شیوه بزن در رویی ساخته میشود و استاندارد و جذابیت لازم را ندارد که بخواهد جدی گرفته شود. این بازار مکاره شبهکمدیها، کمی شأنیت ساخت کمدی را پایین آورده و باعث شده معمولا فیلمسازان مهم و معتبر، کمتر سراغ ساخت کمدی بروند یا اصلا این کار را نکنند. این را بگذارید کنار آن دیدگاه و فهم نادرست نسبت به اینکه کمدی، سطحی و پیش پاافتاده است، تا بیشتر به بیاعتنایی غالب فیلمسازان شاخص به کمدی پی ببرید. مورد مهم دیگر هم سختی کار کمدی است. نوشتن و ساختن و بازی کمدی جذاب و استاندارد، واقعا کار هر سینماگری نیست و یکی از دلایل مهم و تعیینکننده برای به سراغ کمدی نرفتن، همین است. خنداندن مردم، به شکل درست و جذابش - نه با فرمول نخنمای سالهای اخیر سینمای ایران - کار بهمراتب سختتری است تا نوشتن و ساخت یک درام ظاهرا اجتماعی، تلخ و واقعگرا.
اینجا به بهانه اینکه محمدحسین مهدویان، برای اولین بار یک فیلم کمدی که با فضای معمول و مرسوم آثار او متفاوت است، ساخته (شیشلیک) که اخیرا در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر هم حضور داشته، سراغ کارگردانهایی رفتهایم که میان سینمای جدی، تلخ یا عبوسانه خود، یکی دو باری هم خندیدهاند و فیلم کمدی ساختهاند یا به تعبیر نگاه رایج شماتتبار در سینمای ایران، مرتکب کمدی شدهاند! البته ذکر این نکته ضروری است که برخی از این فیلمسازان، در لحظات و سکانسهایی از فیلمهای جدی خود هم سراغ خنده و کمدی رفتهاند. اما ما تنها فیلمهای کمدی آنها را لحاظ کردهایم و از جهت خارق عادت بودن سینمایشان که معمولا فیلم جدی و غیرکمدی میسازند، از این آثار اسم بردهایم. ضمن اینکه کارگردانهایی که در میان آثارشان، چند فیلم کمدی وجود دارد، در گزارش ما جایی ندارند، چراکه آنها دینشان را نسبت به خنده و خندیدن ادا کردهاند.
شلیک خنده
مهدویان را معمولا با فیلمهای جنگی و دفاع مقدسی میشناسیم. تاثیرپذیریاش از سینمای شهید آوینی با حضور در موسسه روایت فتح، منجر به ساخت آخرین روزهای زمستان در تلویزیون و ایستاده در غبار و دو قسمت ماجرای نیمروز در سینما شد. درخت گردو هم بااینکه فیلمی اجتماعی در سینمای مهدویان اعلام شد، اما با دغدغههای او در زمینه جنگ و دفاع مقدس فاصله نداشت. حتی لاتاری که قصهای امروزی را روایت میکرد، مردانی از جنس جبهه و جنگ را به عنوان قهرمان داشت؛ بنابراین با این عقبه، خبر ساخت کمدی شیشلیک، باعث تعجب میشود. فیلمی با بازی رضا عطاران و پژمان جمشیدی که نمایش آن در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر با واکنشهای متفاوتی همراه بود. مهدویان که قبلا با کاراکتر جوشی کمال (هادی حجازیفر)، در لحظاتی خندههایی از تماشاگر گرفته بود، این بار با فیلمنامهای نوشته امیرمهدی ژوله، جهان تازهای را تجربه کرد؛ تجربهای که در صورت اکران عمومی، قطعا با کنجکاوی مخاطبان روبهرو خواهد شد و فیلم به فروش بالایی دست خواهد یافت. اما در نگاه کارشناسانه و تحلیلی، شیشلیک اثری در حد و اندازههای فیلمهای جدی و موفق مهدویان نیست.
کمدی باشکوه
کارگردان تلخاندیش سینما که با سبک رئالیستیاش شناخته میشود و تسلط خیرهکنندهای بر جزئیات و فضای قصهاش دارد، ظاهرا میانهای با کمدی ندارد و انتظار ساخت فیلمی خندهدار از سوی او، ما را شگفتزده میکند. اما فراموش نکنیم که عیاری در سالهای دور، کمدی دلنشین «روز باشکوه» را با بازی علیرضا خمسه ساخته بود. آنهایی هم که سال قبل با شنیدن خبر ساخت فیلم «رکر» به کارگردانی عیاری و بازی عطاران، تعجب کرده بودند، احتمالا یاد روز باشکوه نبودند. جالب است که عیاری باوجود روایتهایی جدی و تلخ، هیچگاه به طور صرف از لحظات کمدی غافل نبود و حواسش بوده تا ضرب فشار فیلم را بگیرد. یکی از نمونههایش در فیلم تیره و تار و تلخ خانه پدری اتفاق میافتد، آنجا که محتشم (مهدی هاشمی) در مراسم عزاداری و موقع غذا خوردن و در حالی که درگیر یک موقعیت مهم میشود، قاشق غذا را تا مدتها در دستش نگه میدارد و در همان وضعیت سعی میکند محل اختفای قبر خواهر مرحومش لو نرود!
بهترین کمدی ایران
اصلا زشت است که اسم مهرجویی را اینجا میآوریم و از او به عنوان کارگردان فیلمهای جدی و فلسفی نام میبریم که یکی دو تایی هم کمدی ساخته. چرا که همان یک «اجارهنشینها» برای خروج استاد از این فهرست کفایت میکند. او با همین فیلم درخشان که از آن به عنوان بهترین کمدی تاریخ سینمای ایران نام میبرند، دینش را تمام و کمال به سینمای خنده ادا کرده و رسالتش را انجام داده است. با اینحال، چون غالب فیلمهای مهرجویی، جدی و تلخ است و بیشتر آنها هم فازی فلسفی دارند، بهناچار به او در اینجا اشاره میکنیم. ضمن اینکه مهرجویی تا پیش از اجارهنشینها، تجربه ساخت کمدی نداشت و تماشاگران آثاری، چون گاو، آقای هالو، پستچی و دایره مینا را از او دیده بودند؛ بنابراین مواجهه با اجارهنشینها برای خیلیها شگفتانه بود. مهرجویی گرچه بعد از این کمدی، کماکان به ساخت فیلمهای جدی مثل هامون، بانو، سارا و پری ادامه داد و حتی فلسفهاش شدت گرفت، اما در برخی لحظات فیلمهایش هم کمدی و سرخوشانگی وجود داشت. مهرجویی در سالهای اخیر یک کمدی دیگر به نام چه خوبه که برگشتی هم ساخت که بهتر است از یادآوری آن بگذریم تا خدشهای به اعتبار اجارهنشینها وارد نشود!
تلخند
بنیاعتماد قریب به ۱۰ سال است فیلم سینمایی نساخته و آخرین کارش در این زمینه، قصهها است، اما او را اینطوری جدی و تلخ مانند سالهای اخیر فیلمسازیاش با آثاری، چون خونبازی، گیلانه و زیرپوست شهر، نبینید. بنیاعتماد اصلا فیلمسازیاش در سینمای داستانی را با آثار کمدی شروع کرد و همان سرچراغی نشان داد که میتواند با آثاری، چون خارج از محدوده و زرد قناری، مخاطبان را بخنداند. منتها کمدیهایی سیاه که مخاطب باوجود خنده اولیه، به تأمل دعوت میشود و نقد اجتماعی فیلمساز را درک میکند. بنابراین، اینکه توقع داشته باشیم بنیاعتماد با یک کمدی حتی اگر سیاه و تلخ هم که باشد، به سینما برگردد؛ انتظاری بیهوده نیست و جای شگفتی ندارد.
نمک خاموش
فرقی نمیکند سبیل داشته باشد یا نه، شاید تقصیر ابروهای پوراحمد باشد که او را در ظاهر، کارگردان عبوسی نشان میدهد! پوراحمد گرچه در سالهای اخیر از دوران اوجش فاصله دارد و فیلمهای جدی و کمتر خوبی میسازد و در سالهای قبل هم در کارنامه سینماییاش، بیشتر آثار جدی به چشم میخورد، اما او سال ۶۸ فیلمی سرخوشانه و فانتزی به نام شکار خاموش ساخت؛ با بازی مهدی هاشمی، گلاب آدینه و علیرضا خمسه. بهجز این، پوراحمد در برخی دیگر از آثارش همچون قصههای مجید و لنگرگاه هم از لحظات نمکین غافل نبود. این نمک همیشه در قلم او برای بهاریههای مجله فیلم هم وجود دارد. شاید چاره برونرفت پوراحمد از بحران فیلمسازی در سالهای اخیرش، ساخت یک کمدی خوب باشد.
مصائب خنده
داوودنژاد از کارگردانان خوشفکر و اندیشمند سینمای ایران است که خوشبختانه برخلاف برخی فیلمسازان همنسل خود، افت پیدا نکرده و همچنان فیلم خوب میسازد. نمونهاش فراری یا فیلم تجربی روغن مار. اما احتمالا وجه مشترک آثارش، تلخی این درامهای خانوادگی و اجتماعی است که باوجود تاثیرگذاری، کام مخاطب را تلخ میکند. البته یک تلخی اثرگذار که حکم داروی بدمزه را دارد. با اینحال داوودنژاد در دهه ۸۰ و پشتسرهم، دو فیلم کمدی با بازی عطاران ساخت؛ هوو و تیغزن. او احتمالا برای جبران شکستهای مالی آثاری، چون هشتپا و ملاقات با طوطی، سراغ کمدی رفت. هوو و تیغزن (اولی بیشتر) لحظات مفرحی داشتند و برخی تماشاگران را هم خنداندند، اما نشان دادند که بهتر است داوودنژاد را با فیلمهای تلخ و جدی و تاثیرگذارش به یاد بیاوریم.
ماسک خندان
کفه فیلمهای جدی و تلخ افخمی سنگینتر است. شوکران و عروس و گاوخونی که فیلمهای خوب و ماندگاری هم هستند، گواه این مدعاست. منتها افخمی دو کمدی خوب هم در کارنامهاش دارد که جزو کمدیهای مشهور و موفق سینمای ایران هم هستند؛ سنپترزبورگ و روز فرشته که هر دو در زمان اکران خود، موفق بودند و تماشاگران از آنها رضایت داشتند. بهویژه سنپترزبورگ که از استانداردترین و جذابترین کمدیهایی است که سینمای ایران به آن نیاز دارد. مدتی هم صحبت از خبر ساخت دوم این فیلم بود. کارنامه افخمی میگوید که او از معدود کارگردانهای سینمای ماست که باوجود توانایی ساخت فیلمهایی جدی، هنر و میل ساخت کمدیهای خوب را هم دارد. شاید اگر آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، بیشتر به سمت کمدی میغلتید، بیشتر موفق میشد.
چشمک به کمدی
اصغر فرهادی و نرگس آبیار از جمله کارگردانهای سینمای ایران هستند که تاکنون در سینما فیلم کمدی کارگردانی نکردهاند و درامهایشان عمدتا در فضایی تلخ و جدی اجتماعی روایت میشود. البته گاهی شوخیها و صحنههای بانمکی در آثار آنها یافت میشود که بیشتر انگار به قصد تلطیف فضاست. با اینحال هر دو علاقههایی به کمدی نشان دادهاند؛ فرهادی سالها پیش یک مجموعه کمدی به نام مجتمع مسکونی فرخ و فرج ساخت. او همچنین فیلمنامه یکی از بهترین فیلمهای کمدی تاریخ سینمای ایران را نوشته یعنی دایره زنگی که همسرش پریسا بختآور آن را کارگردانی کرد. امیدواریم فرهادی روزی خودش برای ساخت یک کمدی خوب دست به کار شود.
آبیار هم که امسال با یک فیلم تلخ و جدی اجتماعی «ابلق» در جشنواره فیلم فجر حاضر بود و سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را هم به دست آورد، در کمدی مصادره به کارگردانی مهران احمدی، به عنوان مشاور کارگردان حضور داشت. بهجز این، برخی شوخ طبعیها و لحظات مفرح در فیلم نفس، نشان داد که آبیار اگر بخواهد توانایی ساخت یک فیلم کمدی را هم دارد.
بیگانه با خنده
مسعود کیمیایی، ابراهیم حاتمیکیا، سیروس الوند، رسول صدرعاملی، پوران درخشنده، مجید مجیدی، امیر نادری، احمدرضا درویش، سهراب شهیدثالث، حمید نعمتا... و... از جمله کارگردانهای مهم و معتبر سینمای ایران هستند که فیلم کمدی در کارنامه آنها به چشم نمیخورد. بهجز شهیدثالث که در قید حیات نیست و هیچ موقع هم انتظار ساخت کمدی از او نمیرفت، کارنامه و گرایش سینمایی و پرسونای فیلمسازی باقی این کارگردانها، به ویژه کیمیایی و حاتمیکیا و مجیدی و درویش، چندان خط و ربطی به سینمای کمدی ندارد و اگر روزی خبر ساخت یک کمدی از آنها به گوش برسد، روز شگفتانگیزی خواهد بود.
لطفا نخندان!
جیرانی بیشتر علاقهمند ساخت درامهایی تعلیقی با مایههایی جنایی است. اما او تا اینجا دو بار در سینما ساخت کمدی را هم تجربه کرد؛ اول با صورتی و بعد هم با خوابزدهها. جیرانی یک بار هم در تلویزیون تلهفیلمی به نام داستان عوضی با بازی اکبر عبدی و علیرضا خسمه ساخت. با این حال باوجود اندک لحظات بامزه در این آثار، هیچکدام از فیلمها تجربه موفقی برای جیرانی نبود و نشان داد که خشم و غضب او بیشتر به کار تماشاگران میآید تا شوخی و خندهاش.
شبهای لبخند
در چهره موتمن هم نشانی از خنده و کمدی نیست، بهویژه اگر با ورژن باسبیل این کارگردان خوب طرف باشیم؛ بنابراین شاید توقع ساخت فیلم کمدی از او هم زیادهخواهی باشد، اما موتمن، سینما میداند و با فیلمهای خوب سینمای جهان، ازجمله جواهرات کمدی آشناست. برای همین هم باوجود سینمای اغلب جدی و حتی گاهی تلخ و ساخت فیلمهایی، چون خداحافظی طولانی، آخرین بار کی سحر را دیدی؟ و شبهای روشن، تا اینجا دو بار هم فیلم کمدی کارگردانی کرده؛ دومی چشم و گوش بسته بود که باوجود کپی یک فیلم آمریکایی بودن، جذابیتهایی داشت و تماشاگر را میخنداند و در گیشه هم فروش خوبی کرد و اولی هم پوپک و مشماشاا... بود که آن هم گیشه خوبی داشت. اما موتمن آن زمان برای ساخت این کمدی، در نقد شماتت شد و مخاطبان جدی سینما و بهویژه شیفتگان شبهای روشن، قبول نمیکردند که موتمن چنین فیلمی بسازد!
دلت نخواد
بهمن فرمانآرا هم از جمله فیلمسازانی است که باوجود روحیه شوخطبعی، فیلمهایش کمدی نیست و مفاهیم مهم را در قالبی جدی روایت میکند. با این حال در آن سالهایی که شرایط برای ساخت فیلمی که دوست داشت فراهم نبود، بهناچار به عنوان کارگردان خانه قمرخانم پشت دوربین قرار گرفت، اما حتی خود فرمانآرا هم چندان تمایل ندارد این کمدی- اجتماعی را به عنوان فیلم اول خود درنظر بگیرد. در این چند سال اخیر این فیلمساز، فیلمی به نام «دلم میخواد» ساخت که فضایی کمدی و سرخوشانه داشت، اما نشان داد که بهتر است به همان شوخطبعی فرمانآرا در زندگی واقعی و مصاحبههایش بسنده کنیم و توقع فیلم کمدی از او نداشته باشیم.
کمدی نامتعارف
او که یکی از داوران سی و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر بود، معمولا فیلمهایی میسازد که سویه تلخ و غمانگیز آنها بیشتر است. غلامرضا تختی، تنگه ابوقریب، آسمان زرد کمعمق و اینجا بدون من. توکلی البته تا اینجا یک بار ساخت کمدی را هم تجربه کرده و «من دیهگو مارادونا هستم» را ساخت که یک کمدی معمولی و متعارف نبود و همان تلخی و گزندگی فیلمهای جدیاش را داشت.
یک از دو
این نویسنده و کارگردان که بیشتر در سینمای مستند فعالیت میکرد و تنها دو فیلم سینمایی داستانی ساخت: خشت و آینه و اسرار گنجدره جنی. اولی یک فیلم تلخ و جدی اجتماعی که از جرقههای اولیه سینمای موسوم به موج نو ایران است و دومی یک کمدی متفاوت و گزنده که کنایههایی به روند مدرنسازی پرشتاب پهلوی داشت و بعد از دو هفته از پرده پایین آمد. مجموعه مستندها و خود خشت و آینه، ظاهرا نشان میداد که راه گلستان از کمدی جداست، اما او با هوش خود، متوجه ظرفیت جدی سینمای کمدی شد.
دایی جان ناصر
گرچه تقوایی در سینما بسیار گزیدهکار است و در همه سالهای فعالیتش در سینما شش فیلم بیشتر نساخت، اما حتی در همین کمیت اندک، ولی باکیفیت هم از کمدی غافل نبود وای ایران را ساخت. فیلمی با بازی اکبر عبدی که امکان حضور در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر را هم پیدا نکرد؛ شاید به دلیل تعبیرهای سیاسی یا اینکه شاید در آن دوره، تاب کمدی پرنیش و کنایه تقوایی را نداشتند. گرچه تنها یک کمدی در کارنامه تقوایی به چشم میخورد، اما فراموش نکنیم که او کارگردان سریال داییجان ناپلئون است. همچنین در ناخدا خورشید او هم شخصیت ملول (سعید پورصمیمی)، با شوخی و خنده بیگانه نیست.
خندهبرگر
این کارگردان بیشتر با ساخت درامهای اجتماعی و تاریخی شناخته میشود و فیلمهای جادههای سرد، شیر سنگی و در مسیر تندباد، بهخوبی حکایت از سلیقه او دارد. با این حال جعفریجوزانی دو باری هم کمدی آزمایی کرد؛ ابتدا تا حدودی در فیلم یک مرد یک خرس، رگههایی از کمدی را نشان داد و بعدها هم در «ایران برگر» یک کمدی شلوغ روستایی را تجربه کرد.
انتهای پیام/