قصه‌های گمشده و جغرافیای سایبری؛
هر چقدر درمورد تعاملات بشری فیلم تولید شده– فرق ندارد این تعامل یک شخص با دیگری باشد یا یک چالش درون آدمی- در تعاملات انسان و ساکنان فضای سایبری قابلیت بازتعریف دارد. مواجهه انسان با ساکنان فضای سایبری، درصد بالایی از تولیدات موفق و تحسین‌شده دنیا در ۳۰ سال گذشته را به خود اختصاص داده است.
به گزارش «سدید»؛ «مشکل سینمای ایران، ضعف در فیلمنامه است»، گزاره‌ای تکراری که بیش از یک دهه از صرف آن در بیان و قلم منتقدان می‌گذرد. بله! این گزاره صحیح است، اساسا نه فقط در فیلمنامه که در رمان هم در روی همین پاشنه می‌چرخد، حتی در ترانه‌سرایی! اما شاه‌کلید گزاره بالا را در اسم رمز «قصه» باید جست‌وجو کرد، قصه‌گویی، داستان‌پردازی! مدت‌هاست که عنصر قصه‌گویی در موازنه معادلات محصولات رسانه‌ای ما نایاب شده است.

چرایی تراژیک حذف قصه از مختصات سینما و تلویزیون ما، یک چندگانه ۱۲۰ دقیقه‌ای است، آنقدر که هزارتو تنیده‌ایم که مبادا «انحصار» خدای‌ناکرده خدشه بردارد! مبادا یک تازه‌نفس جا را برای آقاجون‌های فعلی سینما تنگ کند، نه! دفتر مشق قلم‌فرسایی، آن هم با طرح جلد فیلمنامه، به این زودی‌ها به انتها نمی‌رسد؛ داستان‌پردازی در هالیوود، بالیوود، چاینیوود و مابقی خرده‌وود‌ها با آن حجم وحشتناک تولید هنوز می‌تازد، چه برسد به سینمای ایران که تا امروز یک دفتر ۱۰۰ برگ را هم مشق نکرده است! این دایره بسته فیلمنامه‌نویسی اگر شعاع بیشتری نیابد به قول بورس‌باز‌ها بازار عمق پیدا نمی‌کند، معدود نویسنده‌های خوب دایره حال‌حاضر به چالش رقابت با نیرو‌های تازه‌نفس نمی‌روند و این تثلیث آزاردهنده برای دهه جدید نیز ادامه خواهد یافت، الحق و الانصاف لیاقت سینمای ۱۴۰۰، حق سینمای قرن بعد، یک تکان اساسی است، یک قصه اساسی.

اما تنها متهم پرونده اضمحلال قصه‌گویی در سینمای ما، «آقاجون»‌های فیلمنامه‌نویس نیستند! بلکه آن تهیه‌کنندگانی هستند که به فیلمنامه‌نویس توهم علامه‌بودن می‌دهند، چرا یک موقعیت‌نویس صرف، باید دراماتیک‌ترین و پر پروداکشن‌ترین آثار سینمایی را بنویسد؟! فقط هم او بنویسد! چرا باید یک قصه ناب تاریخی یا جنگی را با همه صغری و کبری‌های قصه‌دارش خرج یک روایت موقعیت‌محور بدون قهرمان، یک بعدی و مخاطب‌گریز کرد؟ اینکه یک قصه را آنچنان از تک‌وتا بیندازی تا به یک موقعیت تنزل پیدا کند واقعا کار مشکلی است! این کار طاقت‌فرسا، اما انگار در سبک فیلمنامه‌نویسی سینمای ما به یک اپیدمی بدل شده!

سومین عامل افت فشار جریان قصه در سینمای ایران، ژانر تحریمی است. به خودی خود و با توجه به جغرافیای فرهنگی ایران، ورود به برخی ابعاد درام در سینما و تلویزیون ما مشکل است. آن بخش، اما درمقابل آنچه خود سینما از خود محروم کرده، ناچیز است. این درجا زدن سکته‌وار روی موقعیت‌ها و قصه‌های نیم‌بند و نبود جسارت برای ورود به ژانر‌های جدید باعث از کار افتادن نیمی از پیکره بالقوه سینمای ایران شده است. نیم‌پیکره‌ای که هست؛ اما لمس!

سایبر، دنیای فراموش‌شده سینمای ایران
اما در دنیا، یکی از مهم‌ترین گونه‌های سینمایی دو دهه اخیر در بازار رسانه‌ای، سایبر و زیرمجموعه‌های آن است. یک ابرژانر عریض و طویل که از فلسفه و منطق تا هوش مصنوعی، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی را در خود بلعیده است. پتانسیل قصه‌گویی در این حوزه جذاب با وجود سن و سال کمش، وسعتی به اندازه قدمت بشر دارد! در فلسفه سایبر، مفهوم خلق، آگاهی، خودآگاهی، عشق و نفرت، انقلاب، جنگ، علم و هر آنچه در جغرافیای آدمی وجود دارد، موجود است؛ این پهنه ناتمام به میمنت وجود یک مختصات جذاب به نام هوش‌مصنوعی گسترانیده شده. هر چقدر درمورد تعاملات بشری فیلم تولید شده– فرق ندارد این تعامل یک شخص با دیگری باشد یا یک چالش درون آدمی- در تعاملات انسان و ساکنان فضای سایبری قابلیت بازتعریف دارد. مواجهه انسان با ساکنان فضای سایبری، درصد بالایی از تولیدات موفق و تحسین‌شده دنیا در ۳۰ سال گذشته را به خود اختصاص داده است. از ترمیناتور‌های بزن‌بزن تا اکس‌ماکینا و سینمایی HER، همه و همه با برگ برنده سینمای سایبری به موفقیت رسیده‌اند، گاهی در ترکیب با اکشن، گاهی در یک ملودرام عاشقانه. اضافه کنید در حوزه سریال‌سازی آثاری، چون مستر روبات، وست‌ورلد، مظنون، بلک‌میرر.

سینمای ایران، اما به دو دلیل از این پهنه محروم مانده است؛ اولی شاید فاصله سطح تکنولوژی موجود در ایران باشد و آنچه از سطح اول تکنولوژی در دنیا مشاهده می‌کنیم. شاید باور یک‌سری موقعیت‌ها در جغرافیای ایران برای مخاطب مشکل باشد و این گمان بین اکثر نویسندگان ایرانی است که دست‌شان در حوزه سایبری مانند یک نویسنده هالیوودی باز نیست، اما بهتر است بگوییم که سایبر فهرستی از قصه‌پردازی‌های بکر را هم درون خود جای داده است، آن هم بدون نیاز به جغرافیای خاص، یک پهنه قصه‌گو بدون نیاز به زیست‌بوم خاصی. اگر تشخیص و استخراج این پتانسیل در اختیار متخصصان رسانه‌ای حوزه سایبر باشد، گشایش جدی در بحث قصه‌گویی و سینمای داستان‌پرداز را شاهد خواهیم بود. اما اگر همچنان در بر همان پاشنه انحصار بچرخد، اتفاق مثبتی رخ نخواهد داد و این می‌شود همان دلیل دومی که سینمای ما را از این ژانر محروم خواهد کرد.

با نگاهی گذرا به آنچه تاکنون در ژانر سایبری سینما و تلویزیون ایران کار شده، می‌بینیم که با تعدادی کمتر از انگشتان یک دست مواجه هستیم. قالب داستانی آن چند فیلم و سریال نیز عمدتا با محوریت شبکه‌های اجتماعی و حواشی آن پیش می‌رفت. ابوالحسن داوودی سال ۱۳۹۳ با سینمایی «رخ دیوانه» گریزی به ارتباطات مجازی با محوریت شبکه اجتماعی فیسبوک زد. هویت مجازی حلقه وصل این فیلم اجتماعی با تم کمرنگ سایبری بود. رخ دیوانه در جشنواره و اکران با استقبال روبه‌رو شد. همان سال سریال «هوش سیاه ۲» مسعود آب‌پرور، با محوریت یک خلافکار نابغه به نام جمشید کاظمی، اشاراتی به حوزه هک داشت، سریال نسبتا خوب دیده شد، اما حفره‌های متعدد فیلمنامه، مخصوصا در بخش‌های فنی فیلم به‌وضوح مشاهده می‌شد.
 
شاید بتوان گفت جدی‌ترین و آخرین تلاش فیلمسازان ایرانی در حوزه سینمای سایبر، سریال «نهنگ آبی» محصول ۹۸-۱۳۹۷ به قلم بهرام توکلی و کارگردانی فریدون جیرانی بود. نخستین محصول رسانه‌ای فیلیمو، اگرچه شروع خوبی داشت، اما هر چقدر پیش رفت، بیشتر از رمق افتاد. عدم تسلط دراماتیک به حوزه سایبر کاملا در متن سریال مشهود بود و تعاریف در حوزه هک، دارک‌وب و شبکه‌های اجتماعی عمقی بیشتر از آنچه در ویکی‌پدیا نوشته شده بود، نیافت. دیالوگ‌های فنی-تخصصی شخصیت آرمین در نهنگ آبی، نعل به نعل ویکی‌پدیا بود و فیلمنامه‌نویس موفق نشده بود با خلق نسبی یک شخصیت هکر، حتی جملات را متعلق به کاراکتر فیلمنامه‌اش کند.

فضای سایبر مستعد ظرافت‌های قصه‌پردازی بسیاری است، اما یکی از مغفول‌مانده‌های جدی سینما و تلویزیون ایران است. اگر طراحی و قصه‌پردازی در این فضا، جدی گرفته شود، بخش عمده‌ای از فقدان قصه‌گویی در سینمای کشورمان مرتفع خواهد شد. سایبر و زیرمجموعه‌های متنوع آن جولانگاه قصه‌گویی‌هاست، به شرطی که نگاه انحصاری در قبال ایده‌پردازان و نویسندگان تازه‌نفس اصلاح شود و فضا برای ورود نویسندگان، مستندسازان و متخصصان رسانه‌ای حوزه سایبر به اتاق تولید سینمای ایران باز شود.

رویاپردازی در آینه سیاه
سریال بریتانیایی «آینه سیاه» (black mirror) به تهیه‌کنندگی چارلی بروکر از لحاظ ساختار و محتوا یکی از متفاوت‌ترین مجموعه‌های نمایشی درکل دنیاست. این سریال نگاهی به رابطه تکنولوژی و انسان و تاثیر آن بر زندگی انسان قرن بیست‌ویکمی دارد. پخش آینه سیاه سال ۲۰۱۱ از شبکه ۴ تلویزیون انگلستان آغاز شد. ۶ قسمت در قالب دو فصل از همین شبکه پخش شد، اما سال ۲۰۱۵ نتفلیکس حق پخش آن را در اختیار گرفت. آینه سیاه به‌صورت اپیزودیک تولید می‌شود و هر قسمت معمولا ارتباط مستقیم و خطی با اپیزود قبلی ندارد. ظاهرا ایده اولیه شکل‌گیری این مجموعه با الهام از سریال قدیمی منطقه «نیمه روشن» ساخته راد سرلینگ متبلور شده است. چارلی بروکر درمورد عنوان سریال به روزنامه گاردین گفته است: «اگر تکنولوژی مخدر است و انسان را نشئه می‌کند پس دقیقا اثرات جانبی این ماده مخدر چیست؟ این فضای بین لذت و ناآرامی جایی است که آینه سیاه، سریال درام جدید من، قرار است درباره‌اش حرف بزند. «آینه سیاه» همان چیزی است که شما روی هر دیوار، هر میز، کف هر دست، صفحه نمایش سرد و براق تلویزیون، مونیتور و گوشی‌های هوشمند می‌بینید. آینه سیاه سریالی است که درست مثل یک آینه، سیاهی وجود انسان را به شما نشان خواهد داد.»

میزانسن‌های جذاب سریال آینه سیاه به‌گونه‌ای است که در بعضی قسمت‌ها کاملا در هیبت یک فیلم سینمایی، تنه به تنه آثار شاخص سینمای جهان می‌زند. نگاه آینه سیاه به تکنولوژی تاریک است و همواره یک هشدار نسبت به آن در خط فلسفی هر اپیزود وجود دارد. دربعضی اپیزودها، جغرافیای یک شهر با المان‌های قدیمی را مشاهده می‌کنیم که غرق در پیشرفته‌ترین امکانات سایبری است. یک شهر با خودرو‌های دهه ۱۹۸۰ میلادی، اما همزمان برخوردار از سیستم‌های عجیب‌وغریب دیجیتالی! چارلی بروکر معتقد است نقش منفی در سریال‌های او انسان‌هایی هستند که به‌واسطه تکنولوژی زندگی خود را به نابودی می‌کشند، نه الزاما خود تکنولوژی. یکی از شاخص‌ترین اپیزود‌های آینه سیاه با نام «سقوط ناگهانی» روایت دختر جوانی است که در یک شهر هوشمند به‌دنبال ارتقای جایگاه اجتماعی است. در این شهر پیشرفته، تمام مراودات بین سطوح مختلف جامعه براساس میزان امتیازی است که افراد به یک دیگر اختصاص می‌دهند، چیزی شبیه لایک و فالوور در اینستاگرام.
 
دختر جوان به میهمانی ازدواج دوست دوران کودکی‌اش با کف امتیاز بسیار بالا دعوت می‌شود. او درطول مسیر با حوادثی روبه‌رو می‌شود که هر لحظه از امتیاز او می‌کاهد. دختر جوان که مصر است به هر قیمتی در این مراسم حاضر شود و سخنرانی کند به‌دلیل کسر امتیاز‌های فراوان با برخورد زننده حضار مواجه می‌شود. با او مانند یک کولی رفتار می‌شود، انگار نه انگار که دوستی چندساله‌ای وجود داشته است. درواقع این اپیزود به زیبایی، اصل پوشالی بودن هویت مجازی را یاد‌آور شده است. آینه سیاه اپیزود‌های خود را از هیچ‌گونه رویاپردازی محروم نکرده و حتی چند قسمت از آن درمورد نقش رسانه در معادلات و معاملات قدرت اتفاق می‌افتد. سریال حداقل در دو قسمت، پشت صحنه جریان قدرت در انگلستان را مستقیما به‌چالش می‌کشد. تاکنون ۲۲ اپیزود در قالب ۵ فصل از آینه سیاه منتشر شده است و این‌گونه که به نظر می‌رسد، رویا‌پردازی موفق چارلی بروکر و تیمش همچنان ادامه خواهد داشت.

تماشای وسترن با هوش مصنوعی
اواسط سال ۲۰۱۶ میلادی و پس از حرف و حدیث‌های فراوان، شبکه اچ‌بی‌او از جدیدترین سریال خود با نام آشنــای دنیای غــــرب (west world) رونمایی کرد. جاناتان نولان و همسرش لیزا جوی طراحی داستان این سریال را برعهده دارند. ایوان ریچل وود، آنتونی هاپکینز، جیمز مارسدن و جفری رایت از بازیگران اصلی وست ورلد هستند. رامین جوادی، آهنگساز این مجموعه است و پیمان معادی نیز حضور کوتاهی در فصل سوم سریال داشت. وست ورلد با اقتباس از محصولی به‌همین نام در سال ۱۹۷۳ به کارگردانی مایکل برایتون طراحی شده است. وست ورلدِ برایتون، روایتی از یک پارک با مختصات غرب وحشی است که ساکنان آن، ربات‌های مهارشده هستند. انسان‌ها درصورت درخواست می‌توانند وارد این پارک شده و به رویا‌های خود رنگ واقعیت بدهند.
 
در این سریال نیز با چیزی شبیه به‌همین توضیح مواجهیم! میهمانان و میزبانان، یعنی ربات‌های کاملا انسان‌نما و انسان‌ها، ادوات دنیای وست‌ورلد را تشکیل داده‌اند. وست ورلد از آن دست آثاری است که به‌دلیل روایت غیرخطی، در زمره درام‌های سخت دسته‌بندی می‌شود. یکی از ترس‌های همیشگی بشر در تعامل با ربات‌ها، خودآگاهی رباتیک است؛ مخصوصا اگر خودآگاهی ناخواسته ربات‌ها به شورش علیه انسان‌ها بینجامد. اتفاقی که ممکن است فرمانروایی انسان روی کره خاکی را با تهدید جدی رو‎به‌رو کند. اتفاقا یکی از دستمایه‌های اصلی در سریال وست ورلد همین است. خودآگاهی ربات‌ها و آنچه بیرون از جغرافیای وست ورلد اتفاق خواهد افتاد. در این سریال هم‌پوشانی‌های محتوایی با اینسپشن کریستوفر نولان نیز به‌چشم می‌خورد.
 
طراحی یک مختصات وهمی و انتقال انسان‌ها به آن فضا اصلی‌ترین شباهت ساخته‌های برادران نولان است. آنچه در وست ورلد می‌گذرد حتی چیزی شبیه به بازی جی‌تی‌ای نیز عنوان می‌شود؛ شما به یک شهر هزارتوی پا می‌گذارید و در آن آزاد به انجام هرکاری هستید؛ اتفاقی که با پیشرفت روزافزون فناوری واقعیت افزوده و عینک‌های واقعیت مجازی، دستیابی به آن در آینده نزدیک دور از ذهن نخواهد بود. وست ورلد بعد از شروع توفانی در فصل اول و ادامه آن در فصل دوم، با انتقاداتی در فصل سوم مواجه شد و یک روند نزولی را رقم زد. با این حال اچ‌بی‌او خبر از تمدید این سریال برای فصل بعدی داده است. قطعا جاناتان نولان با رزومه قابل‌دفاع خود، قادر به نجات وست ورلد و یک پایان هیجان‌انگیز برای آن خواهد بود.

هکر‌ها آشوب به پا می‌کنند
سریال «مســـتر ربــات» (MR. ROBOT) یکی از موفق‌ترین تجربه‌های نمایشی مرتبط با حوزه سایبری است. این دنباله‌دار ۴۵ قسمتی در چهارفصل با نویسندگی و طراحی سم اسماعیل در فاصله سال‌های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ منتشر شد. رامی مالک، کارلی چایکین، مارتین والسترم، پوریتا دوبلدی، استفانی کورنلیوسن و گلوریا روبن گروه بازیگران موفق سریال مستر ربات را تشکیل دادند. این سریال مخصوصا در دو فصل نخست با اقبال گسترده مخطبان و البته منتقدان روبه‌رو شد. یکی از دلایل موفقیت این سریال، گرته‌برداری درست سم اسماعیل از آثار موفق سینما و تلویزیون جهان بود. در مستر ربات به‌وضوح نشانه‌هایی از راننده تاکسی، روانی آمریکایی، پرتقال کوکی، ماتریکس و حتی برکینگ بد به‌چشم می‌خورد.

داستان این سریال، روایت زندگی یک هکر روان‌پریش به نام الیوت است که در یک شرکت امنیت شبکه مشغول به‌کار است. الیوت شب‌ها تبدیل به یک هکرزیرزمینی می‌شود و تغییر ماهیت می‌دهد. او ضد شرکت ای‌کروپ، غول فناوری در جهان سریال، فعالیت می‌کند. الیوت در این مسیر از یک شخص به‌ظاهر بی‌هویت به نام آقای ربات کمک می‌گیرد.

نحوه تعامل کاراکتر‌های خاکستری موجود در این سریال، نمونه‌ای مینیاتوری از مراودات حاکم بر جامعه آمریکاست. در جهان سریال مستر ربات شخصیت‌هایی از اقشار مختلف حضور دارند؛ از هکر، روانشناس و کارمند گرفته تا قاچاقچی مواد مخدر. روابط پشت‌پرده‌ای که در قالب شرکت ای‌کروپ طراحی شده نیز خرده‌نشانه و درعین‌حــال خرده‌کنایه‌هایی است از برداشت سیاسی سم اسماعیل از معادلات قدرت در پس‌پرده آمریکا. در این سریال اشاراتی به ایران، چین و روسیه به‌عنوان رقبای سنتی سایبری آمریکا نیز می‌شود. این سه کشور همواره در مظان اتهام به حمله سایبری علیه آمریکا قرار دارند. در این سریال چینی‌ها با ارتش تاریکی و به‌عنوان بخشی از حمله گروه fsociety ضد شرکت ای‌کروپ حضور دارند. کاراکتر Trenton، هکر مسلمان و ایرانی‌الاصل گروه fsociety سهم ایران در دنیای مستر ربات است. درواقع از این منظر، مستر ربات یک اثر کاملا فراژانری است.

برگ برنده اسماعیل در مستر ربات، انتخاب به‌جای یک روایت غیرخطی است که با اجتناب از به‌کارگیری بیهوده اصطلاحات تخصصی به‌خوبی توانسته مخاطب جهانی را با خود همراه کند. این هوشمندی درکنار نگارش مونولوگ‌های درست و به‌جا، مخصوصا در زمینه مهندسی رفتار در شبکه‌های اجتماعی، مستر ربات را به یک اثر دلچسب تبدیل کرده است. جالب‌تر اینکه در قسمت‌های مرتبط به حملات سایبری و هک، یک تیم خبره فنی همراه نویسنده، صفر تا صد اتفاقات را از منظر علوم کامپیوتر بررسی کرده بودند تا بُعد رئال سریال نیز دچار خدشه نباشد.

تلاش ناکام برای شکار نهنگ آبی
سریال «نهنگ آبی» محصول سال‌های ۹۸-۹۷ به تهیه‌کنندگی سعید ملکان، نویسندگی بهرام توکلی و کارگردانی فریدون جیرانی، نخستین مجموعه نمایشی اختصاصی شبکه فیلیمو لقب گرفت. این سریال در ۳۰ قسمت و با حضور ساعد سهیلی، لیلا حاتمی، ویشکا آسایش، حسین یاری، حمیدرضا آذرنگ، مصطفی زمانی و... به‌سرانجام رسید. نام سریال برگرفته از بازی مرمور نهنگ آبی است. این بازی آنلاین غیرنرم‌افزاری و دستورمحور، سال ۹۶ همزمان با انتشار خبرخودکشی دو دختر جوان در اصفهان بحث‌برانگیز شد.

در چالش نهنگ آبی، کاربر ازطریق تماس‌های ناشناس تشویق به انجام اعمال غالبا خطرناکی می‌شود. جواز ورود کاربر به مرحله بعدی نهنگ آبی، ارسال تصاویر از انجام ماموریت محوله به اوست. در مرحله پایانی نسخه‌ای از این بازی ۵۰ مرحله‌ای، کاربر به خودکشی تشویق می‌شود. اما داستان سریال نهنگ آبی با نگاهی به‌همین شرایط چالش نهنگ آبی، روایت زندگی یک مهندس کامپیوتر درون‌گرا به نام آرمین است. او که به‌همراه پدر بیمارش زندگی می‌کند با تاسیس یک سایت کتاب‌خوانی به تعامل مجازی با کاربران سایت می‌پردازد. آرمین از طریق آشنایی با یکی از کاربران سایت به نام ژاله، دعوت به همکاری در یک هلدینگ بزرگ می‌شود. اختلافات عمیق میان اعضای هیات‌مدیره شرکت، باعث تشکیل یک باند قدرت در مجموعه شده است. در این‌میان آرمین به دستور مروارید (از اعضای هیات‌مدیره) کامپیوتر خالقی که درجناح مخالف باند شرکت قرار دارد را هک می‌کند. با این اقدام آرمین به یکی از اضلاع اصلی بازی تبدیل و حتی مرتکب قتل می‌شود. او که یک فرصت‌طلب بالفطره است با استفاده از ظرفیت دارک‌وب به مهره‌گردان اصلی بازی تبدیل می‌شود و شرایط را مطابق دلخواه خود پیش می‌برد.

اساس ساخت سریال نهنگ آبی و توجه به ژانر سایبری درجایگاه خود قابل تقدیر است. با این‌حال این سریال می‌توانست با یک طراحی قصه‌محور سرنوشت بهتری داشته باشد. متاسفانه شخصیت‌پردازی در نهنگ آبی تا قسمت پایانی به‌خوبی شکل نمی‌گیرد و پلتفرم ناهمگون روایی نیز به گیج‌تر شدن مخاطب انجامیده است. اساسا طراحی سایت کتابخوانی به‌عنوان بستر ورود به دارک‌وب یک انتخاب اشتباه در نهنگ آبی بوده است. دارک‌وب به‌اندازه کافی برای مخاطب ایرانی ناشناخته است و افزودن سایت کتابخوانی به آن مختصات، نه‌تن‌ها بیننده را درگیر نکرده، حتی پس می‌زند. سکانس‌های مربوط به هک ادوات دیجیتالی نیز بسیار دم‌دستی طراحی شده است. شاید اگر یک نویسنده متخصص علوم سایبری درکنار بهرام توکلی قرار می‌گرفت، نهنگ آبی به یک سریال پرمخاطب تبدیل می‌شد، اما آنچه درنهایت به خروجی رسید یک سریال خسته‌کننده بود که می‌توانست به‌جای ۳۰ اپیزود در ۱۶ قسمت نیز به‌سرانجام برسد.
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha