زندگی پر ماجرای رضاشاه به روایت هدایت‌الله بهبودی؛
بهبودی که نامش با پژوهش در حوزه تاریخ انقلاب گره خورده و با آثاری، چون «الف لام خمینی» و «شرح اسم» در بین علاقه‌مندان به تاریخ معاصر چهره شناخته شده‌ای است، در کتاب جدید خود نیز تلاش کرده ناگفته‌ها و زوایای پنهانی از تاریخ ایران را شرح دهد.
به گزارش«سدید»غ کتاب «رضانام تا رضاخان»، تازه‌ترین اثر هدایت‌الله بهبودی است که توسط مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان به تاریخ معاصر قرار گرفته است. بهبودی که نامش با پژوهش در حوزه تاریخ انقلاب گره خورده و با آثاری، چون «الف لام خمینی» و «شرح اسم» در بین علاقه‌مندان به تاریخ معاصر چهره شناخته شده‌ای است، در کتاب جدید خود نیز تلاش کرده ناگفته‌ها و زوایای پنهانی از تاریخ ایران را شرح دهد.

جست‌وجو در زوایای تاریک تاریخ بدون حب و بغض
کتاب «رضا نام تا رضا خان» - چنان که از عنوان کتاب هم برمی‌آید- در واقع شرحی است از زندگی و زمانه مؤسس سلسله پهلوی. نویسنده در این کتاب، زندگی رضا شاه را از سال ۱۲۵۶ تا ۱۲۹۹ مورد بررسی قرار داده و نکته‌های جدیدی را عنوان می‌کند؛ نکاتی که حاصل و چکیده سال‌ها تحقیق و پژوهش او در این حوزه است.

بهبودی کوشیده در این کتاب به زاویه کمتر شناخته شده پهلوی اول، یعنی سال‌های قبل از قدرت او بپردازد. کتاب پس از بررسی چگونگی آن، با وقوع کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ پایان می‌یابد. در این کتاب، علاوه بر زندگی رضانام -رضاخان بعدی- تا حدی زمانه او هم مورد بحث و نظر قرار می‌گیرد.

آثار انقلاب اکتبر روسیه بر ایران، پایان جنگ جهانی اول، قرارداد ۱۹۱۹، ارتقای بریگاد قزاق به دیویزیون، سرازیری مستشاران نظامی و مالی بریتانیا به ایران، استحاله قزاقخانه روسی به انگلیسی و سیاست انگلستان در ایران بین دو جنگ جهانی از موضوعات اشاره شده در این کتاب است.

ماجرای ازدواج عجیب پدر و مادر رضا شاه
کتاب از همان صفحات نخست مخاطب را مطمئن می‌کند که بر پایه پژوهش و بدون داشتن حب و بغض- که عموماً در منابع تاریخی معاصر به چشم می‌خورد، به ویژه آنکه درباره شخص خاصی باشد- نوشته شده است. استفاده نویسنده از منابع مختلف و بررسی نکات تاریخی هر کدام از آن‌ها و مقایسه این اطلاعات با دیگر منابع، به مخاطب این اطمینان را می‌دهد که «رضا نام تا رضاخان» یک کتاب پژوهشی و بی‌طرف است که تلاش دارد بخشی از تاریخ مغفول و پنهان معاصر را بررسی کند. این اثر که با تلفیقی از زندگی‌نامه و تاریخ نوشته شده است، نثری ساده و شیرین دارد که بدون ابهام مسائل را گام به گام بررسی می‌کند.

بخش ابتدایی این اثر به تاریخ تولد و نسب رضا شاه اشاره شده است. بهبودی ضمن ارائه نقل قول‌های مختلف، روایتی ساده و بی‌ابهام از این موضوع ارائه می‌دهد که خواندنی است. در قسمت‌هایی از این بخش می‌خوانیم:

بنا بر همان «اظهارنامه ولادت اداره سجل احوال» مادر رضا شاه، «نوش‌آفرین خانم» نام داشت و حدود ۱۲۷۹ هجری قمری به دنیا آمده بود. پیشینیان او در شمار مهاجرانی بودند که پس از قرارداد ترکمانچای از قفقاز به ایران آمدند. او در نوجوانی ۱۶ سالگی، به عقد داداش‌بیک سالخورده و بیمار، با حدود ۶۰ سال سن، درآمد. آنچه روشن است، نوش‌آفرین خانم، دومین یا چندمین همسر داداش بیک بود؛ و این ازدواج نه با معیار‌های اینک، بلکه با ضوابط همان زمان، عجیب به نظر می‌رسد. پاسخ این پرسش در دست نیست: وابستگان نوش آفرین خانم، بر چه مبنایی دختر نوجوان خانواده را به عقد «پیرمردی که اهل و عیال» داشت درآوردند و او را از دارالخلافه تهران به روستایی در دل کوه‌های شروین فرستادند؟

رضاخان چگونه رضا شاه شد؟
روایت بی‌قرینه‌ای که درباره آشنایی این زوج وجود دارد، چنین است: «عباسعلی خان (داداش بیک) در سال‌های آخر عمر بیمار شد. او دوستی داشت به نام علی خان حکیم که با مادرش نسبت داشت. علی خان در دستگاه کامران میرزا طبابت می‌کرد و درجه او معادل سرهنگ بود. عباسعلی خان برای معالجه نزد علی خان حکیم رفت. علی خان حکیم عباسعلی را در منزل خود بستری کرد و خواهرش نوش‌آفرین را مأمور پرستاری از او کرد. عباسعلی خان به تدریج از آن بیماری نجات یافت، ولی بیمار عشق نوش‌آفرین شد».

نام دکتر علی خان به عنوان یکی از دایی‌های رضا و سرپرست او در منابع معاصر با رضا شاه و حتی در زندگی‌نامه‌های رسمی دیده نمی‌شود. در زندگی‌نامه‌ای که در سال ۱۳۱۷ به وسلیه دولت وقت تهیه شد و در اختیار وزارت امور خارجه آمریکا قرار گرفت، سرپرست رضا پس از درگذشت پدر، عمویش دانسته شده است. او را سرهنگ نصرالله خان، فرمانده پادگان تهران و فوج سوادکوه، معرفی کردند. ملک‌الشعرای بهار، سرپرست او را، دایی‌اش، ابوالقاسم بیک، خیاط قزاق‌خانه، دانسته است. نام ابوالقاسم بیک در منابع دیگر نیز تکرار شده است، اما اسم دکتر علی خان، شاید برای نخستین‌بار، در داستان‌واره‌ای که محمدحسین میمندی‌نژاد در مجله رنگین کمان نو با عنوان «زندگی پر ماجرای رضا شاه کبیر» منتشر کرد، آورده شده است....

میمندی‌نژاد در پردازش داستان خود از داداش‌بیک، می‌نویسد که او پس از درگیری با دو پلنگ در آلاشت آن‌ها را از پا درمی‌آورد، اما خودش نیز بی‌هوش و از ناحیه قلب بیمار می‌شود و علت مراجعه او به دکتر علی خان نیز همین بوده است.

آشکارا گفته بود که محبت پدر و مادر را درک نکرده است
در بخش دیگری از این کتاب به سرنوشت رضا شاه پس از درگذشت پدرش اشاره شده و آمده است: نوش‌آفرین روز‌های سختی را در آلاشت گذراند. اطرافیان و خویشان داداش‌بیک روزگار را بر او تنگ کرده بودند.... داداش‌بیک گویا برای درمان بیماری عود کرده خود به تهران رفته بود که همان جا می‌میرد و در زاویه مقدسه شاه عبدالعظیم دفن می‌شود.

نوش‌آفرین خانم بهار سال ۱۲۹۵ با نوزادش راهی تهران شد. رضا شاه ماجرای بازگشت مادرش از آلاشت به تهران را بار‌ها برای افراد بازگفته است. کسانی که این بخش از زندگی او را نقل کرده‌اند، کم نیستند. کلیات ماجرا یکسان است، اما جزئیات آن چندسان است. برخی راه بازگشت مادر را از کوره‌راه‌های منتهی به هراز و امامزاده هاشم نوشته‌اند و برخی از گردنه گدوک و فیروزکوه. رضا در راه از شدت سرما، سیاه و بی جان می‌شود. گمان می‌رود که مرده است. برخی از به جا گذاشتن تن بی جان او در امامزاده گفته‌اند و بعضی در کاروانسرا. اینکه گفته‌های رضا شاه چندگونه بوده یا نقل قول‌های کم و زیاد شده، روشن نیست. محمدتقی بهار از خود شاه چنین شنیده است: «من طفل شیرخوار دو ماهه بودم که با مادرم از سوادکوه به تهران روانه شده بودیم. در سر گردنه گدوک فیروزکوه من از سرما و برف سیاه شدم و مادرم به خیال آنکه من مرده‌ام، مرا به چاروادار سپرد که مرا دفن کند و حرکت کنند. چاروادار مرا در آخور یکی از طویله‌ها با قنداق برجا گذاشت و خود قافله به راه افتاده به فیروزکوه رفتند. ساعتی دیگر قافله دیگر می‌رسند و در قهوه‌خانه گدوک منزل می‌گیرند. یکی از آن‌ها آواز گریه طفلی را می‌شنود. می‌رود و کودکی را در آخور می‌بیند. او را برده گرم می‌کنند و شیر می‌دهند و جانی می‌گیرد و در فیروزکوه به مادرش تسلیم می‌نمایند».... نکته شایان اشاره، بستگی سست رضا به پدر و مادر و تبار خویش است. برخلاف آنچه که فرج‌الله بهرامی/ دبیر اعظم هنگام نگارش سفرنامه مازندران، از نگاه رضا شاه، پردازش کرده، او در بزرگداشت والدین خود نه سخنی بر زبان راند و نه کاری به‌دست کرد. البته از اقدامات دیگرانی که می‌خواستند در این‌باره کاری انجام دهند، جلوگیری نمود.... رضا رفیع/ قائم‌مقام الملک از دوستان نزدیک رضا شاه می‌گوید: قبر آن مرحوم (داداش بیک) را پس از تجسس زیاد توانستم پیدا نمایم. روی سنگ قبر نوشته شده بود «هو الحق». چون سنگ ساییده شده بود، از رضا شاه تقاضا کردم اجازه داده شود آن را تعویض نمایم؛ ولی شاه اجازه نداد... محل قبر مادر رضا شاه هم معلوم و معین بود و در چهار راه حسن‌آباد محل فعلی اداره کل آتش‌نشانی قرار داشت». می‌توان گفت که رضا شاه هر روز از کنار این قبرستان کوچک در شمال محله سنگلج رد می‌شد و البته همو نیز دستور ویرانی آن را داد. وی آشکارا گفته بود که محبت پدر و مادر را درک نکرده است....
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha