به گزارش «سدید»؛ فراموشی نقیض ذکر و توجه است؛ یعنی آدمی اگر چیزی را میدانست، سپس در اثر عواملی آن را فراموش کرد، گرفتار فراموشی شده است. البته گاه واژه فراموشی به معنای ترک کردن چیزی با علم و آگاهی است، ولی این معنای حقیقی واژه فراموشی، نیست، بلکه کاربردی مجازی است؛ زیرا وقتی کسی چیزی را فراموش کرد، آن چیز را ترک میکند و انجام نمیدهد؛ بنابراین، وقتی از روی علم و ذکر و توجه، باز کاری را ترک میکند، میگویند فراموش کرد؛ یعنی به عمد و آگاهی و علم آن را ترک کرد.
براساس آموزههای قرآن، فراموشی و فراموشکاری نسبت به تکالیف و وظایف، کاری بس نادرست است و انسان میبایست همواره خدا و قیامت را به یاد داشته باشد و تکالیف الهی خویش را نسبت به آن انجام دهد و هرگز عاملی، چون شیطان یا مشغولیت به دنیا نباید موجب شود تا به خدا و قیامت و تکلیف گرفتار فراموشی شود؛ زیرا چنین فراموشی مذموم است؛ البته انسان در زندگی دنیوی لازم است تا نسبت به برخی از چیزها گرفتار فراموشی شود؛ زیرا اگر فراموشی دردها و مصیبتها نباشد، هرگز روی آرامش را نمیبیند.
به هر حال، برخی از مصادیق فراموشی، از امور طبیعی و ممدوح است؛ در حالی که برخی دیگر نه تنها مذموم بلکه گناهی بس بزرگ است که انسان میبایست به خود اجازه ندهد تا حتی گرفتار فراموشیای شود که مبادی آن را به اختیار فراهم کرده است. در نوشتار حاضر نویسنده درباره مفهوم فراموشی، علل و اسباب فراموشی سخن گفته و به برخی فراموشیهای هلاککننده و زیانبخش اشاره کرده است.
معنا و مفهوم فراموشی
واژه عربی نسیان به معنی فراموشی از ماده «نسی» است. واژه فراموشى در فارسی، معادل واژه فراموشی در عربى، به معناى از یادرفتگى (لغت نامه، ج. ۱۰، ص. ۱۵۰۱۵، «فراموشى») در حقیقت از یاد بردن و غفلت انسان از چیزى است که قبلا در ذهن بوده و آن را به یاد داشته است. (کتاب العین، فراهیدی، ج۷، ص. ۳۰۴) طبق این معنا، فراموشی ضد ذکر و حفظ است. (لسانالعرب، ابن منظور، ج. ۱۵، ص. ۳۲۲)
برای واژه عربی فراموشی چند معنای مجازی، چون «بی اعتنائی» و «ترک کردن» (اساسالبلاغه، زمخشری، ص. ۶۳۱) بیان شده به طوری که در کلام عرب استعمال فراموشی در معنای ترک کردن شایع است. (تفسیر التحریر والتنویر، ابن عاشور، ج. ۶، ص. ۹۷.) علامه طباطبایی بر این باور است که واژه فراموشی در اصطلاح قرآنی غالباً به معنای بیاعتنایی به خدا و اوامر او اطلاق میشود. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص. ۸۹)
در قرآن کریم واژه نسیان ۴۵ بار بااشکال مختلف بکار رفته که ۳۷ مورد آن درباره انسان است.
عوامل و اسباب فراموشی از نظر قرآن
از نظر قرآن فراموشی گاهى به صورت طبیعى است، همانند فراموشی موسی (ع) و همراهش که خدا میفرماید: «نسیا حوتهما» (کهف، آیه ۶۱)؛ و گاهى بر اثر اعراض و توجه واشتغال به امور مادى و دنیایى است که انسان را از وظیفهاى که خداوند به آن یادآور شده بود باز مى دارد، چنانکه در قرآن آمده است: «پس از آن اعراض کرد و آنچه را پیش فرستاده را فراموش نمود» (کهف، آیه ۵۷)
فراموشی که بر اساس عدم اهتمام به امر مهمی، چون آخرت بااشتغال به امور مادی و دنیوی پدید میآید، فراموشی مذموم است. (التحقیق، مصطفوی، ج. ۱۲، ص. ۱۱۴ - ۱۱۵، «نسى»).
اما آنچه در قرآن نسبت به عوامل و اسباب فراموشی بیان شده است، شامل اسباب مستقیم و اسباب غیر مستقیم است؛ به این معنا که دستهای از آنها عوامل مؤثر در فراموشی و دسته دیگر امور بسترساز فراموشی هستند؛ این دسته در واقع خود عامل فراموشی نیست؛ بلکه تنها زمینه و شرایط را برای فراموشی مهیا میکند.
اما با دقت در آیات قرآن میتوان گفت که اسباب و عوامل مستقیم و غیر مستقیم فراموشی میتواند موارد زیر باشد:
۱. فراموشی طبیعی: این فراموشی در اختیار انسان نیست؛ زیرا انسان چه بخواهد یا نخواهد گرفتار نوعی از فراموشی است و هر چه تلاش کند این گونه نیست که همه چیزهایی را که یاد میگیرد و در ذهن دارد همواره به خاطر داشته باشد.
خدا میفرماید که پیری یکی از عواملی است که انسان را گرفتار فراموشی طبیعی میکند، به طوری که دانستهها به نادانسته تبدیل میشود و عالم پس از مدتی به جاهل تغییر ماهیت میدهد. (نحل، آیه ۷۰؛ حج، آیه ۵۰) البته عوامل دیگری نیز میتواند در این فراموشی طبیعی نقش داشته باشد؛ زیرا ذهن انسان به گونهای است که مطالب مهم از نظر شخص را حفظ و مابقی را پس از مدتی در بایگانی کوتاه مدت سپس در بلندمدت قرار میدهد به طوری که گاه اصولا چیزی از آن را به یاد و خاطر نخواهد آورد.
طبق بیان نورانی پیامبر اسلام) صلی الله علیه و آله (در «حدیث رفع» آثار این نوع فراموشی از انسان برداشته شده و شخص بر آن مؤاخذه نمیشود: امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده که ایشان فرموده است: «رفع عن امتی تسعهًْ: الخطأ و النسیان، و ما اکرهوا علیه، و ما لا یطیقون، و ما لا یعلمون، و ما اضطروا الیه، و الحسد، و الطیرهًْ و التفکر فی الوسوسهًْ فی الخلق ما لم ینطق بشفهًْ؛ از نه چیز از امت من رفع قلم شده و آنان بدان مواخذه نمیشوند؛ خطا و فراموشی، و آنچه را که بدان مجبور میشوند، وآنچه توان انجامش را ندارند، و آنچه را ندانند و آنچه به اضطرار و ناچار تن دهند و حسد و طیره (فال بد)، و اندیشیدن در وسوسه در آفرینش تا وقتی که آن را به زبان نیاورند» (وسائل الشیعه، ج. ۱۵، ص. ۳۶۹؛ توحید، صدوق، ص. ۳۵۳؛ خصال، صدوق، ج. ۲، ص. ۴۱۷؛ بحار الانوار، ج. ۲، ص. ۲۸۰؛ کافی، کلینی، ج. ۲، باب رفع عن الامه)
۲. شیطان: از نظر قرآن نوعی از فراموشی به سبب شیطنت شیطان رخ میدهد؛ زیرا شیطان در ذهن انسان میتواند تاثیرگذار باشد و او را به اموری توجه دهد که موجب فراموشی امری مهم میشود. (انعام، آیه ۶۸؛ کهف، آیات ۶۲ و ۶۳؛ مجادله، آیه ۱۹) در حقیقت شیطان تلاش میکند که تا ذکر الله را به فراموشی از یاد او تبدیل کند و این گونه مردم را به حزب شیطان بکشاند. (مجادله، آیه ۱۹)
بنابراین، از آنجا که چنین دشمنی از مسیر ناشناختهای برای انسان برای تصرفاتی این چنینی وارد میشود، لازم است تا انسان به خدا از شرور شیطان و شطینتهایش پناه برد و معاذالله و اعوذ بالله بگوید یکی از نیایشهایی که خدا به مردم آموخته این است که از خدا بخواهیم نسبت به ما در این موارد گذشت و عفو داشته و ما را بدان مواخذه نکند.
از همین رو از خدا در این موارد میخواهیم که خطاها و فراموشیهایی که ما تلاش کردیم که خطاکار نباشیم یا نسبت به واجبی فراموشی نداشته باشیم، ولی شیطان موجب فراموشی و خطاکاری ما شد، از چنین فراموشی و خطای ما در گذر: ربَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا (بقره، آیه ۲۸۶)
اصولاً سلاح شیطان برای گمراه کردن و وادارکردن مردم به فراموشی از یاد خداوند و به طور کلی فراموش کردن خیر و مصلحت بندگان، همان نفوذ و تأثیر او در وجود انسانها از طریق انگیزه و شهوات خودشان است و این یک نقطه ضعف در سرشت بشر بشمار میرود و ناشی از علاقه طبیعی انسان به اِشباع انگیزهها و رسیدن به لذایذ دنیوی است. شیطان از همین طریق بر همه مسلط میشود؛ یعنی ابتدا خواستههای مختلفی را در وجود بشر میانگیزد و بعد به دنبال آن کشانده و در نتیجه از یاد خدا بازمی دارد.
۳. فراموشی در اثر سوء اختیار: گاه انسان به سبب اموری، چون رفاه زدگی (فرقان، آیه ۱۸؛ زمر، آیه ۸) از یاد خدا غافل میشود. چنین فراموشی هر چند اضطراری است، ولی دارای مبادی اختیاری است. از همینرو شخص به سبب فراموشی یعنی عدم اهتمام به امری بازخواست میشود؛ زیرا در اثر سوء اختیار گرفتار فراموشی شده است.
در حقیقت این نوع فراموشی در اثر عدم اعتناء به اموری حاصل میشود که انسان را از وظیفه خود باز میدارد. قرآن میفرماید: قرآن میفرماید. هنگامى که انسان را زیانى رسد، پروردگار خود را مىخواند و بسوى او باز مىگردد؛ اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلاً خدا را میخواند، از یاد مىبرد. (زمر، آیه ۸)
از نظر قرآن، زیاد بودن نعمتهای مادی و غرق شدن در آن، زمینهساز برای فراموشی است، چنانکه خدا میفرماید: در پاسخ مىگویند: منزّهى تو! براى ما شایسته نبود که غیر از تو اولیایى برگزینیم، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودى تا اینکه به جاى شکر نعمت، یاد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند. (فرقان، آیه ۱۸؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص. ۱۹۱)
در این آیه آمده است که مشرکان به جاى اینکه رازق این نعمتها را بشناسند و به شکر و طاعتش پردازند، در گرداب غفلت و غرور فرو رفتند، خدا و روز قیامت را به دست فراموشى سپردند؛ بنابراین زندگى مرفه براى جمعیتى کم ظرفیت و سست ایمان، غرورآفرین است؛ چرا که وقتى به نعمت فراوان برسند، خود را گم کرده و خدا را فراموش کنند، حتى گاه فرعونوار کوس «انا ربکم الاعلی» مىزنند! و از سویى دیگر دنبال آزادی مطلق بوده و هیچ محدودیتى در کامجویى از لذائذ دنیوی ندارند و تمام قید و بندهایى که از قبیل: حلال، حرام، مشروع و نامشروع آنها را از رسیدن به اهدافشان منع میکند، کنار گذاشته و نمىخواهند در برابر قوانین و مقررات دینى سر تعظیم فرود آورند و روز حساب و جزا را بپذیرند. (قیامت، آیات ۱ تا ۵) ضمنا در آیه شریفه بر مرفه بودن زندگى نیاکان آنها نیز تکیه شده؛ زیرا هنگامى که انسان از کودکى در ناز و نعمت پرورش بیابد، طبیعى است که میان خود و دیگران جدایى و امتیاز میبیند و به آسانى حاضر نیست که منافع مادى و زندگى مرفه خود را از دست بدهد. اینگونه است که گرفتار نخوت و تکبر شده و گرفتار خدا فراموشی میشود. (نگاه کنید: تفسیر نمونه، ج۱۵، ص. ۴۶) این افراد ممکن است که خود در آغاز سوء اختیاری نداشته باشند، ولی در فرآیندی به شرایطی میرسند که با سوء اختیار، خدا را فراموش میکنند و یاد آن جایگزین ثروت و شهوت و فسق و فجور دنیوی میشود.
همچنین گاه شخص دیگران را به اموری سفارش میکند که بهنظر با اهمیت است؛ ولی وقتی به خودش میرسد آن را نایده میگیرد و به دست فراموشی میسپارد؛ این نوع رویه از نظر قرآن، غیرعقلانی است؛ زیرا اگر چیزی اهمیت دارد تا جایی که دیگران را بدان سفارش میکنید، پس چرا خودتان آن را، به دست فراموشی میسپارید. (بقره، آیه ۴۴)
اگر فراموشی، طبیعی باشد، انسان معذور بوده و عقاب کردن چنین شخصی درست نیست؛ اما اگر فراموشی در اثر سوء اختیار و از روی عمد باشد، انسان معذور نیست و خداوند در قبال این فراموشی او را عقاب خواهد کرد؛ چرا که چنین شخصی با اختیار خودش مقدمات فراموشی را فراهم و به عمد اوامر خدا را ترک کرده است. (المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص. ۸۰۳)
به سخن دیگر، انسانی که گرفتار فراموشی طبیعی است بهعنوان مضطر هرگز مواخذه نمیشود؛ اما نسبت به خطا و فراموشیای که خودمان در آن نقش داشتیم، شکی نیست که مواخذه و مجازات الهی و قانونی به دنبال خواهد بود؛ چون چنین فراموشی را خودمان به سبب کمتوجهی یا بیتوجهی یا فسق و بیعقلی بهوجود آوردهایم. پس میبایست پاسخگوی فراموشی خودمان باشیم؛ بنابراین خدا از این اضطرارهایی که دارای مبادی اختیاری است، مواخذه کرده و برای فراموشکار مجازات و کیفری در نظر گرفته است.
فراموشیهای زیانبار از نظر قرآن
چنانکه بیان شد خداوند در قرآن انسان را بهخاطر فراموش کردن برخی مسائل مذمّت کرده است؛ زیرا همان طوری که عوامل و اسباب فراموشی میتواند مختلف باشد، تأثیرات آن در زندگی دنیوی و اخروی انسان نیز گوناگون است. برخی از این فراموشیها انسان را به ورطه سقوط میکشاند؛ زیرا کسی که نسبت به مسائلی، چون خدا و احکام و معاد گرفتار فراموشی میشود در حقیقت نشان میدهد که برایش این امور در درجه اهمیت بالا نیست؛ وگرنه آنچنان بدان اهتمام و توجه و التفات داشت که هرگز گرفتار فراموشی نمیشد، مگر آنکه عوامل طبیعی، چون پیری او را بدان مبتلا کرده باشد که در این صورت مواخذه و مجازاتی نیست.
امور بسیار مهم و اساسی که بشر باید در زندگی بدان توجه داشته و همواره با ذکر و تکرار آن را به یاد بیاورد تا گرفتار فراموشی نسبت به آن نشود، اموری است که برخی از مهمترین آنها از نگاه قرآن عبارتند از:
۱. فراموش کردن خدا: فراموشی خداوند از ناحیه انسانها و غفلت از یاد او، در آیات متعددی بیان شده که بدترین نوع فراموشی بوده و به این میزان نیز اثرات مخربی دارد. (التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج۱۲، ص. ۱۱۵) منافقان به سبب اینکه اسلام برای آنان تنها ابزاری برای صیانت از فشار سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه است، گرفتار فراموشی حتی نسبت به خدا هستند.
قرآن در مورد فراموشی منافقان میفرماید:مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آنها امر به منکر و نهى از معروف مىکنند و دستهایشان را از انفاق و بخشش مىبندند؛ خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را فراموش کرد و رحمتش را از آنها قطع نمود؛ بیقین، منافقان همان فاسقانند! (توبه، آیه ۶۷) اموری، چون امر به منکر، نهى از معروف و عدم انفاق در راه خدا در حقیقت اعراض کردن از یاد خدا و فراموشی اوست.
از این امر دانسته میشود که ذکر الله تنها در بیان قولی یا به یاد داشتن اسماء الله نیست، بلکه حقیقت یاد خدا را میبایست در رفتارها و کردارهای خودمان بیابیم؛ زیرا ممکن است کسی در تمام شبانهروز، الله الله بگوید، ولی هیچ کاری که بیانگر باور و اعتقاد عملی به آن است، انجام ندهد.
اینکه خدا در قرآن میفرماید: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» بیانگر آن است که حقیقت ذکرالله را میبایست در اعمال شخص همچون امر به معروف و نهى از منکر و انفاق در راه خدا دید؛ زیرا اینها همان ذکرالله و یاد خدا به معنای حقیقی است نه نام خدا را لقلقله زبان کردن. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص. ۳۳۶.)
پس کسی که به ظاهر یاد خدا میکند، ولی در عمل بر خلاف آن گام بر میدارد، یعنی روش و رویه منافقان را دارد، چنین شخصی در حقیقت گرفتار فراموشی ذکر الله است و همین فراموشی موجب میشود تا خدا نیز آنان را فراموش کند. خدا در جایی دیگر به مسلمانان هشدار میدهد و میفرماید: و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند! (حشر، آیه ۱۹)
منظور از فراموشکاران در این آیه کسانی هستند که خدا را از روی عقیده و عمق جان یاد ننموده و حضور خداوند را در زندگی احساس نکردند تا تمام جهتگیری آنان به سوی خدا باشد و در مسیر طاعت او قرار گیرند؛ بلکه از حقیقت یاد او غافل مانده و در آرزوها، لذات دنیوی، هواهای نفسانی و افعال لهو و لعب غرق شده و در زندگی از مسیر استقامت انحراف پیدا کردهاند.
در حقیقت، رفتارهای خلاف ذکر الله در زندگی که شامل دلبستگی به دنیا است، آنان را به معنای حقیقی از شمار ذکران الهی بیرون برده و در جرگه غافلان از ذکر الله قرار داده است. چنین اشخاصی، چون خدا را در زندگی فراموش کردهاند، به معنای دقیق کلمه خودشان را فراموش کردهاند؛ زیرا حقیقت هر انسانی چیزی جز تجلیات خدا در ذات نیست؛ پس کسی که خدا را در آینه قلب ندارد و نمیبیند، در حقیقت خود را فراموش کرده است؛ زیرا حقیقت هر کسی همان ظهور تجلیات الهی است. این فراموشی خدا چیزی جز فراموشی خود نیست؛ چنانکه ذکر الله چیزی جز ذکر خود نیست؛ کسی که از خدا بیگانه شده دچار از خودبیگانگی است. (نگاه کنید: تفسیر من وحی القرآن، ج۲۲، ص. ۱۳۲) از نظر قرآن اموری که بستر ساز فراموشی انسان از خدا میشود اموری، چون شیطان (مجادله، آیه ۱۹).
رفاه زدگی و نعمت و امکانات بسیار زیاد (فرقان، آیه ۱۸؛ زمر، آیه ۸) و تمسخر مومنان است. (مومنون، آیات ۱۰۹ و ۱۱۰)
۲. فراموش کردن آخرت: حقیقت انسان گرایش به آخرت دارد؛ زیرا کمال مطلق و سعادت حقیقی در آنجا تحقق مییابد و انسان در دنیا میداند که چنین سعادت و کمال مطلقی را نمیتواند به دست آورد؛ اما یکی از بدبختیها و گرفتاریهای آدمی این است که به سبب شیطنت شیطان و هواهای نفسانی گمان میکند که دنیا همه زندگی است. اینگونه است که آخرت را فراموش میکند و به بیهودگی و بازیچه دنیا دل میبندد و فریب آن را میخورد.
خدا میفرماید: همانها که دین و آیین خود را سرگرمى و بازیچه گرفتند و زندگى دنیا آنان را مغرور ساخت، امروز ما آنها را فراموش مىکنیم؛ همانگونه که دیدار چنین روزى را فراموش کردند. (اعراف، آیه ۵۱) منظور از فراموشی آخرت در این آیات، بیاعتنایی به آخرت و ترک آن است (مجمع البیان، ج۹، ص. ۱۲۱)؛ زیرا یکی از معانی فراموشی همان ترک کاری یا چیزی است.
به فراموشی سپردن برپایی دادگاه الهی در قیامت، سرچشمه انواع گناهان و آلودگیها در دنیا است؛ چنانکه یاد خدا و قیامت موجب کارهای نیک میشود. پس کسی که خدا و لقاءالله و معاد را در دنیا به این معنا فراموش کند و کارهای زشت انجام دهد، باید بداند که خدا او را به حال خود رها کرده تا هر کاری را بخواهد انجام دهد و سپس او را به دوزخ اندازد. در حقیقت اگر کسی در قیامت فراموش میشود، به سبب این است که خود در دنیا خود حقیقی را فراموش کرده است که همان خدا است. کسی که گرفتار خدا بیگانگی در ذات است دچار از خود بیگانگی حقیقی است که نتیجه آن فراق از خدا در قیامت در قالب دوزخ فراق است.
چنین شخصی هرگونه راه نجات را بر خود بسته و جز سقوط در آتش دوزخ راهی ندارد؛ بنابراین یاد معاد یکی از عوامل مؤثر در وارستگی انسان است؛ زیرا انسانی که معاد را فراموش میکند یا درباره آن تشکیک دارد، راه فجور را در پیش میگیرد و خطوط قرمز را از هم میدرد و فجور میکند (قیامت، آیات ۱ تا ۵)؛ اما باورمندان به معاد و ذکر آن، به سبب بیداری و هوشیاری، همه اعمالشان را تحت مراقبت ویژه قرار میدهند و سعی دارند تا تمام کارها را بر خشنودی خداوند استوار ساخته، در نتیجه در مدار شهوات، آرزوهای باطل و هوسهای شیطانی گرفتار نگردند.
۳. فراموشی موعظهها و اوامر خدا: انسانی که ذکرالله دارد، به اوامر و نواهی او توجه داشته و تلاش میکند تا آن را به تمام کمال انجام دهد؛ اما فراموشکار با بیتوجهی یا کمتوجهی به شریعت و مواعظ الهی، در عمل نشان میدهد که خدا را به فراموشی سپرده است. بنابراین، چنین شخصی میبایست خود را برای مجازات دنیوی و اخروی آماده کند.
خداوند در آیات متعددی انسانها را بهخاطر فراموش کردن موعظهها و اوامر الهی مورد ملامت قرار میدهد و در مورد یهودیان میفرماید: و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند. (مائده، آیه ۱۳) فراموشی در این آیه به معنای از بین رفتن اثر ذکر است که نتیجه آن بیارزش شمردن و بیاعتنایی به تذکرات الهی است. چنین شخصی هر چند در حقیقت فراموش نکرده باشد؛ اما، چون بدان بیتوجهی نموده و اثرش از بین رفته، به آن فراموشی اطلاق شده است. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص. ۲۹۵)
باید توجه داشت این مواعظی که از طرف یهود به دست فراموشی سپرده شد و از آن اعراض کردند، بخشی از اصولی بود که سعادتشان وابسته به آن اصول بود. نتیجه این اعراض، گرفتار شدن آنها به شقاوت، عقاید غلط مانند: اعتقاد به تشبیه، خاتمیت نبوت حضرت موسی (ع)، بطلان نسخ و بداء و مانند آنها بود. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص. ۲۴۱) کسانی که گرفتار فراموشی موعظهها و اوامر و نواهی الهی میشوند، گرفتار استدراج هستند، به طوری که خدا آنان را رها میکند و از همان زمان رها شدن چنان غرق در نعمت میشوند که ناگهان جانشان ستانده شده و در دوزخ میافتند. (انعام، آیات ۴۰ تا ۴۴)
۴. فراموش کردن اعمال گذشته و عدم اصلاح آن: انسانها ممکن است کارهایی را انجام بدهند که نادرست و خطا باشد. بنابراین، هر کسی که چنین کرد افزون بر توبه و استغفار میبایست به اصلاح آن بپردازد و مفاسد آن را از میان بردارد. (بقره، آیه ۱۶۰) برخی انسانها به تصریح قرآن کارهای گذشته خویش را فراموش میکنند که قرآن در توبیخ و نتیجه اعمال فراموشی آنها میفرماید: چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکر داده شد و از آن روى گرداند و آنچه را با دستهاى خود پیش فرستاد، فراموش کرد؟! ما بر دلهاى اینها پردههایى افکندهایم تا نفهمند و در گوشهایشان سنگینى قرار دادهایم تا صداى حق را نشنوند. (کهف، آیه ۵۷) خدا از انسانها میخواهد تا در کارهای گذشته نظر کرده و اشتباهات را جبران و اصلاح کنند؛ زیرا اگر چنین نکنند، همان اعمال گذشته بدون اصلاح میتواند پرده بر قلب بیفکند و قدرت بصیرت و درک واقعی را از انسان سلب کند. اینکه خدا میفرماید ما پرده افکندیم، از باب مجازات است؛ یعنی کارهای شخص موجب میشود تا بنا به سنت الهی پرده بر دلها افکنده شود یا گوشها سنگین شود و قدرت شنوایی و بینایی شخص گرفته شود.
از همین روست که خدا میفرماید: خداوند بهخاطر کفرشان بر دلهاى آنها مهر نهاده؛ لذا جز گروه اندکى ایمان نمىآورند. (نساء، آیه ۱۵۵) پس اعمالی که اصلاح نشود میتواند موجب شود تا بر اساس سنت الهی، ابزارهای ادراکی انسان از او سلب شده و قدرت تحلیل و تبیین و توصیه صحیح از وی گرفته شود.
۵. فراموش کردن خود به دنبال فراموشی خدا: حقیقت هر کسی، همان مظهریت اسماء و صفات الهی است؛ زیرا روح الهی که حاوی و حامل همه اسماء و صفات الهی است در قالب نفس در انسان دمیده شده است. پس اگر انسان خدا را فراموش کند، در حقیقت خودش را فراموش کرده و از خدا بیگانگی چیزی جز از خود بیگانگی نیست. انسان عاقل میداند که برای اینکه خود را بشناسد، خدا را بشناسد و یاد خدا عین یادکرد از خود است؛ چنانکه شناخت خود همان شناخت خدا و برعکس است. چنانکه در حدیث معروف آمده است: من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ کسی که خود را بشناسد، خدا را شناخته است. خدا به انسان هشدار میدهد که خدا را به یاد داشته باشید تا خود را به یاد داشته باشید وگرنه فراموشی خدا چیزی جز خودفراموشی نیست: و همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند! (حشر، آیه ۱۹)
۶. فراموشی کارهای نیک: انسان خردمند کسی است که در عقل عملی کارهایی را انجام میدهد که بیانگر حکمت علمیاست که در آیات قرآن از جمله در سورههای اسراء و لقمان بیان شده است. کارهای نیک و احسان از مهمترین ویژگیهای انسان عاقل است. پس کسی که در حکمت عملی سست است و کارهای نیک را انجام نمیدهد باید در خردش شک کرد. بدتر از این افراد کسانی هستند که دیگران را به کارهای نیک دعوت و تشویق و ترغیب میکنند، ولی خود از انجام آن غافل میشوند. از نظر قرآن، یکی دیگر از فراموشیهای هلاککننده، خودفراموشی در کارهای نیک و صالحی است که دیگران را بدان دعوت کردهاند.
خداوند خطاب به یهودیان میفرماید: آیا مردم را به نیکى و ایمان به پیامبرى که صفات او آشکارا در تورات آمده دعوت مىکنید، اما خودتان را فراموش مىنمایید، با اینکه شما کتاب آسمانى را مىخوانید! آیا نمىاندیشید؟! (بقره، آیه ۴۴) خداوند عالمان، رهبران دینی و سران منافق یهود را توبیخ میکند که شما دیگران را به نیکی فرا میخوانید، اما خود را فراموش کرده و به منکر عمل میکنید؛ یعنی کسی که در محضر کتاب آسمانی قرار دارد و آن را تلاوت میکند و از رهنمود آن باخبر است اگر مردم را به نیکی امر کند در حالی که خود را فراموش کرده و دست به بدی دراز نموده، مورد توبیخ محقّقانه است؛ لذا راز نفی تعقل از آن گروه در عبارت «أَفَلا تَعْقِلُونَ» در حقیقت جمع بین امر مردم به کار نیک و بین خودفراموشی است که با عقل هماهنگ نیست.
انتهای پیام/