بررسی مفاهیم مشروعیت و مقبولیت در نظریۀ ولایت‌فقیه در گفتگو با ابراهیم برزگر؛
جمهوری اسلامی و مردم‌سالاری دینی باید در عمل کارآمد باشد؛ فرض کنید فرد یا نهادی مسئولیت بالقوه دارد و در عمل هم مقبولیتی پیداکرده؛ بنابراین هر دو شرط لازم و کافی را دارد و ولایت یا دولت او تحقق عینی و فعلیت پیداکرده ولی این کافی نیست، بلکه یک مشروعیت ثانویه هم می‌خواهد که کارآمدی است.
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ ابراهیم برزگر متولد سال ۱۳۴۳ شمسی است. او دوران تحصیل خود را تا دیپلم در شیراز گذراند و دورۀ کارشناسی و کارشناسی‌ارشد خود را در رشتۀ معارف اسلامی و علوم سیاسی در دانشگاه امام صادق (ع) به اتمام رساند و دکترای علوم سیاسی خود را در دانشگاه تربیت‌مدرس اخذ کرد. او در دانشگاه‌های متعددی همچون دانشگاه امام حسین (ع)، دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه غیرانتفاعی کار، دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات، دانشگاه معارف اسلامی قم و مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) سابقۀ تدریس دارد. او در حال حاضر عضو هیئت‌علمی و دارای کرسی استادی در دانشگاه علامه طباطبایی است.
دکتر برزگر از اساتید بسیار فعال و پرتلاش عرصۀ علمی کشور است. کارنامۀ او به‌قدری غنی است که در این مختصر، حتی نمی‌توان بخشی از آن را منعکس نمود. راهنمایی و مشاوره در بیش از صد پایان‌نامه و تز دانشجویی، تألیف ده‌ها مقالۀ علمی، پژوهشی و تخصصی در نشریات معتبر داخلی و خارجی، عضویت در کمیته‌ها، کمیسیون‌ها و کارگروه‌های علمی و تخصصی و بعضاً اجرایی در فضا‌های دانشگاهی و پژوهشی و مدیریت بخش‌های مختلف علمی و اجرایی و در رأس آن‌ها معاونت پژوهشی دانشگاه علامه طباطبایی و ریاست دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه و نیز معاونت پژوهشی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) بخشی از فعالیت‌های اوست. او همچنین بیش از ده کتاب تألیف کرده و به انتشار رسانده و در جشنواره‌های مختلف فرهنگی و علمی صاحب رتبه و جایزه شده است.
به‌دلیل گسترۀ دانش و تحلیل این استاد برجسته، در گفت‌وگویی به مفاهیم مشروعیت و مقبولیت در نظریۀ ولایت‌فقیه پرداخته‌ایم که خوانندگان را به مطالعۀ آن دعوت می‌کنیم.


در نظریۀ مردم‌سالاری دینی، مشروعیت و مقبولیت چه تعریفی دارد؟
یکی از نکات گفتنی راجع‌به بحث مشروعیت، این است که این بحث همیشه از گذشته وجود داشته است. مشروعیت به‌معنای پذیرش حکومت از ناحیۀ حاکمان است. به این معنا که مهم‌ترین سؤال مشروعیت این است که به چه دلیل باید از حاکمان اطاعت کرد؟ پاسخ حکومت‌شوندگان نیز باید این باشد که این‌ها صلاحیت حکومت کردن دارند، عدالت می‌ورزند، انسان‌های صالحی هستند، عملکرد خوبی داشتند و کارآمد بودند؛ بنابراین قدرت مسلط هستند و بدیل و جایگزینی ندارند.
این تعریف از مشروعیت از چندهزار سال پیش تاکنون در رأس حکومت‌ها و دولت‌ها وجود داشته است؛ بنابراین مشروعیت به‌شکلی از رابطۀ مردم و مسئولان برمی‌گردد. اگر ما جامعه را به دو بخش جامعۀ بدوی و سیاسی تقسیم کنیم و یک خط ارتباطی بین مردم و دولت‌ها برقرار شود، مفهوم مشروعیت در پشت آن خط نهفته است.
نکتۀ بعدی اینکه با وجود رابطۀ فوق، قدرت در دورۀ مدرن بسیار متحول شده است. در گذشته‌های دور، نظر مردم چندان تعیین‌کننده نبود، بلکه حضور قدرت تعیین‌کننده بود. اینجاست که ما وارد حوزۀ جدیدی از بحث مشروعیت می‌شویم. بر این اساس، سرشت مردمی، افکار عمومی و آرای مردم در مشروعیت نقش بیشتری دارد و امروزه قدرت مدرن به‌نوعی مبتنی بر آرای مردم است.

در بحث نظریۀ مردم‌سالاری دینی هم به همین شکل است؟
بله، این زمزمه‌ها از مشروطیت شروع می‌شود و قرار است مفهوم مدرن قدرت که مبتنی بر آرای مردم است، با تنظیم قانون اساسی، تشکیل مجلس شورا و مشروطه شدن قدرت مطلقۀ قاجار‌ها وارد ایران شود، ولی سرانجام خوشی نداشت. علت آن است که در دورۀ قاجار و به‌ویژه پهلوی، مجدداً دیکتاتوری و قدرت مطلقه شد. در واقع، صرفاً در ظاهر قدرت مدرن وجود داشت. با تشکیل جمهوری اسلامی، بحث مردم‌سالاری دینی جدیت یافت و مشروعیت وارد فاز جدیدی شد. بر همین اساس، بحث مشروعیت به چنین تعریفی از قدرت بازمی‌گردد.
نکتۀ دیگر اینکه مشروعیت ترجمۀ Legitimation است، درحالی‌که از ابتدا نباید این معادل غلط را وضع می‌کردند. در زبان فارسی، مشروعیت از شرعی بودن می‌آید، درحالی‌که Legitimatize شرعی بودن را نمی‌رساند. Legitimatize صرفاً به‌معنای سرشت مردم‌پایه و مردم‌بنیاد است. به همین دلیل، مجبور شدیم مفهوم دیگری را به نام مقبولیت کنار آن بگذاریم تا کج‌تابی‌ها و کج‌فهمی‌های ناشی از آن معادل غلط را جبران کنیم.

لطفاً مقبولیت را در نظریۀ مردم‌سالاری دینی تعریف کنید.
مقبولیت به‌معنای اتکای صرف به آرای مردم، بدون ملاحظات نسبت‌سنجی این آرا با دیدگاه‌های شرعی و ارزش‌های دینی است؛ بنابراین مشروعیت به‌معنای اخیر (نه به‌معنای Legitimatize) به جنبه‌های شرعی یعنی انطباق یک حکومت، ساختار و دولتمردان با سنجه‌های دینی و شرعی برمی‌گردد، درحالی‌که مقبولیت اصولاً به پذیرش مردم اشاره دارد. به نظر می‌رسد پذیرش مردم دو شاخص شهرت و محبوبیت را دارد. یعنی مردم زمانی به یک فرد یا یک حزب یا یک جریان سیاسی اقبال نشان می‌دهند که دو شرط را داشته باشد. اول اینکه برای مردم شناخته‌شده باشد. مردم به کسی که نمی‌شناسند، رأی نمی‌دهند. البته شهرت کافی نیست، چون ممکن است از راه بدنامی به دست آمده باشد.
کسی که راجع‌به ولایت‌فقیه اظهارنظر ناصوابی می‌کند، به‌سرعت در چند ساعت بین هشتاد میلیون ایرانی شناخته می‌شود یا هنرپیشه‌ای که کار نامتعارفی انجام می‌دهد، به‌سرعت شناخته می‌شود، اما شهرت این‌ها به بدنامی و تنفر است؛ بنابراین شهرت شرط لازم است و محبوبیت شرط کافی است. مردم زمانی به گروهی اقبال نشان می‌دهند که هم مشروعیت داشته باشند و هم محبوبیت. یعنی سمت‌گیری‌های شناختی یا عاطفی مردم به‌سمت آن فرد، دولت یا جریان سیاسی، مثبت باشد.

آقای دکتر، در نظریۀ مردم‌سالاری دینی، دو واژۀ مشروعیت و مقبولیت چه جایگاه و نسبتی باهم پیدا می‌کنند؟
واژۀ مشروعیت دو معنا دارد. یک معنا معادل غلطی است که برای Legitimatize در ادبیات متعارف علوم سیاسی و جامعه‌شناسی قرار داده‌اند و ما آن را قبول نداریم. معنای دوم که ما در جمهوری اسلامی قبول داریم، مشروعیت به‌معنای شرعی بودن است. اگر با این پیش‌فرض وارد بحث شویم، مردم‌سالاری دینی و بحث مشروعیت را می‌توانیم حتی به دوران طلایی صدر اسلام منتقل کنیم. اینجا این بحث مطرح می‌شود که حاکم‌ها باید استاندارد‌هایی داشته باشند و هرکسی نمی‌تواند زمامدار امور کشور باشد. علت آن است که زمامداری یک کار بسیار حساس، شبیه ملوانی یک کشتی، خلبانی یک هواپیما و رانندگی در اتوبوسی است که چهل نفر سرنشین دارد. ما نمی‌توانیم سرنوشت چهل نفر مسافر را به دست کسی بدهیم که خوب رانندگی نمی‌کند. کاملاً طبیعی است که نمی‌توانیم سرنوشت هفت‌صد نفر سرنشین هواپیما را به دست خلبانی بدهیم که صلاحیت‌های فنی و اخلاقی او احراز نشده است. پس به همان قیاس، سرنوشت یک کشور هشتادمیلیونی را هم نمی‌توان به دست هرکسی داد.
پس سمت‌هایی مانند رهبری، ریاست‌جمهوری، نظارت و نمایندگی مجلس باید دارای استاندارد‌های لازم باشد. از نظر ادبیات دینی، هرکسی نمی‌تواند زمامدار باشد، بلکه باید استاندارد‌هایی داشته باشد که در حد اعلا در مبحث امامت مطرح شده است. در زمان‌های بعدی به‌اقتضای زمان و مکان، دست ما از ائمه کوتاه بود و آن استاندارد‌ها به‌نوعی تنزل یافت. این استاندارد‌ها همان چیزی است که ما با عنوان مشروعیت از آن یاد می‌کنیم؛ بنابراین در مردم‌سالاری دینی، شرط لازم حاکمان و دولت یک‌سری استاندارد‌هایی است. حال ممکن است شمار افراد یا مدعیانی که در جریان‌های سیاسی مدعی چنین استاندارد‌هایی هستند، یک تا ده نفر بشود. هیچ اشکالی ندارد. منتها باید شرط کافی را هم داشته باشند. شرط کافی چیزی است که ما به‌عنوان مقبولیت از آن یاد می‌کنیم.

نسبت ولایت‌فقیه با بحث مقبولیت و مشروعیت چیست؟
در بحثی که خدمت‌تان ارائه کردم، پاسخ این سؤال نهفته است. ممکن است چندین نفر در موقعیتی باشند که بتوانند مسئولیت رهبری جامعه یا ولایت‌فقیه را برعهده بگیرند، ولی نکته اینجاست ما با ارزش کمیابی روبه‌رو هستیم. یعنی همۀ این چند نفر در زمان و مکان واحد نمی‌توانند، ولی فقیه باشند. حال باید شرط کافی احراز شود. یکی از راه‌های احراز شهرت و محبوبیت، مراجعۀ مستقیم به آرای مردم است. از طرف دیگر، همه می‌دانیم که سیاست یک امر فنی و تخصصی و مستلزم شناخت استاندارد‌های اولیه است. به‌علاوه تشخیص اینکه این استاندارد‌ها در کدام‌یک از این افراد بیشتر وجود دارد هم یک بحث فنی و کارشناسی است. اینجاست که سازوکاری به نام مجلس خبرگان تعیین می‌شود. به‌این‌ترتیب، مشروعیت به‌معنای شرعی بودن است (نه به‌معنای Legitimatize). مشروعیت و مقبولیت دو محور تکمیل‌کنندۀ هم محسوب می‌شوند.

در نظریۀ مردم‌سالاری دینی، جایگاه مردم چیست و مردم چه نسبتی با ولایت‌فقیه دارند؟
در واژۀ سهل‌وممتنع جمهوری اسلامی و مردم‌سالاری دینی، نقش مردم به‌عنوان رکن پایه‌ای جمهوری اسلامی در نظر گرفته شده است. یعنی در جمهوری اسلامی، جمهوریت به‌نوعی نماد عنصر مدرن قدرت (قدرت مبتنی بر مردم) است و اسلامیت نماد مشروعیت و سنت. این دو همچون دو بال یک پرنده در کنار هم پیش می‌روند؛ بنابراین واژۀ جمهوری اسلامی ترکیب موزونی بین سنت و مدرنیته است. پس عنصر مردم‌محوری تعارضی با وجه اسلامیت و شرعیت ندارد. اصولاً وقتی ما دربارۀ مردم در جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم، مردم مؤمن و خدامدار مدنظر است؛ بنابراین این احتمال پیش نمی‌آید که مردم به ارزش‌های دینی پشت کنند و خواستار امور غیرشرعی باشند؛ بنابراین در چنین قالبی باید اندیشۀ سیاسی را با جامعه‌شناسی سیاسی ترکیب کنیم. در جامعه‌ای که مسلمان است، مسلمانان برخلاف اسلام رأی نخواهند داد. پس تعارض بین اسلامیت و جمهوریت به وجود نخواهد آمد.

جایگاه مردم را به‌خوبی توصیف کردید. لطفاً درخصوص نسبت مردم با بحث ولایت‌فقیه بیشتر توضیح بفرمایید.
برمبنای مباحثی که ارائه شد، ولایت‌فقیه در نظام مردم‌سالار مبتنی بر آرای مردم و انتخاب آن‌ها و شرط مقبولیتی است که مطرح شد. اصولاً اینکه چه‌کسی در عالم خارج، ولی فقیه باشد، منوط به آرای مردم است؛ همچنان‌که در یک سطح عالی‌تر، امام علی در کل دوران ۲۵ سال خانه‌نشینی بعد از رحلت پیامبر، به‌نوعی امام بودند، منتها امامت و مشروعیت ولایت ایشان تحقق بیرونی پیدا نکرد. علت آن است که حضور حاضر نبود و اقبال عمومی صورت نگرفت. این امر نشان‌دهندۀ اهمیت جایگاه مردم است. تا زمانی که مردم به ساختار یک حکومت اقبال نشان ندهند و این اقبال به شخص ولایت‌فقیه تجلی عینی پیدا نکند، طبعاً ولایت امام علی یا در مقیاس پایین‌تر و تنزل‌یافته‌تر، ولایت، ولی فقیه فعلیت پیدا نمی‌کند.

به‌عنوان سؤال آخر، راهکار‌ها و شیوه‌های ارتقای مقبولیت مردمی نظام سیاسی اسلامی و نهاد ولایت‌فقیه را نام ببرید.
یکی از شیوه‌ها، بازتولید مشروعیت یا بازتولید مقبولیت است. مقبولیت و مشروعیت نهاد جمهوری اسلامی یا شخص، ولی فقیه، همچون سرمایه‌ای است که با رهبر مرتب هزینه می‌شود؛ بنابراین باید بازتولید شود و خودش را با مکانیسم‌های خودترمیمی ترمیم کند. به‌این‌ترتیب، سرمایۀ خود را افزایش می‌دهد یا سرمایه‌ای را که مصرف شده است، مجدداً بازتولید می‌کند. در غیر این‌صورت دچار مشکل خواهد شد.
یکی از این سازوکار‌ها مربوط به توانمندی است. جمهوری اسلامی و مردم‌سالاری دینی باید در عمل کارآمد باشد. معنای این سخن این است که فرض کنید فرد یا نهادی مسئولیت بالقوه دارد و در عمل هم مقبولیتی پیدا کرده است؛ بنابراین هر دو شرط لازم و کافی را دارد و به این دلیل ولایت یا دولت او تحقق عینی و فعلیت پیدا کرده است. ولی این کافی نیست، بلکه یک مشروعیت ثانویه هم می‌خواهد که کارآمدی است؛ بنابراین باید کارآمدی خود را در عمل نشان دهد. به این معنا که بتواند نیاز‌های حیاتی و استراتژیک جامعه مثل امنیت، رفاه نسبی، ارتقای امنیت اخلاقی و کارکرد‌های تربیتی حکومت و رشد جامعه را تأمین کند. در غیر این‌صورت، دچار کسری مشروعیت خواهد شد. اینجاست که می‌توان بحث کارآمدی را به‌عنوان ضلع سوم بحث مشروعیت و مقبولیت مطرح کرد.
نکتۀ دوم اینکه در دنیای مدرن، بحث مشروعیت باید پیوسته در یک فضای بین‌المللی مطرح شود. قدرت در فضای ارتباطی و جهانی شدن با نمونه‌های مشابه در گذشته متفاوت است؛ بنابراین ملاحظه می‌کنیم که به‌طور مرتب، مشروعیت حکومت‌ها در معرض سایش قرار دارد. قدرت‌های خارجی، رسانه‌های بین‌المللی و فضای مجازی می‌کوشد که مشروعیت نهاد مردم‌سالاری یا ولایت‌فقیه را دچار فرسایش کند. پس باید توانایی داشته باشد که پاتک‌های آن‌ها را پاسخ دهد و افکار عمومی را غنا بخشد.
غرب ضد این حرکت می‌کند و می‌کوشد که از ولایت‌فقیه مشروعیت‌زدایی کند، آن را به‌عنوان یک ساخت غیرمتعارف در دنیای مدرن معرفی کند و اقدامات او را زیرسؤال ببرد. به‌هرحال ما باید بتوانیم از طریق جامعه‌پذیری سیاسی و انتقال ارزش‌ها، قدرت متقاعدسازی را به نسل‌های دوم، سوم و چهارم انقلاب هم منتقل کنیم، وگرنه ممکن است بحث مشروعیت دچار خدشه شود.

آقای دکتر، اگر نکتۀ تکمیلی باقی مانده است، بفرمایید.
من مهم‌ترین نکته را بازتولید مشروعیت می‌دانم، چون انقلاب ما براساس مشارکت فراگیر و میلیونی توده‌ها در شهر‌های کوچک و بزرگ و روستا‌ها در سراسر کشور اتفاق افتاده است؛ بنابراین مشروعیت اولیه براساس نظام و برای جنس مردم‌سالاری دینی یا برای رهبری و رهبران جمهوری اسلامی وجود داشته است. آنچه باید به‌طور جدی در دستور کار قرار بگیرد، بازتولید و بحث انتقال ارزش‌ها به نسل‌های دوم و سوم و چهارم انقلاب است.
نکتۀ دیگر بحث کارآمدی است. مشروعیت یک عنصر ذهنی است و فرد به خود رجوع می‌کند تا به این سؤال پاسخ دهد که به چه دلیل باید از حکومت اطاعت کرد و به چه دلیل افرادی که حکومت می‌کنند، شایستۀ حکومت هستند. این بحث ذهنی به چیزی برمی‌گردد که در سیاست عملی اتفاق می‌افتد؛ یعنی آنچه در جامعه اتفاق می‌افتد و به موفقیت‌های مدیریتی تیم کلان مدیریتی کشور برمی‌گردد. در عمل، افراد توانمند کسانی هستند که از عهدۀ شرایط بحرانی برآیند. باید به‌منظور تولید ثروت عمومی، ارتقای جایگاه کشور و وارد کردن آن به ریل توسعه و پیشرفت، عمل کنیم.
 
/انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha