علی محمد باب و پیروانش با مخالفین خود چه می‌کردند؟
در ابتدای شکل‌گیری فرقه، مواجهه باببیان و مخالفینشان همواره پرتنش و خونین بوده است. در این مقطع همواره بابیان دست به شورش مسلحانه زده‌اند. ممکن است گفته شود که، بابیان، تنها از جان خود دفاع می‌کردند و این، مخالفان آنان (اعم از دولت و ملت ایران) بودند که پاپیچ ایشان می‌شدند؛ و الا اگر تعرّض دیگران به آن‌ها نبود حادثه و آشوبی پیش نمی‌آمد.
گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ یادداشت پیش رو به قلم مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین علی ابوالحسنی (منذر) به رشته تحریر در آمده است. علی ابوالحسنی (منذر) تاریخ‌نگار معاصر ایران بود که در اسفند ۱۳۹۰ چشم از جهان فروبست. مشروح این یادداشت که به دست پایگاه مطالعاتی تحلیلی «سدید» رسیده است در ادامه از منظر شما می‌گذرد:
 
در ابتدای شکل‌گیری فرقه، مواجهه باببیان و مخالفینشان همواره پرتنش و خونین بوده است. در این مقطع همواره بابیان دست به شورش مسلحانه زده‌اند. ممکن است گفته شود که، بابیان، تنها از جان خود دفاع می‌کردند و این، مخالفان آنان (اعم از دولت و ملت ایران) بودند که پاپیچ ایشان می‌شدند؛ و الا اگر تعرّض دیگران به آن‌ها نبود حادثه و آشوبی پیش نمی‌آمد. اما این تصور درست نیست، زیرا احکام شدید و پرخشونت باب در الواح و کتاب‌های خویش به کشتن مخالفان خویش و اخراج آنان از مناطق پنج‌گانه فارس و مازندران و آذربایجان و عراق و... که صراحتاً در کتاب بیان فارسی آمده است، برای بابیان راهی جز درافتادن با مردم و براندازی حکومت، باقی نگذارده بود.

بعضی از نویسندگان (همچون فریدون آدمیت) ضمن محکوم شمردن فتنه بابیه، به این نظر گرایش دارند که: علی‌محمد باب، «در پی جنگ و آشوب نمی‌گشت، اساساً مرد نیک‌نفسی بود و در خوی و منش او ستیزگی نبود. به گفته گوبینو او قصد نداشت به پیام خودرنگ سیاسی دهد، و به پیکار علیه دولت برخیزد... ولی رشته کار از دست خودش خارج گشت و به‌دست سه تن از پیروان او افتاد که سخت متعصب و ستیزه‌جو بودند: ملاحسین بشرویه‌ای که نخست شیخی بود و حالا " باب‌الباب" لقب داشت، دیگر ملأ محمدعلی بارفروشی معروف به " قدوس"، و سومی ملأ محمدعلی زنجانی ملقب به " حجت" بود. آن سه نفر علم طغیان را علیه حکومت برافراشتند تا دولت موجود را براندازند ـ و با تأسیس سلطنت بابى در ایران مقدمه فتح کره ارض را فراهم آورند...».[1] ولى این ادعا صحیح نیست. باب، ضعف نفس داشت، اما سلامت نفس نداشت و اتباع شورشگر وی، درواقع به احکام غلاظ و شدادی عمل می‌کردند که باب درباره لزوم کشتن مخالفان خویش و مصادره اموال و سوزاندن کتب آنان، و اخراج مسلمانان از ایران و عراق، صادر کرده بود. نامه‌ها و الواح تند و گزنده باب در توهین و تکفیر رجال عصر خویش نیز نظیر حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه که اتفاقاً متهم به مماشات با باب و بابیان بود، و به گفته آدمیت: اگر هزار عیب داشت آدمکش نبود»[2]) در منابع تاریخی (بابی و غیربابی) ثبت و موجود است.[3]

سخنان علی‌محمد باب شیرازی در کتاب خود: بیان فارسی، مشهور است که می‌گوید: «گرفتن اموال کسانی که به این فرقه ایمان ندارند واجب است»[4] و نیز: «بر هر پادشاهی که در این فرقه به سلطنت می‌رسد واجب است یک نفر غیر مؤمن [بخوانید: غیربابی] را بر روی زمین زنده نگذارد و همچنین این حکم برای همه پیروان واجب است».[5] چنانکه در قیّوم‌الاسماء (موسوم به تفسیر سوره یوسف) نیز به اتباع خود دستور می‌دهد: «تمام مشرکین را بکشید و زمین را از ایشان پاک نمایید»، که قاعدتاً مقصود، مسلمانانی است که سر تسلیم در برابر او فرود نمی‌آوردند! و پیدا است که حاصل این احکام تند و خشونت‌بار، جز ایجاد درگیری و آشوب خونین در کشور نبود و صاحب آن را جز به نام تئوریسین و نظریه‌پرداز خشونت چیز دیگری نمی‌توان نامید. بی‌جهت نیست که نبیل زرندی، مورخ سرشناس بهایی، در کتاب خود، با اشاره به سرکوب آشوب بابیان توسط نیروهای امیرکبیر در مازندران و نی‌ریز و زنجان، «سبب اصلیِ» این شورش‌ها را شخص باب می‌شمارد.[6]

مهم‌تر از این، سخن عباس افندی (پیشوای بهائیان) است که صراحتاً اعتراف می‌کند که: «در یَوم ظهور حضرت اعلی [=باب] منطوق بیان، ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل‌عام الا مَن آمن و صدّق بود».[7] یعنی، دستور صریح باب در کتاب بیان به پیروانش آن بود که گردن مخالفین را بزنند، کتاب‌ها و اوراق آنها را بسوزانند، و اماکن ایشان را ویران سازند.

آن سه تن نیز که آدمیت از آنها به‌عنوان «پیروان سخت متعصب و ستیزه‌جو» باب یادکرده و آشوب بابیان را به‌پای آنها می‌نویسد، از نزدیک‌ترین یاران و دُعات باب بودند و به‌ویژه ملاحسین بشرویه‌ای، به‌تصریح بابیان و بهاییان: نخستین شخصِ مؤمن به باب (اولُ من آمَن)، و به قول خود آدمیت: «باب‌الباب» یعنی واسطه باب با دیگران بود، و باب نه تنها هیچ‌گاه عملیات این سه تن را محکوم نکرد بلکه آنها را صراحتاً تأیید کرده و در مرگ قدوس و بشرویه‌ای که پیش از وی به قتل رسیدند، به‌شدت اظهار اندوه کرد.

 

[1]. اميركبير و ايران، ص 444.

[2]. همان، ص 313.

[3]. برای الواح غلاظ و شداد باب راجع به حاجی میرزا آقاسی صدراعظم وقت کشور که بلافاصه پس از مراجعت به چهریق از مجلس گفت‌وگو با علمای تبریز صادر کرد و در آن از آقاسی به‌عنوان کافر، مشرک، و مظهر ابلیس! یاد نمود، ر.ک: الکواکب‌الدریهًْ، آواره، 1/100 ـ 105؛ حضرت نقطه اولی...، محمدعلی فیضی، صص 304ـ 306، مطالع‌الانوار، ص 297.

     تاریخ معاصر ایران: درباره نامه‌ها و نوشته‌های تند و آشوب‌انگیز باب بر ضد علما و رجال سیاسی وقت، در مقاله «بابیت و بهائیت؛ نمای دور، نمای نزدیک» (از مجموعه حاضر)، فصل: «آیینی که می‌خواست با «قتل‌عام» مسلمین، ایران را تسخیر کند!»، به تفصیل بحث شده است.

[4]. بيان فارسى، ص 157.

[5]. همان، ص 262.

[6]. مطالع‏الانوار، ص 492: «هنوز سبب اصلى اين وقايع، معدوم نشده بود... زيرا افراد مؤمنين كه در هر گوشه و كنار بودند، اوامر مولاى محبوب خود را كه در حبس آذربايجان بود اطاعت مى‏‌كردند».

[7]. مكاتيب عبدالبهاء، 2/266.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha