گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ بخش نخست گپ وگفت با دکتر مرضیه ابراهیمی، استاديار دانشکده ادبيات و علوم انسانی با محوریت «تعریف مفهوم و اقسام خشونت» و با عنوان «خشونت خانگی؛ علت العلل آسیبهای خانواده است» منتشر شد. بخش دوم این گفتگو از منظر شما میگذرد:
فاکتور دینداری در کنترل خشونت خانگی چه نقشی دارد؟ ایا مطالعهای در این باره در جامعه ایرانی صورت گرفته؟ وضعیت خشونت خانگی در میان اقشار دیندار و مذهبی چگونه است؟قطعا چنین ارتباطی وجود دارد. بنظر من فضای معنوی یک فاکتور اثرگذار در کنترل همه مسائل و آسیبهای اجتماعی است. احساس اینکه افراد ارتباط خود با یک منبع لایزال را همواره برقرار دیده و قوانین رسمی برای زندگی خود دارند، حتما در روند زندگی آنها اثرگذار است. ما در زندگی اجتماعی از قوانین اجتماعی سخن میگوئیم. قوانینی که دارای ابعاد رسمی بوده و اثرگذاری آن نیز از دریچه همین اجبار دیده میشود. قوانین دینی، اما به جهت اینکه برای افراد درونی شده، اثرگذاری به مراتب بیشتری دارد. ویژگیهای زندگی مطلوب خانوادگی در آن لحاظ و جریان احساس و عاطفه به صورت قوی در آن ذکر شده است. ممکن است خانوادههای عضو یک جامعه، تمام قوانین زندگی اجتماعی را از دل و جان نپذیرفته اند. آنها در این حوزه با اجبار بیرونی روبهرو بوده اند. این در حالیست که قوانین دین با تمام وجود پذیرفته شده و مورد عمل واقع میشوند. دین به افراد سرمشق یا الگوئی برای زندگی داده و البته اثرگذاری این سرمشق بخاطر وجود همان احساسات، عمیقتر است.
فضای معنوی یک فاکتور اثرگذار در کنترل همه مسائل و آسیب های اجتماعی است. احساس اینکه افراد ارتباط خود با یک منبع لایزال را همواره برقرار دیده و قوانین رسمی برای زندگی خود دارند، حتما در روند زندگی آنها اثرگذار است
یکی از دلایل بروز خشونت در رفتار افراد، تلاش برای دیده شدن است. این افراد وقتی در برابر دین و بخصوص اسلام قرار میگیرند، با فضائی مواجه میشوند که حقوق آنها به تمامی در آن دیده شده است. حقوق زنان، فرزندان و مردان در دین دیده شد، بارها تاکید شده که نباید به این حقوق آسیبی وارد شود و آنچه که ما در تلاش برای احیای آن هستیم، به روشنی در اندیشه دینی مورد اشاره واقع شده است. جاییکه دین درباره خانواده سخن میگوید، مسائل اجتماعی مثل طلاق را مورد اشاره قرار میدهد یا مسائل دیگر را محور دستورات خود قرار میدهد، همواره توجه به یکدیگر را دستور کار زوجین و خانواده میداند. دین صراحتا بودن اعضای خانواده در کنار یکدیگر را میخواهد، دستور میدهد که زن و شوهر از یکدیگر برای مدت طولانی دور نباشند، جدائی جنسی، عاطفی یا روانی را مجاز نمیداند. مثلا زمان قهر کردن را محدود کرده و درباره این مسائل به خانوادهها هشدار میدهد. دین به اعضای یک خانواده دستور محبت ورزی داده و از آنها میخواهد که در برابر یکدیگر مسئولیت داشته باشند، دستوری که دینداران باید به آن عمل کنند. عمل به این دستورات میتواند معیارهای ازدواج و تشکیل خانواده در جامعه را روشن کند. کمااینکه در جامعه ما نیز معیار دینداری در ازدواج، معیار مهمی است. رفتار افراد دیندار، قابل پیشبینی است. ما بر این باوریم که اگر زوجین مومن باشند، منطق رفتاری آنها در زندگی نیز روشن است. اما فردی که به چارچوب قوانین دینی پایبند نبوده و نیست، نمیتواند روند منطقی را در زندگی خود داشته باشد. این روند منجر به بروز اشفتگی در زندگی خانواده و پس از آن اجتماع میشود که آسیبهای زیادی را به همراه خود خواهد آورد.
تحقیقات نشان داده دینداران (به معنای واقعی)، آرامش بیشتری در زندگی دارند. آنها در هنگام مشکلات به جای اسیب رساندن به دیگران، راهکارهای معنوی را در پیش گرفته و فشارهای روحی خود را از این راه تخلیه میکنند.
پژوهش شما درک آماری روشنی از رواج خشونت در میان اقشار دیندار به دست آورده است؟ در جامعه ما دو تصور متفاوت درباره این مسئله وجود دارد؛ عدهای قشر دیندار را به شدت خشن و حامی خشونت خانگی دانسته و عده دیگری کاملا مخالف این ادعا هستند. تصویر واقعی این مسئله را چگونه میتوان مشاهده کرد؟ما در پیمایش ملی خانواده، امکانات محدودی برای پژوهش داشتیم. در نتیجه من نمیتوانم اینطور بگویم که وضعیت خانوادههای مذهبی را به این روشنی بررسی کرده و اکنون میتوانیم درباره آن ادعا کنیم. اما در بررسی روابط بین متغیرهای گوناگون، میتوان چنین گزارههایی را نیز نتیجه گرفت. ارائه این تحلیل نیز به زمانی موکول میشود که بررسی تمام مولفهها و دادهها به پایان برسد. اما در پژوهشهای دیگر، این موضوع تایید شده است.
ملاکهای دینداری در پژوهش ها، ملاکهای بی پایه و نامشخص نیستند. وقتی از افراد دیندار صحبت میکنیم، افرادی را مدنظر میآوریم که به اصول دین اعتقاد دارند. این درست برخلاف تصوری است که شاخصهای ظاهری دینداری را گرفته و دیگر شاخصهای آن را رها کرده است. همین انحراف، معیار قضاوت شده و شاید تصور بسیاری از افراد را تا حدود زیادی تحت تاثیر قرار داده است. ما در ابتدای پژوهش و قضاوت برای نتیجه گیری باید این معیارها را به روشنی بیان کنیم.
وجود چنین تصور دوگانهای نیز ناشی از همین ابهام است. در موارد بسیاری، افرادی که ما به عنوان دیندار میشناسیم، معیارهای واقعی و روشنی از دینداری در زندگی خود ندارند. اگر ما چنین افرادی را پیدا کردیم-که به شاخصهای دینداری هماهنگ باشند- و رفتار آنها را بررسی کردیم، میتوانیم نتیجه درستی درباره عملکردشان در فضای خانواده ارائه دهیم.
زمینه و عوامل اجتماعی یا اقتصادی موثر بر خشونت خانگی از دیدگاه شما کدامند؟ ارتباط این عوامل به چه صورت ارزیابی میشود؟وضعیت اقتصادی جامعه در تحلیل مسائل خانواده نقش پررنگی دارد. فشارهای اقتصادی و استرسی که افراد به صورت روزانه از ناحیه جامعه متحمل میشوند، میتواند اثر زیادی در خانواده آنها داشته باشد و از این رهگذر مسائل اجتماعی را کمرنگ یا پررنگ کند. مسائلی که در سیر حرکت اجتماع به سوی مدرنیسم، شدیدتر شده و ما نمونههای بیشتری از آن در زندگی اجتماعی میبینیم. اما این همراهی، مجوزی برای ظهور اسیبهای اجتماعی آنهم در حوزه خانواده به حساب نمیآید.
خشونت خانگی در بسیاری از مواقع، همراه با فشارهای اقتصادی و اجتماعی برای یک خانواده است. آنها توان واکنش نشان دادن به صاحبان تصمیم و سیاست در زمینه اقتصاد و اجتماع را نداشته و در نتیجه تمام عقده های خود را در محیط خانواده تخلیه می کنند
در روند پیشرفت جوامع به موازات بروز مشکلات عدیده، راهکارهای زیادی نیز اندیشیده میشود. امروزه علم روانشناسی و جامعه شناسی برای مسائلی همچون همسرداری، تربیت فرزند و... راهکارهای زیادی ارائه کرده، این در حالیست که وضعیت جوامع در گذشته چنین نبود. ما امروز برای ارتباط با دیگران باید به یک علم مجهز باشیم. در زندگی امروز هرچه فشارها بیشتر شده، تمهیدات نیز به مراتب آن بیشتر و متنوعتر شده است. این تمهیدات به کنترل فشارها کمک کرده و در نتیجه نمیتوان به کلی از آن عبور کرد. مشکلات اقتصادی و فشارهای اجتماعی اثر زیادی بر مسائل خانواده دارد، اما نمیتوان همه مشکلات را به مسائل اقتصادی تقلیل داد. همانگونه که در شرایط کنونی خانوادههای زیادی داریم که در اوج فقر، مشکلات اجتماعی و مسائل اقتصادی، خانوادههای پایداری دارند. آنها روابط خانوادگی آسیب دیدهای ندارند و خود را از اسیبها حفظ کرده اند. البته این موضوع نفی اهمیت و تاثیرگذاری شرایط اقتصادی نیست، و محور مهمی است که باید در سیاستگذاریها مورد توجه قرار داده شود. تصمیم سازان این حوزه باید معیشت خانواده را به گونهای تنظیم کنند که آنها درگیر حقوق اولیه حیات نباشند. مردی که ساعات بیشتری برای تامین معیشت در محیط کار میگذراند، حتما ارتباط کمتری با فرزندان و همسر برقرار کرده و همین زمینه بروز آسیبهایی در خانواده میشود.
من اگر قصد اولویت بندی در این عوامل داشته باشم، انها را به نسبت مساوی در نظر میآورم. گاهی اوقات ما به قدری بر مسائل اقتصادی متمرکز میشویم که از فرهنگ و اجتماع غافل شده ایم و گاهی برعکس این رفتار را بروز میدهیم. هر دو رویکرد در مواجهه با مسائل اجتماعی نادرست است.
در واقع ارتباط فاکتور اقتصاد با بروز آسیبهای اجتماعی، بسته به شرایط دورهای جامعه متفاوت است. مثلا شاید امروز مشکلات اقتصادی خانوارها منجر به افزایش نرخ طلاق یا خشونت خانگی شده و روز دیگر این مسئله نشات گرفته از مسئلهای دیگر در کشور باشد.خشونت خانگی در بسیاری از مواقع، همراه با فشارهای اقتصادی و اجتماعی برای یک خانواده است. ممکن است اعضای خانواده کانالهایی برای کاهش و تسکین فشارهای اجتماعی را نداشته باشند و در نتیجه تمام فشارها و مشکلات خود را در محیط خانواده بروز دهند. در این فضا خشونت تولید و بازتولید میشود. فضایی که عاری از آموزش مهارتهای زندگی است. مهارتهایی که در آن به افراد این چنین آموزش میدهد که فشارهای اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی نمیتواند مجوز رفتار خشن یا نادرست افراد در محیط خانه و جامعه به حساب آید. افراد نباید مجوزهای فردی شان را بر اساس اتفاقهای زندگی اجتماعی تغییر دهند و البته تصمیم سازی در این باره به عهده سیاستگذاران است. آنها باید وضعیت کشور در حوزههای مختلف با توجه به پژوهشهای اجتماعی و آینده پژوهیهای انجام شده پیش بینی کرده و از امروز برای آینده تصمیم گیری و اقدام کنند.
مهمترین نتایج رواج خشونت خانگی در میان خانوارهای یک جامعه چیست؟ ارتباط این مسئله با دیگر اسیبها و مسائل اجتماعی چگونه است؟ آیا مردان نیز قشر هدف این مسئله هستند؟! خشونت خانگی مقوم کدامیک از اسیبهای اجتماعی درباره خانواده است؟
افرادی که از خانواده خشن بیرون می آیند، عصبانی، ناراحت و صاحب مشکلات زیادی هستند که می توانند این مشکلات را در محیط بیرونی تلافی کنند! همان فرض همیشگی که عصبانیت یا ناراحتی افراد را به مشاجرات زناشوئی و خانوادگی ارتباط می دهد
پیامدهای خشونت خانگی سطوح مختلفی دارد. پیامدهای فردی؛ افسردگی افراد، مواجهه با احساسات منفی، دوری از تعاملات سالم خانوادگی و پناه بردن به شبکهها اجتماعی، ترجیح زندگی جزیرهای بخاطر دوری از جمع و ارتباطات و غیره. همچنین رواج خشونت در محیط خانواده مسائل اجتماعی را به همراه خود میآورد. افرادی که از خانواده خشن بیرون میآیند، عصبانی، ناراحت و صاحب مشکلات زیادی هستند که میتوانند این مشکلات را در محیط بیرونی تلافی کنند! همان فرض همیشگی که عصبانیت یا ناراحتی افراد را به مشاجرات زناشوئی و خانوادگی ارتباط میدهد. زنانی که در فضای خانگی هدف خشونت بوده اند، در اجتماع نیز حداقل مشارکت را خواهند داشت و این مسئله منجر به از دست دادن نیرویهای فعال اجتماعی و در نتیجه کاهش سرمایه اجتماعی جامعه میشود. همچنین خدشه دار شدن اعتماد اجتماعی، پیامد مهم دیگری است که از رهگذر خشونت خانگی در فضای جامعه تعمیم مییابد. تشکیل روابط فرازناشویی نیز یکی از پیامدهای مهم خشونتهای خانگی-بخصوص در بعد عاطفی- است. شکل گیری الگوهای تازه روابط زن و مرد در جامعه، نتیجه دیگری از خشونت خانگی است. افرادی که بدون حمایتهای شرعی، عرفی و اخلاقی وارد این روابط شده اند و حمایت یا ضمانت اجرایی در این روابط وجود نداشته و ندارد. بسیاری از این تجربیات منجر به شکست افراد و کاهش اعتماد آنان میشود. بدبینی پیامد دیگر این روابط است.
کاهش نرخ ازدواج، میتواند به صورت مستقیم و غیرمستقیم یکی از پیامدهای خشونت خانگی به حساب بیاید. افراد احساس میکنند که با ازدواج، آرامش فردی یا استقلال شان را از دست میدهند، در نتیجه از صورت مسئله را پاک میکنند و از ازدواج دوری میکنند. این در حالیست که منابع دینی ما ازدواج و خانواده را محل رسیدن به این آرامش میدانند. افزایش نرخ طلاق، اثرگذاری بر نرخ فرزندآوری و ... مجموعهای از پیامدهائی هستند که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با خشونت خانگی ارتباط دارد. ارتباطی که در اکثر موارد از روشهای پژوهش کیفی به دست آمده و در ذهن اقشار مختلف جامعه وجود دارد.
ما معتقدیم آنچه در فضای جامعه رخ میدهد، ریشه در خانواده داشته و بر محیط خانواده نیز اثر دارد. افراد تصمیم خود را تابعی از همین مسائل میدانند و در تصمیم گیریهای مختلف زندگی شان به این پیامدها و علل توجه ویژهای دارند.
کاهش نرخ ازدواج، متغیر غیرمستقیمی است که می تواند یکی از پیامدهای خشونت خانگی به حساب بیاید. افراد احساس می کنند که با ازدواج آرامش فردی یا استقلال شان را از دست می دهند، در نتیجه از اصل ازدواج دوری می کنند. این در حالیست که منابع دینی ما ازدواج و خانواده را محل رسیدن به این آرامش می دانند
خشونت خانگی علیه مردان نیز اتفاق میافتد. آموزش زنان نیز به نسبت مردان باید در دستور کار قرار گیرد. بی توجهی زنان به مردان و دریغ کردن سرمایه عاطفی از ایشان، میتواند زمینه ساز بروز فضای خشنی در خانواده باشد که در نهایت پیامدهای آن زنان را نیز درگیر خود خواهد کرد.
افزایش آگاهی افراد، پیش از تشکیل خانواده و تبدیل خانواده به میدان امن بجای میدان جنگ نکته مهمی است که باید برای زوجین به روشنی تبیین شود.
و نکته اخر...
مهمترین گامی که در راستای تقویت خانواده و پرهیز از خشونت خانگی باید برداشته شود، سوق دادن خانواده به سمت و سوی امنیت بیشتر است. محیطی امن و شاداب که سرشار از عاطفه و احساس است. فضای خانواده باید دور از معامله و ارتباطات سودجویانه باشد. افراد سهم یکسانی در منافع و مضرات عاطفی داشته و در برابر یکدیگر مسئول هستند. تاکید بر فردگرایی خانوادگی در قالبهایی همچون باید و نبایدهای تهیه جهیزیه، مراسمهای ازدواج، حقوق و شروط ضمن عقد و مواردی از این دست، نمیتوانند تضمین کننده خوبی برای برقراری زندگی مشترک باشند. زوجین با این زاویه نگاه، راه خود را از ابتدای زندگی جدا کرده و از زندگی مشترک پرهیز دارند.
/انتهای پیام/