بررسی تاثیر معماری مدارس بر روند آموزش کودکان، نوشتاری از نعمت‌الله فاضلی؛
تجربه تجدد، همه ساحت های جامعه معاصر ایران را به شیوه ای شکل داده است. از جمله اینکه مدارس و آموزش و پرورش کودکان را به غایت از تمام ابعاد، به منزله بحثی از تجربه تجدد ایرانی فهم کنیم.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر نعمت الله فاضلی انسان‌شناس و نویسنده ایرانی، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. فاضلی تحصیلات خود را در مقطع دکتری خود را در رشته انسان‌شناسی اجتماعی از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن در سال ۱۳۸۳ اخذ کرد. فاضلی آثار متعددی در حوزه انسان‌شناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری و فرهنگ ایران معاصر تألیف و ترجمه کرده‌ و عمده فعالیت های پژوهشی خود را نیز در زمینه انسان شناسی ترتیب داده است.

در فرهنگ ایرانی وقتی از کودکی سخن به میان می آید این حساسیت وجود دارد که «چون که با کودک سروکارت فتاد/ هم زبان کودکان باید گشاد» (مولانا). یعنی «حساسیت زبانی» به این موضوع  داریم. همچنین کودکی با مقوله «زمان» هم قرین است و اغلب آن را با «سن معین» تجسم می کنیم. اما هنوز در فرهنگ ما پای کودکی به مکان و فضا باز نشده است. ما «حساسیت فضایی» به کودکی نداریم. در دهه های اخیر کم کم در خانه ها بویژه خانه های ثروتمندان و طبقه متوسط شهری، کودکان برای خود اتاق و فضایی مستقل دارند. اما پیوند میان کودکی و فضا هنوز برقرار نشده است. به ویژه این موضوع برای آموزش کودکان اهمیت دارد.

استقلال مکان آموزش کودکان، از دوره قاجار آغاز شد

یکی از دانشجویان مقطع دکتری رشته معماری موضوع رساله اش «نسبت میان معماری و آموزش کودکان در ایران» بود. از من خواستند دیدگاه و تحلیلم را در این زمینه برای او توضیح دهم. گفت و گوی ما تلفنی بود و ایشان بعد از این گفت و گو صحبت های مرا پیاده و برایم ارسال کردند. گمان می کنم در این زمینه پژوهش چندانی نشده است و شاید همین نکات پراکنده ای که در این یادداشت تقدیم شما می کنم زمینه ای برای جلب توجه دانشجویان و محققان به این موضوع مهم باشد. ایده و تحلیلم در این زمینه به طور خلاصه این است تاریخ آموزش و پرورش کودکان ما تا پیش از پیدایش نظام مدرسه ای جدید در دوره  قاجار، عموما به صورت امر خانوادگی بوده است. یعنی کودکان عموما در محیط خانه و خانواده تجربه تعلیم و تربیت را داشتند.


علاوه بر خانه و خانواده، کودکان در محیط اقتصادی و کار و فعالیت های کشاورزی و دامپروری و اقتصاد پیشامعاصر نیز تا حدودی تجربه یادگیری را بدست می آوردند. بدین معنا که موضوع تعلیم و تربیت بعد از محیط خانه و خانواده در فضای بازتر و وسیع تری به نام مزرعه و طبیعت و فضای باز چادرها ( زندگی شبانی) و محیط دهکده ها یا فضای زندگی قبیلگی اتفاق می افتاد.

در دوره قاجار زمانی که ایران به تدریج به دنیای معاصر گام می گذارد، گسست فضایی در زمینه تعلیم وتربیت کودک به وجود می آید. در این گسست فضایی، آموزش کودکان به تدریج دارای مکان یا فضای مستقلی می شود

در نتیجه می توان در چشم انداز کلی به این نکته توجه داشت که از منظر فضا و مکان اگر بخواهیم به امر آموزش کودکی و کودکان در ایران توجه کنیم، باید بگوییم در دوره قاجار زمانی که ایران به تدریج به دنیای معاصر گام می گذارد، گسست فضایی در زمینه تعلیم وتربیت کودک به وجود می آید. در این گسست فضایی، آموزش کودکان به تدریج دارای مکان یا فضای مستقلی می شود. از این رو با ورود به دنیای جدید ما شاهد شکل گیری تحولی فضایی در شیوه تعلیم و تربیت کودکان هستیم.

در این تحول یا  گسست، به تدریج برای کودک بیرون از محیط خانه و خانواده و محیط طبیعت و کار، نهادی به نام مدرسه و نظام آموزشی شکل می گیرد که در آن کودکان می توانند با دانش ها و آموزش های معاصر آشنا شوند. درک مساله آموزش کودکان در مکان مدرسه و فضای معاصر آموزش نیازمند درک دقیق این گسست فضایی است که در دوره معاصر در ایران به وجود آمد.

ما از سال های 1270هجری شمسی به بعد، به تدریج شاهد پیدایش مدارس جدید هستیم که ابتدا توسط رشدیه در شهرهای مختلف شکل گرفت و بعد از آن از سال های پایانی قرن 13 هجری شمسی، به صورت امر همگانی در آمد و نظام مدرسه ای جدید که امروز در سراسر ایران وجود دارد، در امتداد همان تحولی است که اشاره شد.

نظام مدرسه‌ای یکی از پاره‌های تجدد

درک وضعیت معاصر آموزش کودکان، به ویژه از منظر فضایی و مکانی مستلزم این است که ما به چند واقعیت مهم در این زمینه به طور دقیق توجه کنیم. علاوه بر بحث گسست فضایی باید به واقعیتهای زیر توجه کرد:

  1. نظام مدرسه ای موجود، امری کاملا معاصر و پاره ای از تجربه معاصریت ایران است، به این معنا که باید نظام مدرسه ای را به عنوان یکی از پاره های تجربه تجدد بدانیم. تجربه تجدد، همه ساحت های جامعه معاصر ایران را به شیوه ای شکل داده است. از جمله اینکه مدارس و آموزش و پرورش کودکان را به غایت از تمام ابعاد، به منزله بحثی از تجربه تجدد ایرانی فهم کنیم.

  2. در نظام پیشامعاصر ایران، آموزش وسیع کودکان به صورت امر همگانی نبوده است، تنها گروه های خاصی از جامعه همچون وابستگان حکومتی، مالکان، صاحبان ثروت، فئودالها و خان ها از این امتیاز برخوردار بودند که فرزندانشان از موهبت آموزش بهره ببرند.
    برای سایر گروه ها، تجربه یادگیری و یاددهی عموما به منزله نوعی امر فرهنگی بود که کودکان در فرایند جامعه پذیری اجتماعی شان، مهارت ها دانش ها و بینش ها و آموزش های ضروری را کسب می کردند. از این رو در تجربه پیشامعاصر، آموزش کودک در ایران ما نوع خاصی از تلقی یا فهم آموزش برای کودکی را درون فرهنگ خود شکل دادیم. به بیان انسان شناسانه، مدل فرهنگی آموزش کودکان و طرحواره هایی که جامعه ایرانی برای آموزش در کودکی شکل داده بود، اصولا فاقد ساختار مکانی و فضایی بود. زیرا در بیرون از چارچوب خانواده و شیوه های کار و فعالیت اقتصادی، کودکان فاقد هر نوع فضای تعریف شده برای آموزش بودند.
    در نتیجه باید در نظر داشت که در مدل فرهنگی که انسان و جامعه ایرانی برای آموزش کودک شکل داده بود اساسا مولفه مکان و فضا فاقد هویت یا تعریف مشخصی بود؛ به بیان دیگر، انسان ایرانی فاقد نظام رمزگان و زیبایی شناسی مکانی و فضایی مشخص برای فضاهای آموزش کودکان بوده است.
  1. نظام مدرسه ای جدید در ایران معاصر مانند سایر موسسات و نهادهای تمدنی جدید عموما در نتیجه تعامل و ارتباط جامعه ایرانی و جوامع اروپایی و غربی شکل گرفتند و در این تعامل به هر حال ما در حوزه هایی که هیچ سابقه تمدنی و تاریخی مشخصی نداشتیم، مانند موسسات آموزشی برای کودکان، بیش از سایر حوزه ها به نوعی گرته برداری و تقلید از تجربه های جهانی و اروپای غربی کرده ایم. در این چشم انداز طبیعی است که ما هنگام شکل دادن موسسات آموزشی کودکان عمدتا تجربه اروپا و غرب را در زمینه مفهوم مکان (یعنی مدرسه) و مولفه های آن به ویژه معماری در نظر داشته ایم.

در معماری مدارس از غرب الگو برداشتیم

  1. در اینجا باید در نظر داشت که ما اگرچه در زمینه موسسات آموزشی برای کودکان به طور تاریخی فاقد تجربه و سنت تثبیت شده بودیم، اما در زمینه معماری، اشکال و فرم های معماری ایرانی و اسلامی را داشته ایم. طبیعتا شکل گیری مدارس جدید از بعد مکانی، به ویژه در دوره های اولیه، متاثر از سبک معماری تاریخی ما بوده است، اما به تدریج که از لحاظ زمانی ما با دوره های تاریخی خود فاصله بیشتر می گیریم ورود و گسترش عناصر غربی بیشتر می شود و معماری ساختمان های مدارس با آن تجربه تاریخی معماری ایرانی اسلامی فاصله می گیرد. از این رو موسسات آموزشی کودکان به تدریج بر پایه الگوها و سبک های معماری رایج طراحی و ساخته می شوند.

  2. این موضوع که موسسات آموزشی برای کودکان از جمله مدارس تا چه اندازه از نظر معماری و مکان برای آموزش نیازمند نوع خاصی از طراحی و ویژگی های فرمی، سبکی یا زیبا شناختی هستند ایده ای است که در دهه های اخیر توجه نظریه پردازان امر آموزش را به خود جلب کرده است. از اینرو، توجه کردن به این نکته که میان معماری و فضا با آموزش، به ویژه آموزش کودکی همبستگی وجود دارد، نه تنها برای ما بلکه برای تمام جوامع اروپایی و غربی ایده نسبتا تازه ای است.

از این رو ناشناختگی رابطه مکان و آموزش، به ویژه آموزش کودکان، این تصور کلی را ایجاد کرده بود که چیزی که تجربه آموزشی کودکان را شکل می دهد، نظام مدرسه و برنامه درسی است. گویی مکان و معماری نوعی تکنولوژی است که در این زمینه نقشی خنثی یا بی طرف دارد.

فهم پیوستگی مکان، فضا و کارکردهای آن برای یادگیری-یاددهی در پرتو دیدگاه های فلسفی و نظریات کاملا متاخر که از نیمه قرن بیستم به بعد به تدریج شکل گرفت، در مباحث تعلیم و تربیت آشکار شد. در چنین حال و هوایی جامعه  ایران به دلیل نداشتن تجربه تاریخی برای فهم و شناخت رابطه مکان و آموزش کودک و از طرفی به دلیل نبود آگاهی جهانی از پیوندهای میان مکان و یادگیری نمی توانست نظام آموزش کودکان را با نوعی حساسیت نسبت به مولفه مکان طراحی و گسترش دهد.

نیازمند معماری دقیق برای آموزش کودکانیم

بر اساس این مواردی که فهرست وار بیان کردیم، می توانیم مساله آموزش کودکان را از حیث ابعاد معماری و مکانی اینگونه صورت بندی کرد که  در دوره معاصر بیشترین چالشی که در حوزه آموزش کودک داریم، فقدان دانش یا عقلانیت فضایی معطوف به آموزش کودکان است.

مدل فرهنگی آموزش کودکان و طرحواره هایی که جامعه ایرانی برای آموزش در کودکی شکل داده بود، اصولا فاقد ساختار مکانی و فضایی بود


این مساله، یعنی نداشتن التفات تاریخی و آگاهی و شناخت از موضوع مکان و فضا و کارکردها و نقش آن در امر یادگیری کودکان از جهات گوناگون نیازمند توجه و بررسی است. نه تنها در زمینه آموزش به معنای معاصر آن، ما اصولا این توجه معمارانه و فضامندی به آموزش کودک را نداشته ایم.ما نه تنها در دوره پیشامعاصر، بلکه در دوره معاصر حتی تا این لحظه هنوز در اپیستمه یا نظام دانایی قرار داریم که نسبت به مولفه های فضایی و مکانی آموزش کودکان حساسیت های کافی در تجربه تاریخی ما در زمینه آموزش کودکان شکل نگرفته است.

ایده پیوند میان آموزش کودک و معماری و فضا ایده متاخر و پیشتازانه ای است که در نتیجه تحولات در فلسفه، جامعه شناسی، برنامه درسی، تعلیم و تربیت، روانشناسی و دانش  های دیگر به وجود آمده است. از اینرو باید گفت ما هم در زمینه آموزش به معنای معاصر و هم تعلیم و تربیت به معنای پیشامعاصر در تمام حوزه های مربوط به رشد و بالندگی کودکان، چندان سنت توسعه یافته ای نداریم، اگرچه شاید اگر به دانش های دینی و قواعد تعلیم و تربیت اخلاقی کودکان در ایران بپردازیم بتوانیم برخی از نکات را بیابیم که بیان کننده توجه عملی به نقش فضا در شکل دادن به شخصیت کودک هست. اما این نکات در مجموع شاید بیان کننده شکلی از فرهنگ معمارانه و درک فضایی برای آموزش کودک به معنای توسعه یافته و معاصر آن نباشد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha