مروری بر تجارب به دست آمده دیگر کشورها از تاثیرات توسعه بر فرهنگ؛
یکی از ادله ای که در سنت ستیز بودن توسعه مورد استناد قرار گرفته، تجارب به دست آمده توسط دیگر کشور هاست، به عبارت دیگر امروزه ده ها سال از اجرای برنامه های توسعه و مدرنیزاسیون در کشور های مختلف همچون مصر، ترکیه، ایران و... می گذرد؛ و این درحالی است که فرهنگ سنتی این کشور ها، تحت تأثیر توسعه دچار تحولات ژرفی شده است.

گروه راهبرد«سدید»؛ برنامه های توسعه که امروزه جلوه تکامل یافته تر مدرن سازی در سده پیش است، امروزه بخش قابل توجهی از کشور های جهان سوم را درگیر خود کرده اند. موضوعی که ما در این یادداشت به دنبال بررسی آن هستیم، ادله ای است که به موجب آن برخی از اندیشمندان « توسعه را أمری سنت ستیز» معرفی کرده اند.

توسعه و ستیز با سنت ها

در کنار ایده سازگاری توسعه با فرهنگ و همگانی برنامه های توسعه، یکی از تئوری های بسیار جدی در زمینه نوع رابطه توسعه با فرهنگ، ناسازگاری توسعه با فرهنگ میزبان است که از سوی اندیشمندان مختلف باز تولید می شود. عمده جریان های منتقد غرب، از جمله «فرهنگستان علوم اسلامی قم» جریان دکتر «سید احمد فردید» و در مرتبه بعد شخصیت های متعددی از جمله شهید سید مرتضی آوینی، دکتر حمید پارسانیا، دکتر فرامرز رفیع پور و ده ها متفکر و اندیشمند دیگر، در زمانه خود هشدار های متعددی در خصوص آسیب های فرهنگی توسعه و سنت ستیز بودن آن داده اند. در این بخش در تلاشیم تا مختصری از ادله این رویکرد را مطرح سازیم.

۱: تجربه، معلمی گرانبها

یکی از ادله ای که در سنت ستیز بودن توسعه مورد استناد قرار گرفته، تجارب به دست آمده توسط دیگر کشور هاست، به عبارت دیگر امروزه ده ها سال از اجرای برنامه های توسعه و مدرنیزاسیون در کشور های مختلف همچون مصر، ترکیه، ایران و... می گذرد؛ و این درحالی است که فرهنگ سنتی این کشور ها، تحت تأثیر توسعه دچار تحولات ژرفی شده است. برای نمونه، «آرنولد توین بی» در کتاب تاریخ تمدن خود، با عنوان«غربی سازی لقمه به لقمه» روند اضمهلال مصر را اینگونه توضیح می دهد:

«مصر در زمان محمد علی پاشا از آنجا که به اروپا نزدیک بود، تنها برای حفظ امنیت خود تصمیم به مدرن سازی ارتش خود گرفت. با مدرن کردن ارتش مشاهده شد که ارتش مدرن سازه های مدیریتی مدرن نیاز دارد( چیزی که امروزه در دسته بندی هایی مانند گردان، تیپ، لشکر، ستاد فرماندهی، پشتیبانی و... شناخته می شود) با ایجاد سازه های مدرن مدیریتی مشاهده شد که این سازه ها نیاز به تعالیم مدرن دارد از همین رو تحولاتی در ساختار های آموزشی خود از دبیرستان را شروع کرد. سپس مشاهده شد که وضعیت به وجود آمده هزینه هارا افزایش داده و مردم توان پرداخت مالیات بیشتر را ندارند، در نهایت به این نتیجه رسیدند که صنعت مدرن نیاز است و بعد از آن صنعت نیاز به اقتصاد مدرن(بانک و ...) داشت  و اینگونه تمام ساحت های کشور خود را غربی کردند.»

ترکیه و بسیاری از کشور های دیگر هم می تواند به عنوان دلیل از واقع مطرح شود.

۲:ایده های طرح توسعه

رویکرد دیگر که مورد توجه این جریان قرار دارد، آن است که با مراجعه به اسناد و الگو های توسعه، ببینیم که خود آنها چگونه سبک مواجهه خود با فرهنگ را تبیین کرده اند. در این بررسی چندین سبک از الگو های توسعه مورد بررسی قرار گرفته است:

الف: نظریه های نوسازی: این ایده که نام اولین الگوی توسعه را یدک می کشد، خود را با ظاهری به شدت خشن و سنت ستیز عرضه کرد. مبنایی که بنای نوسازی بر آن شکل گرفت، فلسفه خطی تاریخ بود که سعی بر آن داشت تا تاریخ غرب را تاریخ کل جهان معرفی کند، بدین نحو که تاریخ بشر، سیر از بدویت به توسعه، و غرب نقطه پیش رو و «آرمانشهری» است که همه کشور های جهان سوم باید به سمت آن حرکت کنند. به عبارت دیگر هضم تمام سنت ها در فرهنگ غرب ایده محوری این برنامه بود. در خصوص مبنای نوسازی یعنی فلسفه خطی تاریخ باید گفت که با گذشت زمان و رسیدن برخی ملل عالم به بینشی تمدنی، نظریه کثرت گرا و یا پلورالیستی از تمدن بازتولید شد. این نظریه به دنبال به چالش کشیدن طرح اصلی فلسفه خطی تاریخ یعنی نگاه تک خطی بود، در حقیقت پرسش اصلی این نظریه آن است که چرا و با چه دلیلی سیر تاریخ بشر از بدویت(به معنای غربی آن یعنی فاقد تکنیک غربی بودن) به پیشرفت است؟ بلکه هر تمدنی متناسب با هویت خود سیر رشدی دارد که تاریخش را با آن سیر به مراحلی تقسیم می کنند. به عبارت دیگر چیزی که امروزه در در مبحث تاریخ تمدن طرح شده، از عصر سنگ و مفرغ شروع و سپس به عصر صنعت و اطلاعات ختم می شود، نه تاریخ تمام تمدن های بشر بلکه تاریخ دست ساخته خود غرب است. برای نمونه تمدن های آسیایی بین النهرین، از گذشته دست آورد های گوناگونی داشته اند، ضمن آنکه تاریخ تمدن آنها با تاریخ انبیاء گره خورده است و نه با تاریخ سیر تحول انسان نخستین.

ب: نظریه های وابستگی: این نظریه ها که عمدتا با پایگاهی ضد امپریالیستی شکل گرفت، داعیه نوعی بازگشت به سنت ها و بازگشت به خود را داشت، از همین رو سنت ستیزی موجود در نظریه های نوسازی در آن مشاهده نمی شد.

ج: نظریه جهانی سازی: جهانی سازی این بار با ظاهری هوشمندانه تر به منظور جلوگیری از مقاومت های مذهبی با شعار در هم پیچیدگی نظام جهانی روی کار آمد. طبق این ایده همانگونه که در یک کشور، استان ها هر یک به سبب امکانات خود وظیفه ای را بر عهده گرفته و استقلال استانی أمر مضحکی است، در جهان نیز هر کشور بسته به ظرفیت های خود وظیفه ای را بر عهده گرفته و ایفای نقش می کنند. همانگونه که ملاحضه می شود در این تئوری هم مجدد نظریه هضم فرهنگ ها در فرهنگ واحد جهانی اینبار با شیوه پیچیده تری مطرح می شود. «تقسیم کار ناعادلانه» کلید واژه ای است که عموم اندیشمندان در نقد این نظریه استفاده می کنند.[1] در نقشه تقسیم کار جهانی که توسط تمدن غرب رسم شده است، کشور های جهان سوم به عنوان کشورهای پیرامونی و در قامت تأمین کننده مواد اولیه و بازار مصرف کالاهای مصرفی لحاظ می شوند. این تقسیم کار ناعادلانه منجر به اتفاقی می شود که اندیشمندان منتقد توسعه از آن با عبارت «توسعه توسعه نیافتگی» یاد می کنند. به عبارت دیگر چنین تقسیم کاری روز به روز بر عقب افتادگی کشور های جهان سوم می افزاید. در ادامه این وضعیت نیز نظریه جهانی سازی که با مقاومت های سنتی مجدد روبرو شد، در قالب نظریه حکمرانی خوب، خود را به صورت پیچیده تری بازسازی کرد.

۳: رویکرد تمدنی و فلسفه تاریخ

منظر دیگری که برخی از شخصیت ها و جریان ها از دریچه آن تئوری سنت ستیزی توسعه را موجه می سازند، منظر تمدنی و فلسفه تاریخ است. از دریچه این رویکرد، غرب یک کل یک پارچه بوده که تحت تأثیر شرایط زمینه ای خاصی در اروپا شکل می گیرد، این کل یک پارچه متشکل از نظاماتی در هم تنیده بوده که امکان تفکیک و گزینش از آن وجود ندارد، از همین روست که نفوذ اجزای اقتصادی آن در کشور های دیگر، موجبات ورود عناصر فرهنگی را نیز وارد می کند. از منظر این رویکرد، نمی توان تفکیکی در میان انگیزه و انگیخته قرار داد، در حقیقت بینش ها و نگرش هایی(همچون امانیسم، سکولاریسم، سوبژکتویسم و...) که موجب ایجاد چنین تمدنی شده است را نمی توان از اجزای آن جدا کرد و یا در ادبیاتی دیگر نمی توان میان صورت و سیرت تمدن غرب تفکیک قرار داد. این ایده توسط جریان های مختلف و با ادبیات های گوناگون تولید شده است، برای مثال ادبیات «بنا و مبنا» یکی دیگر از شیوه های توضیح این معناست بدین شرح که هر بنایی را نمی توان بر هر مبنایی ساخت، مبنا( نوع نگاه به انسان، هدف زندگی او، عالم و هدف آن، خداوند و ...) خود مستعد بروز و ظهور نوعی از زندگی و تمدن است، در نتیجه اگر شما بنایی را به صورت گلخانه ای و بدون لحاظ شرایط زمینه ای از تمدنی اخذ و در تمدن دیگر بسازید، از دوحال بیشتر خارج نیست، یا مجبور به تغییر مبنا خواهید شد و یا محکوم به شکست.[2]

 

[1] برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به کتاب«تصر عصر پسا توسعه» از انتشارات ترجمان

[2] برای تحقیق بیشتر در این زمینه، می توانید به مجموعه کتب غرب شناسی استاد اصغر طاهرزاده و یا مباحث فرهنگستان علوم اسلامی قم پیرامون توسعه مراجعه کنید.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha