گروه فرهنگ و هنر «سدید»؛ مهرداد صدقی؛ نویسنده و طنزپرداز که در سال ۱۳۵۶، در شهرستان بجنورد متولد شده است. او اثار داستانی زیادی در ژانر طنز داشته که اتفاقا در بازار نشر نیز به خوبی دیده شده است. یکی از معروفترین رمانهای او، آبنبات هلدار است که تا امروز به چاپهای متعدد هم رسیده است. همچنین آبنبات پستهای و آبنبات دارچینی نیز جلدهای دیگری از این رمان هستند که یکی روانه بازار نشر شده و دارچینی به زودی در دسترس علاقمندان قرار خواهد گرفت.
فضای رمان ابنبات هلدار در زمانی آغاز میشود که این اثر و جلدهای بعدی آن را در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی قرار میدهد. علت انتخاب این بازه زمانی از سوی شما چیست؟ آیا شما مجموعه ابنباتها را در زمره آثار مربوط به ادبیات انقلاب میدانید؟
من اصراری نداشتم که این داستان در چارچوب خاصی روایت شود، الا اینکه داستانم یک داستان طنزآمیز باشد. اینکه بهواسطه زندگی من در آن سالها، به شکل گریزناپذیری داستان روایتگر سالهایی از دفاع مقدس، البته در پشت جبهه و حوادث سالهای پس از انقلاب است
من برای اینکه بتوانم داستانم را به شکلی باورپذیر ارائه کنم، داستان را در زمان و مکانی روایت کردم که بطور کامل بر آن اشراف داشتم. یعنی سن راوی را همسن و سال خودم در نظر داشتم و مکان آن را نیز شهر زادگاهم تصور کردم. باتوجه به اینکه متولد سال ۱۳۵۶ هستم، خواسته یا ناخواسته، سیر اتفاقات و روایت حوادث داستان در دوره بعد از انقلاب اتفاق میافتاد! اگر من این نیت را داشتم که درباره ماجراهای قبل از پیروزی انقلاب داستان بنویسم، باتوجه به اینکه خودم آن سالها را ندیده بودم، نمیتوانستم به شکل باورپذیری روایت این داستان را انجام دهم. همچنین سیر تکوین شخصیتها و اتفاقات نیز به درستی برای مخاطب نقل و منتقل نمیشد. من اصراری نداشتم که این داستان در چارچوب خاصی روایت شود، الا اینکه داستانم یک داستان طنزآمیز باشد. اینکه بواسطه زندگی من در آن سال ها، به شکل گریزناپذیری داستان روایت گر سال هائی از دفاع مقدس، البته در پشت جبهه و حوادث سالهای پس از انقلاب است.
در عین حال، این اطلاق در دوره خاص زمانی از تاریخ معاصر، منجر به کلیشهای شدن داستان نشده است. من سعی کرده ام که از کلیشههای آشنای دهه شصت و رخدادهای بیان شده توسط سایر نویسندگان دورتر باشم. با فضائی که همواره در این راستا رایج بوده تفاوت داشته باشم. مهمترین تفاوت این زاویه نگاه و محتوا نیز طنزآمیز بودن داستان و البته کاراکترهائی است که برای بیان روایات مختلف از آنها کمک گرفته ام.
شخصیت اصلی داستان محسن است. نوجوانی شیطان که ویژگیهای اخلاقی خاصی دارد و البته اینه بسیاری از رفتارهای عام زمانه خود است. حول محور این شخصیت و خانواده او، شاهد تقریر روایاتی از شما هستیم که اشارات مهمی به فرهنگهای و نقد اجتماعی آنان دارد. نظر شما درباره جایگاه نقد اجتماعی در این اثار چیست؟
من همیشه دوست دارم که در اثار، رخدادهای مختلف و حتی اتفاقات سیاسی را از زاویه نقد اجتماعی مورد بازگوئی و نقل قرار دهم. به این دلیل که مسائل اجتماعی و سیاسی ما درهم آمیخته اند. امروز به هنگام صحبت کردن از مرغ، تخم مرغ، فوتبال و... ردپائی از سیاست در آنها دیده میشود. خیلی از مسائل سیاسی هم ردپای نقدهای اجتماعی را درون خود دارند. البته در عین حال تمایل زیادی به اظهارنظر درباره مسائل روز و اتفاقاتی که تاریخ مصرف خاصی دارند، ندارم! من همواره قصد طنز نوشتن داشته ام، اما تمایلی به طنز نویسی ژورنالیستی نداشته ام و دوستان من در رسانههای مختلف مشغول انجام این کار بوده و هستند. اما نقد اجتماعی و استفاده از زبان طنز برای بیان این نقدهای اجتماعی، یکی از فضاهای مورد علاقه من است. قاعدتا در رمان آبنبات هلدار هم از این ویژگی استفاده کرده ام و نقدهای اجتماعی را به زبان طنز بیان کرده ام. در عین حال سعی نکرده ام که به صورت زمخت، خشن یا بی رحمانهای دست به نقد مسائل زده و دیگران را از این بیان برنجانم! آنچه مدنظر من بوده است، بیان شیرین و روایت طنز از این مسائل اجتماعی بود. نه اینکه قصد و نیت این را داشته باشم که روایتم موجب مخاطبان عمومی یا بخشی از آنان شود.
در مصاحبه هایتان به این نکته اشاره کردید که شخصیتهای رمان شما در پنج جلد دستخوش تحولات زیادی میشوند؟ نسبت این تحولات شخصیتی با تغییرات فرهنگی و اجتماعی جامعه چیست؟ شاخصههای این تغییرات کدامند؟
در مصاحبهای که شما اشاره کردید نیز من این نکته را گفته ام. شخصیتهای داستان من در این پنج جلد دستخوش تحولات زیادی میشوند و این تحولات در داستانها نیز مورد اشاره و بهره برداری واقع شده است! این تغییر به موازات تغییری رخ میدهد که در جامعه نیز اتفاق افتاده است. گذشت زمان یکی از مهمترین عناصری است که روی کاراکترهای اثر میگذارد. همچنان که ما نیز بواسطه گذشت زمان و بروز تغییرات مختلف در بازه زمانی ده یا بیست ساله دچار تحولات زیادی در نگاه مان نسبت یه مسائل گوناگون میشویم. طبیعی است که این اتفاق در رمان نیز رخ دهد و بستر مناسبی برای روایت داستان را فراهم آورد. این پنج جلد در یک بازه زمانی ده الی بیست ساله رخ داده و چنین اتفاقاتی برای کاراکترهای من نیز رخ خواهد داد.
اشارات تاریخی رمان به برخی از وقایع نظیر ماجرای کشتار حجاج در سال ۶۶ یکی از نقاط قوت است. مرز بیان روایت تاریخی و پرهیز از ثقیل گویی در قالب طنز کجاست؟ شما این اشارات را در قالب طنز مورد اشاره قرار داده اید یا بالعکس؟
در داستانهای آبنبات، چه آبنبات هلدار، پسته ای، دارچینی و ادامه، ما حتما شاهد اتفاقات تاریخی هستیم. نگارش داستان طنز به معنای تصمیم برای بیان وقایع تاریخی یا رسوم و سنتهای اجتماعی یا فرهنگی از سوی نویسنده نیست. به این معنا که او نیت خاصی برای روایت این معانی از ابتدا و در ذهن خود نداشته و شاید این منقولات در طول نوشتن به ذهنش رسیده باشد!
من نیز وقتی دست به نگارش یک داستان طنز میزنم، به این معنا نیست که درصدد پرداختن به یک واقعه تاریخی یا رسمی از رسومات فرهنگی هستم. بلکه این داستان در یک اقلیم جغرافیایی و منطقهای از کشور رخ داده که در این منطقه نیز رسوم و آئینهایی وجود داشته است. ترسیم رسوم و بومیات این منطقه یک بخشی از داستان است. من برای یک سنت یا رسم داستان نمینویسم، بلکه این داستان را به نحوی پیش میبرم که بتوانم از سنت، رسم یا ویژگیهای فولکلوریک بهره ببرم. برخی از ویژگیهای این مناطق امکان بهره برداری را به نویسنده میدهد و برخی از آنان نیز چنین ظرفیتی در خود ندارند. برخی از این ویژگیهای نیز در شکل خود به صورتی هستند که من فکر میکنم امکان استفاده از آنها در رمان وجود نداشته، نمیتوان آنها را به زبان طنز بیان کرد و بهشان نزدیک شد. در عین حال همه این اتفاقات مربوط و رخ داده در کشور ما نیست.
شما کودکی را در نظر آورید که در کوچه مشغول بازی است، عاشق میشود، درگیر تعاملاتش با همسایهها شده و اتفاقاتی در این زمینه برای او رخ میدهد. تخریب دیوار برلین، تجزیه شوروی، موج استقلال کشورها، جنگ بوسنی و ... اتفاقاتی هستند که به موازات زندگی این کودک رخ میدهد و میتواند فضای کارهای او، مثل بازی کردن، عاشق شدن و ... را تحت تاثیر خود قرار دهد! این همان مسیری است که من در داستانهای ابنبات بر اساس آن پیش رفته ام. از این اتفاقات بهره گرفتم و البته رخدادهائی را دیده ام که به پیشروی داستان من کمک کرده است. نیت من بیان صرف اتفاقات تاریخی نبوده، بلکه این روایتهای درون متنی منجر به مستندگونگی داستان و واقعی دیده شدن داستان میشود. مخاطب راحتتر همراه داستان شده و آن را باور میکند.
شما در کتاب ابنبات پستهای به سراغ بازه زمانی بعد از جنگ رفته اید. سالهای ۶۹ تا ۷۴ که در آن حتی محمد قصد ورود به انتخابات مجلس را دارد! نقد سیاسی و اجتماعی مهرداد صدقی به این دوران چیست؟ زبان تمثیل او در پی بازگو کردن کدام واقعیت جامعه ایرانی است؟
البته خود محمد در پی رفتن به مجلس نیست، بلکه دوستان او چنین قصدی را دارند. محمد نیز درگیر این ماجرا میشود. باتوجه به اینکه من در حال بیان داستانم با استفاده از رخدادها و شرایط تاریخی یا اجتماعی هر دور هستم، ماجرا در داستان مشخص است! من سعی کردم که دسته بندیهای موجود در آن زمان را به روشنی بنویسم و فکر میکنم که قصدم را به صورت کامل بیان کرده ام! البته دسته بندی موجود در فضای جامعه امروز ما، کاملا متفاوت شده است. افرادی که در جمع محمد و دوستانش صحبت میکنند و طرز فکری دارند که به یکی از جناحهای امروزی شبیه است، به جناح مقابل شان نزدیکتر شده اند. برخی از این افراد دستخوش تغییراتی شده اند که شاید امروز جایگاه انها را در نقطه مقابل وضعیت دیروزشان قرار داده است.
بهره گیری موفق شما از نمادهای نوستالژی شاید مهمترین ویژگی روایت تان باشد. روایتی که دز کنار نثری ساده، مخاطبان را به سوی خود جذب کرده است. فاکتور و معیار شما برای بیان این نمادها چیست؟ قشر و طبقه خاصی که در این بیان به ان عنایت داشته اید چه ارتباطی با فضای ادبیات انقلاب دارند؟
قصد نداشتم که مثل آنچه امروز در فضای روایت مد شده، صرفاً به ترسیم کارتپستالی نوستالژیها و ماجراهای آن زمان بپردازم. حتی به سمت بیان تفاوتهای زندگی امروز و دهه شصت نیز نرفتهام. بلکه ازآنچه میتوانسته که روایت داستان من کمک کند، بهره گرفتهام
سالهای دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد، ویژگیهای نوستالژیک زیادی برای خیلی از افراد دارد. من هم از قدرت این نمادها در داستانم استفاده کرده ام. البته قصد نداشتم که مثل آنچه امروز در فضای روایت مد شده، صرفا به ترسیم کارت پستالی نوستالژیها و ماجراهای آن زمان بپردازم. حتی به سمت بیان تفاوتهای زندگی امروز و دهه شصت نیز نرفته ام. بلکه از آنچه میتوانسته که روایت داستان من کمک کند، بهره گرفته ام. نمادهای نوستالژی که به من کمک کرده در داستان آمده و آن نمادهائی که تنها جنبه بیان این نوستالژی داشته، حذف شده است.
سه جلد دیگر از کتابها چه زمانی منتشر میشوند؟ فاصله زمانی در انتشار این کتابها به اصل جذب مخاطب اسیب نزده است؟
به لحاظ بازه زمانی، من تلاش داشتم تا بین هر جلد دو سال فاصله بیفتد و کتابهای برای مخاطبان جا بیفتد. کتاب باید در بازار نشر دیده شود. پس به زمان نیاز دارد. این فاصله زمانی به من نیز کمک میکند که هرجلد برای مخاطبی که هم سن و سال کاراکتر این داستان بزرگ میشود، احساس همراهی ایجاد کند. او میتواند نشانههای بزرگ شدن را در خود ببیند. بخصوص برای مخاطبی که هم سن و سال فعلی کاراکتر من هستند.
بازخورد شما از مخاطبان نوجوان درباره این داستانها چگونه بوده؟ ایا مخاطب نوجوان بهتز همراه این اثار شده یا بزرگسالان و به اصطلاح دهه شصت؟
من کتاب را برای مخاطبان بزرگسال نوشتم، اما امروز بیشترین بازخوردها را از مخاطبان نوجوان میگیرم! بسیاری از آنان ارتباط خوبی با کتاب برقرار کرده اند. شاید بیان داستان عاشقانه از زبان یک نوجوان دلیل اصلی این همراهی بوده، شاید هم نه! اما بزرگترین جامعه و قشر مخاطب این داستانها همین نوجوانها بوده اند.
به فیلم یا سریال شدن این داستانها اندیشیده اید؟ اقدامی هم در این راستا صورت داده شده؟ چرا از قالب کتاب استفاده کردید و سراغ فیلمنامه نرفتید؟
بله! من به این موضوع فکر کرده ام، اما راستش خیلی جدی نشده! ترجیح میدهم که ابتدا تمام جلدهای داستان منتشر شود، کتاب خوب دیده شود و پس از آن اولویتی به نام سریال سازی در دستور کار قرار گیرد. دوست ندارم که سایه سنگین سریال روی سر کتابها احساس شود. مخاطب سریال را بشناسد و کتاب را نشناسد. دوست دارم که ابتدا کتاب جای خود را به خوبی باز کند و بعد ادبیات نمایشی از آن بهره بگیرد.
/انتهای پیام/