بابیت و بهائیت در سفر پیدایش؛
در زمانی که علی محمد باب ادعا کرده بود خود قائم منتظر است با ملاحسین بشرویه‌ای دیدار کرد و در پس یک گفتگو، این ملای شیخیه ادعای علی محمد شیرازی را پذیرفت. علی محمد نیز که تا چندی قبل خود «باب» بود، او را «باب» خواند و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورد و با درفش‌های سیاه خروج کند.

گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ جعفر حسن خانی: در نیمه دوم سده ۱۳هجری قمری (قرن 19 میلادی) درست زمانی که ملاحسین بشرویه‌ای از پیروان شیخ احمد اَحسایی و سیدکاظم رشتی تحت تاثیر آموزه های شیخیه در مسجد کوفه در انتظار ظهور اعتکاف کرده بود و با رسیدن خبر مدعی ظهور داشت بساطتش را جمع می کرد تا خود را به علی محمد شیرازی که مدعی شده بود قائم منتظر است برساند، هیچ کس فکرش را نمی کرد از پس این ماجرا جامعه ایرانی شاهد ظهور فرقه ای نهان روش، پیچیده و مورد حمایت دولتهای استعمارگر غربی باشد.

 

  • بحران جانشینی در شیخیه

درباره آغازین سال های زندگی علی محمد شیرازی اطلاعات دقیق تاریخی و قابل استناد در دست نیست جز آنکه او در عنفوان شباب در جنوب کشور به تجارت می پرداخت. در پس این سال ها وی مدتی را در نجف بوده و نزد سید کاظم رشتی که از مبلغان اصلی طریقه ی شیخیه بود شاگردی کرده است. پس از مرگ سید کاظم رشتی که جانشینی برای خود تعیین نکرده بود؛ چندی از شاگردان و ملازمان وی ادعای جانشینی کردند که از جمله مهمترین این شاگردان حاج محمد کریم خان ، ملاحسن میرزای گوهر و نیز محمدعلی شیرازی بودند که بر جانشینی رشتی ابرام داشتند. در این میان حاج محمد کریم خان، شیخیه کرمان را موسس شد و موجب گشت شیخیه به دو گروه کرمان و آذربایجان تقسیم شود و علی محمد شیرازی هم فرقه بابیت را بنیان نهاد.

 

  • نظریه باب نسخه فرافکنانه ایده رکن رابع

حاج محمد کریم خان در شیخیه کرمان نظریه پرداز اصل «رکن رابع» شد. علی محمد شیرازی همان ایده را فرافکنانه در قالب نظریه بابیت صورتبندی کرد. حاج محمد کریم خان، بر خلاف شیعه امامیه، اصول دین را چهار اصل یا رکنِ توحید، نبوت، امامت و رکن رابع می دانست. بر اساس این اعتقاد، در هر دوره‌ای انسان کاملی وجود دارد که واسطه میان انسان‌ها و امام زمان(عج) است. به باور آنان رکن رابع، احکام شرعی را بدون واسطه از امام زمان دریافت می‌کند و در اختیار مردم قرار می‌دهد.

در سوی دیگر علی محمد شیرازی که زین پس او را علی محمد باب می نامیدند پا را از ادعای حاج محمد کریم خان فراتر گذاشت . وی ابتدا کار خویش را با ادعای بابیت از طرف امام مهدی(عج) آغاز کرد اما به این ادعا بسنده نکرد و تا ادعای مقام الوهیت پیش رفت. او ابتدا ادعا کرد باب امام غائب است. سپس ادعا کرد قائم منتظر است و بعد از آن ادعای نبوت کرد و از نسخ و پایان یافتن زمان دین اسلام و ظهور انبیای دیگر بعد از پیامبر اسلام(ص) سخن گفت و احکام و قوانین جدیدی را بر پیروان خود واجب کرد.

 

  • ناقائمی که اظهار امر نکرد

در زمانی که علی محمد باب ادعا کرده بود خود قائم منتظر است با ملاحسین بشرویه‌ای دیدار کرد و در پس یک گفت و گو، این ملای شیخیه ادعای علی محمد شیرازی را پذیرفت. علی محمد نیز که تا چندی قبل خود «باب» بود، او را «باب» خواند و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورد و با درفش‌های سیاه خروج کند.

خود علی محمد باب نیز برای اینکه به مقتضای حدیثی که می‌گوید: امام زمان از مکه ظهور خواهد کرد و رایاتش (حامیانش) از خراسان بیرون می‌آیند، عمل کرده باشد، به حجاز رفت ولی در آنجا جرأت اعلام دعوت خود را پیدا نکرد و به بوشهر بازگشت. بعد ها پیروان  وی چنین مدعی شدند باب در مکه «اظهار امر» کرده است و به شریف مکه و شاه ایران و امپراتور عثمانی نامه نوشت و آنها را به اطاعت از خود فراخواند که البته هیچ گزارش تاریخی از دریافت چنین نامه ای از سوی  شریف مکه و شاه ایران و امپراتور عثمانی وجود ندارد.

 

  • توبه با روی سیاه بر فراز منبر

در حالی که علی محمد باب در مکه کاری از پیش نتوانسته بود ببرد، در ایران در نتیجه فعالیت ملاحسین و دیگر گروندگان، کار باب بالا گرفت و از این رو، وقتی به ایران بازگشت، بی‌درنگ دستگیر شد و علما در شیراز مجلس مناظره تشکیل داده، او را امتحان کردند. اعتضادالسلطنه که علاقمند به عصر روشنگری اروپا بود  و بعدها رئیس مدرسه دارالفنون و بعدتر اولین وزیر علوم ایران شد، در جایی آورده است که باب در این مجلس صریحاً نوشته‌های خود را وحی الهی، و افصح از قرآن[1] و دین خود را ناسخ اسلام دانست.[2] و وقتی نتوانست ادعای خود را اثبات کند، او را فلک کردند و وی نیز بر فراز منبر از سخنان و اعمال خود توبه کرد و همانجا بازداشت شد. کسروی در تشریح این ماجرا می نویسد: « در سال ۱۲۶۱ هجری قمری، چندسال پس از آن که سید علی محمد شیرازی دعوتش را علنی ساخته بود، به دستور والی فارس (حسین خان) بازداشت گردید؛ و مجلسی با حضور علمای شیعه در شیراز تشکیل شد و از وی سوالاتی گردید که می‌گویند او درپاسخ شان درماند. پس از این ماجرا، او را به فلک بستند و چوب زدند و باب در حالی که رویش با زغال سیاه شده بود به منبر رفت و از دعوت خود اظهار پشیمانی کرد.»[3]

 

  • در پناه مامور دستگاه اطلاعاتی روس

مدتی بعد از این ماجرا به سفارش و کوشش منوچهرخان معتمدالدوله گرجی، والی اصفهان، باب وارد این شهر شد و چند ماهی را به آسودگی سپری کرد تا والی مرد. گفتنی است معتمدالدوله گرجی جزو اسرایی بوده که آقا محمدخان قاجار در سال 1209 ه.ق از تفلیس به ایران آورد. مدتی بعد جزو خواجگان حرمسرا و پس از آن غلام پیشخدمتان خاصه شد. سپس در اثر کفایت ، کیاست و مأموریتی که از جانب دستگاه اطلاعاتی امپراتور روس بعهده داشت در دستگاه حکومتی قاجار پیشرفت شایانی می‌کرد.[4] معتمدالدوله گرجی با پیشینه ای که گفته شد، بر خلاف فرمان شاه به صورت آشکار از باب حمایت کرد و این حمایت جزو اولین نمودهای تاریخی ارتباط باب با نیروهای نزدیک به کشورهای استعمارگر است . معتمدالدوله گرجی برای تشویق باب وعده‌هایی به او می‌دهد، از جمله این تشویق‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد[5]:

1.به باب پیشنهاد کرد تا مبلغ ۴۰ میلیون فرانک خود را در اختیار باب می‌گذارد.
2. محمد شاه را هم به دین او فرامیخواند وبوسیله او شرق وغرب عالم را به امر مبارک دعوت می‌کند.
3. از شاه بخواهد تا میرزا آقاسی را از صدارت بیندازد.
4. امیدوارش کرد که یکی از خواهرهای شاه را خواستگاری کند و هزینه عروسی را بپردازد.
5. دل خوشش کرد که شاهان جهان را مطیع او می‌گرداند.
6. روحانیون و علمای دین را از روی زمین بر می‌اندازد.
7.مدعی شد اگر شاه ایران امر مبارک را نپذیرد به زور متوسل می‌شود و سپاهی می‌آراید تا با شاه ۲ سال بجنگد.

با وجود این وعده ها دیری نپایید که والی وابسته در ربیع‌الاول ۱۲۶۳ ه‍. ق. درگذشت و درحرم حضرت فاطمه ی معصومه به خاک سپرده شد.

 

  • اتمام حجت با شورشیان مسلح

بعد از آن علی محمد باب دستگیر و به قلعه چهریق در حدود ارومیه تبعید شد. در این مدت افرادی چون ملاحسین بشرویه‌ای ، ملامحمدعلی بارفروشی و سپس قرةالعین و حامیان وی بیکار نبوده و در برخی شهرها با خشونت تمام شورش هایی را سامان دادند. به دستور دولت علما برای اتمام حجت با حامیان باب که دیگر صرفا حامی نبوده و حالا می شد از ایشان با عنوان شورشیان مسلح نام برد، مجلس مناظره و گفت و گویی را در تبریز برگزار کردند که در آن علمای شیخیه نیز حضور داشتند. از گزارشی که ناصرالدین میرزای ولیعهد در این باره به محمدشاه نوشته پیداست که علی محمد به رغم تکرار ادعای خود از پاسخ فرومانده و در آخر هم خود را مسلمان و موحد و اهل ولایت ائمه خوانده و توبه کرده و طلب بخشایش نموده است.[6] در آن مجلس محاجه و مناظره، توبه نامه ای نیز از سوی علی محمد باب نوشته شد که متن آن توسط ادوارد براون منتشر شد.[7]

این توبه نامه پایان ماجرا نبود؛ شورشیان مسلح بابی در خراسان، مازندران، فارس، زنجان و دیگر نقاط کشور دست از شورش نکشیدند. قیامی که قرار بود ملاحسین بشرویه‌ای با پرچم های سیاه از خراسان شروع کند چونان مهیب و ترسناک شده بود که کمتر توانی را یارای مواجه با آن بود. در این هنگامه آشوب و شورش محمد شاه قاجار در در سال ۱۲۲۷ ه.ش (1264 ه.ق) از دنیا رفت و با شکل گیری خلا قدرت، بیم آن می رفت کشور آشوب زده ایران توسط شورشیان که بابی ها از مهمترین نیروهای این وضعیت بودند، تجزیه شود.

 

  • ظهور امیر و پایان باب

در این هنگامه از تاریخ ایران ، درست در آغازین روزهای سلطنت ناصرالدین شاه 17 ساله ، کشتی ایران در طوفان آشوب ، کشتی بانی با کیاست و فراستی می یابد تا اسلام را از خطر انحراف و ایران را از خطر تجزیه نجات دهد؛ این کشتی بان کسی نیست جز صدراعظم ایران، میرزا تقی خان امیر کبیر.

میرزا تقی خان در برابر این کج روی و آشوب طلبی می ایستد و ابتدا شورش حسن‏خان سالار (والى متمرّد و تجزيه‏طلب خراسان) را سیاست می کند و سپس به سراغ فتنه باب می آید. آورده اند که او در سال دوم صدارت خود به غائلة مازندران (قلعة طبرسى) كه سنگر و مأمن بابيان به سركردگى ملا حسين بشرويه‏اى و ملا محمدعلى قدوس بود پايان داد و در همين سال نيز به قيام آخوند ملا محمدعلى حجت كه در زنجان برپا شده بود بكلى خاتمه داد. در سال سوم صدارت، آشوب نيريز را كه به پيشوايى و سركردگى سيد يحيى دارابى در آنجا ايجاد شده بود دفع نمود و ضمناً ميرزا على‏محمد شيرازى را نيز از بين برد.

از این زمان به بعد بابیان چون دیدند توان مواجهه با امیر و دولت قاجار را ندارند به عنوان یکی از مهم ترین اپوزسیون ها و سازمان های سیاسی برانداز دوران قاجار به سرکردگی صبح ازل و حسینعلی بهاء به شکل نهان روش اهداف خود را دنبال کردند.

/ انتهای پیام/

 

[1] .رک: علی محمد باب، بیان فارسی، ص۵۴.

[2] . اعتضادالسلطنه، فتنة باب، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۱ش. ص۱۶

[3] . بهایی گری، احمد کسروی، ص ۳۸ و ۳۹

[4] . فیض، محسن (۱۳۸۵). جای پای تزار. انتشارات گوی.

[5] . همان

[6] . هدایت، رضا قلی، روضة الصفای ناصری، قم، ۱۳۳۹ش. ، ج ۱۰، ص۳۱۰ -۳۱۲ / اعتضادالسلطنه، فتنة باب، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۵۱ش. ، ص۱۵-۱۷، ۲۰، ۲۳؛ اصل توبه نامه که براون آن را چاپ کرده، در کتابخانه شماره ۱ مجلس شورا موجود است.

[7] . براون، ادوارد (۱۹۱۸). پنج سند منتشر نشده مربوط به مجلس علما در سال ۱۸۴۸ در تبریز. دانشگاه کمبریج. صص. ۲۵۶.

Iran (Islamic Republic of)
محسن رفیعی
۰۹:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۹/۳۰
بسیار خوب. آفرین
ارسال نظر
captcha