به گزارش «سدید»؛ سریال خانه امن این شبها از شبکه اول سیما درحال پخش است. مجموعهای با فضای پلیسی امنیتی با محوریت موضوع داعش که تکنیک به کار رفته در کارگردانی آن آثار موسوم به جیمز باند و مأمور ۰۰۷ را تداعی میکند. تولید آثار پلیسی و امنیتی در تاریخ سینما در دوره موسوم به جنگ سرد در امریکا به شدت رو به افزایش گذاشت و قهرمانهایی، چون رمبو و راکی و بعدتر استیون سیگال و فرانکی (جان کلودیو وان دم) از دل این رویکرد سینمایی بیرون آمدند.
آدم آهنیهای رویین تن!
این سبک فیلمسازی پس از جنگ سرد و فروپاشی نظام شوروی با فروکش کردن نبرد رسانهای میان دو ابرقدرت شرق و غرب دچار تغییر فاز در محتوا شد و با تولید آثار اسلام هراسانه ادامه یافت. جیمز کامرون، فیلمساز صاحب سبک هالیوود مهمترین فیلم را با این رویکرد و در این سبک تولید کرد. دروغهای حقیقی جزو اولین فیلمهایی بود که در آن مسلمانان موجوداتی خشن و تروریست ترسیم میشدند. کامرون به عنوان فیلمسازی مهم در اواخر دهه نود میلادی که ترمیناتور او اتفاق مهمی در سینما بود، اقدام به ساخت فیلمی کاملاً همسو با نظریه برخورد تمدنها کرد که رد پای صهیونیسم در آن مشهود بود.
۱۱ سپتامبر عرصه و فضایی مضاعف برای تولید آثار اکشن اسلام هراسانه مهیا کرد و موجی از این آثار روانه تولید و اکران شد، اما همه این آثار یک نقطه اشتراک داشتند و آن این بود که به لحاظ فرم ساختاری در فیلمنامه و کارگردانی از نوعی سری دوزی سینمایی در قالب یک چارچوب یا الگوی تعریف شده حکایت میکردند. آثاری به شدت شبیه به هم که در نوع خوش ساختتر آن یک قهرمان هم وجود داشت و در قالب سطحیتر آن از قهرمان خبری نبود و همه تلاش فیلمساز این بود که از مسلمانان در قالب یک فیلم اکشن تروریستهایی خطرناک ارائه بدهد. تقریباً یک دهه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر این سری فیلمها نیز در هالیوود رو به افول نهاد و دیگر رغبتی برای ساخت آنها وجود نداشت.
در ایران، اما دو سال پیش سعید ملکان با الگوبرداری از همان سبک و سیاق سینمایی فیلم روز صفر را ساخت. اثری اکشن که به طور کامل کپی دست چندم و سطحی از همان سبک و سیاق در فیملسازی بود. یک جیمز باند نچسب و تهی از شخصیتپردازی که عبدالمالک ریگی را در آسمان ایران با زرنگبازیهای پلیسی دستگیر میکرد.
فیلمساز و عوامل فیلم اصلاً به این فکر نکرده بودند که انگلیسیها جیمز باند را از روی تخیل ساختهاند و هیچکدام از زرنگبازیهای این کاراکتر و کاراکترهای شبهه قهرمان مثل رمبو و راکی که یک تنه به یک پادگان نظامی نفوذ میکردند و همه چیز را از کار میانداختند و دست آخر مانند یک رویینتن از دل دود و آتش بیرون میآمدند، از روی واقعیت ساخته نشده بود. سازندگان روز صفر به این فکر نکردهبودند که اگر تروریست خطرناکی، چون ریگی در آسمان دستگیر میشود و قرار است از روی آن فیلمی ساخته شود، باید مبتنی بر یک ارزش افزوده مفهومی باشد وگرنه اصل ماجرا را که همه میدانند. مثال دیگرش این است که فیلمسازی بخواهد حول موضوع شخصیتی، چون سردار سلیمانی فیلم بسازد. آیا پیش از دست به کار شدن برای ساخت چنین اثری فیلمساز نباید به این سؤال مهم پاسخ دهد که قرار است درباره شخصیت اسطورهای، چون قاسم سلیمانی چه ارزش افزودهای ارائه بدهد؟
فقدان معنا و روح ایرانی
اینکه داعش جانوران بیرحمی بودند و ایرانیها در مقابله با این گروهک وحشی کار دشواری در پیش داشتند را که همه میدانند و آوازه قهرمانیهای قاسم سلیمانی در نبرد با داعش را پیش از آنکه سینما و رسانههای کمرمق جمهوری اسلامی بتوانند، ترسیم کنند به شکلی رازگونه و معجزه وار به گوش تمام مردم ایران و خاورمیانه رسیده بود. وقتی دلاوریها و شگردهای نظامی رزمندگان ایرانی نسبتی با دروغ پردازیهای هالیوودی ندارد، پس شیوه نمایش و روایت آن نیز به طور طبیعی باید متفاوت باشد.
مگر میشود مأمور امنیتی ایرانی دقیقاً در رفتار و گفتار و شخصیت پردازی همان رمبوی امریکایی باشد؟ در سریالی که مدام نام قاسم سلیمانی و نیروهای او بر زبان میآید به طور عادی انتظار میرود دستکم به همان نسبت روح و منش او نیز قدری در فضا و شخصیتپردازی افراد خود را نشان بدهد. قطعاً هدف سازندگان سریال خانه امن صرفاً سرگرم کردن مخاطب ایرانی نبودهاست. یک سریال وقتی میتواند موفق باشد که مخاطب درگیر شخصیتپردازی دقیق و غیر کلیشهای آن شود.
خانه امن، اما تهی از این مؤلفههاست و اثری به شدت تکنیک زده است که مانند برخی از آثار هالیوودی دچار غلبه تکنولوژی شده است. ما با فیلمبرداری، تدوین و کارگردانی کار شده و متمرکز مواجهیم، اما سریال گویی از فقدان معنا و روح رنج میبرد. مأموران امنیتی صرفاً آدمآهنیهایی هستند که خوب اسلحه در دست میگیرند. خوب تمرین کردهاند و خیلی خوب رد دشمن نفوذی را میزنند، اما اینکه دشمن خارجی همانند آنچه در سریال خانه امن تصویر شده با یک ماشین از راه مرز وارد میشود اگرچه غیرقابل انکار است، اما کلیشهایترین نگاه به موضوع نفوذ است.
متوقف در تکنیک!
سریالسازی در قالب پلیسی و امنیتی اگر قرار باشد در حد و اندازه کپیبرداری تکنیکی از آثار هالیوودی متوقف بماند، آوردهای برای مخاطب ایرانی نخواهد داشت. یادمان باشد حتی ابراهیم حاتمیکیا که در فیلم به وقت شام تجربه تکنیکی نسبتاً موفقی را از سر گذراند به دلیل تسلط بر دیالوگ نویسی دستکم چند سکانس سینمایی ارائه داد که فیلمش را تا حدی از سلطه بیمحابای تکنیک مهار کرد و روحی در کالبد آن دمید، اما وقتی کارگردانهای ما سطح خود را در حد یک تکنسین پایین میآورند و همه تمرکزشان را روی درآوردن صحنههای مثلاً آنچنانی اکشن وار محدود میکنند، بیش از همه به سوژههای بزرگی لطمه میزنند که روی آن دست گذاشتهاند. ایکاش فیلمهای پلیسی ما درباره سوژهها و موضوعات انتزاعیتری ساخته میشد و در آنها اشارهای به مصادیق چه در مورد وقایعی، چون دستگیری ریگی و چه درباره شخصیتهایی، چون شهید سلیمانی نمیشد.
انتهای پیام/