در گفتگو با یک کارگردان و بازیگر سینما و تئاتر مطرح شد؛
آقاخانی: می‌گوید که زیرساخت‌های فرهنگی صحیح و شرایط مساعد معیشتی برای اینکه بتوانیم با خیال راحت فیلم و سریال خشن بسازیم وجود ندارد و در این حال تولید اثر خشن، انسانی و اخلاقی نیست.
به گزارش«سدید»؛ فیلم‌ها، سریال‌های تلویزیونی و نمایش خانگی می‌توانند مضامین، ژانر‌ها و رویکرد‌های گوناگونی داشته باشند تا در امر سرگرمی موفق‌تر عمل کنند. لحظات و سکانس‌های خشن و یا مهیب نیز در درام‌های مختلفی وجود دارد از ترسناک و اکشن گرفته تا حتی درام اجتماعی.

اما امکان دارد غلظت خشونت در این سریال‌ها و فیلم‌ها تهدیدی برای خانواده و سلامت روحی فرزندان باشد. با این گره چه باید کرد؟ ساخت درام‌هایی که دارای رگه‌هایی از خشونت‌اند را به طور کل به کنار گذاشت یا در استفاده از آن استمرار ورزید؟

از سوی دیگر شرایط امروز جامعه، فضا و مسائلی که در آن وجود دارد را چه باید کرد؟ جامعه مخاطب امروز ما توان تحمل خشونت‌ها را دارد یا خیر؟

این‌ها پرسش‌های ما از ایوب آقاخانی کارگردان و بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون و نویسنده و پژوهشگر هنر است. آقاخانی این شب‌ها در سریال بیگانه‌ای با من است بازی می‌کند و در فیلم سینمایی «حرف آخر» که در جشنواره فیلم فجر اکران می‌شود در نقش یک قاضی بازی کرده است.

ذهن یاغی توجیه خطایش را از همان محلی که او را تربیت کرده است جویا می‌شود

* آقای آقاخانی به عنوان فردی که در حوزه هنر و مسائل نظری آن پژوهش‌های فروان انجام داده‌اید و استاد دانشگاهید، با خشونت سریال‌ها و فیلم‌های سینما، تلویزیون و نمایش خانگی چگونه باید مواجه شد؟ آیا ساخت و تولید آنان را به صلاح می‌دانید یا خیر؟
با توجه به جنس اجرای تمام سریال‌های جهان و با توجه به نظام فرهنگی جامعه ما و همینطور تمام مصادیقی که می‌توانیم در این مورد ببینیم موافق بروز هیچ خشونتی نیستم.

درباره اینکه خشونت زمینه‌ساز درام‌های زیادی است بحثی ندارم، اما برای فرهنگ ما متأسفانه باید بگویم که برخورد مخاطبین ما با مصادیق رسانه‌ای به گونه‌ای است که انگار اگر در سریالی چیزی دیده بشود که خلاف عرف مطلوب جامعه است، تنها به بهانه اینکه آن مفهوم خلاف عرف در سریال است، ممکن است مصداق عملی و عینی و رواج یافته پیدا کند!

بسیاری از تمایلات مردم ما توجیه اجرایی خودشان را از الگو‌های رسانه‌ای به دست آمده، شبیه خانواده دولتمردان، شبیه آنچه که در جامعه رخ می‌دهد و گاه به نحوی کوتاه نظرانه و بسته پیدا می‌کنند.

اعتقاد دارم که هنرمند شبیه پیامبر است و جایگاه هدایتگرانه دارد. مو‌های من برای اینکه جامعه را از اضطراب دور کنم باید سفید شود و به جایش تحلیل‌های شایسته بدهم، این گرفتاری ما است؛ اگر فرهنگ ما کمی عقلانی‌تر و در خصوص مصادیق فرهنگی ما کسانی که باید به آن عمل کنند آزادتر بود و به انتخاب خودشان عمل می‌کردند، شاید این مشکلات را نداشتیم. چون کمی به خاطر فرهنگ اجرای برخی از عرف‌های اجتماعی و به خاطر زاویه‌های مذهبی و فرهنگی، فشار‌های تحمیلی بعضاً وجود دارد که با یک مکانیزم فعال شده‌ای مواجهیم که توجیه خطای خودشان را از دل اتفاقات، زاویه‌ها و کانال‌هایی پیدا می‌کنند که از همان‌جا تحت فشار بودند!

انیمیشن، فیلم، سینما، شبکه نمایش خانگی، نمایش
ما امروز با جامعه دینی وروبرییم که زیرساخت سنت‌هایش مبانی دینی دارد برای همین وقتی که مسئله گزاره‌های فرهنگ دینی به شکلی قانونمند و با فشار به اعضای جامعه اصرار ورزیده شود، در نتیجه مثلاً عنصر جوانتر جامعه تحت تاثیر غلیانات جوانی، منطق پذیریش خیلی قوی نباشد یا ذاتِ اصطکاک ایجاد کردن در گفتمانش باشد، توجیه رفتاری خودش را از خلأ‌ها و اشتباهاتی پیدا می‌کند که در همان کانالی وجود دارد که به او تحمیل شده است.

درواقع از دریچه مذهب دوست داریم او را در مدار دین قرار بدهیم، اما او مصداق‌های کار‌های اشتباهش را در دین قرار می‌دهد تا خلاف ما عمل کند و حتی می‌گوید که بزرگان شما این مورد را توجیه دانسته‌اند؛ بنابراین مطمئن باشید با این جامعه، محصولات رسانه‌ای اینگونه مورد استفاده قرار می‌گیرند که موارد خلاف عرف، فرهنگ و دین از همان رسانه مورد تأیید ما استخراج می‌شود و به خود ما بازمی‌گرداند.

رسالت هنرمند این است: او رنج می‌کشد برای اینکه جهان را جای بهتری کند. اگر این بخشی از وظیفه ما نیست فکر می‌کنم خیلی هنرمند بودن با مخاطبِ هنر بودن، تفاوت ندارد در حالی که دارد.

یعنی اگر بازتاب واقعیت پرخشونت را رصد کنیم و بعد زیر ذره‌بین قرار دهیم، متوجه می‌شویم که عوامل و علل آن واقعه پرخشونت، چون از چنین جامعه‌ای رشد کردند، برای توجیه رفتار خودشان از آن مثال‌هایی می‌زنند که از آن‌ها دقیقاً قبلاً برای تربیتش استفاده شده است.

مثلاً رسانه جزو اهرم‌هایی بوده است که چگونه زندگی کردن و خصوصیات انسان مطلوب را برای ما نشان بدهد. الان همان ذهن یاغی از همان رسانه، محصولی را مثل می‌زند که خلاف توصیه‌های رسانه، چیزی را نمایش می‌دهد که ذهن پر اصطکاک او می‌تواند به راحتی برای توجیه رفتار خارج از عرف خودش بگوید که اتفاقاً این محصول رسانه‌ای شما است.

دلیل اینکه آثار خشن برای ما مضرند این نیست که درام‌های خشن اصولاً مضرند، بلکه دلیلش این است که جامعه ما روی فرکانسی تنظیم شده است که از گفتمان معقول بین محصولات و مخاطبین و گفتمان معقول بین سیاستگذارن و سیاست پذیران، برخوردار نیست بنابراین داشتن سریال‌های خشن و نمایش رفتار‌های خشن در جهان شاید چیز بدی نباشد، اما فکر می‌کنم برای ایران مضر باشد. چون متأسفانه شیوه رفتاری را با فرزندان جامعه اختیار کردیم که دست و بال خودمان را بسته است.

انیمیشن، فیلم، سینما، شبکه نمایش خانگی، نمایش.
انیمیشن , فیلم , سینما , شبکه نمایش خانگی , نمایش ,
نمایی از مغر‌های کوچک زنگ‌زده

بسیاری از سریال‌ها و فیلم‌های خشن آمریکایی هست که آن‌ها را به عنوان یک مدرس هنر و کسی که شغل و حرفه او هنر است می‌بینم و از آن لذت می‌برم. نه تنها من بلکه عموم منتقدین و هنرمندان و همینطور علاقه‌مندان هنر جهان. اما برای امروز کشورم با توجه به مطالبی که گفتم و همینطور حجم مشکلات اقتصادی و معیشتی درست نیست.

وقتی این‌قدر گرفتاری وجود دارد و ما با چنین جامعه شکننده‌ای مواجهیم باید دقت لازم را در تولید و انتخاب محصول فرهنگی داشته باشیم.

هنرمند باید نسبت به سلامتی روحی مخاطبین مسئول باشد

* مشکل دیگری که داریم این است که بسیاری از هنرمندان ما این حجم معلومات و تحلیل فرهنگی را ندارند و یا شاید خدای ناکرده دارند و باز هم اینگونه تولید و خلق می‌کنند.
من ترجیح می‌دهم این باور را داشته باشم که نمی‌دانند و این اشراف و آگاهی را ندارد.

مگر من و همکاران من حق داریم در این حرفه باشیم و ندانیم؟ آیا آن‌هایی که این محتوا را تولید می‌کنند در زندگی خودشان بچه ندارند؟ آیا دور و برشان شخص کم سنی هست که سرنوشتش برای آن‌ها مهم است؟ وقتی مهم است نمی‌توانید بی اعتنا باشید. هرچند که پرداختن به این نکات و زوایا، هنر را تقویت می‌کند، اما نمی‌توان به خوراک فرهنگ بی‌اعتنا بود. همین‌طوری در این شرایط این حجم مشکلات کافی است و نباید فکر کنم که نسل من همین فشار را هم به راحتی تحمل می‌کند بلکه باید به سلامتی روحی او فکر کنم.

من برای فرزند ۶ ساله خودم حداکثر تلاش را می‌کنم تا از التهابات دور باشد. وظیفه من است که کاری کنم تا او تحت تأثیر از شرایطی نباشد که ملتهب از کرونا و مشکلات اقتصادی و اجتماعی باشد. می‌خواهم او از این همه استرس دور باشد. من به عنوان یک پدر باید بچه‌ام را از این فضا دور نگه دارم نه اینکه او را هم درگیر کنم.

همین‌طور من به عنوان یک شخصیت فرهنگی باید باور داشته باشم مسئولیتم در حوزه فرهنگ و هنر مانند پدر برای جامعه است که آن‌ها را فرزند خود می‌دانم. مسئولیت من دور نگه داشتن آن‌ها از اضطراب‌هایی است که تحمل کردنش سخت است. همین‌طور وظیفه من بخشیدن توان درک و تحلیلی به فرزندان خودم و جامعه خودم برای اینکه از آن‌ها بهتر عبور کنند است.

رسالت هنرمند این است: او رنج می‌کشد برای اینکه جهان را جای بهتری کند. اگر این بخشی از وظیفه ما نیست فکر می‌کنم خیلی هنرمند بودن با مخاطب هنر بودن، تفاوت ندارد در حالی که دارد.

من جایگاه پیامبرگونه را برای خودم به عنوان یک هنرمند پذیرفته‌ام. من اعتقاد دارم که هنرمند شبیه پیامبر است و جایگاه هدایتگرانه دارد. مو‌های من برای اینکه جامعه را از این اضطراب دور کنم باید سفید شود و مضطرب شوم و به جایش تحلیل‌های شایسته بدهم که برون رفت اضطراب‌ها را از دریچه تحلیل من بدانند.

در نهایت با اصل درامی که خشونت داشته باشم از نظر مبانی و اصول هنر مخالف نیستم، اما برای ایران امروز مخالفم. شاید برای ایران چند سال دیگر موافق باشم، اما برای امروز مخالفم. به این معنی ملاحظات ما روی آرای هنری اثر می‌گذارد. من با سانسور کردن هنرمند که چگونه بساز مخالفم، اما با اینکه چه اجتماعی با اثر شما و محتوا و رویکرد شما مواجه می‌شوند مهم است.

می‌دانم برای امروز چه خوب است و چه بد است.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha