گروه راهبرد «سدید»؛ بارزترین صفتی که انقلاب سال ۵۷ با آن در عرصه جهانی شناخته شد، وصف اسلامیت آن بود، به عبارت دیگر، انقلاب سال ۵۷ از پایگاه دین محقق شد از همین رو نقش حوزههای علمیه به عنوان نهاد رسمی دین در کشور، نقشی جدی جلوه میکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، وضعیتی بی سابقه در پیش پای حوزههای علمیه قرار گرفت، حوزه که در طول قرنها به دور از حاکمیت به سر میبرد، اکنون وارث حکومتی گسترده شده بود. به طور قطع این نهاد پر سابقه، برای پیدا کردن ظرفیت اداره چنین وضعی، نیاز به تحولات عمیقی داشت که از مدتها قبل، از ناحیه بزرگان نظام اسلامی، مطرح میشد. در این بخش به گفتگو پرداخته ایم با حجت الاسلام والمسلمین میثم رستمی، استاد سطوح عالی حوزه علمیه تا به ارزیابی کارنامه حوزه در زمینه تحول بپردازیم.
حوزه و مناسبات جدید ملی و جهانی
ضمن تشکر از آنکه دعوت مارا پذیرفتید، در ابتدا نگاهی به مناسبات جدید میان حوزه و حکومت بیندازید.
من هم به نوبه خود از این گفتگو خرسندم، برای ابتدای بحث اشارهای کوتاه به شرایط جدیدی که نظام اسلامی با تحقق خود برای حوزه به وجود آورد میکنم تا از دریچه آن مشخص شود که حوزه تا چه میزان با این شرایط همراهی داشته است. وقوع انقلاب اسلامی، عرصههای مختلفی را پیش روی حوزههای علمیه گشود، از همین رو حوزه، هم از حیث ساختاری و هم از حیث محتوایی، پا به عرصههای گوناگونی گذاشت. برای نمونه با انقلاب اسلامی، ظرفیت ورودی حوزهها و امکانات آن افزایش یافت، امکان تبلیغ سازمان یافته بین الملل برای حوزه به وجود آمد، از طرف دیگر مسئله ورود خواهران به حوزه علمیه به نحو جدی مطرح شد. همه اینها ظرفیتهای جدیدی را برای حوزه به وجود آورد، از حیث دیگر، شیعه بعد از ۱۴ قرن به حاکمیت رسیده و صاحب یک دولت مردن شده بود، دولتی با مراودات پیچیده اقتصادی، سیاسی، بین المللی و... که طلب میکرد حوزه در این عرصهها ورود کرده و به بحث و ارائه نظر بپردازد.
بنابراین از هر حیث که نگاه شود، با وقوع انقلاب اسلامی، عرصه شگرفی برای حوزه باز شد که فعالیت در آن میتواند تحولی در حوزه ایجاد کند. حالا انقلاب در مقابل تمام خدمات خود به حوزه، انتظاراتی از آن نیز داشته است، از طرف دیگر، رهبران انقلاب ما همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، بزرگانی همچون علامه مصباح و از همه مهمتر خود شخص امام و رهبری، در زمینه حوزه، طرحهای تحولی و یا ایدههایی داشته اند. یکی از عزیزان مجموعه مباحث آیت الله خامنهای پیرامون حوزه را جمع آوری کرده بود، بیش از دو هزار صفحه مطلب میشود، دال محوری مباحث تحول در حوزه هم باز میگردد به مسئله کلان تری با عنوان نسبت اسلام و مسائل روز. به عبارت دیگر حوزه که با این عرصه عظیم از مسائل حاکمیتی و مسائل روز اجتماع مواجه شده، تا چه اندازه توانسته خود را به سمت آن ببرد که حرف جدید و سخن نویی داشته باشد و یا توان حل مسائل و ارائه الگو پیدا کند؟ شما توجه کنید که هزار سال پیش، علم به نحو امروزین آن مسئله نبود، مسئله دین و علم، دین و حاکمیت و... مسائل مهم امروز ما هستند، علوم انسانی از مسائل مهم امروز ماست، توسعه و الگوی پیشرفت از مسائل مهم امروز ماست، خب حوزه لازم است در همه این زمینهها حرف داشته باشد، عمده طرح تحول در حوزه به همین مسئله باز میگردد، البته این عمل الزاماتی دارد همچون تغییر در ساختارها و محتوای آموزشی که در ادامه اشاره خواهیم کرد.
برخی کارنامه حوزه در همین مطلب ورود به مسائل مذکور را درخشان نمیدانند، حتی در نگاهی تند برخی میگویند که «کسی در کوچههای قم فریاد بزند که انقلاب شده شاید حوزه تغییری کند» خب کارنامه حوزه در این بخش به چه نحو است؟
من این جمله را که «کسی در کوچههای قم فریاد بزند و بگوید کهای حوزه انقلاب شده» را کمی تند میدانم، اما میتوانم بگویم که حوزه نسبت به افق تحولی انقلاب اسلامی، کم لطفی کرده است.
آیا گمان نمیکنید که این کم لطفی حوزه بیشتر از این چیزی است که میفرمایید؟
حوزه امروزه ورود خوبی به مسائل روز داشته، شما فضای قبل از انقلاب را مد نظر داشته باشید، ما چند شهید مطهری داشته ایم که علوم انسانی بفهمند؟ اما امروزه هزاران طلبه داریم که در همین قم، با زبان اصلی متون علوم انسانی را مطالعه میکنند، موسسات گوناگون امروزه در همین قم متکفل علوم انسانی شده اند.
چرا از اساس موسسات اقماری پیرامون حوزه شکل گرفته اند؟ چرا علمایی همچون علامه مصباح نتوانستند سخن خود را در دل حوزه مطرح کنند و به ناچار روی به تأسیس موسسه آوردند؟ از طرف دیگرآیا این نشان از مقاومت حوزه سنتی نیست؟
من مسئله را اینگونه نمیبینم، این موسسات بیشتر ثمره تخصصیتر شدن مباحث است تا انشعاب از حوزه، از طرف دیگر این تصور که حوزه به دو بخش سنتی و نوآور تقسیم شده و رویکرد سنتی حوزه در هزار سال پیش سیر میکند درست نیست، شما امروز در همان رویکردی که سنتی میخوانید، کم و بیش مباحث جدید زیادی میبینید که فضلاء و بزرگان ورود کرده اند و در درس خارج خود بدان پرداخته اند. پس خود رویکرد سنتی حوزه هم کم یا زیاد به مباحث جدید ورود داشته، البته همانطور که گفته شد موضع من آن است که حوزه نسبت به افق تحولی که انقلاب در پیش پای آن گذاشته کم لطفی کرده، اما این به معنای آن نیست که حوزه حتی درصدی تغییر نکرده است.
یکی از نکات مثبت حوزه در اجابت انقلاب اسلامی را ورود به عرصه علوم انسانی دانستید، این تازه ابتدای کلام است؛ گروههای مختلف دانشگاهی به سبک ورود حوزه انتقاداتی داشته اند، از طرفی حتی برخی جریانات انقلابی هم به رویکرد مبنا محور حوزه انتقاد داشته اند، نزدیک به چهل سال گذشته و حوزه در حد مبانی علوم مانده و هنوز گام جدی نپیموده. آیا این سبک از ورودها در قیاس با انتظار نظام از حوزه ناچیز نیست؟
بله قطعا کاستی فراوانی وجود دارد، شماره اگر در مبنا متوقف شوید، کلام شما جذابیتش را از دست خواهد داد، مبانی شما در مقابل علوم انسانی غربی، مانند یک زیر بنایی است که آماده شده، ولی ساختمانی کامل و چشم نواز روی آن بنا نشده است. در حالی که در مقابل یک ساختمان ده طبقه بنا شده هر چند زیربنای آن سست بوده و توان نگهداشت این ده طبقه را نخواهد داشت. اما به هر حالی این زیربنای خالی قطعا جذابیتی نخواهد داشت. اما سخن من در اینجا آن است که اصل ورود حوزه به این مسائل أمر مبارک و مهمی است هرچند برآورنده افق تحولی نظام اسلامی نخواهد بود مگر زمانی که منجر به خلق سیستم و ساختار ها، الگو و نظریههای اسلامی قابل امتداد در عرصهی حکومت و زندگی اجتماعی داشته باشد.
یکی از انتظارات جدی رهبری که در خصوص طرح تحول در حوزه مطرح شده، تغییر در مفاد درسی است. ایشان حتی در این زمینه به طور خاص پیشنهاداتی داشته اند، خود ایشان میفرمایند که باید کتب شهید مطهری به دروس حوزه اضافه شود، و یا حتی از برخی کتب جدی حوزه اسم آورده و از لزوم نوسازی و عرضه کتب جدید سخن گفته اند. ایا در این زمینه حوزه توفیقاتی داشته است؟
به نکته خوبی اشاره کردید، یکی از لازمههای ورود حوزه به عرصه مباحث حاکمیتی تغییر در متون درسی و نظام آموزشی آن است. حرکت حوزه در این زمینه به نظر ضعیفتر بوده هرچند حرکات خوبی در حال شکل گیری بوده و هست. از اساس متون حوزه دیریاب هستند، یعنی سعی بر آن بوده که محتوایی ولو آسان با ادبیاتی سخت یا نیمه سخت عرضه میشود، در نقطهی مقابل کتابهای آموزشی جدید و حتی نویسندگان غربی در حوزهی علوم انسانی که ادبیات آسان تری دارند، اینها باعث شده که دانش آموز یا دانشجوی ما بعد از ورود به حوزه دچار مشکلاتی شود، برخی متون حوزوی هم متعلق به دویست سال پیش هستند، قطعا این کتب نیاز به تغییر دارند، تهذیب این کتب از مسائل بی فایده موضوعی جدی است. جالب اینجاست که خود این کتابها معمولا در زمانهی خودشان برای حل یک مشکل و مسالهی واقعی نگاشته شده است. مثلا فرائد شیخ انصاری که تا امروز یکی از متون اصلی حوزه بوده است، در تقابل با جریان فکری اخباری قرار دارد. چرا که این جریان در زمان شیخ هنوز به حیات خویش ادامه میداد و یک جریان فکری درون حوزه محسوب میشد. پس حتی اگر بخواهیم به مناط همین علمای اعلام عمل کنیم، باید مسائل جدید را وارد متون درسی کنیم. نمیخواهم بگویم از فردا برویم و کتابهای جدید بنویسیم. میتوان این پروسه را در ضمن پروژهها و حتی قدمهای کوچک طی کرد. مثلا اولین قدم میتواند ضمیمه کردن مسائل مورد ابتلای جامعه به عنوان مثالهای واقعی و کاربردی برای بحثهای فقهی و اصولی باشد که یا در متن کتاب و یا در پاورقی و حاشیهی کتاب به آنها پرداخته شود و اساتید به تبیین و توضیح آن روی بیاورند.
متاسفانه حوزه در این زمینه بیش از اندازه محتاطانه عمل کرده است، علت هم این است که برخی از آن میترسند که نکند کتبی با قوت کتب فعلی تدوین نشود، البته این دغدغه به حق هست، اما نباید بهانهای برای عدم تحول شود، به نظر ظرفیتهای مناسبی در حال حاضر برای تحول وجود دارد که مهمرین آن آمادگی و آگاهی بالای طلاب نسبت به ضرورت تغییر در متون درسی است که بحمدالله مورد اعتراف خیل قابل توجهی از فضلاء و بزرگان حوزه نیز هست.
ریشه ضعف حوزه در تحقق پروژه تحول
اینگونه که از سخنان جناب عالی برداشت کردم، شما هم حوزه فعلی را تا رسیدن به حوزه مطلوب نظام اسلامی دارای فاصله میدانید، در پایان اگر نکتهای در ریشه یابی این فاصله دارید بفرمایید.
ببینید این سخن من در توجیه کاستیهای حوزه نیست، بلکه دو نکته را با درکی همدلانه نسبت به حوزه مطرح میکنم، چراکه همدلی و درک، مقدمه اصلاح است، اگر شما از ابتدا با گارد تحول، اصلاح و با موضع اینکه شما مشکل دارید و من میخواهم اصلاحتان کنم جلو بیایید کار پیش نمیرود، لذا از شما هم میخواهم این دو نکتهای را که مطرح میکنم، ابتدا همدلانه درک کنید.
اول آنکه حوزه در فضای فقه و اصول (به عنوان محور اصلی علوم حوزوی و بنیادیترین نقطه برای تحول)، حجیت [۱]محور است، یعنی تمام هدف حوزه آن است که سخنی را به کذب، به خدا و رسول نسبت ندهد. به دست آوردن حجیت در مسائل قدیمی که در خصوص آن روایت صریح نیز وجود دارد أمر دشواری است چه رسد به مسائل جدید که سابقه طرح در گذشته نداشته اند؛ لذا ورود بزرگان به مسائل جدید از این منظر با احتیاط و دشواری مواجه است.
نکته دوم آنکه حوزهی شیعه، ساختاری هزار ساله، با استوانههای قدرتمند علمی، کتب متقن و مباحث در هم تنیده دارد از همین رو مسیر تحول آن دشوار خواهد بود، شما تصور کنید اگر بخواهید در موسسه علمی که بیست سال تأسیس شده تحولی بیافرینید، شاید تغییر چند مدیر و مسئول کفایت کند، اما در ساختاری کهن و با این سابقه مانند حوزه، قطعا تحول أمری سخت و با سرعت کمتر است.
حال با در نظر گرفتن این دو نکته، باید انتظاری معقول از حوزه در زمینهی تحول داشت.
در آخر هم باید بگویم که اگر حوزه از مسائل قدیمی چند صد سال پیش که اکنون دیگر یا اصلا محل رجوع نبوده، یا از اساس معضله نیستند و یا انتفاع عملی آنها ناچیز است دست بکشد، یعنی لااقل عمدهی وقت حوزویان و اساتید به آن نگذرد (حالا در گوشه و کنار یک استادی یا یک موسسهای به صورت تخصصی به آن بپردازد، نه تنها ایرادی ندارد که مفید هم هست) میتوانیم به دست یافتن به افق تحول مطلوب انقلاب اسلامی امیدوارتر باشیم.
ممنون از حضرتعالی و دوستان که صحبتها و نظرات حقیر را استماع کردید.
[1] حجیت در این بحث، به معنای یک أمر امنیت بخش در مقابل عتاب پروردگار است، یعنی نکته و دلیلی معتبر که در برابر پرورگار بتوان ارائه کرد هنگامی که پرسش می شود « چرا این مسئله را به من نسبت دادی»
/انتهای پیام/