بررسی کارنامه فرهنگی چهار دهه پس از انقلاب در گفتگو با سینا کلهر؛ بخش اول
چرا آدم‌ها احساس می‌کنند که وضعیت بدتر شده؛ برای اینکه احساس می‌کنند در تمام حوزه‌های روابط اجتماعی، مدام دچار حیله و نیرنگ و فریب‌اند. یعنی آن وجه صادق بودن و قابل‌اعتماد بودن افراد خیلی تنزل پیداکرده است. این باعث شده که ما در این قلمرو فرهنگ عمومی، بسیار و بسیار احساس خطر کنیم.

گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ کارشناسان فرهنگی معمولا در خصوص «فرهنگ عمومی» تعاریف مختلفی دارند که بر اساس همان تعاریف، رویکرد‌های متفاوتی در پیش می‌گیرند. بنا داریم در پرونده‌ای تحلیلی، فرهنگ عمومی و رویکرد ۴۰ ساله جمهوری اسلامی با این موضوع را مورد واکاوی قرار دهیم. برای بررسی بیشتر موضوع با محورهای، نسبت فرهنگ با حکومت و افراد جامعه، بهبود و یا تزل آن در دهه‌های گذشته، متولی اصلی حوزه فرهنگ در نظام جمهوری اسلامی ایران، حذف و یا اصلاح ساختار‌های به‌وجود آمده، را در گفت‌گو با تحلیلگران و صاحب‌نطران پیگیری کرده ایم.

به همین بهانه به سراغ سینا کلهر، پژوهشگر حوزه فرهنگ و مدیرکل مطالعات فرهنگی مرکز پژوهش‌های مجلس رفتیم و با او در این خصوص به بحث و گفتگو نشسته ایم.

برای شروع گفت و گو اگر می شود ابتدا یک تعریفی از «فرهنگ عمومی» داشته باشید تا بر اساس این تعریف و نگاه شما به این مفهوم، سوالات بعدی را مطرح کنیم و آیا به نظر شما بعد از این 40 سال از عمر انقلاب، فرهنگ عمومی ما بهتر شده و یا  بد تر شده است؟

قطعا هر کسی که می خواهد درباره فرهنگ صحبت کند، به اولین نکته ای که به آن اشاره می کند تنوع و گوناگونی تعاریف فرهنگ است و این تقریبا جز کلیشه های رایج است. بد نیست ما هم به همین کلیشه اشاره کنیم و از همین جمله پرتکراری که فرهنگ تعاریف مختلفی دارد، منظور خودمان از چیزی که به اسم فرهنگ می گوییم را مشخص کنیم.

اساسا این تعاریف مختلف وقتی بررسی می کنیم، عناصر مشترکی در آن پیدا می کنیم که شاید این روح مشترک، فهمی است که در بین اذهان همه مردم از فرهنگ وجود دارد.

ما وقتی از فرهنگ صحبت می کنیم و مخصوصا در زبان روزمره و فعالیت های جاری زندگی مان، به مصادیقی از رفتارهای خصوصی و عمومی اشاره می کنیم. یعنی مثلا وقتی از فرهنگ رانندگی صحبت می کنیم منظورمان رفتارهای افراد در حین رانندگی است و یا وقتی از فرهنگ همسایگی صحبت می کنیم، از رفتارهای همسایگان در یک گروه مشخصی حرف می زنیم. بنابراین درست است که فرهنگ ممکن است یک مفهوم پیچیده ای باشد، ولی این طور نیست که ما هیچ راهی برای تعریف آن نداشته باشیم؛ بلکه ما می دانیم که درباره روش زندگی و راه و رسم رفتاری یک گروهی از افراد صحبت می کنیم و وقتی ما یک صفت «عمومی» به آن اطلاق می کنیم منظورمان آن روش های زندگی است که خصلت عمومی و اجتماعی دارد یعنی اصطلاحا بیرون از قلمروهای خصوصی انجام می شود. مثلا شیوه و نحوه رانندگی، یک مصداقی از فرهنگ عمومی است. روش استفاده از خدمات عمومی و یا شیوه تعامل ما با اموال و امکانات عمومی همگی از مصادیق فرهنگ عمومی است.

 

حتما بر اساس تعریف شما یک سری المان ها برای سنجش این مفهوم وجود دارد که به ما بگوید در این سال ها فرهنگ عمومی جامعه بهتر شده و یا بدتر؟

اگر بخواهیم یک ارزیابی طولی از فرهنگ عمومی داشته باشیم، ما در یک حوزه هایی نظیر مدنیت، شهرنشینی و حوزه های مرتبط با زندگی جمعی، یکسری پیشرفت های روشن و آشکاری می بینیم و در بعضی قلمروها هم احساس می کنیم توفیق چندانی به دست نیامده است و حتی با یک عقبگرد و یک عقب ماندگی مواجه هستیم.

اگر بخواهیم ارزیابی طولی از فرهنگ عمومی داشته باشیم، در حوزه‌هایی نظیر مدنیت، شهرنشینی و حوزه‌های مرتبط با زندگی جمعی، یکسری پیشرفت‌های روشن و آشکاری می‌بینیم

یا در مراقبت و استفاده از اموال عمومی و حوزه های مربوط به مدنیت و زندگی شهری افراد به نظر، جامعه رشد داشته و حتی دچار تحول شده است. اگر همه این سنجش ها و تحقیقات را به صورت تاریخی نگاه کنیم، متوجه این تغییرات خواهیم شد. البته در برخی حوزه ها نیز ما دچار پسرفت شده ایم و در برخی دچار مساله و مشکل بوده ایم. اگر بخواهم مصداقی تر صحبت کنم، درباره همین رانندگی و عبور از چراغ قرمز، بستن کمربند و یا استفاده درست از حمل و نقل عمومی، تجربه زیستی ما می گوید که تحول بزرگی اتفاق افتاده است. یعنی میزان عبور افراد از چراغ قرمز یا میزان تخلفات رانندگی آن ها بدون حالا در نظر گرفتن عامل آن که به اجبار قانون بوده و یا چیز دیگر، تغییر کرده است.

مثل اینکه کفه حوزه هایی که در آن ها پسرفت و عقبگرد داشته ایم خیلی سنگین تر است؛ چون وقتی با اکثر کارشناسان فرهنگی صحبت می کنیم، همه نسبت به این امر اعتراض دارند و عموما صدای اعتراضشان از اینکه حال فرهنگ عمومی خوب نیست، بلند است.

دقیقا؛ می خواستم در ادامه به همین حوزه ها اشاره کنم که قلمروهایی از فرهنگ عمومی که متاسفانه دچار چالش و بحران است، مربوط به حوزه هایی است که به نحوی منافع شخصی و فردی ما نیز در آن ها دخیل است.

 به عنوان مثال یکی ازمهمترین مصادیق فرهنگ عمومی که چالش های فراوانی با آن داشتیم، همان چیزی است که به اسم رابطه بازی و یا پارتی بازی شناخته شده است. متاسفانه این فرهنگ اولویت داشتن روابط بر ضوابط و فرهنگ اولویت منفعت شخصی بر منفعت عمومی، از مصادیقی است که خیلی عمومیت پیدا کرده و نظام روابط اجتماعی ما را دچار یک خدشه بسیار بزرگی کرده است.

در حوزه‌های قلمرو روابط اجتماعی، اخلاق عمومی و اجتماعی که بسیار مهم و بنیادی است و اساس روابط اجتماعی یک جامعه را شکل می‌دهد، دچار مشکل و چالش جدی شده‌ایم و در برخی مناسبات مثل معاملات اقتصادی بین افراد دچار عقب‌گردهای جدی شده‌ایم. خیلی کم پیش می‌آید که افراد این تصور را داشته باشند در کالایی که خریده‌اند و یا معامله‌ای که کرده‌اند، سود کرده‌اند.


متاسفانه ما در حوزه های قلمرو روابط اجتماعی، اخلاق عمومی و اجتماعی که بسیار مهم و بنیادی است و اساس روابط اجتماعی یک جامعه را شکل می دهد، دچار مشکل و چالش جدی شده ایم و در برخی مناسبات مثل معاملات اقتصادی بین افراد دچار عقبگردهای جدی شده ایم. خیلی کم پیش می آید که افراد این تصور را داشته باشند در کالایی که خریده اند و یا معامله ای که کرده اند، سود کرده اند. عموما افراد این احساس را دارند که درگیر یک زیان اند و احساسشان از کلیت مناسبات اجتماعی و اقتصادی، یک حس بی اعتمادی است.

چرا آدم ها احساس می کنند که وضعیت بدتر شده؛ برای اینکه احساس می کنند در تمام حوزه های روابط اجتماعی، مدام دچار حیله و نیرنگ و فریب اند. یعنی آن وجه صادق بودن و قابل اعتماد بودن افراد خیلی تنزل پیدا کرده و فرد احساس می کند از میوه فروشی و فروشگاه های خرید پوشاک تا ادارات آب و برق و گاز تا حوزه ها و منسب های کلان تر سیاسی تنها چیزی که افراد به دنبال آن هستند منافع شخصی است. در حال حاظر اساس روابط اجتماعی ما بر بی اعتمادی گذاشته شده؛ چون افراد تصورشان این است که امروزه بیشتر دروغ می شنوند تا حرف راست.

حوزه دیگری که در مناسبات اجتماعی بسیار مهم است، حوزه ازدواج و تعاملات خانوادگی است که متاسفانه با مسائلی مثل مهریه و اختلافات خانوادگی، آنجا هم دچار اغتشاش شده است. با افزایش میزان طلاق، به شکل عمومی افراد نسبت به هم بی اعتماد شده اند.

این دو حوزه در کنار سایر حوزه هایی که مربوط به تعاملات با اهمیت کمتر به شمار آید، مثل روابط کاری، سیاسی، نوع مواجهه دولت با مردم، میزان راستگویی دولتمردان؛ باعث شده که ما در این قلمرو فرهنگ عمومی؛ یعنی در قلمرو روابطمان با دیگران بسیار و بسیار احساس خطر کنیم، احتیاط کنیم و منفعت گرا شویم.

البته این احساس حالا با یک چیز دیگری هم تشدید شده و حالت مضاعفی پیدا کرده و آن هم بزرگنمایی این اتفاقات ناشی از سرقت، خیانت، رانت خواری، فساد و انواع پرونده های اقتصادی توسط رسانه های داخلی و خارجی است که به آن ها ضریب می دهد و تاثیرات آن ها را چند برابر نشان می دهد. البته تمام این تغییرات در جامعه وجود دارد ولی ضریب رسانه باعث شده که یک صورت هیولاواری به خود بگیرد. یعنی این احساسات ما از ناملایمت های فرهنگی خیلی بیشتر از واقعیت هایی است که در جامعه وجود دارد.

ضریب رسانه باعث شده که احساس خطر یک صورت هیولاواری به خود بگیرد. یعنی این احساسات ما از ناملایمت های فرهنگی خیلی بیشتر از واقعیت‌هایی است که در جامعه وجود دارد.

همه دروغ می گویند به جز من!

در پیمایش هایی که ناظر بر سنجش افکار عمومی است یک مورد بسیار جالبی وجود دارد؛ یک سوالی در این پیمایش است با این عنوان که به نظر شما مردم چقدر راست می گویند؟ تقریبا حدود 65 تا 70 درصد پاسخ ها این است که مرد دروغ گو و ریاکار اند. این عدد نشان می دهد که یک نگاه بدبینانه خیلی شدیدی در ما وجود دارد. و نکته جالب این جاست که در همان تحقیق، از همان فرد پرسیده شده که خود شما چقدر دروغ می گویید؟ و تقریبا 75 تا 80 درصد جواب داده اند که خیلی کم؛ یعنی اصلا ما دروغ نمی گوییم و دروغ را دیگران می گویند. این پیمایش به نحوی تایید همان بزرگنمایی رسانه است و ما باید در ارزیابی و برآورد خود درباره این موضوع به این نکات هم توجه داشته باشیم.

 

در ادامه گفت و گو می خواهیم این بحث را مطرح کنیم که بالاخره در نظام جمهوری اسلامی، متولیان عرصه فرهنگ عمومی چه ارگان ها و یا سازمان هایی هستند؟ برخی ها معتقد اند که در این سال ها فرهنگ عمومی هیچ متولی خاصی نداشته که اوضاع به این شکل درآمده و برخی از بعضی سازمان ها مثل وزارت ارشاد، حوزه علمیه، صدا و سیما، سپاه، سازمان تبلیغات و ... به عنوان متولیان این حوزه نام می برند.

نمی توانیم مساله فرهنگ عمومی را به دستگاه های فرهنگی تقلیل دهیم و دنبال مقصر در این دستگاه ها بگردیم. برای اینکه در همان مناسبت های اقتصادی، نقش دستگاه های اقتصادی، سیاسی و همین طور دولت به معنای عام آن خیلی بیشتر از نقش دستگاهی فرهنگی مثل صدا و سیماست.

نکته مهمی که وجود دارد این است که ما نمی توانیم مساله فرهنگ عمومی را به دستگاه های فرهنگی تقلیل دهیم و دنبال مقصر در این دستگاه ها بگردیم. برای اینکه در همان مناسبت های اقتصادی، نقش دستگاه های اقتصادی، سیاسی و همین طور دولت به معنای عام آن خیلی بیشتر از نقش دستگاهی فرهنگی مثل صدا و سیماست. ما نمی توانیم بگوییم که در مساله فرهنگ عمومی دستگاه هایی مثل صدا وسیما، سپاه، حوزه، شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... دستگاه های اصلی به شمار می آیند.

شما اگر حتی قدرت مطلق به این دستگاه ها بدهید ولی نظام اقتصادی و سیاسی شما دچار بحران و مساله باشد، مثلا از نظر اقتصادی شما کالاهای معیوب و نامرغوب تولید کنید، خروجی این دستگاه های فرهنگی ناکارآمد خواهد بود. یا در حوزه سیاست، شما با رفتارهای مذورانه و فریبکارانه مواجه شوید، حالا هر چه قدر صداو سیما از اعتماد صحبت کند، بی نتیجه خواهد شد.

باید بستر و زمینه مساعدی در کل جامعه باشد و بعد ما درباره نقش تک تک این دستگاه ها صحبت کنیم. از نظر من متولی اصلی و تنها نهادی که می تواند به معنای واقعی کلمه در حوزه فرهنگ عمومی تاثیرگذار باشد، دولت و شخص رئیس جمهور است. گفتار، رفتار، پوشش و همه کنش ها و فعالیت هایی که شخص رئیس جمهور انجام می دهد، مستقیما روی فرهنگ عمومی اثرگذار است.

علت اینکه من الان متغیر رهبری را حذف کردم، فرض و تلقی من این است که در سه دهه گذشته، ما تحول و تغییری در رفتار و شیوه و کردار رهبری ندیدیم. یعنی یک ثباتی در رفتار رهبری وجود داشته است. کما اینکه در فرهنگ عمومی نیز قابل تقدیر است. هم به لحاظ زیست شخصی و فردی و هم از نظر نحوه رفتارهای عمومی که وجود دارد. ولی ما چون آنجا ثبات داشتیم و عمده تغییر در قوای دیگر صورت گرفته، توجه من معطوف به قوه مجریه شده است.

 

/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...

ارسال نظر
captcha