به بهانه انتشار کتاب «ملکه بامیان»؛
به بهانه انتشار کتاب «ملکه بامیان»، به‌سراغ سوژه امروز رفتیم و نگاهی داشتیم به کتاب‌هایی که از افغانستان در ایران منتشر شده است تا ببینیم نویسندگان افغانستان را چطور برای مخاطب ایرانی معرفی کرده‌اند.
به گزارش «سدید»؛ می‌گوید: «در خواب، کابوس طالبان دوباره به‌سراغم آمد. هرچه می‌دویدم، نمی‌شد. پاهایم یک جا میخکوب شده بود. یک گله طالب، دوروبرم را گرفته بودند. خنده‌هایشان بسیار وحشتناک بود. همگی تفنگ‌هایشان را به‌سمت من نشانه رفته بودند. دست‌هایم را روی سرم گرفته بودم. مثل جوجه‌تیغی، گلوله شده بودم، اما گلوله‌ای که توان حرکت نداشت. یکی از آن‌ها تیر خلاصی را زد. با فریاد «نههههه!» چشم‌هایم را باز کردم. لحظه‌ای خدیجه را در چهره آمنه دیدم. صدایش به لرزه درآمد. چی گپ است؟ دلم برای آیه‌ام، خواهر‌ها و برادرهایم تنگ شده. همگی دل‌شان تنگ شده؛ اما چاره چیست. خوب نگاه کن. کل بچه‌هایی که می‌نگری، خانه، آته و آیه دارند. اگر به گپ‌هایشان گوش کنی، دلت ریش‌ریش می‌شود. هر رقم بچه، اینجا پیدا می‌شود. بای، نادار، ازبک، هزاره، پشتون. آن دخترکی که غش کرده بود، دیدی؟ سرم را تکان دادم. اسم خودش پری است و اسم خواهرش نازنین. یک ماه می‌شود اینجا هستند. آهی کشیدم: بیچاره!» این‌ها روایت‌های ملیکه است در کتاب «ملکه بامیان»؛ زن افغانستانی که از خودش و زندگی‌اش در این کتاب گفته است.

به بهانه انتشار این کتاب، به‌سراغ سوژه امروز رفتیم و نگاهی داشتیم به کتاب‌هایی که از افغانستان در ایران منتشر شده است تا ببینیم نویسندگان افغانستان را چطور برای مخاطب ایرانی معرفی کرده‌اند. گفتگو‌هایی داشتیم با چند نویسنده و کارشناس تا برایمان از این بگویند که چگونه تاریخ، جامعه و جغرافیای افغانستان در کتاب‌ها بازنمایی شده است. در کنارش نگاهی هم داریم به برخی آثاری که درمورد افغانستان است و در ایران منتشر شده‌اند.

افغانستان معاصر مورد علاقه ایرانی‌ها
یکی از بخش‌های موردعلاقه ایرانی‌ها در حوزه کتاب، رمان و داستان است. همین مساله باعث شده تا کتاب‌هایی که از افغانستان می‌آید، در این حوزه بیشتر مورد استقبال قرار بگیرند. سیدنادر موسوی که نمایندگی نشر تاک در ایران را به‌عهده دارد، درمورد کتاب‌هایی که ایرانی‌ها به آن علاقه دارند و می‌خوانند می‌گوید: «رویکرد خوانندگان ایرانی بیشتر به ادبیات داستانی معاصر افغانستان است و با علاقه آثار را دنبال می‌کنند. رمان‌خوان‌های ایرانی به‌دنبال ایده‌ها و مضامین جدیدتر می‌گردند و موضوعاتی را پیگیری می‌کنند که کلیشه نشده باشند. ادبیات داستانی معاصر ایران هم طرفداران بسیاری دارد، اما مخاطب ایرانی به هرحال به‌دنبال چیز‌های جدیدتر است و کتاب‌های افغانستان این ویژگی را دارند. من این نکته را در صحبت با علاقه‌مندان به ادبیات در ایران دریافته‌ام.»

او درباره اینکه چطور نویسندگان افغانستانی از تجربه‌هایشان برای نوشتن کتاب بهره می‌برند، می‌گوید: «من همیشه گفته‌ام که یک ویژگی بارز نویسندگان افغانستان این است که خودشان بسیاری از تجربه‌های تلخ و شیرین روزگار را به‌عینه از سر گذرانده‌اند. به‌عنوان مثال اگر در کتاب راجع به عشق صحبت می‌کنند مطمئن باشید که به شیرین‌ترین وجه یا به تلخ‌ترین شکل ممکنش آن را از سر گذرانده‌اند. همین‌طور اگر درباره آوارگی، خانه‌خرابی، طالبان، جنگ، مهاجرت و کشته شدن عزیزان و داغدارشدن‌شان صحبت می‌کنند، همه را از سر گذرانده‌اند و این‌ها تجربه فردی و شخصی همه نویسندگان افغانستان است.» او یکی از نویسندگان محبوب ایرانی‌ها را رهنورد زریاب معرفی می‌کند و می‌گوید: «زریاب خودش در کابل بوده و چپاول این شهر، جنگ‌های کمونیست‌ها، جنگ‌های مجاهدین، موشک‌باران و ویرانی کابل، کشته شدن نزدیک‌ترین دوستان و عزیزانش، طالبان و… را دیده و بعد درباره آن‌ها نوشته است. مهم‌ترین کنش‌ها و اتفاقات انسانی که ممکن است طی قرن‌ها برای یک قوم اتفاق بیفتد، همه در دوران معاصر بر مردم افغانستان رخ داده و نویسندگان افغانستانی نیز این مسائل انسانی را به ناب‌ترین شکل تجربه کرده و بعد نوشته‌اند. به‌نظرم این روند آثار نویسندگان افغانستان را برای مخاطبان ایرانی جذاب‌تر می‌کند. البته باید بگویم که افغانستان اتفاقات زیادی را از سر گذرانده و آن‌قدر که مردم افغانستان با ایران و اتفاقاتش آشنا هستند، مردم ایران شناخت کمتری نسبت‌به مردم افغانستان دارند. ببینید، تعداد کتاب‌هایی که به ایران آمده، نسبت‌به کتاب‌هایی که ایرانی‌ها به افغانستان آورده‌اند کمتر بوده و تقریبا بیشتر نویسنده‌ها فقط به مساله طالبان اشاره کرده‌اند. درست است که موضوع مهمی بوده، اما بیشتر آثار به این مساله اشاره دارند و همین باعث شده تا شناخت ایرانی‌ها محدود به اتفاقات معاصر افغانستان شود.»

فراوانی روایت از طالبان
تاریخ افغانستان پرفرازونشیب است و این کشور همسایه، آن‌قدر روایت دست‌نخورده دارد که اگر سراغ هرکدام‌شان بروی، خودش چندین جلد کتاب خواهد شد، اما کتابخوان‌های ایرانی چقدر از این روایت‌ها را شنیده‌اند؟ ایمان محمدی در کابل زندگی می‌کند، کتاب‌شناس خوبی است و سعی می‌کند همه کتاب‌های جدید را رصد کند، در حوزه نشر کتاب‌های ایرانی و افغانستانی اشراف کامل دارد. به‌سراغش رفتیم تا برایمان از کتاب‌هایی بگوید که به ایران آمده و اینکه چه تصاویری تابه‌حال برای ایرانی‌ها از افغانستان گفته شده است؟ محمدی می‌گوید: «همیشه برایم جالب بود که بگویم افغانستانی‌ها در کتاب‌هایشان کدام قسمت از تاریخ افغانستان را می‌گویند و چه وجهی همیشه مغفول مانده است. ببینید، نویسندگان در کتاب‌های جدید بیشتر به‌سراغ موضوعات افغانستان معاصر می‌روند و خیلی کمتر از موضوعات قدیم یا جنگ‌هایی که در افغانستان بوده، می‌گویند. مثلا ما درمورد طالبان کتاب‌های زیادی داریم که حالا چه به‌صورت رمان و چه تاریخی که بعد از رفتن‌شان منتشر شدند و به یک‌باره تب این موضوع در افغانستان زیاد شد و خیلی از نویسندگان به این مساله پرداختند که در کتاب «هزار خورشید تابان» خالد حسینی هم این موضوع را در یک بستر عاشقانه شاهد بودیم. اما می‌توانم بگویم که در حوزه طالبان و اتفاقاتی که در زمان آن‌ها افتاد، بیشتر کار شده است و مردم دنیا و به‌خصوص ایران، افغانستان دوره طالبان را بیشتر می‌شناسند.» او درباره بخش‌های دیگری که ایرانی‌ها تا به الان درمورد افغانستان لابه‌لای کتاب‌ها دریافته‌اند، می‌گوید: «یک مساله دیگر این است که رهنورد زریاب نویسنده مورد علاقه ایرانی‌ها است و کتاب‌هایش همیشه در ایران مورد استقبال قرار گرفته و سبک کاری‌اش هم با بقیه نویسندگان متفاوت است. او از مسائلی می‌گوید که خیلی از نویسندگان افغانستانی به آن ورود نکرده‌اند، مثلا از جنگ‌های کمونیستی یا از اتفاق‌هایی که افغانستان با انگلستان داشته است، همه این‌ها را می‌شود در کتاب‌های او دید و می‌توان گفت به سهم خودش سعی کرده همه تاریخ افغانستان را در کتاب‌هایش پوشش بدهد.

این مساله خیلی مهمی است و ما کم داریم نویسنده‌ای که همه تاریخ افغانستان برایش مهم باشد و در کتاب‌هایش از این همه اتفاق که برای کشورمان به‌وجود آمده بگوید.»

اشعار عاشقانه از هرات و کابل
محمدی به مساله دیگری هم اشاره می‌کند که بسیار مهم است و می‌گوید نباید این مساله را در این موضوع، از نظر دور کرد که ایرانی‌ها عاشق شاعران افغانستانی هستند که بیشترشان هم در ایران زندگی می‌کنند و می‌گوید: «اشعار شاعران افغانستان هم در ایران بسیار موردتوجه است. شاعرانی مثل محمدکاظم کاظمی، تکتم حسینی، محمدسرور رجایی، عارف حسینی و علی جعفری ازجمله این شاعران هستند. این شاعران خیلی سعی کرده‌اند همیشه در اشعارشان از افغانستان و ظلم به مردم و سختی‌هایی که می‌کشند بگویند، برای همین مردم ایران توسط اشعار این شاعران، با افغانستان به‌خصوص شهر‌های آن مثل کابل و مزارشریف و هرات بسیار آشنا شده‌اند، از ظلمی که به مردم در افغانستان شده و همین شعر‌ها باعث شده است تا مردم ایران افغانستان را هم با این اشعار عاشقانه بشناسند.»

آواز‌های روسی و پرداختن به موضوعی جدید
احمد مدقق یکی از نویسندگان افغانستانی است که در ایران زندگی می‌کند. او در کتاب آواز‌های روسی‌اش که در جایزه جلال هم توانست برگزیده شود، به موضوعی پرداخته که فقط در کتاب «رهنورد زریاب» این موضوع را دیده بودیم. او در گفتگو با «فرهیختگان» درباره شناخت ایرانی‌ها از افغانستان در کتاب‌ها می‌گوید: «من معتقدم که در ایران، کشور‌های همسایه ازجمله افغانستان را از دریچه رسانه‌های غربی می‌شناسند. البته به استثنای عراق که آن هم قشر مذهبی تعامل مستقیم‌تری دارد. یکی از دلایل موفقیت خالد حسینی در ایران و دیده شدن کتاب‌هایش این بود که کتاب داستانش از غرب آمد و سروصدا‌های اولیه‌اش را همانجا کرده بود و پژواکش به فضای ادبی ایران رسید، دیگر اینکه خالد به زبان انگلیسی می‌نویسد و کتابش ترجمه شده است، او مجالی نداشته تا بتواند لهجه و بومی‌نویسی را در رمانش بروز دهد، شاید هم اصلا چنین قصدی نداشته است، نمی‌دانم. بین نویسندگان افغانستانی درحال حاضر، طبیعی‌ترین و نزدیک‌ترین تصویر به جامعه افغانستان را به‌نظرم آصف سلطان‌زاده دارد. در رمان «سینماگر شهر نقره»، اواخر دهه ۷۰ و سلطه طالبان را در روستایی روایت می‌کند. ببینید چطور به اهالی روستا و عسکر‌های طالب نزدیک شده است. این کار از آصف برمی‌آید که با گوشت و پوست خود جامعه افغانستان را درک کرده و بعد فرزانه‌وار داستان نوشته، نه اینکه داستان را ظرفی برای تخلیه کینه‌ها یا خوش‌آمد رسانه‌ها قرار دهد.» او به تصویری که خودش از افغانستان در کتاب «آواز‌های روسی» ارائه کرده است اشاره می‌کند و می‌گوید: «من در «آواز‌های روسی»، چون بی‌واسطه و با یک زبان مشترک – یعنی فارسی- با مخاطب ایرانی ارتباط برقرار کردم، سعی کردم تا در ساختن بوم و اقلیم افغانستان پررنگ‌تر ظاهر شوم. تلاش کرده‌ام از داشته‌های زبانی هر دوطرف استفاده کنم؛ یعنی هم فارسی معیار ایران و هم فارسی معیار افغانستان است. مخاطبانم در افغانستان می‌گویند ردپای لهجه ایرانی در رمانت وجود دارد و در ایران حس می‌کنند با زبان فارسی معیار افغانستان روبه‌رو هستند.» او درباره انتخاب این مقطع از تاریخ افغانستان می‌گوید: «همزمان که داستان‌نویسی برایم جدی‌تر می‌شد، خاطرات شفاهی جهاد افغانستان را جمع‌آوری می‎کردم. داستان‌نویس‌ها بهانه‌گیر هستند و من می‌دیدم هر خاطره‌ای که جمع می‌کنم، بهانه یک داستان فوق‌العاده است که حتی برای خود افغانستانی‌ها جذاب است، ولی کسی به فکرش نیست. در سال‌های بعد از کودتای کمونیستی و جهاد افغانستان علیه شوروی سابق دو اتفاق مهم افتاد. طالبان آمدند و بعد نیرو‌های ناتو. به‌نظر می‌رسد خود سوژه طالبان آن‌قدری جذاب بود که سال‌های قبل‌ترش یعنی دهه ۶۰ به حاشیه برود. دوست داشتم از سال‌هایی بگویم که کمتر گفته شده، ولی درواقع ریشه و زمینه تمام اتفاقات سیاسی و اجتماعی بعدش است.»

نقاط فراموش‌شده
محمدی معتقد است خیلی از مسائل در تاریخ افغانستان وجود داشته که همه به آن بی‌توجه بوده‌اند و می‌گوید: «به‌نظرم یکی از موضوعات فراموش‌شده بحث استقلال افغانستان است. در کتب تاریخی داریم که امان‌الله خان در سال ۱۹۱۹ میلادی به‌عنوان شاه افغانستان اعلام شد، او بعد از این اتفاق آزادی و استقلال افغانستان را در صدر برنامه‌های کاری‌اش قرار داد. موضوع استقلال افغانستان و جنگ سوم افغانستان-انگلیس همیشه ازسوی انگلستان کم‌اهمیت و خیلی کوچک جلوه داده شد. باوجودی که جنگ سوم افغانستان-انگلیس ازجمله جنگ‌های بزرگ به‌شمار می‌رود که در آن بیش از ۱۶ میلیون پوند خسارات مالی به کشور انگلیس وارد شد و حدودا ۲۰۰۰ نظامی آن‌ها نیز در این جنگ کشته شدند. خب می‌بینید که چقدر این موضوع می‌تواند برای خلق داستان‌های جذاب مناسب باشد، اما خب این اتفاق خیلی کم افتاده است. البته باید یک نکته را بگویم که در کتاب‌های تاریخی این مساله را داریم و از این نکات گفته شده، اما تعداد کمی از این کتاب‌ها به ایران آمده و خیلی نتوانسته مخاطب را با خود همراه کند. همچنین این نکته را هم بگویم که از افرادی مثل احمدشاه مسعود که برای ایرانی‌ها آشناست، کتاب‌های زیادی منتشر شده و او از شخصبت‌های شناخته‌شده در نزد ایرانیان است.»

بامیان نقطه فراموش شده افغانستان
معصومه حلیمی، نویسنده افغانستانی ساکن ایران است که کتاب «ملکه بامیان» را نوشته است. با او درباره این کتاب و موضوع و سوژه‌ای که برای این صفحه داشتیم گفتگو کردیم. او درباره روایتش در این کتاب می‌گوید: «داستان این کتاب به زمان طالبان در افغانستان برمی‌گردد. زمانی که طالبان به بامیان حمله می‌کند، این داستان به این خاطر برایم اهمیت داشته است که با راوی این کتاب ارتباط نزدیک داشتم و یک‌سری خاطرات هم در ذهن خودم بود اینکه طالبان حمله کرد و شهر و خانه‌هایمان را گرفت، این‌ها در ذهنم بود، اما زمانی که به ایران آمدم و به مدرسه رفتم، در کلاس اول راهنمایی یکی از معلمان خواست تا کتاب قصه‌ای را بنویسیم. من هم، چون این ماجرا از بچگی در ذهنم بود، همان هسته اولیه داستان را در آن زمان به صورت کتاب داستان نوشتم و نقاشی‌های آن را هم انجام دادم. همیشه این داستان در ذهنم بود. خیلی از اطرافیانم در مورد این موضوع صحبت می‌کردند و این باعث می‌شد تا این داستان در ذهنم بیشتر شکل بگیرد.» در مورد اینکه چه بخش‌هایی از افغانستان برای ایرانی‌ها پررنگ است، می‌گوید: «نویسندگان مطرح افغانستان مثل خالد حسینی و سیامک هروی سعی کرده‌اند جنگ طالبان و مهاجرت مردم افغانستان را به تصویر بکشند و ایرانی‌ها هم شناخت خوبی از این نویسندگان دارند، اما در روایت‌هایشان کابل و هرات را تصویر کرده‌اند، اما از مردم شیعه‌نشین بامیان که بسیار هم به آن‌ها ظلم شده است، چیزی نگفته‌اند. این مردم خیلی از امکانات را ندارند و به آن‌ها رسیدگی نمی‌شود و صدایشان را هم کسی نمی‌شوند. از آن‌ها کمتر در کتاب‌ها گفته شده است. بامیان یکی از ولایت‌های مطرح افغانستان است و مکان‌های دیدنی فراوانی دارد. خالد حسینی در کتاب بادبادک‌باز کمی از بامیان گفته است. اما باز هم از قسمت‌های شیعه‌نشین این ولایت خیلی گفته نشده است. فکر می‌کنم هزاره‌ها که از نظر مذهبی و فرهنگی، به ایرانی‌ها نزدیک‌ترند، آداب و رسوم‌شان بسیار در ایران کم شناخته شده و خیلی از آن‌ها گفته نشده است. نویسندگان افغانستانی معمولا از طالبان و انقلاب افغانستان در کتاب‌هایشان می‌گویند. البته جنگ طالبان را فقط در کابل و هرات روایت کرده‌اند و از بخش‌های دیگر غافل شده‌اند. خیلی از ایرانی‌ها شاید ندانند که افغانستان سادات دارد، ازبک دارد، تاجیک دارد و.... کمتر کتابی را می‌توان یافت که از سادات افغانستان که کم هم نیستند گفته باشد یا همین مساله مهاجرت در بین مردم افغانستان جایش در کتاب‌ها خالی است. مهاجرت به آمریکا، ایران، پاکستان و مهاجرت به اروپا که در سال‌های اخیر شدت بیشتری پیدا کرده است. البته کار‌هایی شده؛ اما باز هم جای کار دارد.

شاید بتوان گفت کتابی که چهار دهه از مهاجرت مردم افغانستان را به تصویر بکشد، نداریم. در کتاب «ملکه بامیان» سه دهه از تاریخ افغانستان به تصویر کشیده شده و سعی شده است، از باورها، مظلومیت‌ها و آداب و رسومی گفته شود که جایش در سایر کتاب‌ها خالی است.» حلیمی معتقد است یکی از کتاب‌های خوب در مورد افغانستان را باید در کتاب «آواز‌های روسی» احمد مدقق دید، کتابی که سعی شده است از تاریخی از افغانستان بگوید که ایرانی‌ها کمتر در مورد آن می‌دانند.

ایرانی‌ها چیز زیادی از افغانستان نمی‌دانند
احمد مدقق در ادامه صحبت‌هایش به مساله‌ای مهمی اشاره می‌کند و می‌گوید: «میلیون‌ها افغانستانی این شانس را پیدا کرده‌اند که بار‌ها به ایران بیایند؛ حالا به بهانه‌هایی مثل زیارت، کار، دیدار اقوام و.... مردم افغانستان شناخت نسبی و خوبی نسبت به ایران دارند؛ از فوتبال قرمز و آبی، فیلم‌ها و سریال‌های مطرح، موقعیت جغرافیایی شهر‌های مختلف و حتی شوخی‌های رایج قومیتی‌اش باخبر هستند. ولی چند درصد ایرانی‌ها توانسته‌اند افغانستان را ببینند؟ از طرفی افغانستان درگیر جنگ، فرصتی برای تولیدات فرهنگی قابل‌توجهی نداشته و این اتوبان یک‌طرفه شده است. داستان‌های زیادی از نویسندگان خوب ایرانی می‌توانم نام ببرم که شخصیت افغانستانی در آن‌ها وجود دارد، ولی نتوانسته‌اند از بند نگاه رایج رسانه‌ای آزاد شوند؛ مگر تعداد کمی مثل «امیرحسین یزدان‌بد» که حداقل برای یکبار هم که شده به کابل سفر داشته و توانسته است تصویر نزدیک‌تری ارائه کند. این تغییر نگاه از مسئولان سیاسی برنمی‌آید. شاید اصلا نیازی هم نمی‌بینند و اراده‌ای هم وجود نداشته باشد، اما به غیر از مسئولان باید از دبستان‌ها و کتاب‌ها و فیلم‌ها شروع کرد. متاسفانه امکان سفر به افغانستان از طریق تور‌های جهانگردی در ایران وجود ندارد. نمی‌دانم، شاید به خاطر مسائل امنیتی است. اما بسیاری از هنرمندان علاقه زیادی دارند تا سفر به افغانستان را تجربه کنند. من به شخصه به افراد بسیاری برخوردم که دنبال راهی برای سفر به افغانستان هستند. وزارت ارشاد می‌تواند ورود کرده و تسهیلاتی ایجاد کند. نمی‌گویم مجانی، لااقل در کنسولگری‌ها و دفاتر رایزنی خود امکاناتی را فراهم کند تا پذیرای نویسندگان، فیلمسازان و بقیه هنرمندان باشند. می‌توانند ترتیبی دهند تا هنرمندان علاقه‌مند به صورت گروهی و با راهنمایی یکی از اهالی فرهنگ در همان افغانستان گشتی در کابل، هرات و مزارشریف بزنند. نویسندگان و هنرمندانی که در افغانستان هستند، حتما استقبال کرده و این گروه‌ها را همراهی می‌کنند. صداوسیما می‌تواند از مناطق دیدنی افغانستان یا از متن زندگی مردم در شهر‌ها گزارش تهیه و پخش کند. اگر این اتفاق حتی هفته‌ای یکبار و نه بیشتر بیفتد، در بلندمدت تاثیرات شگفت‌انگیزی خواهد داشت. ولی گزارش‌ها منحصر به انفجار و مسائل سیاسی شده است.» او ادامه می‌دهد: «در دبستان‌ها و دانشگاه‌ها خیلی بیشتر از این می‌توان کار کرد. مرز‌های کنونی افغانستان فعلی - با کمی تغییرات- ۳۰۰ سال پیش شکل گرفته است، یعنی زمان احمدشاه دُرانی و بعد از صفویه و حتی بعد از نادرشاه افشار و سال‌ها بعد از حمله محمودافغان به اصفهان. درواقع محمود در راس سلسله و حکومتی محلی بود که هوتکیان نامیده می‌شد. در مناسبات سیاسی هم در آن زمان هرگز نام ایران مطرح نبوده بلکه دولت صفویه مطرح بوده است. هوتکیان به صفویان حمله کردند، در زمانی که هنوز کشوری به نام افغانستان شکل نگرفته بود. درواقع این نزاع‌ها در درون فرهنگ و تمدن سرزمین‌هــــای فلات ایران رخ داده است نه بین دو کشور. اما در همان کتاب‌های تاریخ دبستانی آمده است که: «افغان‌ها به اصفهان حمله کردند و...» من و شما این سیر تاریخی را می‌دانیم. ولی کودک دبستانی چه می‌داند؟ او فکر می‌کند عده‌ای به نام افغان از مرز‌های کنونی کشوری به نام افغانستان به مرز‌های کنونی ایران حمله کرده‌اند و کشتند و سوزاندند و بردند و.... تصور و نگاه این کودک درمورد همکلاسی افغانستانی‌اش چطور می‌شود؟ این طرز نگاه در دوران بالاتر هم او را رها نمی‌کند و با همان نگاه وقتی مسئولیت حکومتی هم عهده‌دار شود، معلوم است شعار یگانگی فرهنگ و زبان مشترک در جانش نمی‌نشیند. فیلمساز ایرانی دغدغه‌مند است، ولی بدون شناخت درست از افغانستان می‌آید و یک کاراکتر افغانستانی هم در فیلمش می‌گنجاند. نتیجه کار برای مخاطبان ایرانی ممکن است دلپذیر باشد، ولی در اکثر موارد برای خود افغانستانی‌ها باورپذیر نیست. نمی‌گویم بدون دیدن افغانستان امکان ندارد فیلم خوب یا داستان خوب دربیاید، ولی طبیعی است که خیلی مشکل باشد. بعد آن‌قدر به فیلمساز یا نویسنده حمله می‌شود که از کارش پشیمان می‌شود و بعید است دیگر هوس کند درباره افغانستان فیلمی بسازد.»

کتاب‌های پرطرفدار افغانستانی در ایران
به واسطه تبلیغ‌های جهانی‌ای که خالد حسینی برای کتاب‌هایش داشته است، در ایران کتاب‌های او بسیار پرطرفدار است. بادبادک‌باز نخستین اثر از خالد حسینی است. این کتاب درباره دو دوست به نام‌های امیر و حسن است. امیر در ۱۲ سالگی به دوستش خیانت می‌کند و عذاب وجدان این گناه تا سال‌ها همراه اوست. سال‌ها بعد با حمله روس‌ها به افغانستان امیر به همراه پدرش از افغانستان می‌گریزد، اما در این زمان طالبان حسن و همسرش را به جرم هزاره‌ای بودن به قتل می‌رساند و تنها پسرشان سهراب زنده می‌ماند و در دستان طالبان اسیر می‌شود. امیر با شنیدن این داستان راهی افغانستان می‌شود تا پسر حسن را نجات دهد. اما آنجا با مسائل مختلفی روبه‌رو می‌شود.

«هزار خورشید تابان» شرحی از زندگی دو زن است. قهرمان‌های کتاب علی‌رغم زندگی‌های متفاوت‌شان سرنوشتی مشابه پیدا می‌کنند. نویسنده درجایی گفته است که در این کتاب تنها بخشی از درد و رنج زنان افغانستانی را به تصویر کشیده است. او چنان ساده و روان به بیان این داستان پرداخته که هنگام خواندنش خواه‌ناخواه در آن غرق می‌شوید. حزن و اندوه تصویر شده در این روایت به‌شدت گیرا و منتقل‌شونده است و شما را در غمی بزرگ فرو می‌برد. «از یاد رفتن» کتابی است که ازقضا در ایران بیش از افغانستان موردتوجه مخاطبان و علاقه‌مندان واقع شد و حتی توانست برنده نهمین دوره جایزه «نویسندگان و منتقدان مطبوعات» در بخش رمان باشد. نویسنده در این روایت که چندان هم شبیه رمان نیست تلاش کرده به ماهیتِ وابسته به اخبارِ آدمی بپردازد. او توانسته با ارائه شرح بسیار خوبی از جزئیات زندگی عادی، روزمرگی پیرمردی دچار فراموشی که باتری رادیو او تمام‌شده و درنتیجه در بی‌خبری از اخبار روز به‌سر می‌برد را به تصویر بکشد. روایت در خلال تلاش‌های یک روز این مرد برای تهیه باتری و به کار انداختن رادیو شکل می‌گیرد و همراه با آن اطلاعاتی از مردم افغانستان و زندگی آن‌ها نیز ارائه می‌دهد. کتاب «انجیر‌های سرخ مزار» نوشته محمدحسین محمدی مشتمل بر مجموعه داستان‌هایی است که همگی از جنگ روایت می‌کنند. هرکدام از این داستان‌ها به یک شیوه و از منظری متفاوت به جریان هولناک جنگ پرداخته و از آدم‌هایی می‌گویند که نقش‌های مختلفی در آن داشته‌اند. نویسنده زادگاه خود «مزارشریف» و حومه‌اش را به‌عنوان محل روایت انتخاب کرده و اشاره‌ای نیز در عنوان کتاب به آن کرده است. کتاب «تویی که سرزمینت اینجا نیست» مجموعه داستان‌هایی پیرامون اوضاع افغانستانِ درگیر جنگ‌های داخلی در کنار یک داستان از مهاجری افغانستان که ساکن ایران است. از خلال این روایت‌ها به‌خوبی می‌توان اوضاع جامعه افغانستان در آن روزگار را تصور کرد. نام کتاب از همان تک داستان مربوط به مرد مهاجر برداشته‌شده است. داستانی که در ابتدا نوشته و منتشر‌شده بود و بعد در قالب این کتاب و در کنار دیگر داستان‌ها هم قرار گرفت.

کتاب «سنگ صبور» نوشته عتیق رحیمی در یکی از روستا‌های افغانستان، جایی که اهالی‌اش سال‌هاست درگیر جنگ هستند، زن جوان حدودا ۳۰ ساله در اتاقی محقر مشغول پرستاری از همسر پیرش است. همسر زن در یکی از درگیری‌ها گلوله خورده و نزدیک به ۱۶ روز است که اوضاع جسمی‌اش وخیم است. مرد را هم اعضای گروه «جهاد» به حال خودش رها کرده‌اند و هم برادران واقعی‌اش. «در کشوری دیگر» رمانی است از سپوژمی زریاب نویسنده معاصر افغانستان و همسر رهنورد زریاب. سپوژمی در این کتاب با دیدی شرقی به جهان غرب نگاه می‌کند. شخصیت‌های داستانش یک زن سالخورده، یک جوان و یک آدم شرقی است. آدم شرقی‌ای که راوی داستان است. در این کتاب سپوژمی از مشکلات جامعه افغانستان و مشکلاتی را که بعد از مهاجرت در کشور‌های غربی دارند، می‌نویسد. «تو هیچ گپ مزن» اثری دیگر از حوزه ادبیات مقاومت کشور افغانستان است که با زبان فارسی دری از جنگ و اتفاقات پیرامون آن می‌گوید. محمدحسین محمدی، نویسنده‌ای که تکیه بر بوم و کشورش افغانستان در نوشته‌هایش به‌شدت دیده می‌شود، در این کتاب که مشتمل بر داستان‌هایی است، تلاش دارد به فرهنگ و آداب و رسوم کشور افغانستان در خلال جنگ‌های داخلی متعدد بپردازد. تفاوت این مجموعه داستان با دیگر آثار همین نویسنده وجود داستان‌هایی در کتاب است که به جنگ نمی‌پردازند و ازقضا در ارائه تصویری حقیقی از کشور افغانستان موفق هستند. البته به غیر از تک شعر‌هایی که توسط شاعران افغانستانی سروده شده و مردم ایران هم این شعر‌ها را دست‌به‌دست می‌کنند، برخی کتاب‌ها هم هستند که بسیار پرمخاطب بوده‌اند، ازجمله کتاب «روح اندوهگین یک شاعر» سروده‌های سیدرضا محمدی که در جشنواره شعر فجر هم برگزیده شده است، کتابی که فروش خوبی در ایران داشته است.

حرف آخر
باید از کسی که در ایران در حوزه کتاب فعال است هم می‌پرسیدیم که از نگاه مخاطبان ایرانی چه می‌دانند، امین احمدی، در خیابان انقلاب کتابفروشی دارد و خودش هم کتابخوان حرفه‌ای است در مورد این موضوع می‌گوید: «معمولا ایرانی‌ها افغانستان را با طالبان می‌شناسند و از بقیه تاریخ افغانستان چیز خاصی نمی‌دانند، معمولا هم کسی که دنبال تاریخ افغانستان می‌گردد، به سراغ زمان طالبان می‌آید و به قبل و بعد از آن کار زیادی ندارد البته باید بگویم که نویسندگان افغانستانی هم بیشتر به این مقطع پرداخته‌اند. به نظرم همان‌طور که ما برای بازار نشر افغانستان برنامه‌ریزی می‌کردیم و کتاب‌هایمان را برای آن‌ها می‌فرستادیم آن‌ها هم باید همین کار را انجام بدهند، مطمئنا در نشر افغانستان کتاب‌های زیادی در مورد تاریخ این کشور وجود دارد که ما از آن خبر نداریم و در ایران عرضه نشده است. اگر یک سازوکاری برای این مساله طراحی شود، می‌توان امیدوار بود که این کتاب‌ها به ایران برسد و مخاطبان ایرانی با افغانستان بیشتر آشنا شوند.» گفتن از افغانستان که با فرهنگ ما یکی شده است و به نوعی مرز فرهنگی بین دو کشور نداریم نشان از این دارد که باید بیشتر از تاریخ افغانستان بگوییم تا نقاط کمتر گفته شده برای ایرانی‌ها روشن شود و همان‌طور که افغانستانی‌ها ایران را می‌شناسند و برایشان آشناست برای ایرانی‌ها هم همین اتفاق بیفتد و بیشتر با فرهنگ کشور دوست و برادر افغانستان آشنا شوند. به قول سیدحسین مبارز که شاعر افغانستانی است و در یک شعر به راحتی همه آنچه که باید را در مورد ایران و افغانستان می‌گوید:
«گرچه امروز دو نیمیم و دو عنوان هستیم
ما دو جسمیم، ولی یک دل و یک جان هستیم
ما همان بلخ و بخارا و خراسان هستیم
همگی روی به یک قبله مسلمان هستیم
سرنوشتی که یکی هست جدا بی‌معناست
ما یکی بوده و هستیم دوتا بی‌معناست»
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha