گروه راهبرد «سدید»؛ جعفر حسن خانی: فهم و شناخت آنچه امروز در ساحت اندیشه، اجتماع و حتی سیاست ایران میگذرد برای هر مخاطبی بالضروره است چرا که این فهم به قضاوت، نگرش و کنش او ختم میشود. اگر بخواهیم فهم روشنتری از گروهها و دستجات فکری، سیاسی و اجتماعی در روزگار معاصر داشته باشیم لاجرم باید رویکرد جریان شناسانه را برگزینیم. جریان شناسی بر نقاط تمایز تاکید دارد و تفاوت ها، افتراقات و اشتراکات جریانها را بر مخاطب مینمایاند. تا مقتضی آن ناظر و مخاطب در مقام قضا نگرش خود را شکل دهد و به کنش گری له یا علیه جریانهایی که شناخته اقدام کند. حال اگر بخواهیم نگاهی جریان شناسانه به جریانهای فکری اجتماعی فعال در ایران معاصر داشته باشیم؛ «نحوه مواجههی ما با غرب» میتواند محک و عیار خوبی برای نمودار شدن اشتراکات و افتراقات جریانها و شناخت بهتر آنان باشد. «جریان شناسی تاریخی» نحوه مواجهه ما با غرب مدرن نیز میتواند سیر تکوین این جریانها را بنمایاند و شناخت را دقیقتر کند. با لحاظ آنچه گفته شد آنچه در ادامه میخوانید نگاهی ایجازی و جریان شناشانه به جریانهای فکری فعال در ایران میباشد.
اولین مواجهه
جنگ ایران و روس را میتوان مهمترین مواجهه ایران با غرب مدرن دانست. مواجههای که شکست نظامی ایران در برابر غرب مدرن را برای «ما» رقم زد. این «ما»ی شکست خورده ایرانی، درست در همین مقطع بود که به این فهم رسید که غرب قدرتمند است و او ناتوان و کم قدرت. در همین راستا میل بهبود خواهی ایرانیان برای توانمند شدن شروع به رستن نمود. شاید بتوان سوال عباس میزرا ولیعهد قجری و سردار ایرانی در جنگ ایران و روس از ژوبر (فرستاده ناپلئون به ایران)، که از وی پرسیده بود: «علت قدرت شما و دلیل ضعف ما چیست؟ مگر آفتاب زودتر از ما بر شما میدرخشد؟» اولین بارقههای میل بهبود خواهی ایران در برابر غرب مدرن دانست. همچنین علاقه ایرانیان به «توپ» – که عامل شکست ایشان از قشون روس بود – و نامگذاری مهمترین میدان شهر به نام «توپخانه» و رنگ دینی دادن به آن و اعلام سحر و افطار ماه رمضان با توپ را نیز شاید بتوان صورتی از تمنای ایرانیان برای قدرتمند شدن و میل بهبود خواهی ایشان دانست
در مواجهه ایرانیان با دنیای مدرن غرب، که با شکست ایشان همراه بود واکنشهای متفاوتی از سوی ایرانیان بروز نمود که شاید بتوان این واکنشها که از میل بهبود خواهی به وجود آمده ایرانیان نشات میگرفت را در سه دسته تقسیم نمود و همچنین شاید بتوان نقطه اشتراک این سه دسته واکنش را همان روحیه و میل بهبود خواهی دانست که در نتیجه مقایسه جامعه ایرانی با تمدن غرب شکل گرفته بود.
- دسته اول بهبود خواهان به دلیل سر خوردگی از شکست و احساس حقارت به صورت کامل مقهور غرب شده و «از فرق سر تا نوک پا غربی شدن» را برای جامعه تجویز نمودند. میرزاملکم خان، آخوندزاده و تقی زاده از اولین کسانی بودند که سعی نمودند ایرانیان را بر این مشق تمرین دهند.
- دسته دوم بهبود خواهانی بودند که از سویی انباشتههای تمدنی و پیشین شان برای شان قدری مهم بود، اما از دیگرسو آینده را تفوق علی الاطلاق مدرنیته میدانستند؛ لذا در این میان به دنبال سازگاری با تمدن غرب بودند و سخن از سازگاری دین با دنیای مدرن، دین با دموکراسی، سنت با مدرنیته به میان میآوردند.
- دسته سوم بهبود خواهان زمانی که با تمدن غرب مواجه شدند و آن را توانمند دیده و خود را در رخوت یافتند، رجوع دوباره به دین و انباشت تمدنی خود را تجویز نمودند تا با مداقهای عمیق در دین و میراث تمدنی خود با زدودن غبار خرافه از آن تمدن اسلامی را دوباره باز آفرینی کنند. «بازگشت به اسلام» کلیدواژه محوری این جریان بود.
سه جریان اصلی
این سه دسته بهبودخواهان به مرور در قامت سه جریان فکری در جامعه ایرانی بروز و ظهور یافت و هریک تلاش نمود آینده مورد علاقه خود را در جامعه ایران تحقق بخشد:
- جریان فکری سکولاریسم تام: این جریان فکری صورتبندی شده دسته اول بهبود خواهان بود که تمنای تکرار تمدن غرب بدون کم و کاستی را در جامعه ما دنبال مینمود. محصول کنش اجتماعی این جریان روی کار آمدن سلطنت پهلوی بود. این جریان در طول دوران رژیم پهلوی به عنوان نظریه پردازان و مشاوران و برنامه نویسان این رژیم فعالیت مینمودند. دال مرگزی گفتمان این جریان «تقلید» است.
- جریان فکری روشنفکری دینی: این جریان فکری بر آمده از دسته دوم بهبودخواهان ایرانی است. دال مرکزی گفتمان این جریان «سازگاری» است. این جریان برآن است تمدن مدرن را با حفظ و رقیق نمودن برخی مختصات بومی و دینی شکل دهد. سخن از ژاپن اسلامی یا تجویز الگوی ترکیه و مالزی بر آمده از این مشرب فکری است. این جریان همواره از «مدیریت سازگاری» سخن بر زبان میراند و مبانی سیاست گذاری اجتماعی خود را بر همین اساس صورتبندی میکند.
- جریان فکری احیاگری دینی: دست سوم بهبود خواهان که منادی بازگشت به اسلام هستند، هدف نهایی خود را در تحقق تمدن اسلامی جستجو میکنندو اساسا مدرنیته را چیزی جز عامل انگیزاننده برای رجوع دوباره به اسلام به عنوان منبع تمدن زایی نمیدانند. انقلاب اسلامی که بزرگترین کنش جمعی ایرانیان در طول تاریخ بوده را میتوان ذیل جریان فکری احیاگری دینی که سرشناسترین چهره اش امام خمینی (ره) است تحلیل نمود. چهره هایی، چون شهید مطهری، آیت الله خامنهای نیز از نظریه پردازان این جریان هستند. این جریان همواره از «مدیریت تحول» سخن میگوید و برای تحول «در» و «از» ساحت مدرن سخن میگوید و مبنای سیاست گذاری اجتماعی خود را بر مبنای مدیریت تحول صورت بندی میکنند.
سه جریان و مسئله پیشرفت
نگرش این سه جریان به پیشرفت متفاوت از هم بوده و هریک از الگوی خاصی برای بهبودی شرایط سخن میگویند:
- جریان فکری اول، پیشرفت را حرکتی همیشگی در مسیر راهی که غرب پیشتر طی کرده، میداند و تحقق ایستارها و ارزشهای غربی را در همهی جوامع الزامی میشمارد و برای انسانهای دیگر جوامع، نقشی جز تسهیل کنندگی این روند قائل نیست.
- جریان فکری دوم، با به رسمیت شناختن مختصات فرهنگهای دیگر جوامع با نام سنتگرایی، به همزیستی آن با ایستارها و ارزشهای غربی، با نام نوگرایی تأکید میکند که در نهایت این جوامع مبتنی بر این مدل از آنچه که پیشرفت میخوانندش، در قالب خرده فرهنگها در فرآیند جهانی سازی در جامعهی جهانی هضم میشوند.
- جریان فکری سوم، پیشرفت را نه در تحقق لیبرال دموکراسی، بلکه مبتنی بر چارچوب تمدن سازی اسلامی و در راستای اندیشهی مهدویت تعریف میکند و به دنبال جهانی سازی اسلام است. اساسا این جریان تمایی برای غربی شدن ندارد و لذا استانداردهای توسعه را رد میکند و در جهت آنکه در بین مسئولین، نخبگان، دانشگاهیان و دیگر آحاد جامعه بین لفظ مورد اشارهی خود با آن دو نگرش نخست توسعه، انگارهی این همانی شکل نگیرد به جای لغت «توسعه» از لغت «پیشرفت» استفاده مینمایید و از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سخن میگوید. الگویی که قرار است نه اینکه استانداردهای متداول توسعه سیاسی و اقتصادی را کسب کند بلکه مقتضی بر تمدن مورد تمنای خود اقدام به تعریف استانداردهای جدید مبتنی بر اقتضات بومی و الزامات اسلامی مینماید.
آنچه امروز تحت عنوان نیروهای توسعه گرا که بر آمده از جریان فکری روشنفکری دینی است و در قالب دو نگرش:
- نگرشی که به دنبال اولویت توسعه اقتصادی
و
- نگرسی که به دنبال اولویت توسعه سیاسی
به فعالیت میپردازدو به دنبال سازگاری دین با دنیای مدرن میباشد و دغدغه اش زیست مومنانه (اسلام فردی) در دنیای مدرن است.
علاقه ایرانیان به «توپ» –که عامل شکست ایشان از قشون روس بود– و نامگذاری مهمترین میدان شهر به نام «توپخانه» و رنگ دینی دادن به آن و اعلام سحر و افطار ماه رمضان با توپ را نیز شاید بتوان صورتی از تمنای ایرانیان برای قدرتمند شدن و میل بهبود خواهی ایشان دانست.
در نقطه مقابل آنچه تحت عنوان نیروهای تحول خواه و پیشرفت خواه خوانده میشود بر آمده از جریان احیاگری است که تجویز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را برای جامعه ایرانی دنبال میکنند و مترصد تکامل تاریخ و عبور از عالم مدرن و تحقق تمدن اسلامی است. به همین جهت آنچه تحت عنوان پیشرفت سیاسی و اقتصادی در جمهوری اسلامی از سوی این جریان دنبال میشود متمایز از توسعه سیاسی و اقتصادی است که روشنفکران پی میگیرند. به همین جهت جریان سوم باید در این شرایط که جریان دوم الگوهای تجربه شدهی دنیای مدرن را توصیه میکنند و بر اجرای آن اصرار میورزند، مکانیزم و الگوی مد نظر خود برای مشارکت و گزینش سیاسی در جامعه اسلامی و همچنین الگوی مناسب برای تحقق تولید و بهبود اقتصاد ارائه نماید. تا سامان سیاسی و اجتماعی بر آمده از انقلاب اسلامی قوام بیشتر یافته و متکاملتر شود. باید دقت داشت که غرب ۵۰۰ سال است اجزا تمدن و تاریخ خود را شکل داده و ما پس از انقلاب اسلامی در آغاز راه قرار گرفته ایم لذا فرصت و تلاش باید، تا اهداف انقلاب اسلامی و شارحان جریان احیاگری دینی محقق شود.
نتیجه گیری
انقلاب اسلامی جریان اول را از ساحت اجتماعی ایران به عنوان یک نیروی رسمی و قدرتمند بیرون کرد و جریان دوم را تضعیف نمود، اما به دلیل گستردگی ایدئولوژیهای مدرن که گستردگی آن شامل ذهن بخشی از جامعه ایران نیز شده منازعه و مناقشه اصلی در ساحت فکری روزگار ما، مواجهه دو جریان روشنفکری دینی و احیاگری دینی است که گروه اول جامعه ایران را توصیه به مدیریت سازگاری به نفع سیطره مدرنیته بر تمام شئون زیستی میکند و گروه دوم مدیریت تحول به نفع سامان دهی تمدنی خارج از عالم مدرن را به جامعه ایران پیشنهاد میدهد و گفت و گوی انتقادی با عالم مدرن و غرب گزینی انتقادی را مبنای منش خود در مواجهه با غرب قرار میدهد.
/انتهای پیام/