شهید تهرانی مقدم از تأسیس توپخانه تا تولید موشک نقطه‌زن؛
روزی شهید تهرانی مقدم گفت: بهمن ما می‌تونیم کاتیوشا بسازیم؟ گفتم بله به شرطی که یک کاتیوشا داشته باشم. گفت که «یک کاتوشا هم ارزشمند است؛ خرابش نکنی.»
به گزارش «سدید»؛ همزمان با سالگرد شهادت پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، سردار رشید اسلام شهید تهرانی مقدم به میان همکاران و دوستان قدیمی ایشان رفتیم و برای آشنایی بیشتر با فعالیت‌های ایشان با آن‌ها به گفتگو پرداختیم، تلاش‌هایی که امروز علاوه بر اینکه امنیت مرز‌های جمهوری اسلامی ایران را تأمین می‌کند، مظلومین جهان هم چشم امید به آن دارند، تلاش‌هایی با اراده‌های فولادین که ابهت پوشالی ابرقدرت‌های جهان را فرو ریخت، نمونه بی‌نظیر آن موشک‌های حاج حسن بود که پایگاه آمریکایی عین‌الاسد را شخم زدند تا به جهانیان بفهماند که اگر کسی نگاه چپ به این کشور کند، عاقبت این‌چنینی خواهد داشت. به همین دلیل به سراغ یکی از همکاران شهید حسن تهرانی مقدم رفتیم و با او به گفتگو نشستیم.

بهمن نقاش چیره‌دست، یکی از دوستان صمیمی شهید تهرانی مقدم در سال‌های دفاع مقدس است که تا سال‌های متمادی ایشان را همراهی کرد. وی که سازنده اولین کاتیوشای ساخت کشورمان است، شهید تهرانی مقدم را «حسن» خطاب و دلیل آن را هم صمیمیت بیش از اندازه میان خود و این شهید عنوان می‌کند. متن زیر مشرح گفت‌وگو با بهمن چیره‌دست است:

با توجه به اینکه حضرتعالی در دوره‌های مختلف جوانی و میانسالی شهید تهرانی مقدم همراه ایشان بودید در خصوص شخصیت ایشان برای‌مان بگویید و چگونه با یکدیگر آشنا شدید؟
من زندگی شهید تهرانی مقدم را به سه دوره جوانی، پس از جنگ و قبل از شهادت تقسیم می‌کنم. من بیش از ۳۰ سال است که ایشان را می‌شناسم. ایشان ویژ‌گی‌های منحصر به فردی داشت. آشنایی من با ایشان برمی‌گردد به سال‌های دفاع مقدس؛ سال ۱۳۶۰ بود که از تیپ محمد رسول الله (ص) حکمی گرفتم که خدمت شهید تهرانی مقدم بروم. در منطقه‌ای نزدیکی اهواز بود که ایشان به همراه شهید شفیع‌زاده با یک پاترول رسیدند. من به دلیل اینکه شهید شفیع‌زاده هم درشت هیکل‌تر و مسن‌تر از شهید تهرانی مقدم بود، این دو را اشتباه گرفتم. برای همین تمام روی صحبت‌های من –با وجود آنکه دائماً می‌گفتم آقای تهرانی مقدم- به شهید شفیع‌زاده بود. حدود ۳۰ الی ۳۵ دقیقه صحبت کردیم که دیدم شهید تهرانی مقدم یک لبخندی به صورت دارند، آنجا بود که متوجه شدم اشتباه گرفتم. این‌قدر سراسر وجودشان اخلاص بود یک کلمه نگفته بود که تهرانی مقدم منم و همین‌طور به صحبت‌های من گوش می‌داد.

قرار بود در آن سال‌ها چه‌کاری با یکدیگر شروع کنید؟
می‌دانید شهید تهرانی مقدم اولین تأسیس کننده توپخانه سپاه به‌صورت رسمی بود. ایشان با سختی‌های فراوان توپخانه را ایجاد کرد.

در همان سال ۱۳۶۰ بود که رزمندگان جبهه حق علیه باطل پس از عملیات فتح‌المبین تعدادی توپ از عراقی‌ها غنیمت گرفتند به همین دلیل می‌خواستند آن‌ها را فعال کنند؛ چراکه در آن زمان سنگین‌ترین سلاح ما خمپاره ۱۲۰ بود و چندتا کاتیوشا.

این توپ‌ها به دلیل اینکه روسی بودند، نه رزمندگان می‌توانستند با آن‌ها کار کنند و نه ارتشی‌ها، چراکه توپ‌های آن‌ها هم آمریکایی بود و در این زمینه آموزش ندیده بودند.

برای همین به اشکال گوناگون توانستیم این توپ‌ها را فعال کنیم، برخی موضوعات را از سربازان بعثی که دستگیر کرده بودیم، برخی موضوعات دیگر را هم از طریق کتابچه‌هایی که در سنگر بعثی‌ها یافته بودیم، یاد گرفتیم.

جالب است که تمام این نکات را تنها در سه ماه آموزش دیدم و توانستیم در عملیات‌های که به آزادسازی خرمشهر منجر شد، استفاده کنیم.

پس از تأسیس توپخانه چه همکاری با شهید تهرانی مقدم داشتید؟
این توپ‌ها به دلیل شرایط جنگی و استفاده بیش از حد دچار نقص و خرابی می‌شد. برای همین با شهید تهرانی مقدم بر آن شدیم که تیمی را برای تعمیر و نگهداری توپ‌ها جمع کنیم. در هر کدام از این مراحل شهید تهرانی مقدم نیرو‌های مخصوص به خودش را جمع‌آوری می‌کرد. برخی را برای آموزش پیش بچه‌های ارتش می‌فرستاد. برخی دیگر را نیز به اصفهان فرستاد تا تعمیر و نگهداری یاد بگیرند. این کار یک مدیریت فوق العاده نیاز داشت که حسن (شهید تهرانی مقدم) به نحو احسن آن را انجام داد.

* مهد کودک، تبدیل به مرکز توپخانه شد
با وجود آنکه اطلاعات ارتش به درد توپ‌های روسی ما نمی‌خورد، اما ایشان تأکید داشت که در زمینه‌های مختلف باید اطلاعات کسب کرد.

در زمان جنگ مهد کودک پوپک برای شروع کار به مرکز توپخانه تبدیل شده بود. دیدم یک توپ ۱۵۲ روسی در آنجا رها شده، شهید تهرانی مقدم به من گفت می‌توانی این را درست کنی؟ پس از بررسی دیدم یکی از میله‌های آن بریده شده، گفتم بله می‌شود تعمیرش کرد. گفت کی آماده می‌شود؟ گفتم پس فردا. یک روز باید بروم اهواز روز بعد هم جمع می‌کنم. حسن – شهید تهرانی مقدم- خیلی تعجب کرد.

همین کار باعث شد بچه‌های تیپ محمد رسول الله و ... را جمع کردم که مرکز تعمیرات توپخانه راه بیندازیم. از این پس در عملیات‌ها از آتش‌بار هم استفاده می‌کردیم که خیلی در موفقیت عملیات‌ها مؤثر بود.

حسن به دلیل اینکه عرق فنی داشت، هراز چندگاهی هم میان ما می‌آمد و دست به آچار می‌شد. ایشان بسیار عملیاتی بود؛ علاوه بر اینکه فرمانده بود، اما در کنار ما هم حضور داشت.

* ماجرای جلسه شهید تهرانی مقدم با محسن رضایی/ جمع‌آوری تجهیزات از تانک‌های سوخته دشمن
مدتی گذشت که به دلیل کمبود امکانات دو نفری پیش محسن رضایی رفتیم و موضوع را بازگو کردیم، آقا محسن هم گفت که به دلیل محدودیت‌های مالی نمی‌توانم بودجه‌ای برای این موضوع تهیه کنم. وقتی این موضوع را شنیدم، کمی کِسل شدم، چراکه شترسواری دولا دولا نمی‌شود.... در حال بازگشت بودیم که حسن گفت نگران نباش، خدا کریم است و می‌رساند. همین حرف شهید تهرانی مقدم جرقه‌ای در ذهنم روشن کرد و گفتم «این بچه‌هایی که با آتش‌بار‌ها کار می‌کنند به من معرفی کن و چند تا هم تویوتا وانت بده که ابزار‌های مورد نیاز را جور کنم.» بچه‌ها را می‌فرستادم سراغ تانک‌های سوخته و کلی قطعه و ابزار برایمان می‌آورند و با همین ابزار و قطعات مشکلات را رفع کردیم.

شما در آن زمان چه سمتی داشتید؟
من به دستور خود آقای تهرانی مقدم، به معاونت تعمیر و نگهداری کل توپخانه سپاه منصوب شدم. هر توپی در هر کجا که بود تعمیر می‌کردیم. برای همین یک دانه توپ معیوب نداشتیم مگر آنکه منهدم شده بود و نمی‌شد بازسازی کرد. ناگفته نماند حاج حسن علاوه بر پشتیبانی، بعد‌ها هم کلی امکانات برایمان جور کرد. بعد از آن هم یک مرکز تعمیرات به نام امیرالمومنین (ع) در بزرگراه تهران – کرج ایجاد کردیم.

شهید تهرانی مقدم انسان‌شناس بود، یعنی با هر فردی به همان شکلی که می‌دانست برخورد می‌کرد. بسیار انعطاف‌پذیر بود و می‌دانست هرکسی چه قابلیت‌هایی دارد و بر اساس این قابلیت‌ها از آن‌ها توقع داشت و کار می‌سپرد.

* ماجرای ساخت اولین کاتیوشای ایرانی
یک روزی شهید تهرانی مقدم گفت: بهمن ما می‌تونیم کاتیوشا بسازیم؟ گفتم بله به شرطی که یک عدد کاتیوشا داشته باشم. ایشان گفت: «یک کاتوشا هم ارزشمند است؛ خرابش نکنی.»

به دستور خود شهید تهرانی کاتیوشا در اختیار ما قرار گرفت و آن را دمونتاژ و قطعه قطعه کردیم. با یکسری از تغییرات توانستیم یک کاتیوشای دیگر ایجاد کنیم. مثلاً لوله‌هایی که روس‌ها و چینی‌ها می‌زدند در برابر شلیک‌های زیاد مقاومت آن‌چنانی نداشتند، اما ما توانستم مقاومت آن‌ها را دو چندان کنیم.

این اتفاق هم به این دلیل بود که ما از روش تولید آن‌ها هیچ اطلاعی نداشتیم و براساس تفکرات خودمان آن را ساختیم. در یکی از سفر‌ها به رومانی رفتم و قرار بود از آنجا اطلاعات به دست بیاورم که متأسفانه به ما هیچ اطلاعاتی در زمینه کاتیوشا ندادند.

برای همین توانستیم برای خودمان روش تولید ابداع کنیم. ناگفته نماند که وقتی سازنده این کشور‌ها کاتیوشای ما را دیدند متوجه کاستی‌های خود شدند چرا که روش تولید ما بسیار کارآمدتر و مدرن‌تر بود.

پس از آنکه این کاتیوشا مراحل نهایی خود را طی کرد حسن از ما خواست که آن را به مجموعه حبیب - مجموعه‌ای بود که خمپاره و صنایع نظامی تولید می‌کرد – بدهیم که پس از مدتی به تولید انبوه رسید.

* جرقه ساخت موشک؛ از کار‌های خدماتی تا پوشش اطلاعاتی
پس از آنکه جنگ شهر‌ها شروع شد ماجرای موشکی را با حاج حسن آغاز کردیم. یکسری از افراد برای آموزش بیشتر به سوریه اعزام شدند (در سال‌های ۶۵ و ۶۶) شهید تهرانی مقدم اجازه نداد که من در این سفر حضور داشته باشم، چرا که یکی از مقدمه‌های ارسال موشک موضوع هواشناسی است که ایشان من را برای آموزش هواشناسی به فرودگاه مهرآباد معرفی کردند.

اولین سری موشک‌ها توسط لیبی وارد کشورمان شد، کل بچه‌ها که هر کدام از آن‌ها در حال حاضر فرمانده و نخبه علمی‌اند خدمتگزار این لیبیایی‌ها شده بودند، البته این یک پوشش بود که بتوانیم به فناوری‌های این موشک‌ها دست پیدا کنیم، آن‌ها فکر می‌کردند این افراد آدم‌های معمولی‌اند و به سادگی کار‌های خود را انجام می‌دادند، اما بچه‌های ما برای اینکه از آن‌ها اطلاعات بگیرند به شکل نیرو‌های خدماتی درآمدند. همه این‌ها براساس تفکر خود شهید طهرانی‌مقدم بود. پس از مدتی لیبیایی‌ها تصمیم گرفتند که ایران را ترک کنند و موشکی را پرتاب نکنند.

موشک‌ها در خاک کشورمان بود، اما نمی‌دانستیم چگونه این‌ها را پرتاب کنیم. ما حدود ۳۸ نفر بودیم در حالی که پرتاب یک موشک حداقل ۹۰ پرسنل نیاز دارد.

لیبیایی‌ها برخی از قطعات را از روی سکو برداشته بودند و دیگر عملیاتی نبود؛ مجبور بودیم خودمان آن را تولید کنیم. برخی از نخبه‌ها در مجموعه شهید همت جمع شده بودند و زحمت تولید برخی از قطعات را کشیدند. البته کل موشک در مجموعه‌های مختلف تقسیم شد مثل هدایت و کنترل، سرجنگی، موتور، بدنه، سوخت و... که روی آن‌ها کار و مهندسی معکوس کنند.

* بهزاد نبوی باور نمی‌کرد که سکوی پرتاب ساختیم/ سکوی پرتاب داشتیم؛ اما موشک نه
حسن قبول کرده بود که تجهیزات زمینی را راه‌اندازی کنیم. تجهیزات زمینی شامل ۹ تا خودرو بود که مهم‌ترین آن سکو بود و غیرتخصصی آن هم کابین فرماندهی و ... بود.

اولین کاری که با همت همه بچه‌ها کردیم ساخت سکوی پرتاب بود و به نمایشگاه بین‌المللی بردیم. در این نمایشگاه بهزاد نبوی وزیر صنایع سنگین، حضور پیدا کرد و باور نمی‌کرد که چنین چیزی را ساخته باشیم و می‌گفت سکو‌های روسی را رنگ کردید و اینجا قرار دادید که من به او گفتم این ساخت خودمان است و گفت تا زمانی که خودم نبینم آن را قبول نمی‌کنم. حتی وزیر هم باور نمی‌کرد که چه کاری انجام داده‌ایم.

بعد از آن اطلاعات بسیار خوبی از سکو‌های پرتاب داشتیم و همین امر موضوع ما را روی روال عادی انداخت هرچند با سختی و مشکلات فراوان مواجه بودیم اولین سکو را ساخته بودیم، اما موشکی تولید نشده بود برای همین همه قول دادند که ظرف یکسال آن را تهیه کنند هر شخصی قسمتی از موشک را برعهده گرفت که من گفتم حداقل دو سال طول می‌کشد، بتوانیم آن را تولید کنیم و زودتر از آن کسی قول ندهد. زیرا امکانات کمی داشتیم.

* هم در عملیات با بعثی‌ها و هم عملیات در ساخت موشک
در این زمان شهید تهرانی مقدم خودش لیسانس گرفته بود و در ساخت و تولید مشارکت داشت البته تمام بچه‌هایی که در عملیات بودند در ساخت و تولید هم فعال بودند چرا که در ساخت و تولید دقت‌ها و نقطه‌نظرات بسیار مهم بود و آن‌ها این توضیحات را به زیر مجموعه می‌دادند.

این موضوع را هم بگویم که این بچه‌ها در زمان عملیات با توجه به اینکه در سال‌های دفاع مقدس بود شرکت می‌کردند و همزمان بر سر پروژه نیز کار می‌کردند که همه این موضوع با مدیریت حسن برگزار می‌شد چرا که او یک مدیر زبده بود و می‌توانست همه این موارد را کنترل کند.

در این دوران من با حسن در یک کوچه زندگی می‌کردیم یعنی هم بچه‌محل بودیم و هم همکار و در عملیات‌ها هم کنار همدیگر بودیم.

موشک‌سازی چگونه پیشرفت کرد؟
پس از جنگ نیاز داشتیم در زمینه سوخت جامد کار کنیم برای همین سکوی سوخت جامد ساختیم مثل نازعات، زلزال و غیره. موشک‌هایی که ساخته شده بود نقطه‌زن نبودند. بلکه موشکی بود که پرتاب می‌شد و پس از اصابت، تخریب داشت. یعنی یک چیزی بود که پرواز می‌کرد و در موقعیت خودش پایین می‌آمد مثل گلوله توپ. یعنی احتمال داشت ۵۰ متر یا ۱۰۰ متر این‌طرف و آن طرف بخورد.

* دستور و تشویق مقام معظم رهبری برای موشک‌سازی
همین موضوع باعث شده بود که دشمن از ما بترسد، اما پس از جنگ نیاز داشتیم که موشک‌های با اختلاف کم و نقطه‌زن داشته باشیم. برای همین روی دقت‌ها برنامه‌ریزی کردیم و طبق دستور حضرت آقای شهید تهرانی مقدم به این موضوع پرداخت. مقام معظم رهبری هم وقتی فعالیت این جوانان مستعد را می‌دید آن‌ها را تشویق کرد که چنین فعالیتی شکل گرفت. همین امر بود که باعث شد شهید تهرانی مقدم لقب پدر موشکی بگیرد و کشورمان در حال حاضر به قطب موشکی تبدیل شود.

اگر خاطره‌ای از شهید تهرانی مقدم دارید بفرمایید.
خاطره که فراوان است، اما آنچه که الان به خاطر دارم این است که بین سال ۶۲ و ۶۳ بود روزی حسن من را صدا کرد که آقای مهندس روستایی که توسط وزارت سپاه معرفی شده بود، می‌خواهد برد گلوله‌ها را زیاد کند، برای همین با او همکاری کنید.

من به دلیل اینکه روی گلوله‌ها مطالعه داشتم، به شهید تهرانی مقدم گفتم که این کار شدنی نیست، ولی، چون شما دستور می‌دهی، امکانات را در اختیار آن‌ها قرار دادم. امکاناتی مثل دستگاه تراشکاری و تعدادی گلوله را خدمت آقای مهندس روستایی قرار دادیم و ایشان وزن گلوله‌ها را کم کرد که متأسفانه وضعیت بالستیک آن به هم خورد و من هم به او گفتم که نمی‌شود. زمانی که این گلوله‌ها پرتاب شد، روی هوا فِر می‌خورد و نمی‌دانستیم کجا اصابت می‌کند که پس از کلی بحث به او فهماندیم که این کار شدنی نیست. «وقتی این ماجرا تمام شد حاج حسن به ما گفت دیدید سختی کار را. یه سری اتفاقات می‌افتد که دست ما نیست.»
 
انتهای پیام/
ارسال نظر
captcha