دکتر علیرضا معاف
موسي به هنگامي برگزيده شدن از جانب حق و در اولين مأموريت خود از خداي جل و علي درخواست ‌نمود تا هارون برادرش را نيز همراه خود او به اين مأموريت گسيل نمايد تا بار سنگين مواجهه با طاغوت را باهم بر دوش بكشند. استدلال موسي آن بود كه هارون فصيح‌تر از من است و مي‌تواند به خوبي عهده‌داري جانشيني مرا بكند.

گروه گفتمان فرهنگ سدید - دکترعلیرضا معاف:

1) اقتضائات رهبر دوم

موسي به هنگامي برگزيده شدن از جانب حق و در اولين مأموريت خود از خداي جل و علي درخواست ‌نمود تا هارون برادرش را نيز همراه خود او به اين مأموريت گسيل نمايد تا بار سنگين مواجهه با طاغوت را باهم بر دوش بكشند. استدلال موسي آن بود كه هارون فصيح‌تر از من است و مي‌تواند به خوبي عهده‌داري جانشيني مرا بكند.

هارون در تمام برهه‌ها همراه موسي بوده و او را ياري مي‌كرد، از مقابله با فرعون گرفته تا كوچاندن قوم لجوج يهود و تا تشكيل حكومت جهاني موسوي. موسي به قوم خويش بارها وصيت كرده بود كه هارون را به عنوان جانشين و وزير و جايگزين خود در مواقع غيبت و يا پس از خود منصوب مي‌كنم و پيروي از او همچون پيروي از من است. كليم‌الله اما در برهه‌هايي از هر سال به شوق مناجات با رب‌العالمين قوم خود را كه بسيار به آنان شفيق و مهربان بود رها مي‌كرد و به كوه طور عزيمت مي‌كرد. قوم موسي اما با آنكه آن همه تعاريف هارون را شنيده بود، قدرت مديريت او را از نزديك لمس نموده و تأكيدات موسي نسبت به هارون را ديده بود اما با هارون رفتاري سواي رفتار با موسي داشت. قرآن در اين باره ميفرمايد: «و لقد قال لهم هارون من قبل يا قوم انما فتنتم به و ان ربكم الرحمن فاتبعوني و اطيعوا امري» اما قوم او در پاسخ گفتند‌: «قالو لن نبرح عليه عاكفين حتي يرجع الينا موسي» چنين بود كه اين قوم ارشادات ‌هارون را نپذيرفته و دچار فتنه سامري شد. موسي پس از بازگشت از ميقات به توبيخ برادر پرداخت و خطاب به او گفت:« قال يا هارون ما منعك اذ رايتهم ضلوا الا تتبعن،افعصيت ‌امري قال يابن ام لا تاخد بلحيتي و لا براسي اني خشيت ان تقول فرقت بين بني اسرائيل و لم ترقب قولي» مشكل در آنجا بود كه قوم موسي دين را از دستان موسي گرفته و ظرفيت باز توليد نگاه به ولي را در غير از موسي نداشت. آنان گمان مي‌كردند كه اگر ولي‌اي كه با او انقلاب كرده، طاغوت را بر نيل مستغرق كرده و با او حكومت جهاني تشكيل داده است از ميان برود و يا به غيبت فرود رود دين او نيز به همراه او دفن شده و نابود مي شود. قوم بني‌اسرائيل رهبر اول خود را پذيرفت اما در انتقال اين رهبري به رهبر دوم دچار اعوجاج و ايستايي شد.

اين مصيبت در جريان تاريخ صدر اسلام با ابعاد پيچيده‌تري تكرار شد. مردم زمان رسول الله(ص) آنچنان عشق و علاقه به پيامبر رحمت للعالمين ‌نثار مي‌كردند كه قطره‌اي از آب وضوي آن پيغامبر الهي از صورت مبارك شان جاري نمي‌شد مگر آنكه آن‌را به عنوان تبرك براي خود برمي‌گرفتند. اين مردم اما همچون قوم موسي تاكيدات رسول گرامي(ص) پيرامون اميرالمومنين را بارها و بارها شنيده بودند كه «انت مني بمنزلت ‌هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي» اما در هنگامي كه در جنگ احد شايعه شهادت رسول خدا را شنيدند، بر خود لرزيدند و كار دين خدا را تمام شده دانستند.اين چنين بود كه قرآن كريم فرمود: « و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرالله شيئا و سيجزي الله الشاكرين» اين عدم ظرفيت و درك رهبر دوم از سوي مردم براي پيشبرد دين علاوه بر آن بود كه در عهد پس از رسول الله(ص) مدعيان زيادي - عليرغم عدم صلاحيت و توان لازم راهبري امت - چشم به جايگاه الهي رسول الله(ص) دوخته و به اميرالمومنين(ع) رشك مي‌ورزيدند. امت نيز گرچه پيامبراسلام(ص) را پذيرفتند و دستورات او را در زمان حيات ايشان اجرا مي‌كردند اما در اين انتقال رهبري، دچار ظاهربيني كوته‌نگري و اشتباه شدند.

كساني در جامعه پيدا شدند كه خود را هم عرض اميرالمومنين(ع) ‌پنداشتند و برخلاف آنكه تأكيدات مكرر پيامبر(ص) مبني بر صلاحيت‌هاي علي بن ابيطالب(ع) را شنيده بوده و خود نيز بر آن واقف بودند اما حب دنيا و مقام آنان، با اميرالمومنين(ع) كاري كرد كه مدت 25 سال، بهترين جايگزين رسول خدا(ص) خانه‌نشين شد.

اين خواص مردود كه علي القاعده مي‌بايست سخن رسول الله(ص) را بر چشم نهاده و به رهبريت علي بن ابيطالب(ع) تمكين كرده و او را ياري مي‌نمودند خود را «يكي» در مقابل «علي» فرض كرده و حاضر به پيروي از او نشدند.

حتي پس از 25 سال خانه نشيني علي در حاليكه بسياري از فحول و كبار صحابه از ميان رفته بودند برخي باقي ماندگان آنان همچون طلحه و زبير مي‌خواستند بيعت خود با علي(ع) را مشروط سازند؛ مشروط به آنكه سهم آنان در اين قدرت حفظ شده و آن هنگام كه اميرالمومنين(ع) آنان را به تمكين بي‌چون و چرا و غير مشروط خود فراخواند، نكث بيعت با علي(ع) كرده و در مقابل او شمشير كشيدند. اين از سختي‌‌هاي رهبران دوم است كه پس از رهبري اول با جامعه‌اي از مردم روبرو شوند كه قدرت تميز عدم فاصله ميان رهبر اول و دوم را نداشته و از سوي ديگر اين مردم توسط خواص مردودي كه خود را همرديف رهبري دوم مي‌دانند به عصيان و نافرماني و پيمان شكني تشویق مي‌شوند. همچنين است در زمان رهبري دوم، هنگامي‌كه علي‌القاعده تفسير و تبيين و تعيين خط مشي حركت كلي جامعه از سوي او به مردم ارائه شده و مردم نيز از آن تعبيت نمايند، خواص مردودي كه علي القاعده از نسل اول انقلابيون هستند به دليل رشك‌بري نسبت به رهبري جامعه، تفسير و تبيين و خط مشي‌اي خود ساخته و معارض با خط مشي مشخص شده رهبري جامعه به مردم ارائه نموده و حتي با تبديل، تأويل و تاريخ سازي خود در اذهان عمومي، اعوجاج، نافرماني و عصيان نسبت به ولايت را تئوريزه و توجيه تراشي مي‌كنند. اين مشكل سبب مي‌شود تا دست رهبري بر خلاف رهبري اول بسته شده و اعمال ولايت، سخت و ثقيل گردد. همچنين است كه بدليل آنكه اين افراد از قدرت نفوذ، كبرسن، اعتبار و رتبه بالاي اجتماعي و سياسي و شأنيت همراهي با رهبري اول برخوردارند، نه مي‌توان با آنان برخورد سخت و خشن اعمال و راه را براي ادامه فتنه‌گري آنان بر بست و نه مي‌توان بر اقدامات خلاف آنان چشم پوشيد.

مشکل ديگر نيز آن است كه بالطبع با گذشت زمان، فرزندان واطرافيان اين خواص مردود نيز پاي در ميدان نهاده و سعي مي‌كنند با استفاده از اعتبار خانداني خود، ميراث تصور شده خود از انقلاب را طلب كرده و به خاطر آنكه از يك سو حتي از برخي رو در‌بايستي‌هاي پدران خود در مواجهه با انقلاب پدران و رهبران اول و دوم تهي بوده و از سوي ديگر از بي‌باكي، تهور، جسارت و پتانسيل قابل توجه در هدم پايه‌هاي انقلاب پدران خود برخورداند، معضل برخورد رهبران دوم با آقازادگان انقلابيون، معضلي جدي و حساس است كه چنين معضلي هيچ‌گاه در زمان رهبران اول در ميان نبوده است.

مشکل ديگر رهبران دوم نيز كه از همين موارد پيش گفته نشأت مي‌گيرد، پديد آمدن مسئله نفاق ودورويي در زمان اين رهبران است. چرا كه مواجهه رهبران اول بالطبع مواجهه و هدايت جامعه براي مقابله با دشمن صريح و «رو» با پديده انقلاب است. اما با گذشت زمان مواجهه رهبران دوم با دوستان گذشته و منافقان امروزي است كه همان اهداف دشمن صريح را در قالب دروني جامعه پياده مي‌سازند. به بيان روايات مبارزه با تنزيل ومبارزه با تاويل تفاوت اصلي دو نوع مبارزه است. از اين روست كه تدبير، مدارا و صبر، عمدتا در نوع مواجهه با رهبران دوم با اعوجاجات به كار گرفته شده است.

دراين ميان اما يكي ديگر از مصائب رهبران دوم گذشت طبيعي زمان پيدايش و حدوث انقلاب اسلامي است. چرا كه در زمان حدوث هر انقلاب، بالطبع عده‌اي به اصطلاح «جوگير» شده و وارد پروسه انقلاب شده‌اند. اين عده پس از مدتي درمي يابند كه اين انقلاب در جهت منافع آنان نبوده و از اين رو با اصل انقلاب زاويه پيدا مي‌كنند. عده‌اي ديگر نيز از پي‌گيري آرمان‌ها خسته شده، روحيه محافظه‌‌كاري در آنان رسوخ يافته و از ادامه دادن مسير انقلاب «پشيمان» مي‌شوند. همچنين عده‌اي نيز افزايش صدمات متحمل شده خود در دوران انقلاب را تاب نياورده و گذشته خود را نفي مي‌كنند. عده‌اي نيز از انقلابيون سابق دراين مدت از بين رفته و بدين ترتيب، نسل اول هوادار انقلاب در زمان رهبران دوم كاهش يافته و چالش جديد اين رهبران، انتقال ارزش‌هاي انقلابي به نسل‌هاي دوم به بعد خواهد بود.

علاوه بر آنچه ذكر شد نيز مي‌توان موارد متعددي را يافت كه اثبات كننده اين حقيقت باشد كه مصائب دوران رهبران دوم اگر بيشتر از مصائب رهبران اوليه نباشد به يقين كمتر از آن نيست. در جمهوري اسلامي ايران نيز اين مصائب البته در مقياسي خاص انقلاب، بروز و ظهور يافته است و گرچه قاطبه مردم به خوبي ظرفيت نگاه به ولي دوم و ادامه دادن انقلاب اسلامي با او را از خود نشان داده و انصافا نيز بايستي گفت كه قدرت مديريت، صبر، مدارا و تدابير رهبري معظم انقلاب اسلامي –دام ظله - آنچنان فضا را پر كرده كه هيچگونه خلائي از ناحيه فقدان امام راحل عظيم‌الشأن - ره- در جامعه پديدار نشد، اما مشكلات و مصائب ديگري همچون اشكال تراشي‌هاي خواص مردود، ابهام افكني‌هاي آنان و خاندان و فرزندان شان و نيز برخي هم عرض خواهي‌هاي آنان با رهبريت جامعه - عليرغم فقدان حتي حداقل‌هاي توان رهبري - همچنان در جامعه نيز جاري بوده است. نكته اما آن است كه پيوستگي آرماني گفتماني و عينيت حقيقي ميان رهبري اول و دوم انقلاب اسلامي را، مردم به خوبي احساس كرده‌اند و از اين رو مصائب ياد شده نمي‌توانند معضل جدي در جامعه پديد آورند.

فهم و کشف تفاوتهای کارکردی و عملکردی رهبر اول و دوم در نهضتها و انقلابها از اهم مفاهیمی است که به درک تفاوت مصداقی در برخی رفتارهای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب منجر خواهد شد. اکنون که در آستانه 30امین سال رهبری آیت الله العظمی سید علی خامنه ای، می توان با پیشانی بلند و سینه ای ستبر از موفقیتهای چشمگیر نظام اسلامی در پرتو رهبری ایشان سخن گفت، ناشی از همین نکته است.

 

2) جهاد بر تنزیل و تأویل، جهاد تأسیس و تثبیت

نيمه خرداد 1368 شمسي بود که خبر رحلت بنيان گذار کبير انقلاب و جمهوري اسلامي، ايران و جهان را لرزاند. از حضور ميليوني امت ايران در روز وداع با امامشان که گذر کنیم لاجرم به برگي جديد از حيات انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران بايد متوجه شد. از همان ابتداء خبرگان ملت جمع شدند تا ضمن قرائت وصيت نامه سياسي- الهي حضرت روح الله، ولي فقيه جدید را کشف نمايند. از همان ابتداء که نام آيت الله «سيدعلي خامنه اي» رئيس جمهور وقت مطرح شد، گروهي علناً و برخي در دل دچار شک، شبهه و حتي عداوت‌هاي شخصي شدند. هر چند اسامي آنان که در ان روز به نشانه موافقت با رهبري رئيس جمهور جوان نايستادند حقايق و واقعيت‌هاي زيادي را برملا خواهد نمود ليکن نکته مهمتر در همين عدم ايستادن نهفته است. از همان نخست که سيدعلي آقا خامنه‌اي به عنوان رهبر جمهوري اسلامي و امام امت توسط خبرگان ملت کشف گرديد قضاياي جديدي هم رُخ نمود. بتدريج آنان که سال‌ها در بيت منتظري و تيم مهدي هاشمي با هم جمع شده بودند و کساني که امام خميني (ره) بواسطه صلابت انقلابي مردم اجازه رشد تفکرات چپ و مارکسيستي شان را نداده بودند، در جمع‌هاي گوناگون به هم پيوستند و حلقه‌هاي مختلف سياسي و فکري را ايجاد کردند تا بتوانند منويات درونيشان را که سال‌ها پنهان داشته بودند، عيان کنند. از اعضاي مثلث «ما نمي‌توانيم» که امام را مجبور به صلح 598 کردند تا نظريه پردازان مثلاً ديني بيت منتظري چون سروش و کديور در کنار مثلاً توابين مجاهدين خلق که در دفتر اطلاعات نخست وزيري چنبره زده بودند، به هم رسيدند تا فتنه کنند.

از اين حيث هميشه تاريخ همين را گواه داده است که چون رهبري الهي در هر جا و در اعصار تاريخ به پا خاسته و نهضتي الهي را رقم زده و آنگاه با حمايت امم روبرو گرديده بعد از رحلتش کساني با نام او نهضتش را خالي از محتوا کرده‌اند و جز فرم و تشريفاتي را نگاه نداشتند.

حوالي دهه سوم پس از هجرت و حواشي سال 36ه.ق بود که دو سپاه کوفه و شام يکي به رهبري اميرالمؤمنين (ع) و ديگري به سرکردگي «معاويه بن ابي سفيان» در جايي به نام «صفيّن»، قريه‌اي مخروبه از قراي «روم» به هم رسيدند. «عمّار بن ياسر» يکي از پنج نفر «شرطُه الخميس» بود که در ماجراي سقيفه با حضرت امير (ع) پيمان ياري تا پاي جان بسته بودند، والي شهر کوفه در زمان خليفه دوم، از متنفذان در روشنگري مردم نسبت به فساد دستگاه حکومتي خليفه سوم  يار هميشگي علي بين ابي طالب (ع) در ميانه جنگ با سپاه شام آرام و قرار نداشت. هر جا که زمزمه شکّ و شبهه در لشگر عراق پديدار مي‌شد عمّار آنجا بود و خطابه‌اي مي‌خواند ليکن يکي از مهمترين جملات وي در صفين مربوط است به اولين رجزخواني اش که گفت: «نحنُ ضَرَبناکُم عَلى تنزيلِه؛ فَاليَوم نضربُکُم عَلى تأويلِه.» (نور الثقلين، 2/482 الي485.): «در گذشته با شما بر اساس تنزيل قرآن نبرد کرديم و امروز بر اساس تأويل آن نبرد مى‏کنيم‏.» ساده انديشي است که گمان شود اين جمله عمار که سال‌ها پاي درس مکتب نبوي و علوي بوده في البداهه صادر شده است. لذا مسئله جهاد بر سر «تنزيل» و «تأويل» قرآن و اسلام چيزي است که در احاديث نبوي و روايات رسيده از وجود شريف اميرالمؤمنين(ع) بدان اشارات مستقيم شده کما اينکه رسول الله(ص) فرمودند: «من بر تنزيل قرآن مي‌جنگم و «علي» بر تأويل آن خواهد جنگيد.». (مستدرک حاکم، ص122)

«تأويل» در علوم قرآني در مقابل «تنزيل» به کار مي‌رود و در فقه‌اللغه عرب به «مآل شى‏ء» و «سرانجام او» تعبير مي‌شود لذا شهيد علّامه «مرتضي مطهري» در اين باب مي‌گويد: «جمله‌اي دارد اميرالمؤمنين. اين جمله از مسلمات تاريخ است كه اميرالمؤمنين در همان جريان صفين و جمل و غيره مي‌فرمود: "پيغمبر بر تنزيل مي‌جنگيد و من بايد بر تأويل بجنگم!" دشواري كار علي(ع) همين‌جاست. پيغمبر با تنزيل مي‌جنگيد؛ ‌يعني با دشمن روبه‌رو بود يا مي‌خواست روبه‌رو بشود. آيه‌اي در مورد معين نازل مي‌شد، در همان موردي كه آيه نازل مي‌شد، همه مسلمين مي‌دانستند كه اين آيه قرآن مال همين جاست؛ مي‌رفتند و مي‌جنگيدند. ديگر براي كسي شك وشبهه‌اي باقي نمي‌ماند. اما علي بايد با تأويل بجنگد؛ يعني آيه قرآن همين آيه قرآن است اما شأن نزول، آن شأن نزول نيست؛ مربوط به زمان پيغمبر است. روح همان روح است، روح همان دستور است ولي شكل فرق كرده است. علي بايد با تأويل بجنگد. تأويل از ماده "اول" است. اول يعني رجوع. مؤول يعني مرجع. اين‌كه مي‌گويد من به تأويل بايد بجنگم، يعني اين چيزي كه الان من بايد با او بجنگم، ظاهر و شكلش نيست اما روح و معني و برگشتش همان است. ظاهر اين مي‌گويد آيه قرآن، اما روح و باطن و معنايش همان كفر است؛ يعني من با نفاق بايد بجنگم.» ( سخنراني شهيد علّامه مطهري، مسجد الجواد تهران، 1350ه.ش)

عمر حکومت علي بن ابيطالب (ع) بعنوان خليفه چهارم هر چند کوتاه شد امّا بزرگترين جنگ ها، فتنه‌ها و توطئه‌ها را به خود ديد. مقابله با ناکثين، قاسطين و آنگاه مارقين کمر هر حکومتي را مي‌توانست بشکند. چه آنکه تا آن روز مسلمين در جبهه‌اي که هم کيشانشان حضور داشته باشند نجنگيده بودند، تا قبل از بروز عدالت علوي و اسلام ناب محمدي (ص) در دوران حکومت اميرالمؤمنان(ع) هر چه جهاد بود بين مسلمين با مشرکين يا کفار بود خواه مشرکين و کفار شبه جزيره عربستان و خواه جنود ايران و روم پادشاهي. علي(ع) چون با زياده خواهي «طلحه» و «زبير» مواجه شد افسار عدالت بر دهان آنان کشيد و اين شد زمينه ساز اولين فتنه در دوران خلافت حضرت امير(ع) که گروه اول ناکثين (پيمان شکنان) را با شتر سرخ موي «عايشه» امّ المؤمنين به گود جنگ آورد. گويند چون حضرت در جمل با مردم بصره سخن گفت و به روشنگري پرداخت، اذعان آنان به حق را ديد و حجت بر خود تمام کرد به آرايش نظامي سربازان و افسران خود پرداخت و اين آيه را تلاوت کرد: «وان نکثوا ايمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فى دينکم فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ايمان‏لهم لعلهم ينتهون‏» (سوره مبارکه توبه، آيه 12.): «اگر آنان سوگندهاى خود را شکستند و به آيين شما طعنه زدند با سران کفر نبرد کنيد براى آنان پيمانى نيست‏شايد آنان باز داشته شوند.» و آنوقت فرمود: «به خدايى که دانه را شکافت و انسان را آفريد و محمد را براى نبوت برگزيد آنان مورد اين آيه هستند و از روز نزول اين آيه با پيمان شکنان نبرد نشده است.». (نور الثقلين، 2/482الي485.)

از آن روز تا بحال چيزي حدود 1400 سال قمري گذشته است و هنوز جهاد مؤمنين بر سر «تأويل» باقي است. بعد از حيدر کرّار(ع) فرزندان معصومش نسل به نسل و عصر به عصر به انحاء گوناگون با منافقان درگير گشتند تا قرائت ناب از اسلام نبوي حيات خود را ادامه دهد و روزنه‌اي يابد به تاريخ و در عصر اطلاعات و بعد از يک پروسه تاريخي طولاني مدت که دين توسط رنسانس اروپائيان به انزوا کشيده شده بود؛ فرزندي از فرزندان فاطمه س و سيدي از سلاله پاک رسول از شهر فقاهت جواهري، قم قيام کند و دوباره «تأويل» راسخون علم را به گوش جهانيان برساند.

از اين پس «روح الله الموسوي الخميني» جنگيد تا «تأويل» درست از اسلام در قالب حکومت «جمهوري اسلامي» با رکن اساسي «ولايت مطلقه فقيه» را به عرصه بين الملل بشري عرضه کند ليکن اينبار «تنزيل» امام راحل (ره) تأسيس «تأويل» صحيح از اسلام بود که ادامه راهِ دانشگاه‌هاي سراسري باقر و صادق (ع) بود. از سال 1342 ه.ش امت ايران به امامت امام خميني (ره) در راه اينکه جمهوري اسلامي را تأسيس نمايند جنگيدند و جهادشان با طواغيت و سر سپردگان به غرب بود که از آنچه مي‌کردند و داشتند ابايي نداشتند. اما چون دوره «تنزيل» انقلاب و جمهوري اسلامي پايان يافت آنجا که اقتدار رهبر انقلاب و همراهي امت بود کم کم نفاق هم بروز کرد. آنان که به طمع چيزي همراه انقلاب بودند با ظاهري اسلامي و انقلابي و با منويات دروني خويش سعي کردند در بدنه انقلاب رسوخ کنند. همانطور که در صدر اسلام مقارن با رحلت رسول اکرم(ره) منافقين جرأت عرض اندام يافتند اين بار نيز منافقان با رحلت خميني(ره) دست به سازمان دهي زدند. چنانچه در دوره حضرت امير(ع) کساني خود را قاري و صحابه رسول ناميدند و بر سر «تأويل» با وصيّ خدا جنگ کردند اين مرتبه نيز ياران قديم انقلاب از نفوذي منافقين نفوذي گرفته تا ياران زياده خواه خود را پيروان خط امام ناميدند و بر سر «تأويل» انقلاب اسلامي با ولي فقيه کارزار آغاز کردند.

بازخواني جبهه هميشگي بين مؤمنين حقيقي و راسخون علم که مسئولين «تأويل» قرآنند با منافقين و علماي اسلام طريقتي از صدر اسلام تا تاريخ معاصر انقلاب اسلامي ماجراي صد مَن کاغذ است که مجال اين فرصت نيست. ليکن مهمترين مسئله در جهاد «تنزيل» و «تأويل» يک واژه است: «نفاق». آنچه در جهاد «تأويل» کار را سخت و دشوار مي‌سازد نفاق منافقان است. اينکه مردم بفهمند حضور اسلام بهتر از حضور طواغيت بر رأس حاکميت است هر چند مهم است لذا چيز چندان دشواري نيست. آنچه کار را پيچيده تر مي‌کند اين است که کساني بخواهند در اسلام بخيزند و آن را وارونه نمايند و اسلام را با فُرم و نام «اسلام» حفظ کنند اما محتوا را آنطور که مي‌خواهند تغيير دهند. در اينصورت مارقين پيرو قاسطين و ناکثين مي‌شوند و به قصد قرب الي الله امام حسين (ع) را به آن وضع شهيد مي‌کنند. از همين باب است که وقتي حضرت امير (ع) براي «محمد بن ابي بکر» والي مصر نامه مي‌نگارد ضمن اشاره به حديثي نبوي خطر نفاق و جهل را بيش از هر چيزي مي‌دانند. راز اين خطر زائد الوصف در منافقين در سه حقيقت است که شهيد معلم مطهري به آنان تصريح مي‌کند:

1- تعريف نفاق: «كلمه "نفق" در قرآن آمده است: "إن تبتغي نفقاً في الأرض او سلما في السماء"7. لغت شناسان مي‌گويند نفق يعني راه؛ البته راه‌هاي مخفي و پنهاني.» عربها لغتي دارند به نام "نافقاء" که به معني يك راه مخفي دروني سرپوشيده‌اي است در لانه موش صحرايي كه براي دنياي موش صحرايي جزء اسرار نظامي است و دشمن از آن با خبر نيست. منافق را چرا منافق مي‌گويند؟ مي‌بينيم گفته‌اند براي اين‌كه دو در براي خودش قرار داده: يك در ورودي كه از آن در به اسلام وارد مي‌شود و يك در خروجي كه بايد فرض كنيم در پنهاني است؛ از يك در وارد و از در ديگر خارج مي‌شود.». اين نقطه دقيقاً همان چيزي است که در منافقين انقلاب اسلامي از مجاهدين خلق گرفته تا نفاق سبز و حالا جريان نفوذي ديده مي‌شود.

2- کارکرد نفاق: «قرآن منافقين را- همان منافقيني كه در زمان خود رسول اكرم بودند- به صورت افرادي جدا از هم نمي‌بيند. به صورت يك دسته متشكل و هم‌فكر كه در ميان آن‌ها همبستگي وجود دارد، مي‌بيند. آيه‌اي است در سوره توبه. مي‌فرمايد: "و المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر" الي آخر. مردان مؤمن و زنان مؤمن حاميان يكديگر هستند، وابسته و پيوند خورده به يكديگر هستند، امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند. در مقابل، كافران را ذكر نمي‌كند، منافقان را ذكر مي‌كند. براي منافقان هم چنين وابستگي قائل است. گو اين‌كه كلمه "اولياء" را به كار نمي‌برد، ولي مي‌فرمايد: بعضهم من بعض بعضي‌هاشان از بعضي هستند؛ يعني اين‌ها از يكديگر هستند. اين تعبير "همبستگي" از تعبير "بعضهم اولياء بعض" اگر بيشتر نباشد، كمتر نيست؛ چون در برخي ديگر از آيات قرآن اين تعبير هست و مفسرين اينچنين مي‌فهمند كه اين‌ها آنچنان به يكديگر وابسته هستند كه يكي هستند. مفهوم "بعضهم من بعض" اتحاد و يگانگي را مي‌رساند كه بالاتر از مفهوم حامي بودن و ناصر بودن است. نقشه و عملشان درست ضد عمل مؤمنين است. اگر مؤمنين مردم را ترغيب مي‌كنند به آنچه كه "معروف " ناميده مي‌شود و كار خير است و اگر از كارهاي شر باز مي‌دارند، اين‌ها درست در جهت عكس فعاليت مي‌كنند؛ نقش بازدارندگي دارند كه در آيات ديگري از قرآن مي‌توان استنباط و استفاده كرد.

از جمله همين‌جا: "و يقبضون أيديهم" و دست خودشان را قبض مي‌كنند، بسط يد ندارند، موقع كار و عمل كه مي‌شود، عقب‌نشيني مي‌كنند، از داخل به جامعه اسلامي صدمه و ضربه مي‌زنند.». و اين نکات هماني است که در زمان بني صدر پيوسته شهيد بهشتي و نزديکانش از طرف منافقين مانع پيشرفت دولت و ملت ناميده مي‌شدند، در دوم خرداد مدام بر لوايح دو قلو اصرار مي‌شد و هرگونه ناکارآمدي را مربوط به نهادهاي ذيل ولي فقيه مي‌دانستند و امروز نيز جريان نفوذي با پروژه سازي‌هاي گوناگون کشور را دچار شوک رواني مي‌کند تا از حرکت باز ايستد.

3- ابزار نفاق: «ابزار منافق چيست؟ ‌نمي‌شود منافق را در دنيا از ميان برد؛ هست. بشر است، منافق مي‌شود. بشر وقتي در جامعه‌اي قرار گرفت و ديد اگر بخواهد بر خلاف اصولي كه مردم جامعه به آن اعتقاد دارند، تظاهر كند، جامعه او را درهم مي‌كوبد، فوراً تظاهر مي‌كند؛ به همان لباس درمي‌آيد ولي جامعه بايد خودش آگاه باشد و گول تظاهر و فريب را نخورد. ... خيلي عجيب است! پيغمبر از دو چيز اظهار نگراني كرده است: از نفاق و منافق؛ و ديگر اين‌كه از توده امت جاهل و نادان باشند. در آن‌جا فرمود: "إني لا أخاف علي امتي مؤمنا و لا مشركا" تا آن‌جا كه فرمود: "و لكني أخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان". در اين‌جا مي‌فرمايد: "إني لا أخاف علي امتي فقر و لكن أخاف عليهم سوء التدبير" من از فقر و نداشتن ثروت بر امتم بيم ناك نيستم؛ يعني كمي ثروت، امت من را از پا درنمي‌آورد. آن چيزي كه من از آن نگران هستم فقر معنوي و فكري و فقر انديشه است.». راه مبارزه با نفاق هم گرفتن ابزارش است و با بصيرت افزايي امت، نفاق منافق خنثي مي‌گردد.

لذا همين سه عنصر خطر آفرين منافقين و نحوه مبارزه با آنان است که کار وصي امم را سخت مي‌نمايد، اينکه وصي امت بايد رو در روي منافقيني که بعضاً ياران نهضت و قادمين انقلاب بودند بايستد و روز به روز مردم را تربيت کند تا شکار ناکثين و قاسطين نشوند. حال محکمتر فرياد مي‌زنيم: «خامنه‌اي خميني ديگر است؛ ولايتش ولايت حيدر است.»

 

3) سيري در ابعاد وجودي و مديريتی همتراز و همسان امام خمینی و امام خامنه ای؛ از گفتمان‌سازي تا راهبري

سخن در باب ظرفیتهای شخصیتی، سعه وجودي و ابعاد مديريتي امام كبير انقلاب اسلامي ايران - رحمة‌ الله عليه - و خلف صالح و بي‌بديل او رهبر معظم انقلاب - مدظله‌العالي - به واقع بسي سخت و ناممكن است اما در اين بخش از مقاله سعي بر آن است تا 2 بعد از اين ابعاد مهم، اندكي رونمايي شود.

 

الف: ابعاد شخصيتي و فردي

تضلّع، همه جانبه‌گرايي و شخصيتِ ذوابعادي از جمله ويژگي‌هاي برجسته انسان‌هاي بزرگ تاريخ بوده است. انسانهای برجسته تاریخ عناصری متکثر، کثیرالاضلاع، چندوجهی و ذوابعاد هستند و به اقتضاء هر رویداد و مسأله مستحدثه ای یکی از این ابعاد تجلی می کند. به گونه‌اي كه در ازمنه گوناگون، افراد برگزيده هر كدام از جنبه‌هاي مختلف شايسته يك انسان والا برخوردار بوده و با بررسي شخصيت دوران زندگاني آنان، اين ذوابعادي به عيان مشخص مي‌شود. اما به يقين ابعاد مختلف زندگي امام راحل (ره) و مقام معظم رهبري همچنان ناشناخته و مظلوم واقع شده است.

احاطه علمي فقهي و فلسفي امام راحل - رحمة‌الله عليه- از جمله ابعاد نهفته‌اي است كه همچنان در سايه شخصيت عظيم سياسي ايشان قرار گرفته و تاكنون به درستي شناسايي نشده است. همچنين شخصيت عرفاني و ملكوتي روح‌ خدا به همراه اوج اخلاقي آن سفر كرده و پير راهبر ملت از جمله ابعادي است كه بايد توسط محققان و پژوهشگران ديني و معرفتي واكاوي شده و نظريات عملگرايانه ايشان كه عرفان را از كنج حجره‌ها به ميدان سياست و مديريت كشانده و قدرت عظيم و نهفته آن در اداره جامعه اسلامي را به منصه ظهور رسانده بايد واكاوي شود.

حل منازعات تاريخي فلاسفه و حكما با عرفا و زهاد در انديشه‌هاي عملي امام راحل(ره) از ديگر نكات برجسته ايشان بود كه غالباً به فراموشي سپرده شده است. اينها همگي در كنار روحيه شجاعت، صلابت، اقتدار و لطافت روحي، خميني كبير را به سمبل مقاومت در برابر تجسم‌هاي عيني و عملي شيطان تبديل ساخته بود. اين علاوه بر انديشه‌ها و منش تابناك سياسي- اجتماعي بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي است. ابعادي كه به واقع هنوز و علي‌رغم گذشت قريب 50 سال از ظهور اين حقيقت در جامعه ما، همچنان دستها را به علامت تحير به دندان‌ها گزيده ساخته و عقل‌ها را از تصور آن مبهوت كرده است.

 

نگار ما و مساله آموزي هزاران مدرس سياسي

به كارگيري روش‌هاي نو اسلامي و مبتني بر مردم‌گرايي به نحوي كه از متن انديشه اسلامي نشأت گرفته، محسنات تفكرات ديگران را دارا بوده و به هيچ عنوان از مضرات آنان بهره‌گيري نكرده باشد و نيز استفاده از حداكثر ظرفيت و توان داخلي و نفي مطلق التقاط و تحجر به صورت همزمان از نكات برجسته شخصيت‌ سياسي امام راحل(ره) بود. چنين بوده كه وسعت تابش انقلاب اسلامي ايران به محض پيدايش، تمامي عالم را فرا گرفت و دشمنان را به وحشت انداخت. اين برش عجيب از عظمت روحي امام راحل (ره) به گونه‌اي بود كه اگر فردي مي‌خواست حداقل اندكي از احاطه سياسي او را دارا شود مي‌بايست ساليان سال به تحصيل و تدقيق مكاتب مختلف سياسي غرب و شرق پرداخته و عمر طولاني خود را در اين راه مصروف مي‌كرد و حال آنكه خميني (ره) كه در آموختن چنين مكاتبي به واقع «امّي» بود با بصيرت الهي خود، مسئله‌آموز صدها و هزاران معلم و محقق سياسي شرق و غرب عالم شد.

 

    رهبري پا در جاي پاي امام

اين برجستگي و عظمت طابق النعل بالنعل در خلف صالح و شايسته او گويي به ميراث رسيده و آنچه امروز از همه جانبه‌نگري و شخصيت ذوابعادي مقام معظم رهبري به دست مي‌آيد، تشابهات مختلف با امام راحل (ره) دارد.

اينكه هيچيك از علوم و فنون برجسته زمان نيست مگر آنكه رهبر فرزانه انقلاب اسلامي در آن بعد يا صاحب‌نظر نبوده و يا حداقل دستي بر آن داشته باشند حقيقتي غير قابل انكار پيرامون شخصيت ايشان است. صاحب‌نظري - در حد صاحب‌ سبك بودن - در زمينه‌هاي مختلف فقهي، ادبي، هنري،‌ رجالي، تفسيري، حديثي،‌تاريخي، مديريتي، سياسي و اقتصادي و آشنايي نزديك و جدي با ساير علوم جديد و قديم امري كاملاً مغفول و به حاشيه رفته در زندگي اين دردانه تاريخ معاصر است.

اينكه به گواهي تمامي آشنايان با معظم له - چه دوست و چه دشمن - ايشان در هر زمينه‌اي از علوم و فنون صاحب ايده برتر پیش برنده و راه‌برنده بوده و ظرافت و تيزبيني ايشان به مراتب از تمامي مشاوران، برجستگان و فعالان مرتبط با اين موضوعات برتر و والاتر است، امري عيني و ملموس و منطبق با شواهد مثال متعدد و متواتري است. حتي احاطه و وابستگي ذاتي ايشان به نقاط جغرافيايي مختلف ايران از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب كشور، خود حاكي از آن است كه اين گوهر درخشان انقلاب اسلامي، از سوي خداوند تعالي براي هدايت امور كشور صاحب چنين برجستگي‌هايي گشته است. به نظر می رسد این نکته که شخصیت ایشان چندجانبه است از ودیعه های الهی برای هدایت ملت ایران و شیعیان جهان است.

 

   اعتراف دشمنان به فضائل رهبری

اين است كه دشمنان امروز و در زمان حيات معظم له - كه انشاءالله تا ظهور منجي عالم بشريت ادامه يابد - زبان به اعتراف گشوده و اعلام مي‌دارند كه «هيچ نقطه حتي خاكستري - و نه سياه - در زندگي معظم‌له نمي‌توان يافت» و اگر «{امام}خميني امروز سر از مرقد خود برمي‌داشت برچنين هدايت‌گري كه توسط ايشان در انقلاب اسلامي صورت گرفته هزاران بار آفرين مي‌گفت».

 

ب: ابعاد مديريتي و راهبري

در شناخت ابعاد مديريتي و راهبري امام راحل و مقام معظم رهبري، بدون ترديد افق گشایی ها، آینده نمايي‌ها و نيز راهبريهاي راهبردی اين دو رهبر برجسته از درجه اهميت فوق‌العاده‌اي برخوردار است. به ديگر عبارت ايشان نه تنها در مديريت خود، نقطه نهايي را به بشر نمايان مي‌سازند كه علاوه بر آن، خود آنان نيز همچون پيامبران الهي - دست امت‌ها را گرفته، يك يك موانع را تبديل به فرصت عبور ساخته، هدف‌هاي مياني و ابتدايي را گذرانده و جهت حركت را «آناً فآناً» به سمت هدف نهايي هدايت ساخته‌اند.

 

   ويژگي‌‌هاي گفتمان سازي امامین انقلاب

در اين بين نوع گفتمان‌سازي‌هايي كه اين بزرگواران براي راهبري نسل انقلاب و پساانقلاب داشته‌اند از اهميت ويژه‌اي برخوردار است. اين گفتمان‌های بدیع و مبتکرانه از چند ويژگي‌ برخوردار است. اولاً وام گرفته از هيچ يك از مكاتب ديگر نبوده ضمن آنكه نافي مبرزات آنان هم نيست اما از ويژگي برخورداري از دست برتر نيز بهره‌مند است.

ثانياً اين گفتمان‌ها مبتني بر تمامي داشته‌هاي بومي اسلامي - ايراني بوده و تكيه بر استعداد ذاتي بومي می کند و ثالثاً اين گفتمان‌ها جامعه نخبه و خواص را مدنظر داشته اما ثقل آن تكيه بر عموم جامعه بوده و براي عموم نيز كاملاً‌ قابليت فهم و درك و اجرا داشته است.

و رابعاً آنكه تمامي اجزاي اين گفتمان‌سازي‌ها، مبتني بر اصول اساسي انقلاب اسلامي و ناظر بر اهداف ابتدايي، مياني و عالي انقلابي بوده، يا در جهت شتاب‌گيري روند حركت به سمت اهداف و يا در جهت زدودن موانع موجود در ميان راه، طراحي و ترويج شده است. در اين خصوص به موارد متعددي به عنوان شاهد مثال مي‌توان اشاره نمود.

حضرت روح‌الله (ره) در مديريت جامعه اسلامي سبكي نو و مستنبط از اصول فقهي و نقلي شيعه به نام «ولايت فقيه» استخراج و اجرايي نمود كه بي‌شك در شناخت انديشه مديريتي ايشان از جايگاه برجسته و والايي برخوردار است. سبكي كه منطبق بر تقوا و عدالت بوده، ارتباط امت و امام را در جامعه توثيق كرده و تمامي بن‌بست‌هاي متصوره در نظام اسلامي را به راحتي رفع عيب و دفع سد مي‌كند.

 

  ابَرگفتمان ولايت فقيه همچنان متحير كننده

ابرگفتمان ولايت فقيه از جمله برجسته‌ترين گفتمان‌هايي است كه ابعاد آن همچنان - عليرغم گذشت قريب چهار دهه از طرح و اجراي آن - از سوي دشمنان و دوستان باعث شگفتي بوده و قدرت اجرايي آن خارج از تصورات روزمره عقلي است. اين گفتمان گرچه ذاتاً تأسيسي نبود بلكه حضرت روح‌الله آن را از ميان متون و سيره استخراج نموده اما در نوع تعامل با مقوله «جمهوريت» كاملاً تأسيسي و ابداعي است.

 

   گفتمان‌ها و ساختارهای پشتیبان آنها

همچنين گفتمان سازي‌هاي متعدد ديگري از سوي امام راحل تاسيس و تبليغ شد كه با واژه‌سازي‌هايي از سوي ايشان پيگيري مي‌شد. گفتمان «انقلاب اسلامي»، «اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي»، «اسلام مرفهين بي‌درد و اسلام پابرهنگان و مستضعفين»، «اسلام قاعدين و زرسالاران و اسلام كوخ‌نشينيان»، «جنگ فقر و غنا» و «برائت از مشركين» و دهها نمونه ديگر از جمله گفتمان‌هايي بوده است كه اولاً مسير اصلي انقلاب را براي دوستان روشن ساخته ثانياً اتمام حجتي براي مذبذبين و مرددين بوده و ثالثاً موج فراگير انقلابي ناشي از آن، باعث رشد و بالندگي جامعه و پيش روي انقلاب در مسير اصلي شده است. همچنين تأسيس نهادهايي انقلابي برخاسته از اين گفتمان‌ها نظير بسيج، شوراي نگهبان، جهاد سازندگي، سپاه پاسداران، كميته امداد، نهضت سوادآموزي به جهت پيشبرد اهداف عاليه انقلاب اسلامي توسط بنيانگذار انقلاب اسلامي ناشي از عمق و ژرفاي انديشه‌اي او در اعلام و تثبيت گفتمان‌هاي مؤثر و پيش‌برنده تلقي مي‌شود. یعنی امام راحل علاوه بر «تئوری پردازی» به «گفتمان سازی» و «ساختارسازی» نیز اهتمام داشته اند تا آن گفتمان را تضمین عملی کنند.

 

   گفتمان سازي هاي تاسيسي رهبري معظم

مقام معظم‌ رهبري - مدظله العالي - نيز دقيقاً به همان سبك و روش - البته ضمن برخورداري از ويژگي‌هاي خاص زماني و مكاني - در طول بيست و دو سال گذشته به گفتمان‌سازي تأسيسي براي پيشبرد انقلاب همت ورزيده و در اين راه حتي با واژه‌سازي‌ها، خط را مشخص و دشمنان نفوذ كرده در ميان دوستان را رسوا ساخته‌اند.

طراحي و اهتمام نسبت به گفتمان‌هايي نظير گفتمان «خودي و غير خودي»، «اصلاحات آمريكايي و اصلاحات حقيقي»،«مردمسالاري ديني»، «تهاجم، شبيخون و ناتوي فرهنگي»، «استعمار فرانو»، «عوام و خواص حق و باطل»، «ضرورت افزايش بصيرت در جامعه»، «مبارزه با فتنه»، «مبارزه با مفاسد اقتصادي»، «رفع فقر، فساد و تبعيض»، «مبارزه با نوكيسه‌ها و ثروت‌هاي بادآورده»، «نفي قانون‌دانان قانون‌شكن»، «جنبش عدالت‌خواهي»و... هر كدام دقيق‌ترين نقطه ضعف ها و بزرگترين مانع پيشرفت های جامعه را شناسايي و مورد هدف قرار داده است.

همچنين طراحي گفتمان‌هاي اثباتی و ایجابی نظير «راه‌اندازي كرسي‌هاي آزادانديشی در حوزه و دانشگاه»، «اصولگرايي»، «نهضت نرم‌افزاري و توليد علم»، «بسيج سازندگي»، «جذب حداكثري و دفع حداقلي»، «جنگ نرم و تعيين وظايف افسران و فرماندهان مقابله با اين جنگ»، «خدمت بي‌منت و نوكري مردم» و... از جمله گفتمان‌هايي است كه هر كدام بخشي از احتياجات جامعه اسلامی – ایرانی براي پيشروي به سمت اهداف انقلابي را تأمين كرده و سهم قابل توجهي براي روشن كردن جهت اصلي حركت ملي ايفا نموده است.

 

   منظومه وارگی و نظام‌مندي گفتمان‌ها

از سوي ديگر نظام‌مند شدن گفتمان‌هاي ترويجي و تبليغي و اجرايي از سوي رهبري معظم انقلاب وجه برجسته ديگر هدایت ايشان در تضمين ثبات و استقرار آنها در جامعه است. نامگذاري‌هاي ساليانه كه جهت كلي حركت ملي را روشن ساخته و تاكنون تحت عناوين مختلف «وجدان كاري و انضباط اجتماعي، انضباط اقتصادي، كار سازنده، مقابله و مبارزه با اسراف از سوي دولت وملت، صرفه جويي، امام خميني(ره)، امير المومنين(ع)،اقتدار ملي و اشتغال‌زايي مولد، عزت و افتخار حسيني(ع)، نهضت خدمت رساني، پاسخگويي، همبستگي ملي و مشاركت عمومي، پيامبر اعظم(ص)، اتحاد ملي و انسجام اقتصادي، نوآوري و شكوفايي، حركت به سمت اصلاح الگوي مصرف، همت وكار مضاعف و جهاد اقتصادي، اقتصاد مقاومتی، تولید و اشتغال ملی و حمایت از کالای ایرانی» از سال 73 تاكنون مطرح شده، از جمله اين قاعده‌مند شدن‌ها است.

ضمن آنكه تعيين چارچوب نظري براي ادامه مسير مبتني بر انديشه‌هاي اسلامي - ايراني همچون ايده برگزاري جلسات راهبردي طراحي و تدوين الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت و نيز تعيين نام دهه چهارم انقلاب با نام دهه پيشرفت و عدالت، حاكي از برنامه‌ريزي جدي و افق‌‌‌نمايي راهگشاي رهبري براي حركت آينده ايران اسلامي است. اين نشانه های تئوریک و عملی به خوبي نشان مي‌دهد كه معظم‌له براي شتاب‌بخشي لازم به حركت انقلاب از يكسو و جهت‌دهي اين شتاب به سمت اهداف بلند انقلابي از سوي ديگر، راهبردهاي مشخصي را مدنظر داشته و آنان را يكي پس از ديگري مطرح و ترويج مي‌سازند و در ذهن ایشان منظومه ای منظم از راهبردها و گفتمان ها وجود دارد.

 

   آيندگان و دريافت ژرفاي عميق گفتمان‌ها

هر چند رسيدن به اهداف موردنظر طرح شده از جانب ايشان عموماً با دعواهاي ساختگي سياسي به تعويق مي‌افتد اما با گذشت ساليان سال از طرح چنين گفتمان‌ها و ايده‌هايي روشن مي‌شود كه ابعاد ناشناخته تأكيدات رهبري معظم تا چه حد صحيح و موشكافانه بوده و البته درک ژرفاي عميق آن محتاج گذشت بيش از پيش زمان است.

خداي تبارك و تعالي و حضرت ولي‌الله الاعظم ارواحنافداه را بابت اعطاي چنين برجستگاني به جامعه اسلامي خود سپاس گفته و از آنان توفيق شكر چنين نعماتي را خواهانيم و در آخر به فرموده قرآن استناد مي‌كنيم كه : «الله اعلم حيث يجعل رسالته».

 

Iran (Islamic Republic of)
سیاوش ایمانی
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۷/۰۳/۱۳
احسنت
ارسال نظر
captcha